تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 27 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مؤمن نرمخوست و براى برادرش جا (ى نشستن) باز مى كند و منافق درشتخوست و جا را بر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806757590




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عروس و دامادی که ماه عسل کربلا بودند


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عروس و دامادي که ماه عسل کنار امام حسين بودند 
محرم کاروان سربلندي کربلا حسين زينب قافله اسب
مادر، پسر و عروس در بيابان ثعلبيه به دامداري مشغول بودند. اين سه نفر به نام‏هاي قمر، وهب و هانيه، زندگي آرام و ساده‏اي داشتند. وهب گوسفندان خود را براي چرا به دشت و صحرا مي‏برد و شب باز مي‏گشت. او تازه با هانيه عروسي کرده بود. هر سه مسيحي بودند. امام حسين‏عليه السلام با ياران خود در مسير حرکت‏به سوي کربلا، چشمشان در صحراي ثعلبيه به خيمه سياه سوخته‏اي افتاد. امام نزديک آن خيمه رفت. ديد پيرزن فقيري در آنجا زندگي مي‏کند. او قمر مادر وهب بود. امام حال و روزگار او را پرسيد. او گفت: روزگار مي‏گذرد. ولي ما در مضيقه آب هستيم. اگر آب مي‏داشتيم بسيار خوب بود. امام با او به کناري رفتند، تا به سنگي رسيدند، امام با نيزه خود آن سنگ را از جا کند. آب خوش‏گواري از زير سنگ بيرون آمد. پيرزن بسيار شادمان شد و از امام‏عليه السلام تشکر کرد. هنگام خداحافظي، امام حسين‏عليه السلام هدف از هجرت و حرکت ‏خود را گفت و به آن مادر پير فرمود: ما نياز به يار و ياور داريم. وقتي که پسرت وهب بازگشت، به او بگو به ما بپيوندد و ما را در راه دفاع از حق و مبارزه با ظلم کمک کند. امام رفت. پيرزن در حيرت فرو رفته بود، عظمت و کرامت و ضعيف‏نوازي و مهرباني امام فکر و قلب او را قبضه کرده بود. دلش مي‏خواست‏با امام حرکت کند. صبر کرد تا عروس و پسرش وهب آمدند. آنان آب گواراي چشمه در کنار خيمه خود را ديدند. از علت پرسيدند. قمر جريان را براي آنان تعريف کرد. و پيام امام را نيز به پسرش ابلاغ نمود. اين سه نفر شيفته امام شدند. بار و بنه خود را برداشتند و به سوي کاروان امام حرکت کرده و به حضور امام رسيده و اسلام را پذيرفتند و با سپاه امام‏عليه السلام با کمال عشق و علاقه به راه خود ادامه داده تا به کربلا رسيدند. هانيه نخستين زن و يگانه زني بود که در کربلا در راه دفاع از حريم امام حسين‏عليه السلام به شهادت رسيد. وهب هنگام شهادت 25 سال داشت. او و خانواده‏اش در روز عاشورا ده روز بود که به اسلام گرويده بودندنه روز از عروسي وهب و هانيه مي‏گذشت. آنان ماه عسل خود را در کربلا کنار حسين‏عليه السلام و خاندان ارجمند ايشان گذراندند. سرانجام روز عاشورا و در هفدهمين روز عروسي خود، وهب و هانيه به شهادت رسيدند. قمر با دلاوري‏هاي خود، حماسه‏ها آفريد و روسفيدي دو سرا را کسب کرد. اينک به چگونگي شهادت وهب و هانيه توجه کنيد: روز عاشورا فرا رسيد. قمر به وهب گفت: پسرم برخيز و پسر دختر پيامبرصلي الله عليه وآله را ياري کن. وهب گفت: مادرم حتما ياري مي‏کنم و کوتاهي نخواهم کرد. ام وهب آن‏چنان پسرش را عاشقانه به سوي ميدان دعوت مي‏کرد، که گويي مي‏خواهد کبوترش را به سوي ميدان به پرواز درآورد. او اشک شوق مي‏ريخت که جوان تازه دامادش، در رکاب حسين‏عليه السلام شهد شهادت بنوشد. هانيه همسر وهب به خاطر غربت و اين‏که با وهب تازه عروسي کرده بود، در آغاز در مورد رفتن وهب به ميدان بي‏ميل بود. و تحمل فراق وهب براي او سخت و رنج‏آور بود. ولي قمر اصرار داشت که وهب به ميدان برود و مي‏گفت: پسرم از تو راضي نخواهم شد مگر اين‏که به ياري پسر پيغمبر بروي. پسرم تو هرگز به شفاعت جد امام حسين‏عليه السلام نمي‏رسي مگر با رضايت امام و رضايت من. سرانجام هانيه به وهب گفت: تو وقتي که کشته شوي وارد بهشت مي‏گردي و همنشين حورالعين مي‏شوي. آنگاه مرا فراموش مي‏کني. اگر مي‏خواهي دلم را آرام کني، نزد امام حسين‏عليه السلام برويم در محضر او با من عهد کن که مرا فراموش نکني.
صحراي کربلا
وهب و هانيه به حضور امام آمدند. هانيه به امام عرض کرد: من دو حاجت دارم: يکي اينکه وقتي که وهب کشته شد، من بي‏سرپرست مي‏شوم، مرا به اهل‏بيت‏خودت ملحق کن. و ديگري آن که وقتي که وهب کشته شد و با حورالعين محشور گرديد، شاهد باش که او مرا فراموش نکند. گفتار از دل برخاسته هانيه، امام حسين‏عليه السلام را منقلب کرد. قطرات اشک از چشمان حسين‏عليه السلام سرازير شد. هانيه را آرام کرد و قول داد که به خواسته‏هاي او عمل شود. وهب به ميدان تاخت و رجز جانانه خواند و ايثارگرانه جنگيد، و جماعتي را کشت و نزد مادر بازگشت و گفت: آيا از من راضي شدي؟ قمر گفت: از تو راضي نمي‏شوم تا در پيشگاه حسين‏عليه السلام کشته گردي. او به ميدان بازگشت و همچنان با صولت عجيب مي‏جنگيد به طوري که نوزده سواره و بيست پياده را کشت. سپس هر دو دست او را قطع کردند. همسرش هانيه عمودي برداشت و کنار شوهرش آمد و گفت: پدر و مادرم به فدايت در رکاب پاکان، با دشمن جنگ کن، وهب لباس همسرش را گرفت تا او را به خيمه‏ها برگرداند. ولي او مي‏گفت: برنمي‏گردم تا با تو کشته شوم. امام حسين‏عليه السلام فرمود: از ناحيه ما بهترين پاداش به شما برسد، به خيمه‏ها برگرد، هانيه بازگشت. وهب همچنان جنگيد تا او را اسير کرده نزد عمرسعد آوردند. عمرسعد که صلابت و دلاوري او را ديده بود، به او گفت: ما اشد صولتک: «چقدر صولت و رشادت سختي داري.» سپس دستور داد گردنش را زدند و سربريده او را به سوي لشگر امام حسين‏عليه السلام انداختند. مادرش قمر، سر او را گرفت و به آغوش کشيد و خون صورتش را پاک کرد و گفت: «حمد و سپاس خداوندي را که باشهادت تو، مرا روسفيد کرد» سپس سر بريده فرزندش را به سوي دشمن انداخت. يعني متاعي که در راه خدا دادم پس نمي‏گيرم. آن‏گاه عمود خيمه را از جا کند و به ميدان رفت و دو نفر از دشمن را کشت. امام حسين‏عليه السلام فرمود: اي مادر وهب به خيمه برگرد، پسرت اکنون با رسول‏خداصلي الله عليه وآله است. او به خيمه بازگشت در حالي که مي‏گفت: «خدايا اميدم را نااميد نکن‏»، امام به او فرمود: اي مادر وهب اميدت برآورده است. هانيه همسر وهب خود را به جنازه به خون غلطيده همسرش وهب رساند، خون‏ها را از پيکر او پاک مي‏کرد و مي‏گفت: «بهشت‏ بر تو گوارا باد» شمر وقتي که او را ديد به غلامش رستم دستور داد او را بکشد. رستم با عمود بر آن نو عروس زد و او را کشت. و اين نخستين زن و يگانه زني بود که در کربلا در راه دفاع از حريم امام حسين‏عليه السلام به شهادت رسيد. وهب هنگام شهادت 25 سال داشت. او و خانواده‏اش در روز عاشورا ده روز بود که به اسلام گرويده بودند. باشگاه کاربران تبيان – ارسالي از haniehz





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 532]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن