تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833726863
كلاهبرداري علمي ممنوع!
واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: كلاهبرداري علمي ممنوع! عماد افروغ علم یک نهاد اجتماعی است و نسبتی وسیع با فرهنگ و جامعه دارد. «حقوق، جامعه شناسی، فلسفه، سیاست، هنر ... انگار به همه چیز علاقه دارم و مهم تر از همه اینها به نوشتن، همیشه من می نویسم تا خوانده شوم و بتوانم رد پای اندیشه دیگران را روی فهم و درک خودم از موضوعات مختلف تجربه کنم.» چندی پیش این عبارات روشن و شفاف، شروع یک گفتگوی دوستانه در شبکه دو صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران و برنامه "شب شیشه ای" بود و شخصیت های زیادی از قشرهای مختلف سیاسی، دانشگاهی و فرهنگی جامعه را پای این جعبه جادویی کشاند. بله، در کشور ما بسیار کم و انگشت شمارند کسانی که بتوانند اینگونه صریح صحبت کنند و حاصل اندیشه های خود را در تمام حوزه های مختلف، در قالب مقالات و کتاب های بی شماری به عرصه های نظام اجتماعی و سیاسی کشور تزریق کنند و هرچه بیش از پیش و با دلسوزی فراوانی به رشد و اعتلای این مرز و بوم بیاندیشند. کسانی که زندگی شان همواره در حال تحقیق و پژوهش سپری می شود و در کنار این پژوهش های علمی و ریشه ای، به دنبال مشکلات عمیق و پنهان جامعه کشور عزیزمان می گردند و بدون هیچ غرض ورزی و در عین صداقت و دانش، مسؤولان و مدیران ارشد دولتی و دانشگاهی را به تفکر و چالش می کشانند تا راهی برای اصلاح هر چه بیشتر جامعه مان پیدا کنند و با سربلندی کشور جمهوری اسلامی ایران، سر خود را بالاتر گرفته و افتخار میهن را بخشی از وجود و افتخار خود بدانند. بی شک وقتی به نام هایی چون دکتر "عماد افروغ" رییس گروه علم و دین پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و رییس کمیسون فرهنگی هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی با آن صداقت و سادگی کلام و سرشار از ناگفته های علمی حاصل از سال ها فعالیت حرفه ای در عرصه های مختلف سیاسی و دانشگاهی برخورد می کنید، متوجه خواهید شد که آنچه در بالا آورده شده است، هیچ غلو و اضافه گویی نبوده و مردم کشورمان در حوزه های مختلف بارها عبارت "اعتلای جمهوری اسلامی ایران، اعتلای هر ایرانی است" را از زبان وي شنیده و در نوشته ها و گفته هایشان، اصالت و معنای درونی این کلام را یافته اند. این بار اصالت علم و مشکلات زیادی که گریبانگیر جامعه علمی و دانشگاهی ایران عزیزمان شده است ما را بر آن داشت تا پای صحبت های این استاد دانشگاه و راهکارهای علمی او بنشینیم تا با هم، چراغ سبزی برای حرکت دوباره و رو به رشد دانشگاه های کشور پیدا کنیم. با هم بخش اول این مصاحبه و همراهی و همفکری استاد عماد افروغ با ما و کانون اندیشه جوان را می خوانیم: سلام استاد، قبل از هر چیز به عنوان یک موضوع زیربنایی، علم را تعریف کنید. به طور کلی ارائه تعریفی از علم کار ساده ای نیست و تنها بر اساس یک نگاه اجمالی می توان هر نوع تلاش قاعده مند و روش مند برای دریافت پاسخ مجهولات مختلف را سلسله مباحث علم نامید. باید توجه داشت که همواره یک سری مجهولات برگرفته شده از یک علم اولیه در اختیار انسان قرار دارد که او می کوشد تا با تلاشی قاعده مند و روش مند، برای این مجهولات خود یک پاسخ قانع کننده پیدا کند و به این وسیله علوم مختلف را ایجاد کرده است. بنابراین علم فقط ناظر بر قلمرو خاص و یا موضوعات و روش های خاصی نمی شود و نمی توان آن را با یک روش تجربه گرا و یا پوزیتیویستی و یا هر روش دیگری تعریف کرد و هر کدام از این تعاریف تنها بخشی از ماهیت علم را در بر می گیرند. چه تفاوتی بین علوم انسانی و امور اجتماعی با علوم تجربی و صنعتی وجود دارد و آیا با توجه به تعریفی که از علم ارائه کردید، می توان این دو حوزه را در یک جا مورد بررسی قرار داد؟ پاسخ دادن به این سؤال بستگی به نوع گفتمان ما و نوع پارادایمی دارد که در جواب این سؤال انتخاب می شود، باید بگویم که پوزیتیویست ها و اثبات گراها معتقدند که چندان تفاوتی بین علوم انسانی و علوم طبیعی وجود ندارد و تنها این دو در نوع نگاه خود به موضوعات طبیعی و اجتماعی تفاوت دارند و یا به عبارت دیگر، موضوعات اجتماعی از پیچیدگی و کمیت خاصی برخورارند ولی موضوعات طبیعی ساده تر بوده و دارای ویژگی های خاص خود هستند که داشتن این ویژگی ها، هیچگاه آنها را از موضوعات انسانی متمایز نمی کند. حرف اصلی اثبات گرایان این است که تفاوت اصلی بین پدیده های انسانی و طبیعی در کیفیت و نوعیت نیست و می توان از روش واحد برای مطالعه هر دو استفاده کرد و در مقابل این گروه، اصحاب تفسیر و روش شناسی هرمنوتیک با رویکرد تفسیری خود به پدیده ها معتقدند که پدیده های انسانی و اجتماعی یک تفاوت ماهوی و ذاتی با پدیده های فیزیکی دارند و ما هیچگاه نمی توانیم از یک روش واحد برای بررسی آن استفاده کنیم. در این بین گروه سومی هم وجود دارد که معتقدند علوم انسانی و موضوعات طبیعی هم چون تمام آفرینش، دارای اشتراکات و اختلافاتی هستند و ما در حوزه اشتراکات می توانیم از یک روش واحد استفاده کنیم، اما در حوزه تفاوت ها باید از روش های متفاوت استفاده کرد. در نظر گروه دوم و سوم، این تفاوت ها بیشتر در حوزه های ساختاری اتفاق می افتد یا در حوزه مطالعاتی؟ این تفاوت در هر دو حوزه خود را نشان می دهد. برای مثال یکی از تفاوت های اساسی این دو حوزه مضاعف بودن وجه هرمنوتیک پدیده های انسانی است، به عبارت دیگر موضوعات مربوط به پدیده های انسانی، خود نسبت به اعمال و رفتارشان آگاهند و این در حالی است که موضوعات طبیعی هیچ آگاهی ای نسبت به اعمال و رفتار خود ندارند. همچنین موضوع شناسایی در پدیده های انسانی، خود واحد شناسا نیز محسوب می شود ولی در موضوعات طبیعی، یک فاعل شناسا به عنوان محقق و یک موضوع تحقیق به نام پدیده وجود دارد که مبنایی برای اختلافات بسیاری شده است. در همین جا رئالیست ها نیز تفاوت هایی را مطرح می کنند که با اصل هرمنوتیک علوم در ارتباط است؛ آنها معتقدند که یک هرمنوتیک ساده در پدیده های طبیعی وجود دارد و بدون توجه به مفاهیم اولیه نمی توان آنها را مطالعه کرد، اما هرمنوتیک آنها همچون علوم انسانی و اجتماعی پیچیده نبوده و همین موضوع تفاوت هایی را پدید آورده است. همچنین باید بگویم وقتی شما تفاوت مطالعات علوم انسانی و طبیعی را کنار می گذارید، در خود مطالعات طبیعی نیز به تنهایی تفاوت های زیادی وجود دارد. عده ای در این حوزه اعتقاد دارند که با روش تجربی و اثبات گرایانه صرف نمی توان علوم طبیعی را مورد مطالعه قرار داد، عده ای هم هرگونه نظام کمیت گرا و دید تراکمی و انباشته ای در مطالعات طبیعی را زیر سؤال برده و با ورود هر نوع نگاهی به حوزه های طبیعی مخالفت دارند. "کهن" یکی از این دسته اندیشمندان است که با مطرح کردن مباحث پارادایم، نگاه تراکمی استقراگرایان و تا حدودی "پوپر" را به علم، نفی می کند. استاد اشاره به نظرات مختلف درباره تراکم علم و انباشتگی آن کردید، آیا این انباشتگی و گرایش به تخصصی شدن علوم، انسان را از ظرفیت خودش دور کرده یا نه؟ و دیگر اینکه در این تکثر رشته های تحصیلی، ارتباط علوم مختلف چگونه تعریف شده و دانشگاه ها چگونه عمل کرده اند؟ پیش از هر چیزی باید تخصصی شدن تعریف شود و این که آیا نگاه ذره ای و جزئی، مبتنی بر تخصصی شدن به معنای نفی ارتباط بین علوم است یا نه؟ ما از این نگاه پرهیز داریم و مدافع آن نیستیم. زیرا ممکن است که نگاه ها ریزتر شده باشد، اما اين به معنای عدم غلبه یک هستی شناسی و یا روش شناسی واحد بر آنها نیست و باید دقت داشت که بعضی از این تخصصی شدن ها، باعث غفلت ما از مبانی هستی شناختی و متافیزیکی حاکم بر پدیده ها شده است و یا این تخصصی شدن ها به تعبیر کهن، در قالب یک علم نرمال و معمولی صورت می گیرد و درست شبیه جدولی است که خانه های آن در حال پر شدن بوده و هر لحظه ممکن است جای خود را به پارادایم جدیدی بدهد. نکته دوم و بسیار مهم درباره علم این است که علم یک نهاد اجتماعی است و نسبتی وسیع با فرهنگ و جامعه دارد و به هیچ وجه ماهیت متافیزیک و ماوراءالطبیعه ندارد و کسانی هم که اینگونه به علم نگاه می کنند، سخت در اشتباه بوده و از اینکه شرایط فرهنگی، تاریخی و اجتماعی جوامع مختلف بر روی علم تأثیرگذار است، غافلند و متأسفانه این نگاه در جامعه ما بسیار دیده می شود. این غفلت از شرایط فرهنگی ، تاریخی و اجتماعی چه حاصلی در کشور ما داشته است؟ این نوع نگاه به علم در گام اول، دانشگاه های ما را به کارگاه هایی برای مصرف صرف و کپی برداری تبدیل کرده و به انواع مختلف در جامعه دانشگاهی ما متبلور شده است. به عبارت دقیق تر، من معتقدم که علت اصلی مصرف زدگی ما در علم، به نوع نگاه ما به علم باز می گردد. زیرا اگر ما این موضوع را درک کرده بودیم که علم، نسبتی با فرهنگ و جامعه دارد، به سراغ علم بومی می رفتیم. باید تأکید کنم که علم بومی مورد نظر من دو معنا را در خود دارد؛ نخست اینکه باید به هنجارهای مستعد رشد و رویش نحو علم توجه کرد و دوم آنکه بر اساس معرفت شناسی متناسب با شرایط فرهنگی، اجتماعی و تاریخی، خود یک تعریفی از علم ارائه دهیم تا بتوانیم بین علم، شرایط فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و حتی جغرافیایی یک پیوند درست برقرار کنیم و تجلی آن را در سیاست گذاری ها هم ببینیم. عدم توجه به بومی گری علمی در ایران، چه آسیب هایی را به حوزه های علمی و اجتماعی کشورمان وارد کرده است؟ این سؤال خوبی است. به نظر می رسد امروزه بین نظام آموزشی ما، ساختارهای شغلی و شرایط محیطی هیچ تعامل و رابطه ای وجود ندارد. از یک سو نظام آموزشی ما در خلاء و به صورت منزوی به گسترش و رشد کمی خود می اندیشد و از سوی دیگر نظام شغلی ما با تمام نیازها و مشکلاتی که دارد، راه خود را در پیش گرفته و در این بین شرایط محیطی نیز بدون توجه به هر حوزه دیگری با ویژگی های خود سر سازگاری پیدا کرده است. دانشگاه های ما بدون توجه به شرایط محیطی و بر اساس یک طرح کاملاً ذهنی و بی توجه به ساختارهای شغلی ما، به توسعه کمی رشته هایی می پرازد که هیچ تناسبی با شرایط بومی ندارد و حاصل این بی توجهی، فارغ التحصیلان بیکار و مواجه شدن اجتماع با معضل بزرگی به نام بیکاری بالقوه است. بیکاری بالقوه به این معناست که افراد بدون مدرک دانشگاهی، برای امرار معاش خود تن به هر کاری خواهند داد اما وقتی فردی با یک مدرک دانشگاهی در هر رشته ای فارغ التحصیل شد، دیگر حاضر نیست هر کاری را انجام دهد و توقعات اجتماعی او بالا خواهد رفت و با این روند، یک فضای نامتناسب اجتماعی و بیکاری بالقوه پدید خواهد آمد. حال اگر با توجه به بومی گری در علم، متناسب با شرایط محیطی و قابلیت های طبیعی کشورمان علم ها و رشته هایی تدوین شود که رافع نیازهای محیطی و مرتبط با ساختار شغلی باشد، می توان فارغ التحصیلان مفید و کارآمدی را به جامعه تزریق کرد و با تکیه بر علم بومی، یک حرکت رو به رشدی را آغاز کرد و دیگر نگاه تقلیدی و گرته برداری به علم نخواهیم داشت. باید تأکید کنم که نگاه گرته برداری و تقلیدی در علم، آفت زشت و زننده ای است که امروزه گریبان جمهوری اسلامی ایران را گرفته و ای کاش در این فضا شکل نمی گرفت تا ما می توانستیم بسیار راحت تر و تندتر با آن برخورد کنیم و این آفت زشت را از عرصه های مختلف علمی و اجتماعی پاک کنیم، اما پیوند آن با نظام مقدس ما نوع برخورد را مشکل کرده است. مهمترين ريشه نگاه تقليدي و گرته برداري به علم در جامعه ما چيست؟ اولين ريشه آن همانا نگاه متافيزيكال و غير فرهنگي، غير تاريخي و غير اجتماعي به علم است كه هويت اجتماعي و ساختاري متناسب با كشورمان در آن وجود ندارد، اما مهم ترين ريشه آن را بايد در اين موضوع جستجو كرد كه غرب مرجع داوري تلاش ها و فعاليت هاي علمي ما قرار گرفته است كه شكلي بسيار مشمئز كننده و حالتي صوري دارد و به قيمت ناديده انگاشتن تلاش هاي محتوايي بسياري از بزرگان و فعالان جامعه علمي ما تمام شده است. به طور كلي معرفت شناسي علمي رايج، اثبات گرا و پوزيتيويستي در كشورمان باعث تفوق فرماليسم بر فعاليت هاي علمي و سياست گذاري آموزشي ما شده است و در اين بين، واقعيت علمي گم شده و هيچ گاه حقيقتي به نام علم و عالم فرصت نشان دادن خود را ندارد. حاصل اين تفوق علمي، يك رقابت بسيار منفي و غير اخلاقي براي رسيدن به جايگاهي است كه سياست گذاران آموزشي ما از قبل براي افراد در نظر گرفته اند. به عنوان مثال به خاطر نوع سياست گذاري و فرماليسم موجود، به جاي اينكه محتواي علمي مقاله اي ارزش گذاري و بررسي شود، تنها مجله اي كه آن مقاله در آن چاپ مي شود ارزش گذاري شده و اين امر باعث شده تا اساتيد به جاي فكر كردن به محتوا و علم به دنبال پيدا كردن ارتباطات قوي با مجلات خاص باشند و آن وقت هرچه خواستند به چاپ برسانند و امتيازات علمي بدست آورند كه خود يك ماجراي طولاني دارد. يك مثال جدي تر اينكه بارها ديده شده استادي كه مبادرت به نوشتن مقاله اي كرده و بر حسب رسالت اجتماعي خود آن را در يك نشريه عمومي منتشر كرده است، تنها 2 امتياز گرفته ولي اگر همان استاد مقاله اي را بر اساس پايان نامه يك دانشجو چاپ كند و خود را در تلاش و مطالعات دانشجو سهيم كند، 7 امتياز گرفته و مدارج علمي و شرط داوري را طي كرده و من هيچگاه نتوانسته ام بپذيرم كه خود را در مطالعات دانشجو سهيم كنم و در اين كلاهبرداري علمي شركت داشته باشم. همه ي اين موارد نشان از آن دارد كه سياست گذاران علمي و پژوهشي كشورمان هيچ درك درستي از جامعه شناسي علم، فلسفه علم، تاريخ علم و مباني متافيزيكال علمي ندارند و تنها به كميت گرايي در اين حوزه مي انديشند. متأسفانه كميت گرايي به نام جمهوري اسلامي به جان علم افتاده است و در ذيل نظامي شكل گرفته است كه ما تمامي مباني آن را قبول داريم و آن را تكريم مي كنيم. شما علم را با مباني جمهوري اسلامي پذيرفته ايد، چه ضرورتي وجود دارد كه كميت گرايي در اين بين از ميان برداشته نشود؟ تلاش مضاعف مسؤولان همواره براي به رخ كشيدن موفقيت و عظمت جمهوري اسلامي به چشم مي آيد و امري مقدس است، ولي متأسفانه امروز جاي خود را با قصد و غرض تعويض كرده و وضعيت بحراني خود را با انواع توجيهات مسؤولان و متوليان پنهان كرده است. ببينيد با ملاك هاي موجود در دانشگاه ها "آيت الله جوادي آملي" حتي در سطح مربي هم قرار نمي گيرند، اما جايگاه واقعي ايشان در ساحت تلاش هاي علمي كجاست؟ آنچه كه ما بر آن تأكيد كرده ايم اين است كه در ارزشيابي استاد و دانشجو بايد محتوا ملاگ قرار بگيرد، نه اندازه و شكل آن و اگر كسي قصد دارد دانشيار و يا استاد تمام شود بايد به جاي توجه به مجله و يا مكان انتشار مقالات، محتواي آثار قلمي او مورد ارزيابي قرارگيرد تا وضعيت رقابت علمي دانشگاه ها رشد كرده و اساتيد مجبور شوند بار علمي خود و دانشگاه ها را ارتقا دهند. اولين حاصل اين رقابت استقلال بيشتر دانشگاه ها و آزادي عمل در بين مجامع دانشگاهي است و آنها را تا حدي از اين وضعيت زشت و زننده دور مي كند. استاد شما در دانشگاه هاي خارج از كشور تحصيل كرده ايد، معيارها در آن مراكز چگونه است و آيا وقتي غرب ملاك داوري علمي ما قرار گرفته است نبايد سطح علمي دانشگاه هاي ما به آن سطح نزديك شود؟ بايد بگويم متوليان و سياست گذاران جامعه علمي ما چيزهايي را در غرب ديده اند و بسياري را ناديده انگاشته اند، براي مثال در دانشگاه بزرگ "هاروارد" وقتي ملاك هاي صوري ارزش گذاري را مي نويسند در زير آن به حالتي تأكيدي مي نويسند: «توجه توجه، اين ملاك ارزش گذاري تنها بر حسب راهنمايي اساتيد نوشته شده و بايد يادآوري كرد كه ابتكار، خلاقيت، نوآوري و كيفيت نگاه محقق به موضوع، نكته مهمي است كه هيچ گاه با اين ملاك ها حاصل نمي شود.» آنچه در دانشگاه هاي ما حاكم شده، تنها قوانين مربوط به دانشگاه هاي درجه 2 و 3 كشورهاي غربي است و بسياري از حلقه ها ي بهم پيوسته علم و جامعه علمي در ايران مورد غفلت قرار گرفته است و اينها همه حاصل نگاه فرماليستي به علم است. از ديگر مشكلاتي كه نگاه فرماليستي به علم پديد آورده، عدم توجه به ضرورت استقلال نسبي دانشگاه ها و خط دادن سياست به فرهنگ است. دانشگاه با انديشه سرو كار دارد و يك محل فرهنگي محسوب مي شود، اما علاوه بر آن نگاه تنك علمي و سطحي كميت گرا، يك نگاه تمرگز گرا و سياسي نيز بر آن حاكم شده است و به آن به عنوان يك ابزار هجمونيك و متصل با نظام سياسي نگاه مي كنند و همين نگاه ابزاري باعث مي شود تا عامليت دانشگاه گم شده و براي نمونه وزير محترم علوم را برخي از دانشگاه ها به عنوان طلايه دار توسعه علمي معرفي مي كنند و اين جاي تأسف دارد، زيرا نه با واقعيت منطبق بوده و نه با مصلحت جامعه علمي ما سر سازگاري دارد و كساني كه بايد سخن بگويند نيز در اين ميان سكوت كرده اند. من تأكيد مي كنم كه دانشگاه با عامليتش تعريف مي شود و به عنوان يك عامل فرهنگي بايد بر اساس نگاه هاي بومي و تاريخي در برابر اين زشتيها فرياد بزند، اما نوع ساختاري و سياست گذاري هاي موجود باعث عدم مقاومت دانشگاه ها و از دست دادن نقش عامليت انها شده است. همواره بومي شدن در هر زمينه اي نياز به بازخوردهاي اجتماعي دارد، با توجه به تأكيد شما بر بومي شدن چگونه مي توان علم را به ميان مردم برد؟ مهمتر اينكه بومي شدن چه بازخوردهايي در جامعه جهاني خواهد داشت؟ پيش از هر چيز بايد بگويم كه طبيعت انسان گرايشي به يادگيري آموزه هاي جديد در هر حوزه اي دارد اما درباره سؤال شما بايد توجه كرد كه براي بومي شدن علم ابتدا بايد نگاه به علم را فرهنگي و اجتماعي كرد تا مردم يك ذهنيت علمي يافته و با آمادگي اوليه براي پذيرش علوم، يك بازخورد جدي روي فعاليت هاي علمي ما داشته باشند و علم ما را رونق بخشند. من مجلات تخصصي را تأييد مي كنم، اما اگر نگاه تخصصي را در قالب مجلات و ژورنال هاي خاص دنبال كنيم هيچ گاه به بومي شدن نزديك نمي شويم. در اينجا گفتن اين نكته ضرورت دارد كه يك استاد دانشگاه داراي يك رسالت اجتماعي، فرهنگي و تاريخي نيز هست و در بسياري موارد اگر اثر علمي خود را در يك مجله عمومي منتشر كند، حق مطلب را بيشتر ادا كرده است و با فراگير كردن آن علم، جامعه را بسوي متحول شدن هدايت كرده است. چنين استاداني در بيشتر موارد بايد جايگاه و منزلت بالاتري نسبت به اساتيدي كه فقط به دنبال انتشار مقاله در مجلات تخصصي و ارتقا شخصي خود هستند داشته باشند، زيرا آن استاد به نهادينه شدن علم در جامعه و تحول اجتماعي مي انديشد ولي متأسفانه در جامعه ما به آن توجهي نمي شود. امروزه اثبات گرايان با استفاده از نظريات "رابرت مرتون" يك هنجارهايي را در سطح كلان جامعه ما تعريف كرده اند كه چون در جامعه ما وجود ندارد، جامعه ما را زير سؤال برده و در جايگاه جهاني معتقدند جامعه ما يك جامعه عقب مانده است كه عقلانيت لازم و شكل سازمان يافته ندارد و جامعه اي عالم گرا نيست، در حاليكه با بومي شدن علم، تمام ارزش هاي فعلي فرهنگي و اجتماعي هم مي تواند به عنوان يك فرصت در خدمت فعاليت هاي علمي قرار بگيرد. آيا با توجه به تعريف هاي غربي علم در كلان جامعه و ماهيت دروني فرهنگي علم، مي توان ورود علم را مقدمه اي براي تهاجم فرهنگي دانست؟ بله، علم و فرهنگ دو ركن جداناپذير يكديگرند و وقتي شما به سمت تعريفي از علم مي رويد كه مطابق با معيارهاي غربي است، پس بدون شك فرهنگ خاص خودش را نيز وارد جامعه كرده و به عبارتي ديگر فرهنگ خود را نير از غرب آورده و كل فرهنگ و تاريخ خود را با اين كار زير سؤال برده ايد. "آنتوني گيدنز" معتقد است كه ما با قبول مدرنيته يا علم غربي، كشورمان را با دو امپرياليست روبرو كرده ايم كه يكي بر معرفت شناسي مدرنيته استوار است و ديگري امپرياليسم تاريخي است كه از تاريخ غرب سرچشمه گرفته، گويا تاريخ ما همان تاريخ غرب است. اگر نگاه هاي جزيي نگر را كنار بگذاريد، علم خودش عنصري از يك منظومه است و وقتي علمي را بر كشور تحميل مي كني، يعني يك سلسله مباني معرفتي و فلسفي را پذيرفته اي و من در كتاب "محتواگرايي بر توليد علم" به صراحت آورده ام كه ما دچار دو خدايي شده ايم، خداي ما در ساحت هستي شناسي بر نگاه هاي صدرايي استوار شده است، اما در سياست هاي علمي يك نگاه تجربه گرايانه داريم و در اين سردرگمي ناله سر داده ايم كه چرا اين اتفاق خاص فرهنگي در دانشگاه رخ مي دهد و يا گاهي چرا رخ نمي دهد؟ بايد بر اين نكته تأكيد كنم كه اگر ما نگاه صدرايي به مفاهيم داريم بايد به دنبال معرفت شناسي طولي و هماهنگ باشيم. اين معرفت شناسي طولي و هماهنگ از كجا سرچشمه مي گيرد؟ معرفت شناسي طولي و هماهنگ دلالت بر مطالعات تجربي شما، نوع مطالعات تجربي و نتايج آن دارد و زماني كه شما در مباحث تئوري و نظري يك معرفت شناسي را مطرح كرده و در عمل اسير يك معرفت شناسي حسي و تجربي يك سويه مي شويد، راه خود را گم مي كنيد. امروزه در غرب معتقدند كه معرفت ها و روش ها تابع پيش فرض هاي فلسفي هستند و ما مجبوريم بسياري از آنها را مفروض بگيريم زيرا عالمان علوم تجربي هم نمي توانند آن را ثابت كنند. يا به دست فلسفه سپرده شده و يا ثابت شده تلقي مي شوند و خود پيش فرض ها مبناي فعاليت علمي قرار قرار مي گيرند. حال اگر شما اين مفروضات را تغيير دهيد، فعاليت هاي علمي و نتايج آن نيز تغيير مي كند. در حوزه پوزيتيويست نيز مفروضات قالبي وجود دارد كه دانشگاه هاي ما آن را پذيرفته اند، در حاليكه برخي از آنها با معيارهاي اجتماعي و اعتقادي ما همخواني ندارد. غرب ها معتقدند كه عالم قاعده مند است و ما نيز به آن اعتقاد داريم، اما منظور آنها يك بحث آكادميك است كه عالم قاعده مند يعني عالم رگيولار و در چنین تعریفی ما بايد فقط رابطه انضمامي و بيروني اين پديده را كشف كرده و قائل به هيچ خسارتي نباشيم در حاليكه در فرهنگ اسلام، عالم مبتني بر ضرورت هاست و عالم قاعده مند بر اساس ضرورت ها پيش مي رود. ديگر اينكه آنها معتقدند که انسان توانايي شناخت مطلق عالم را دارد، اما ما شناخت محدود را مي پذيريم و معتقديم انسان توان شناخت مطلق را ندارد. از ديگر موضوعات مهم در اين بين آن است كه آنها معتقدند تمام پديده هاي طبيعي يك علت طبيعي دارند و ما چنين چيزي را قبول نداريم و يا در غرب معتقدند علم بر جهل رجحان دارد، اما نمي توانند بر اساس معرفت شناسي پوزيتيويستي به داوري بين اين دو بنشينند و تفاوت علم و جهل را عميقاً اثبات كنند. تمام اين تفاوت ها يك پارادوكس ايجاد مي كند و مهمترين چيزي كه مطرح مي شود اين است كه چرا اين تفاوت ها در سیاستگذاری آموزشی و معرفتی دانشگاهی ما ناديده گرفته شده و ما بديهيات آنها را بدون هيچ مباحثه و بررسي درست و دقيقي پذيرفته و معيارهاي علمي را تعريف مي كنيم. در غرب معتقدند علم و همه چيز از حس و ادراك به دست مي آيد و اگر اين گزاره تغييركرده و ما بر اساس پيش فرض هاي مبتني بر معرفت شناسي طولي و هماهنگ صدرايي كه بين علم هاي وحياني، عقلاني، احساسی ، اشراقي و تجربي ارتباط برقرار كرده است بتوانيم علم را تعريف كرده و فعاليت هاي علمي خود را داشته باشيم، به طور حتم نتايج علمي نیز تغيير خواهد كرد و حاصل خوبی برای جامعه علمی ما به ارمغان خواهد آورد ولي ما بدون توجه به پيش فرض ها و نسبت علم و فرهنگ و جامعه و نيازها و قابليت هاي كشورمان، به صورت فرماليستي و گرته بردارانه به پيش مي رويم و چنین مواجهه ای با علم و فرهنگ هيچ گاه نتيجه اي در بر نخواهد داشت. يك واقعيت بسيار تلخ در بحث قبل اشاره به تمركز گرايي در علم كرديد، سيستم برپايي كنكور متمركز در پذيرش دانشگاه ها چه قدر در توسعه فعاليت هاي علمي و يا عقب ماندگي آن سهيم است؟ جامعه ما به هيچ يك از پيش فرض هاي فلسفي و ابعاد مختلف نرم افزاري اجتماعي توجهي ندارد و به صورت فرماليستي پيش مي رود و در اين بين سيستم كنكور متمركز با اين وضع گزينش دانشجو توسط دولت اصلاً قابل قبول نيست و با اين شكل هيچ گاه دانشگاه هاي ما مستقل نمي شود. دانشگاه هاي ما بايد بتوانند براساس بردهاي تخصصي و كارنامه اي كه در اختيار محصلان قرار مي گيرد خود دانشجو بگيرند و نسبت به پذيرش دانشجو و درخواست آنها اعمال نظر كنند زیرا با اين كار هم به دانشجو تشخص و آزادي عمل و استقلال داده و آن را از فضای فکری زيست جهانش و توقعات او دور نكرده اي و هم اجازه رشد و مستقل شدن را به دانشگاه ها داده و شرايط را براي رقابت جدي تر فراهم مي كنيد و در اين بين دولت نيز وظيفه دارد تا زمينه را فراهم كرده و امكانات لازم را براي رشد دانشگاه هاي نوظهور فراهم كند. در ساحت انديشه و علم، همواره توجه به بحث استقلال و آزادي عمل دانشگاه ها امري ضروري محسوب می شود و با استفاده از شيوه هاي اقتدارگرايانه و ايدئولوژيكي تحمیلی و متمرکز هيچ گاه علم ما رشد نخواهد كرد. من معتقدم امروزه نه تنها بستر لازم را براي رشد دانشگاه ها فراهم نكرده ايم بلکه آن چيزي را هم كه در جامعه علمي ما وجود دارد خوب به تصوير نكشيده ایم زیرا در حوزه پژوهش هاي علمي در کشور ما، واقعيت های پنهاني وجود دارد كه امروزه ديده نمي شود و عدم نمايش آن و مطرح شدن اين فعاليت ها باعث مي شود تا محققان و پژوهشگران ما بعد از مدتي پشيمان شده و رسالت اجتماعي خود را كنار بگذارند تا بتوانند با كاروان غیر تخصصی و غیر متعهد منطبق با سیاستگذاری های دانشگاهی همراه باشند و اين يك واقعيت بسيار تلخ است، همچنین در جوامع علمي ما افرادي هستند كه داراي تعين بالا و احترام زيادي بوده اما در سيستم موجود جايي ندارند و بايد يا بر منش خود اصرار ورزيده و محتواگرايانه به مسير و فعالیت خود ادامه دهند و يا به گونه اي جذب اين سيستم غيرقابل قبول شوند. اين اتفاق ريشه در گذشته دارد يا امروزه متولد شده است؟ اين سيستم غلط در دولت هاي قبلي نيز وجود داشته و در حال حاضر به طور سطحي تر و نخ نماتري دنبال مي شود. متأسفانه سياستگذاران ما تنها در رشته خود تخصص گرفته اند اما درباره رشته خود چيزي نمي دانند و با حوزه انساني و اجتماعي حرفه و تخصص خود فاصله زيادي دارند. جاي بسيار تأسف است كه در جامعه ما پزشكان و مهندسان حرف اول را مي زنند و جايگاه علوم انساني گم شده است در حالي كه این رشته های علمی خود يك پديده انساني و اجتماعي هستند و نبايد اين وجه علمي آنها نادیده گرفته شده و بدتر از آن گم شود. امروزه معرفت شناسي حسي و تجربي با پيش فرض هاي خودش بر علم حاكم است و علم اسلامي و علم فرهنگي ما در نظر گرفته نمي شود و حتي بسياري از سياستگذاران فراموش كرده اند كه شرايط بومي ما با قدمتي 7000 ساله از دل سنت و قرآن بيرون نيامده و واقعيت هاي تاريخي و طبيعي بايد در كنار واقعيت هاي ديني قرار بگيرد و بر اساس نيازهاي زيست محيطي بايد پيش فرض هاي علمي تعريف شود. من تأكيد مي كنم بر اين كه اگر شما پيش فرض هاي جاري در فلسفه علم، فلسفه تعليم و تربيت، مباني متافيزيك علم را بر اساس پيش فرض هاي طولي و هماهنگ صدرايي شكل دهيد آنگاه پارادايم و معرفت شناسي علمي شما نیز تغيير خواهد كرد. امروزه غرب مقدمات اين تغيير را براي ما فراهم كرده است و با ظهور نسبي گرايي و پست مدرن، يخ مطلق گرايي پوزيتيويسم و تجربه گرايي شكسته شده و راه براي تعريف هاي جديد از علم و اندیشه هموار شده است. "كهن" با بحث پارادايم هاي مختلف پاي شرايط اجتماعي، فرهنگي و تاريخي را به ميان كشده و يا "ميشل فوكو" نظام دانايي تاريخي را مطرح مي كند و ما را به ديگرگونه انديشيدن دعوت مي كند و به طور كلي با شكستن مدرنيسم و نظريات پوپر و حتي حلقه ي وين، شما مي توانيد با تكيه بر اين شرايط مستعد، يك نگاه رئاليستي و انتقادي به تمام حوزه های فلسفی و علمی داشته باشي و در نگاه خود هم ساختار اجتماعي و هم فرهنگ را مورد توجه قرار دهيد. در اين بحث مطرح كردن اين نكته ضروري است كه من اعتقادي به نسبي گرايي ندارم اما معتقدم كه همگام با فاصله گرفتن از نسبي گرايي، نبايد در عينيت گرايي خام فرو رفت. در غرب همواره با ظهور نظريات جديد و صورت ظاهري شكسته شدن نظريات قديم، اين نظريات در كنار هم قرار مي گيرد و بدون حذف شدن مسير تغيير را در پيش مي گيرد، آيا نظام آموزش ما توان پذيرش ساختار جديد را دارد و يا از تغيير مي ترسد؟ متأسفانه دانشگاه هاي ما و نظام ساختار آموزشی، تجربه هاي خوبي در تغيير اين ساختارها ندارد و در حال حاضر در مقابل هرگونه تغييری جبهه گيري مي كند و اين به معناي عدم توان تغيير نيست ولي نياز به ايجاد شرايط تازه اي دارد. من معتقدم جامعه علمي ما مي تواند گفتمان هاي جديد با مطالب مختلفي داشته باشد و براي رسيدن به علم بومي، علم درون زا و علم متناظر با شرايط يك كشور قرار نيست تا خط بطلان بر علم قبلي كشيد بلكه بايد در آن فرو رفت، آن را خوب فهميد ولي در عین حال از تقليد و گرته برداري دوری کرد و گفتمان مطابق با معيارهاي خود را خلق كرد حتي اگر اين گفتمان پايا و مانا نباشد و جاي خود را به علم و گفتمان بعدي بدهد زيرا در آن صورت هم گفتمان موجود و هم گفتمان منسوخ شده، بومي بوده و خلاقيت ها و نوآوري آن براساس نيازهاي خودمان شكل گرفته و به جامعه جهانی نشان می دهد که فعاليت علمي ما رشد دروني داشته است و اين موضوع براي غرب نيز عبرت آموز شده و مي تواند اين گفتمان و نوع نگاه آن نیز به غرب منتقل شود. به عبارت دقیق تر، با اين حركت غرب شاهد پيش فرض هايي در علم خواهد بود كه برگرفته از لذت گرايي و حس گرايي نيست، در آن فلسفه خادم علم تجربي نبوده و زاويه ديد ديگري به عالم و هستي شكل گرفته است، زاويه ديدي كه قدسي تر، معنوي تر، الهي تر و جامع تر از نوع نگاه غرب به علم و هستی است و منزلت اشراقي خود را در این دیدگاه به رخ مي كشد. صحبت از اشراق شد، ابن سيناها و ملاصدراها در گذشته صحبت از شهود به گونه هاي مختلف داشته اند و امروزه نيز بسياري از معرفت شناسان غرب دم از شنود شاعرانه از طبيعت مي زنند، اين شنودها چيست؟ اين شنود همان معناي شهود را در خود دارد يعني شكافي بين الهامات ذهني، شعر و علوم تجربي وجود ندارد. امروزه غرب متوجه شده است كه تمام عالم تجربي در حال سرودن يك شعر واحد است و همين موضوع و حقيقت ماهوي، علم را مقدس مي كند. متأسفانه بايد بگويم اين حرف آقاي "منه كاس" كاملاً درست است كه مي گويد: «بسياري از عالمان در يك عالمي ديگر بودند و در يك ساحت متفاوت فعاليت مي كردند و فيلسوفان علم فعاليت آنها را به گونه اي ديگر به تصوير كشيدند.» امروزه معلوم نيست پوزيتيويسم در شاخه استقراگرايي و ابطال گرايي خودش، منطبق با عالم واقع يا عالم طبيعي باشد يا نه و به عبارت دقيق تر اگر عالمي خودش را ملزم به پارادايم محدود به عينيت گرايي خام كند به معرفت علم و ماهوی علم آسيب وارد كرده و فيلسوف علم هم كه آن را در يك تعريف محدود مي كند، هنجارهايي را براي فعاليت علمي آيندگان تعريف مي كند و با تقويت این عينيت گرايي خام، آسیب های وارد شده را دوچندان کرده است و حتي جرم و خطاي او بيش از آن عالم عينيت گرا است زیرا او در کارگاه خودش به آن نتایج رسیده است و نقش زیادی در عینیت گرایی خام آن علم ندارد. استاد از آسيب هاي علم غربي و ضرورت بومي شدن صحبت شد و اين كه بايد بومی شدن بر اساس متدهاي اسلامي و تاريخي ما شكل بگيرد، براي دست يابي به اين نوع علم بومی راهكارها را به صورت تفكيك شده بيان كنيد؟ اول فاصله گيري از فرماليسم و شكل گرايي، دوم گرايش به سمت محتواگرايي، سوم آزاد كردن دانشگاه ها از دام تمركزگرايي و ايجاد آزادي و استقلال نسبي براي دانشگاه ها، چهارم نگاه واقعي و حقيقي به ساحت انديشه و علم و فرهنگ داشتن، پنجم حاكم كردن ساحت انديشه و فرهنگ بر سياست و نه بالعكس، ششم فهم دقيق از معرفت شناسي هاي علمي و تقويت كرسي هاي فلسفه علم و جامعه شناسي علم و تاريخ علم و فلسفه تعليم و تعلم در دانشگاه ها، هفتم فهم قابليت ها و توانايي هاي بومي در خصوص تعريف معرفت شناسي علم، هشتم تقويت دانشگاه ها و توسعه رشته هاي علمي متناسب با ساختار شغلي و قابليت هاي محيطي، نهم پرهيز از كميت گرايي در ساحت فعاليت هاي دانشگاهي و گرايش به كيفيت گرايي، دهم داوري نسبت به روش شناسي حاكم بر سياست هاي آموزشی و فاصله گيري از روش شناسي علمي با نگاه هاي خاص، یازدهم توجه به تاريخ علم در كشورمان و تاريخ تمدن اسلامي و پيدا كردن فهم دقيقي از مشترکات و ارزش ها و تفاوت های اين دو تمدن كهن و توجه به موارد مهم دیگری از این دست که در بین اصحاب اندیشه، اساتید دانشگاهی و دیدگاه های آن ها وجود دارد و راه را براي رسيدن به علم هموار مي كند. اشاره به تاريخ تمدن اسلامي و تاريخ فرهنگ ايران داشتيد، چقدر در بنيان هاي دانشگاهي به اين دو اصل توجه مي شود؟ بايد با صراحت بگويم كه ما با تاريخ و فرهنگ خودمان بيگانه ايم و به واقع از آن غافليم، حتی امروزه نتوانسته ايم تا ملاك هاي تاريخي علم دو تمدن بزرگ ايراني و اسلامي كشورمان را استخراج كنيم و هيچ گاه به واكاوي رشد قابل توجه علم، در تمدن اسلامي به ويژه در قرن سوم نپرداخته ايم. باید بگویم هیچ گاه محققان ما اين موضوع را بررسي نكرده اند كه شرايط سياسي، فرهنگي و اجتماعي قرن سوم چگونه بوده است كه خاستگاه علمي جهان اسلام شده يا اين كه با كدام معرفت شناسی و فلسفه ای، اين رونق های علمی در دوره هاي مشخص تاريخي كشورمان شكل گرفته است و تنها بيگانگي خويش را از تاريخ و تمدن ايراني و اسلامی خويش با عنوان هاي مختلف به مردم و اجتماع تحميل مي كنيم و تنها يك تفاخر پوچ و بي هويت را به مفاخر علمی خود در سطح جامعه نهادينه كرده ايم و اين جاي تأسف بسياري دارد كه آنچه امروز به نام تمدن اسلامي عرضه مي شود، هيچ ارتباطي با معرفت شناسي تاريخي و ديني كشورمان ندارد. آنچه كه اين عدم تحقيق و شرايط سكوت آن را فراهم كرده است، نوع نظام سياستگذاري حاكم و غلط بر نظام علمي و آموزشي كشور است كه مصلحت انديشي ها، خودسانسوري ها، سياست زدگي ها و ترس از انزوا را در بين اساتيد و اصحاب سخن غالب كرده و باعث مي شود تا افراد سكوت اختيار كنند. آيا در اين بين نقش اساتيد دانشگاه و خود دانشگاه با اين نوع سياستگذاري به طور كامل گم نمي شود؟ بله، به طور حتم انديشه غالب و عدم اصلاح پذيري دانشگاه ها و سياستگذاران و مشكلات متعددي كه براي افراد پيش بيني مي شود ناشي از فضاي فكري حاكم بر جامعه و نوع سياستگذاري آن است و متأسفانه در اين نوع تفكر و عوامل ايجاد آن، اساتيد نيز نقش به سزايي داشته اند. توجه داشته باشید شخصی همچون من در چنين شرايط سخت و بحراني بايد اين توقع را داشته باشم كه يك استاد دانشگاه جايگاه خودش را بشناسند و آن را درك كند زيرا عامليت دانشگاه با فعاليت اساتيد خود هويت پيدا مي كند، شكل مي گيرد و تعریف می شود. وقتی در شرایط فعلی استاد دانشگاه جايگاه خودش را گم كند و عامليت، فعليت و فاعليت خود را از دست بدهد، دانشگاه نيز عامليت خود را از دست داده و آخرين بارقه هاي اميد براي اصلاح ساختاري و زيربنايي جامعه نیز با این گمشدگی فرهنگی و اصیل خاموش خواهد شد. بدون شك اگر استادي جايگاه خود را در دانشگاه بشناسد، بسيار در نظام آموزشی مؤثر خواهد بود اما نقش دانشجويان در اين بين كدام است و چرا درس دانشجويان تنها در شب امتحان خلاصه مي شود ؟ اين رویداد زشت به خاطر عدم ايجاد انگيزش آموزش در نظام پوزيتيويسيتي رايج در فضاي علمي كشورمان شکل گرفته است، اگر ما به سمت بومي شدن علم و محتواگرايي در بين دانشجويان حركت كنيم و به خلاقيت علمي آنها بها دهيم، خواهيد ديد كه دانشجو به اين درك مي رسد كه بايد از عقل و فكر خود استفاده كند و توان سرهم كردن مطالب و كپي برداري را ندارد. دانشجو در فضای علم محور و محتواگرا ديگر به جاي فكر كردن به كلاژ و چيدن مطالب آماده در فضاي اينترنت و نهايت ترجمه دو تا سه مقاله از يك زبان ديگر به سراغ هويت و اصالت انديشه و علم خود مي رود و در نظام كلان آموزشی، حفظ محوري، كميت گرايي و مدرك گرايي ارزش خود را از دست خواهد داد و نوع ارزش گذاري به دانشجو فعاليت هاي علمي او نيز در اين صورت تغيير خواهد كرد. درخارج از ايران بيشتر نظام هاي آموزشي به ويژه در كشورهاي غربي با محوريت علم اداره مي شود و نمره هاي امتحان پایان ترم، ملاك ارزش گذاري دانشجو با معنايي كه در ايران رايج است به حساب نمي آيد. من در خارج از ایران درس خوانده ام، ما در سال اول تحصیلی خود كتاب هايي را خوانديم كه در مقطع دكتراي ايران هم وجود ندارد و نمره دانشجویی ما نيز هیچ گاه براساس امتحان نبود بلكه ما بايد براي هر درس باید 2 مقاله مي نوشتيم و در پايان ترم نيز، يك امتحان با 16 سؤال تشريحي برگزار مي شد كه ما بايد تنها به 4 سؤال آن پاسخ مي داديم و بیشتر نمره نهايي ما را مقالات دانشجویی که نوشته بودیم تعيين مي كرد و با این روش استاد و دانشجو با نوشتن و انتشار همراه و همگام بود و با این تئوری که یا علمت را منتشر کن و بمان و یا از چرخه علم بیرون شو، راه را برای توسعه علم و فراگیر شدن مبحث اجتماعی علم، هموار می کرد. گفتن اين نكته ضروري است كه هرگاه كسي از جايي استفاده كرده بود و اسم منبع را نمي آورد، استاد مي دانست كه اين در كدام كتاب و در كدام صفحه آمده است و يا مرجع اصلي آن كدام پايگاه اينترنتي است در حالي كه استادان ما نه با آن اندازه مطالعه دارند و نه به آن اندازه بر روي مطالب تسلط و تبحر كافي دارند. ادامه دارد... منبع: کانون اندیشه جوان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 469]
صفحات پیشنهادی
كلاهبرداري علمي ممنوع!
كلاهبرداري علمي ممنوع!-كلاهبرداري علمي ممنوع! عماد افروغ علم یک نهاد اجتماعی است و نسبتی وسیع با فرهنگ و جامعه دارد. «حقوق، جامعه شناسی، فلسفه، سیاست، هنر .
