محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1853577601
عباس، زینب را دریاب! (آفتاب در حجاب 4)
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آفتاب در حجاب 4به بهانهی محرم، ماه خزان اهل بیت
عباس، زینب را دریاب!همین كه برادر، عمامه پیامبر را بر سر بگذارد، شمشیر پیامبر را در دست بگیرد و به سمت سپاه دشمن حركت كند كافیست تا غم عالم بر دلت بنشیند. كافیست تا تمامی مصیبتهای پنجاه ساله بر ذهنت هجوم بیاورد و غربت و تنهایی جاودانه پدر، از اعماق جگرت سر باز كند. اما برادر به این بسنده نمیكند، مقابل دشمن میایستد، تكیهاش را بر شمشیر پیامبر میدهد و در مقابل سیاهدلانی كه به خون سرخ او تشنه اند، لب به موعظه میگشاید: “مردم! در آرامش، گوش به حرفهایم بسپارید و شتاب نكنید تا من آنچه حق شما بر من است به جای آورم كه موعظت شماست و اتمام حجت بر شما. درنگ كنید تا من، انگیزه سفرم را به این دیار، روشن كنم. اگر عذرم را پذیرفتید و تصدیقم كردید و با من از در انصاف درآمدید خوشا به سعادت شما، كه اگر چنین شود، راه هجوم شما بر من بسته است. اما اگر عذرم را نپذیرفتید و با من از در انصاف در نیامدید، دست به دست هم دهید و تمام قوا و شركاء خود را به كار گیرید، به مقصود خود عمل كنید و به من مهلت ندهید. چه، میدانید كه در فضای روشن و بی ابهام گام میزنید. به هرحال ولایت من با خداست و پشتیبان من اوست. هم او كه كتاب را فرو فرستاد و ولایت همه صالحان و نیكوكاران را به عهده گرفت. بندگان خدا! تقوا پیشه كند و از دنیا برحذر باشید. اگر بنا بود همه دنیا به یك نفر داده شود یا یكی برای دنیا باقی بماند، چه كسی بهتر از پیامبران برای بقا و شایستهتر به رضا و راضیتر به قضا؟! اما بنای آفریدگار بر این نیست، كه او دنیا را برای فنا آفریده است. تازههای دنیا كهنه است، نعمتهایش فرسوده و متلاشی شده و روشنایی سرورش، تاریك و ظلمت زده. دنیا، منزلی پست و خانه ای موقت است. كاروانسراست. پس در اندیشه توشه باشید و بدانید كه بهترین ره توشه تقواست. تقوا پیشه كنید تا خداوند رستگارتان كند... او چون طبیبی كه به زوایای وجود بیمار آگاه است، میداند كه مشكل این مردم، مشكل دنیاست، مشكل علاقه به دنیا و از یاد بردن خدا و عالم عقبی. فقط علقههای دنیا میتواند انسان را اینچنین به خاك سیاه شقاوت بنشاند. فقط پشت كردن به خدا میتواند، پشت عزت انسان را اینچنین به خاك بمالد. فقط از یاد بردن خدا میتواند حجابهایی چنین ضخیم و نفوذناپذیر بر چشم و دل انسان بیفكند تا آنجا كه آیات روشن خدا را منكر شود و خون فرزندان پیامبر خدا را مباح بشمرد. او همچنان با آرامش و حوصله ادامه میدهد و تو از شكاف خیمه میبینی كه دشمن، بی تاب و منتظر، این پا و آن پا میكند تا پس از اتمام موعظه به او حمله ور شود و خونش را بر زمین بریزد: “مردم! خداوند تعالی كه خود آفریننده دنیاست، آن را خانه نابودی و زوال قرار داده است. كار این خانه این است كه حال دل بستگان به خویش را دگرگون میكند. فریب خورده كسی است كه فریب او را بخورد و بخت برگشته كسی است كه در دام فتنههای او بیفتد. مردم! دنیا شما را نفریبد، هر كه به دنیا تكیه كند، دنیا زیر پایش امیدش را خالی میكند و هر كه طمع به دنیا ببندد، دنیا ناكامش میسازد. من اكنون شما را در كاری هم پیمان میبینم كه باعث برانگیختن خشم خدا شده. خدای كریم از شما روی گردادنده و عذاب خویش را بر شما حلال كرده. مردم! خدای ما خوب خدایی است و شما بد بندگانی هستید. به محمد پیامبر ایمان آوردید و طاعتش را گردن نهادید و سپس به فرزندان او هجوم آوردید و كمر به قتل عترت او بستید. اكنون این شیطان است كه بر شما مسلط شده و عظمت حضور خدا را در دلهایتان به غیبت كشانده. پس ننگ بر شما و مقصد و مقصود شما. ما از آن خداییم و به سوی او باز میگردیم اما پیش روی ما قومی است كه از پس ایمان، به كفر رسیده است. و قومی كه غرقه ستم است هماره از ساحل لطف و رحمت خدا دور باد... امید نه، كه آرزو داری این امت برگشته از امام، این قبیله پشت كرده به رائد، این قوم روبرتافته از قائد با این كلام تكان دهنده و سخنان هشیاركننده، ناگهان به خود بیاید، آب رفته را به جوی بازگرداند و حرمت شكسته را ترمیم كند. اما پاسخ، فقط صدای شیهه اسبانی است كه سم بر زمین میكوبند و بی تابی سوارانشان را برای هجوم تشدید میكنند. دوست داری حجاب از گوشهایشان برداری و صدای ضجه سنگ و خاك و كلوخ را به آنها بشنوانی و بفهمانی كه از سنگ و خاك و كلوخ كمترند آنها كه چشم بر تابش آفتاب حقیقت میبندند. دوست داری پرده از چشمهایشان برداری و ملائك را نشانشان دهی كه چگونه صف در صف، گرداگرد امام حلقه زدهاند و اشك چشمهایشان شبنم آسا بر گلبرگ بالهایشان نشسته و گریه هایشان خاك پای امام را تر كرده است. فرشتگانی كه ضجه میزنند: اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفك الدماء (1)و امام با تكیه بر دستهای خدا، در گوششان زمزمه میكند: انی اعلم ما لاتعلمون (2)دوست داری به انگشت اشاره ات، پرده از ظواهر عالم برداری و لشكر بینهایت اجنه را نشان این سپاه بی مقدار دشمن دهی و تقاضای تضرع آمیز امدادشان را به دشمن بفهمانی و بفهمانی كه یك اشاره امام كافیست تا میان سرها و بدنهایشان فاصله اندازد و زمین كربلا را از سرهایشان سیاه كند اما امام با اشاره مژگانش آنها را به آرامش میخواند و اشتیاق دیدارش با رسول الله را به رخشان میكشد. دوست داری... ولی هیچ كدام از این كارها را كه دوست داری، انجام نمیدهی. فقط چشم از شكاف خیمه به امام میدوزی و رد نگاه او را دنبال میكنی. امام، نگاهش را بر چهره پیرترها عبور میدهد و باز اراده سخن گفتن میكند و تو با خود میاندیشی كه مگر هنوز حرفی برای گفتن مانده است؟ مگر هیچ رگی از غیرت و هشیاری در این قوم باقی است كه بتوان بر آن تكیه كرد و احتمال تأثیر را بر آن بنا نهاد؟ میدانی كه حسین به منفی بودن این پاسخ واقفتر است اما او فوق وظیفه عمل میكند و دلش برای راهیان جهنم هم میسوزد. “مردم! ببینید چه كسی پیش روی شما ایستاده است. سپس به وجدانهایتان مراجعه كنید و ببینید كه آیا كشتن من و شكستن حریم من رواست؟ آیا من فرزندزاده پیامبر شما نیستم؟ و فرزند وصی او و پسرعم او و اولین ایمان آورنده به خدا تصدیق كننده رسول او و آنچه از جانب پروردگار آمده؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموی من نیست؟ آیا جعفر طیار عموی من نیست؟ آیا مادر من، فاطمه دختر پیامبر شما نیست؟ آیا جدهام خدیجه، اولین زن اسلام آورده نیست؟ آیا پیامبر درباره من و برادرم نفرموده كه ما سید جوانان اهل بهشتیم؟ آیا انكار میكنید كه پیامبر جد من است؟ فاطمه مادر من است؟ علی پدر من است و...؟ بغض، راه گلویت را سد میكند، اشك در چشمهایت حلقه میزند و قلبت گر میگیرد. میخواهی از همان شكاف خیمه فریاد بزنی: برادر! همین افتخارات ما جرائم ماست. اگر تو فرزند علی نبودی، اگر جد تو پیامبر نبود كه سران این قوم با تو دشمنی نمیكردند و چنین لشكری به جنگ با تو نمیفرستادند! عداوت اینها به احد برمی گردد، به بدر، به حنین. كینه اینها كینه خندقی است. بغض اینها، بغض خیبری است. مسأله اینها، مسأله پیامبر و علی است. برادرم! همین فرداست كه سر مقدس تو را پیش روی یزید بگذارند و یزید مست و لایعقل زمزمه كند: لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحی نزل و از بنیان، منكر خدا و وحی و پیامبر شود. اینها پیامبری را حكومت و پادشاهی میبینند و درپی جبران آن سالها از دست رفتهاند. برادرم! عزیزدلم! اینها اكنون محصول سقیفه را درو میكنند. اینها فرزندان همانهایند كه پدرمان علی را خانه نشین كردند. تو به علی افتخار، چه میكنی؟ آری برادر! جرم ما همین افتخارات ماست. می خواهی فریاد بزنی و این حرفها را به گوش برادرت برسانی. اما بغضت را فرو میخوری و دم برنمی آوری. دوست داری ماجرای جمل (3) را برای برادرت مرور كنی. جمل مگر همین دیروز نبود؟ طلحه و زبیر(4) از سر كینه با عدالت علی، عایشه را سوار بر شتر، علم كردند و به جنگ با ولایت كشاندند! عایشه ابتدا وقتی فهمید كه نام شتر، عسگر است، تردید كرد و به یاد این كلام پیامبر افتاد كه: “مبادا بر شتری عسگر نام سوار شوی و به جنگ روی. اما طلحه و زبیر لباس و زینت همان شتر را عوض كردند و عایشه را بر آن نشاندند. و عایشه، دعوی جنگ با علی كرد: بهانه چه بود؟ خونخواهی عثمان! و خودشان بهتر از هر كس میدانستند كه این بهانه تا كجا مضحك است. مروان حكم، سعید عاص را به همراهی در جنگ دعوت كرد. سعید عاص پرسید: “همراهان تو كیانند؟ گفت: “طلحه و زبیر عوام و عایشه و سعد و عبدالرحمن و محمد بن طلحه و عبدالرحمن اسید و عبدالله حكیم و... سعید عاص گفت: “چه بازی غریبی! اینها كه همه خود، دستشان به خون عثمان آلوده است! مروان حكم، سكوت كرد و از او گذشت. ام سلمه (5) با اتكاء به آنچه از پیامبر شنیده بود اعلام كرد: “بدانید هر كه به جنگ با علی رود، كافر است و عصیانگر بر دین خدا. اما فریاد او در ازدحام جمعیت گم شد. مالك اشتر نامه نوشت به عایشه كه از خدا بترس و حریم پیامبر را نگاه دار. عایشه پاسخ داد: “تو هم لابد شریك قتل عثمانی كه با من مخالفت میكنی. امیر مؤمنان، ناخواسته پا به این عرصه گذاشت و با هفتصد سوار به “ذی قار فرود آمد. و عایشه وقتی این را شنید، نامه نوشت به حفصه(6) كه “علی به ذی قار فرود آمده است، نه راه پس دارد، نه راه پیش. حفصه با دریافت این پیام، مطریان و مغنیان را جمع كرد و دستور داد كه این مضمون را به شعر درآورند و با دف و تنبك بنوازند و بخوانند تا مگر علی بدین واسطه خفیف و استهزاء شود. تو خبر را كه شنیدی، احساس كردی كه دیگر جای درنگ نیست. از خانه بیرون شدی و با رویی پوشیده و ناشناس به خانه حفصه درآمدی. خانه شلوغ بود. مغنیان مینواختند، كودكان كف میزدند و زنان دم میگرفتند: ماالخبر ماالخبر علی فی سقر كالفرس الاشقر ان تقدم عقر و ان تأخر نحر. راه را شكافتی تا به مقابل حفصه رسیدی كه در بالای مجلس نشسته بود. وقتی درست مقابل او قرار گرفتی، چهره ات را گشودی، غضبناك نگاهش كردی، دندانهایت را به هم ساییدی و گفتی: “راست گفت رسول خدا كه “البغض یتورات “، كینه موروثی است. ای دختر عمر! كه اكنون با دختر ابوبكر همدست شده ای برای كشتن پدر من. پیش از این نیز با پدرانتان همدست شده بودید برای كشتن پیامبر. اما خدا پیامبرش را از مكر خاندان شما آگاه و كفایت كرد.با پدرانتان در قتل پیامبر ناكام ماندید و اكنون كمر به قتل وصی و برادر او بسته اید. شرم كنید. همین آیه قرآنی برای رسوایی همیشه تان بس نیست؟ و ان تظاهرا علیه فان الله هو مولیه و جبریل و صالح المؤمنین و الملائكة بعد ذلك ظهیر.(7) دوست داری به برادرت یادآوری كنی كه این آتش از زمان پیامبر در زیر خاكستر خفته است. اینها اگر جرأت میكردند، پیامبر را از میان برمی داشتند. نتوانستند، سر از سقیفه در آورند، بیست و پنج سال خورشید را به بند كشیدند و در شهر كوران، پادشاهی كردند و بعد بر شتر نشستند و بعد، سر از نهروان(8) درآوردند، به لباس ابوموسی اشعری درآمدند و دست آخر، شمشیر را به دست ابن ملجم دادند. و كدام آخر؟ معاویه از همه گذشتگان پلیدتر مكارتر بود. نیش معاویه بود كه زهر را به جان برادرمان حسن ریخت. دوست داری فریاد بزنی: “برادرم! تو كه اینها را میدانی چرا اتصالت را به خدا و پیامبر علم میكنی؟ اما فریاد نمیزنی، شكوه هم نمیكنی. فقط مثل باران بهاری اشك میریزی و تلاش میكنی كه آتش دل را به آب دیده خاموش كنی. چه، میدانی كه او بهتر از تو این قوم را میشناسد و این گذشته را ملموستر از تو میداند. اما به كوفه نگاه میكند، به شام. كه تو را و كاروانت را به نام اسرای خارجی در شهر میگردانند. میخواهد در میان این قاتلان كسی نباشد كه بگوید ما گمان كردیم با دشمن خارجی روبروییم. با مخالفان اسلام میجنگیم. میخواهد كه در قیامت كسی نباشد كه ادعا كند ما مقتول خویش را نشناختیم و هویت سپاه مقابل را در نیافتیم. در مقابل این اعتراف كه امام از اینها خشم و لعنت و غضب ابدی را تحویلشان میدهد. همه آنها كه صدای امام را میشنوند، با فریاد یا زمزمه زیرلب یا هیاهو و بلوا اعلام میكنند كه: یه خدا اینچنین است. انكار نمیكنیم! می دانیم كه فرزند پیامبری! می دانیم كه پدرت علی است! قابل انكار نیست! و بعد برادرت جملهای میگوید كه همان یك جمله تو را زمین میزند و صیحهات را به آسمان بلند میكند. فبم تستحلون دمی؟ پس چرا كشتن مرا روا میشمرید؟ پس چرا خون مرا مباح میدانید؟ این جمله، جگرت را به آتش میكشد. بیان هستی ات را میلرزاند. انگار مظلومیت تمامی مظلومان عالم با همین یك جمله بر سرت هوار میشود. این ناخنهای توست كه بر صورت خراش میاندازد و این اشك توست كه با خون گونه ات آمیخته میشود و این صدای ضجه توست كه به آسمان برمی خیزد. امام رو بر میگرداند. به عباس و علی اكبر میگوید: “زینب را دریابید. 1- (پروردگارا) آیا كسانی را (در زمین ) خواهی گماشت كه فساد كنند و خونها بریزند؟ (سوره بقره، بخشی از آیه 20) 2- من چیزی میدانم كه شما نمیدانید(سوره بقره، بخش پایانی آیه 20) 3- اشاره به جنگ جمل، اولین جنگ دوران خلافت علی (علیه السلام ) با مخالفین و در رأس آنها عایشه (دختر ابوبكر، زن پیامبر) 4- نام دو تن از صحابی پیامبر كه بنای مخالفت با حضرت علی (علیه السلام ( را گذاردند. 5- یكی از زنان پیامبر 6- نام یكی از زنان پیامبر (دختر عمر) 7- سوره تحریم، بخشی از آیه 4:... و اگر شما دو تن (حفصه و عایشه ) با هم، علیه او اتفاق كنید، باز خدا نگهبان او (حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم “ است و جبرئیل امین و مردان صالح و فرشتگان حق، مددكار اویند. 8- نام جنگی كه امام علی (علیه السلام ) با خوارج كرد و آنان را به سختی شكست داد.آفتاب در حجاب؛ پرتو چهارم؛ سید مهدى شجاعى
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 458]
صفحات پیشنهادی
عباس، زینب را دریاب! (آفتاب در حجاب 4)
عباس، زینب را دریاب! (آفتاب در حجاب 4)-آفتاب در حجاب 4به بهانهی محرم، ماه خزان اهل بیتعباس، زینب را دریاب!همین كه برادر، عمامه پیامبر را بر سر بگذارد، شمشیر ...
عباس، زینب را دریاب! (آفتاب در حجاب 4)-آفتاب در حجاب 4به بهانهی محرم، ماه خزان اهل بیتعباس، زینب را دریاب!همین كه برادر، عمامه پیامبر را بر سر بگذارد، شمشیر ...
دارویی برای بلندشدن مژه ها
دارویی برای بلند شدن مژه ها · دولت در پي حذف يارانه نان نيست · تایپ آسان مسائل ریاضی با Efofex FX Equation v4.004 · عباس، زینب را دریاب! (آفتاب در حجاب 4) .
دارویی برای بلند شدن مژه ها · دولت در پي حذف يارانه نان نيست · تایپ آسان مسائل ریاضی با Efofex FX Equation v4.004 · عباس، زینب را دریاب! (آفتاب در حجاب 4) .
رازهایی که شما را تبدیل به یک دکوراتور می کند !!
رازهایی که شما را تبدیل به یک دکوراتور می کند !! نور آفتاب مهمترين عامل بروز سرطان پوست است · عباس، زینب را دریاب! (آفتاب در حجاب 4) ... چطور داخل مايكروفر را ...
رازهایی که شما را تبدیل به یک دکوراتور می کند !! نور آفتاب مهمترين عامل بروز سرطان پوست است · عباس، زینب را دریاب! (آفتاب در حجاب 4) ... چطور داخل مايكروفر را ...
آفتاب حق
عباس، زینب را دریاب! (آفتاب در حجاب 4) در آرامش، گوش به حرفهایم بسپارید و شتاب نكنید تا من آنچه حق شما بر من است به جای ... كه از سنگ و خاك و كلوخ كمترند آنها كه ...
عباس، زینب را دریاب! (آفتاب در حجاب 4) در آرامش، گوش به حرفهایم بسپارید و شتاب نكنید تا من آنچه حق شما بر من است به جای ... كه از سنگ و خاك و كلوخ كمترند آنها كه ...
ميخواهي سكوت را فرياد بزني!
عباس، زینب را دریاب! (آفتاب در حجاب 4) میخواهی از همان شكاف خیمه فریاد بزنی: برادر! ... می خواهی فریاد بزنی و این حرفها را به گوش برادرت برسانی. اما بغضت را فرو .
عباس، زینب را دریاب! (آفتاب در حجاب 4) میخواهی از همان شكاف خیمه فریاد بزنی: برادر! ... می خواهی فریاد بزنی و این حرفها را به گوش برادرت برسانی. اما بغضت را فرو .
حمله اسیدی به مادر و 3 فرزند
عباس، زینب را دریاب! (آفتاب در حجاب 4) به محمد پیامبر ایمان آوردید و طاعتش را گردن نهادید و سپس به فرزندان او هجوم آوردید و كمر ... آیا مادر من، فاطمه دختر پیامبر شما ...
عباس، زینب را دریاب! (آفتاب در حجاب 4) به محمد پیامبر ایمان آوردید و طاعتش را گردن نهادید و سپس به فرزندان او هجوم آوردید و كمر ... آیا مادر من، فاطمه دختر پیامبر شما ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها