واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ماه خیمه گاه حسین
تاسوعاغروب خونرنگ و غمفزای تاسوعا فرا رسیده بود. صحرا در تب خطر میسوخت. شیهه در شیهه اسبان رمنده و غباری که تا آسمان قد میکشید وسعت دشت را میپوشاند. امشب مهلت عبادت و مناجات است، راز و نیاز، اشک و استغاثه و فردا ضیافت شمشیر!حسین (ع) یارانش را بر گرد خویش فرا خواند. پروانههای پر سوخته عشق، شمع شب فروز وجود امام را در بر گرفتند.- یاران! من با وفاتر و نیکوتر از شما نمیشناسم و عظیمتر از خاندانم دلسوز و خدمتگزار حق نمییابم.خدا پاداش نیکتان دهد. فردا به میزبانی نیزه و تیر و شمشیر خواهم رفت. آزادتان میگذرم تا سرزمین بلاخیر حادثه را ترک گویید. هیچ مسئولیتی بر شما نیست. اکنون شب بر همه جا سیاه افکنده؛ تاریکی را مرکب خویش گیرید و هر کدام دست یکی از خاندانم را بگیرید و از طوفان و گرداب خطر بیرون کشید. مرا تنها بگذارید که اینان مرا میطلبند.قامت رشید ابوالفضل رویید. اشک در نگاه حق بینش حلقه بسته بود. گویی همه خیمه عباس بود. جز نسیم نفس یاران هیچ صدایی نبود، طنین فریادش در میان گریه و اشک، گوش برادر را نواخت.- ما هرگز چنین نخواهیم کرد. خدا چنین روزی نیاورد که ما زنده باشیم و تو تیغ را لبیک گویی. نه! جانهای ما سپرجان توست. فرزندان عقیل نیز برخاستند و سخن گفتند اما صحنه فردا را به ترسیم ایستاد: یاران من فردا شهادت میزبان ماست. درهای بهشت آغوش میگشایند. در تیرباران بلا از جان سپر خواهم ساخت. اکبرم تشنه کام و زخمی از میدان باز میگردد و کام خشک بابا را به تجربه میایستد؛ عباسم- امید کودکان تشنه- دستهایش را در مزرعه خدا خواهد کاشت؛ آسمان چشمش را ابری از خون خواهد پوشاند و شما یاران، همه، بر خاک تفتیده طف شهید خواهید شد. قاسم برخاست. عمو! یعنی من هم شهید خواهم شد؟ رنگین کمان اشک و لبخند، سیمای امام را پوشاند. قاسم، مرگ را چگونه میبینی؟ و قاسم خندان که: عمو، احلی من العسل. گواراتر از شهد نوشین و انگبین. و امام پاسخ داد؛ حتی شیرخواره تشنه کام را وقتی برای سیراب ساختن به میدان میآورم؛ در هنگامهای که خم میشوم تا سیمای پژمرده و رنگ پریدهاش را بوسه زنم، ناوک تیر جانسوز، حلقوم ظریف و عطش زدهاش را بوسه خواهد زد و تو نیز قاسم، گلبرک به خون نشسته این باغستانی.فردا، پس از ما، اسارت آغاز میشود. خیمهها در کام شعله خواهد سوخت. گوشوارهها به رسم غارت از بنا گوش دریده کودکان به یغما خواهد رفت. نیش جانگزای خار در پای کودکان خواهید خلید و زینب، غریبانه پژواک صدای مظلومانهاش را از دهان درهها و صخرهها خواهد شنید. فردا، در گودال قتلگاه، پیراهنی را که دست مادرم فاطمه (ع) رشته است به تاراج خواهند برد. فردا همه چیز است. خون و اشک، شمشیر و استغاثه، ناله و خنده، آه آه یتیمان و قاه قاه دشمنان. جشن ستم و سوگ حقیقت، فردا عاشوراست...منبع:سنگری، محمد رضا، سوگ سرخ
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 356]