واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: توحید مفضل 8
حواس پنجگانه در تحلیل امام صادق برای اطلاع از موضوع بحث و فرایند آن حتماً سری به مقالات پیشین این مجموعه بزنید! آغاز رشد بدن و چگونگی شكل گیری آن در رحم مفضل میگوید: عرض كردم: رشد تدریجی بدن تا مرحله كمال و تمام آن را شرح دهید. فرمود: در آغاز، جنین، در رحم جایی كه چشمی آن را نمیبیند و دستی بدان نمیرسد شكل و صورت داده میشود. این تدبیر همچنان ادامه دارد تا اینكه انسانی كامل و استوار با تمام نیازهای او بیرون میآید. بدن این انسان، كامل و استوار و همه چیز در آن نهفته شده است، از احشا و جوارح و دیگر عوامل بدن گرفته تا استخوان و گوشت و پیه و مغز و عصب و رگها و غضروفها. وقتی كه به جهان پای نهاد چنانكه میبینی تمام اعضای او همه با هم هماهنگ چنان رشد میكنند كه شكل و هیأت و اعضای او ثابت میماند، نه افزایش مییابد و نه كاستی میپذیرد، این سیر همچنان ادامه دارد تا شخص اگر تقدیر باشد به سن بلوغ و كمالش برسد. آیا این (پیچیدگیها و حكمتها) جز از لطف مدبری و حكیمی است؟ ایستادن و نشستن وجه تمایزی برای انسان ای مفضل! بنگر كه خدای جل و علی به خاطر تكریم و بزرگداشت و شرافت انسان، و برتری او بر چهار پایان چگونه در آفرینش او ویژگیهایی قرار داد. چنان آفریده شده كه میایستد و راست مینشیند تا با دست و اعضایش رو به اشیا باشد و بتواند با دستانش كار كند. چنانكه اگر چون چهار پایان برو در میافتاد نمیتوانست كاری كند. اختصاص حواس پنجگانه به آدمی و بزرگداشت او اینكای مفضل! در چگونگی آفرینش حواس آدمی كه نشانه شرافت و برتری او بر دیگر مخلوقات است بیندیش. بنگر كه چگونه دیدگان، چون چراغهایی بر فراز مناره در سر او قرار گرفته تا بتواند همه چیز را بدرستی و كامل ببیند و در اعضای سافله چون دستها و پاها قرار نگرفتند تا از آفات نگاهداری شوند و مستقیما با كار و ابزار در تماس نباشند و این برخوردها نارسایی در آنها پدید نیاورد. نیز مانند شكم و پشت در وسط بدن قرار نگرفتند؛ تا اطلاع بر اشیا و دیدن آنها دشوار نشود. اسرار حواس پنجگانه وقتی كه هیچ عضو دیگری برای دیدگان جایی مناسب نبود بی تردید، “سر بهترین جایگاه حواس انسان و همانند خانه و صومعه آنهاست. برای انسان پنچ حس آفریده شد تا پنچ محسوس را درك نماید و از درك چیزی از محسوسات عاجز نماند. دیده آفریده شد تا رنگها و صورتها را دریابد. اگر صورتها و رنگها بودند ولی دیدگانی برای دیدنشان نمیبود چه سودی داشتند؟ گوش آفریده شد تا صداها را بشنود. اگر صدایی بود و گوش نبود، نیازی به آن نبود. دیگر حسها نیز اینگونه است. به عكس آن نیز صادق است. اگر دیدهای بود اما صورت و رنگی نبود، چه معنی داشت و یا اگر گوش بود ولی صدایی نبود گوش به چه كار میآمد؟ بنگر كه چگونه تقدیر شده كه هر كدام چیزی را دریابند. برای هر حس، محسوسی است و هر محسوس، حسی دارد كه آن را ادراك میكند. با این همه، چیزهایی در میان حس و محسوس قرار گرفته كه تنها از طریق آنها، حس صورت میپذیرد؛ مانند نور و هوا. اگر نوری كه رنگ و صورت را برای دیده عیان كند نبود دیده آن را ادراك نمیكرد و نمیدید. اگر هوایی نبود كه امواج صدا را به گوش برساند گوش نیز آن را ادراك نمینمود. آیا بر كسی كه در آنچه شرح دادم، مانند آفرینش خاص حواس و محسوسات و رابطه آنها و نیز دیگر لوازم ادراك و حس، نیك تأمل و اندیشه كند پوشیده میماند كه این اعمال حكیمانه جز نتیجه هدف، تقدیر و تدبیر از جانب خداوند لطیف و خبیر نیست؟با تصرف از كتاب: توحید مفضل؛ ترجمهی نجفعلى میرزایى
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 442]