كلاهبرداري علمي ممنوع!-كلاهبرداري علمي ممنوع! عماد افروغ علم یک نهاد اجتماعی است و نسبتی وسیع با فرهنگ و جامعه دارد. «حقوق، جامعه شناسی، فلسفه، سیاست، هنر .
آسيب هاي اجتماعي ناشي از معضل بيكاري است
كلاهبرداري علمي ممنوع! عماد افروغ علم یک نهاد اجتماعی است و نسبتی وسیع با فرهنگ و جامعه دارد. .... التحصیلان بیکار و مواجه شدن اجتماع با معضل بزرگی به نام ...
كلاهبرداري علمي ممنوع! عماد افروغ علم یک نهاد اجتماعی است و نسبتی وسیع با فرهنگ و جامعه دارد. .... التحصیلان بیکار و مواجه شدن اجتماع با معضل بزرگی به نام ...
انقلابیون لیبی از حزب الله و جنبش امل کمک خواستند
كلاهبرداري علمي ممنوع! مالزي به دنبال احداث برج چهارقلو در تهران · كنكور امسال تكميل ظرفيت ندارد · انقلابیون لیبی از حزب الله و جنبش امل کمک خواستند ... . گوناگون ...
كلاهبرداري علمي ممنوع! مالزي به دنبال احداث برج چهارقلو در تهران · كنكور امسال تكميل ظرفيت ندارد · انقلابیون لیبی از حزب الله و جنبش امل کمک خواستند ... . گوناگون ...
دادستان بجنورد هشدار دارد/خريد و فروش قولنامه اي زمين ممنوع
دادستان بجنورد هشدار دارد/خريد و فروش قولنامه اي زمين ممنوع-دادستان بجنورد هشدار ... به گزارش خبرنگار مهر در بجنورد، مير علم سيدي، شب گذشته در نشست شوراي ... فروش مال غير نيز كلاهبرداري محسوب مي شود و با متخلفان اين بخش مطابق با قانون برخورد ...
دادستان بجنورد هشدار دارد/خريد و فروش قولنامه اي زمين ممنوع-دادستان بجنورد هشدار ... به گزارش خبرنگار مهر در بجنورد، مير علم سيدي، شب گذشته در نشست شوراي ... فروش مال غير نيز كلاهبرداري محسوب مي شود و با متخلفان اين بخش مطابق با قانون برخورد ...
فریب ممنوع
فریب ممنوع-فریب ممنوع!اگر چه کمک کردن و ... به امید رشد علمی و عملی جامعه ی ما در همه ی مسایل و امور حقوقی و اسلامی و حرکت در مسیر اهل بیت علیهم السلام.زهرایی ارشد ...
فریب ممنوع-فریب ممنوع!اگر چه کمک کردن و ... به امید رشد علمی و عملی جامعه ی ما در همه ی مسایل و امور حقوقی و اسلامی و حرکت در مسیر اهل بیت علیهم السلام.زهرایی ارشد ...
عرضه قليان در قهوهخانهها !
پيشگيری- فرمانده نيروي انتظامي گفت: عرضه قليان در قهوه خانهها همچنان ممنوع است و ... وي در پاسخ به سؤال يكي ديگر از خبرنگاران درباره افزايش ميزان كلاهبرداري گفت: طمع ... نيروي انتظامي با پيگيري علمي و فرهنگي به پيشگيري از جرايم ميپردازد.
پيشگيری- فرمانده نيروي انتظامي گفت: عرضه قليان در قهوه خانهها همچنان ممنوع است و ... وي در پاسخ به سؤال يكي ديگر از خبرنگاران درباره افزايش ميزان كلاهبرداري گفت: طمع ... نيروي انتظامي با پيگيري علمي و فرهنگي به پيشگيري از جرايم ميپردازد.
خريد 60 هكتارزمين كشاورزي توسط يك شركت تعاوني چندمنظوره ...
... مسكوني براي تعاونيهاي مسكن ممنوع است-خريد 60 هكتارزمين كشاورزي توسط يك شركت ... اختلاس و كلاهبرداري و وادار كردن مردم به انجام امور غيرواقعي جرم است و كلاهبرداري ... به گزارش ايسنا، با علم به اين موضوع اين پرسش مطرح ميشود كه دستگاه قضايي ...
... مسكوني براي تعاونيهاي مسكن ممنوع است-خريد 60 هكتارزمين كشاورزي توسط يك شركت ... اختلاس و كلاهبرداري و وادار كردن مردم به انجام امور غيرواقعي جرم است و كلاهبرداري ... به گزارش ايسنا، با علم به اين موضوع اين پرسش مطرح ميشود كه دستگاه قضايي ...
بی کیفیت ترین هاست های ایران -
9 ژانويه 2008 – فراموش نکنید : --------- فقط و فقط بحث و دلائل فنی و علمی ارائه دهید --------- با ... اینکه شرکت ازشون کلاهبرداری کرده ( هاستشونو پاک کرده دومینشونو ثبت نکرده و . ... Mrx 21 دي 1386, 18:05بحث درباره چنین موضوعاتی ممنوع است و به ...
9 ژانويه 2008 – فراموش نکنید : --------- فقط و فقط بحث و دلائل فنی و علمی ارائه دهید --------- با ... اینکه شرکت ازشون کلاهبرداری کرده ( هاستشونو پاک کرده دومینشونو ثبت نکرده و . ... Mrx 21 دي 1386, 18:05بحث درباره چنین موضوعاتی ممنوع است و به ...
چرا سایت های آموزش هک فیلتر نمی شوند -
چه برسه به علم. ... جرائمی که در حوزه ماموریت ما قرار دارد مربوط به سه حوزه جعل، کلاهبرداری و جرائم رایانه ای است. ... همانطور که می دانید، فعالیت این نوع شرکت ها طبق قانون ممنوع است؛ بنابراین ما این موضوع را مستند و به بخش های اجرایی مربوطه ارسال می ...
چه برسه به علم. ... جرائمی که در حوزه ماموریت ما قرار دارد مربوط به سه حوزه جعل، کلاهبرداری و جرائم رایانه ای است. ... همانطور که می دانید، فعالیت این نوع شرکت ها طبق قانون ممنوع است؛ بنابراین ما این موضوع را مستند و به بخش های اجرایی مربوطه ارسال می ...
قوانین فروم
... هاي علمي است ، بحث سياسي و گفتگوی ضد دینی و ضد مذهبی و حتی مذهبی ممنوع .... و مخابراتي،سرقت و كلاهبرداري مرتبط با رايانه،جرايم عليه عفت و اخلاق عمومي،هتك ...
... هاي علمي است ، بحث سياسي و گفتگوی ضد دینی و ضد مذهبی و حتی مذهبی ممنوع .... و مخابراتي،سرقت و كلاهبرداري مرتبط با رايانه،جرايم عليه عفت و اخلاق عمومي،هتك ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها