واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: دیروز غزالی، امروز مولانا و فردا ...اُویدیو سالازار آمریکایی با سابقه ساخت دو مجموعه مستند درباره حج و مشاهیر جهان اسلام و فیلم سینمایی "غزالی: کیمیاگر سعادت" گزینهای مناسب برای ساخت فیلمی درباره مولانا نیست، به ویژه که فیلم اخیر او نه در ایران و نه هیچ کجای دنیا دیده نشده است. به گزارش مهر، در چند روز اخیر خبری مورد بزرگنمایی قرار گرفت که موشکافی در جزئیات، صحت و پیشینه آن میتواند به آسیبشناسی یکی از مشکلات سینمای ایران بینجامد. مشکلی که این روزها به صورت زیرپوستی در حال حرکت و نشو و نماست؛ جهانی شدن سینمای ایران و ایرانی شدن سینمای جهان!خبر درباره ساخت فیلم سینمایی زندگی مولانا به کارگردانی اویدیو یا عبداللطیف سالازار فیلمساز مسلمان آمریکایی است که قرار است نقش مولانا را در آن بهرام رادان بازی کند. در ادامه خبر آمده که این فیلم اقتباسی از کتاب "عارف جانسوخته" نهال تجدد است و علیرضا شجاعنوری علاوه بر تهیهکنندگی آن قرار است در نقش شمس هم بازی کند. همچنین قرار است ملک جهان خزایی به عنوان طراح هنری با این پروژه همکاری کند.این اخبار به نقل از مهستی بحرینی مترجم این کتاب به فارسی در اختیار منابع خبری قرار گرفته که قرار است دستیاری سالازار را هم به عهده بگیرد. کتاب "عارف جانسوخته" که نخستینبار در فرانسه منتشر شده، به تازگی در ایران از سوی انتشارات نیلوفر ترجمه و روانه بازار شده است. ذکر این نکته لازم است که نهال تجدد نویسنده ایرانی نسخه اصلی کتاب همسر ژان کلود کاریر، فیلمنامهنویس و نمایشنامهنویس فرانسوی است.
جلد نسخه دی وی دی فیلم "غزالی: کیمیاگر سعادت"مروری بر کارنامه هنری سالازار شاید افق دید ما را گستردهتر کند تا در جایگاه یک مطلع بتوانیم ذوقزدگی اخیر از ساخته شدن فیلمی درباره مولانا توسط یک کارگردان خارجی را تحلیل و آسیبشناسی کنیم. فیلمسازی که فیلم زندگی فیلسوف، عالم و فقیه بزرگ ایرانی امام محمد غزالی را در کارنامه کوچک خود دارد. فیلمی که در خود ایران هم مهجور مانده، چه برسد به وجهه جهانی و بین المللی آن.سالازار که پس از مسلمان شدن نام عبداللطیف را بر خود گذاشته، اهل ایالت کالیفرنیا آمریکاست. در شهرهای لس آنجلس و نیویورک درس تئاتر و هنرهای نمایشی خوانده و علاقه اش به تصوف او را روانه اروپا و خاورمیانه کرده است. در مصر عربی و مطالعات اسلامی خوانده و سال 1997 برای شبکه BBC مستند چهرههای برجسته جهان اسلام را ساخته است.سالازار چهار فیلم و مجموعه در کارنامه دارد که علاوه بر مجموعه اشاره شده شامل تله فیلم "حج، سفر زندگی" در سال 2001، یک تله فیلم در سال 1996 و شاخصه کارنامهاش فیلم سینمایی "غزالی: کیمیاگر سعادت" است؛ فیلمی که سال 2004 به عنوان تولید مشترک ایران و انگلستان ساخته شد و از مجموعه عوامل ایرانی بهره برد.داریوش ارجمند در نقش نظامالملک، میترا حجار در نقش همسر امام محمد غزالی، عبدالرضا زهره کرمانی در نقش احمد غزالی، قربان نجفی در نقش امام محمد غزالی و محمد پورستار بازیگران ایرانی، محمود کلاری مدیر فیلمبرداری و ملک جهان خزایی طراح صحنه و لباس آن بودند."غزالی: کیمیاگر سعادت" در بیست و سومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر در سال 83 به نمایش درآمد، اما سایت معتبر IMDb در شناسنامه فیلم به این حضور اشاره نکرده است! از حضورهای انگشتشمار فیلم شاید بتوان به نمایش در پنجمین جشنواره فیلم کراچی سال 2005، جایزه ویژه جشنواره منبر طلایی در قازان روسیه سال 2005 و جایزه ویژه جشنواره فیلم ترنتو ایتالیا سال 2004 اشاره کرد. همه اوج و فرود و اهمیت زندگی امام محمد غزالی در دستان سالازار تنها در همین حد جذابیت یافته است!شاید اگر از مخاطبان دائمی جشنواره فیلم فجر هم درباره حضور این فیلم در جشنواره و نمایش آن سراغی بگیرید، با تردید بتوانند درباره این فیلم و اصلاً تماشای آن نظر بدهند یا حتی بازیگران حرفه ای فیلم که حضور در این فیلم مهجور را در کارنامه پرتعداد خود یا به خاطر نمیآورند یا ترجیح میدهند از آن حرف نزنند.اما اگر نخواهیم قضاوت خود را تنها بر وجه اگر و اما قرار دهیم، همین حضور کمرنگ فیلم در عرصه بینالمللی و وجههای که برای خود و فیلمساز کسب کرده، کافی است که به موفق بودن نسخه ساخته شده از زندگی مولانا جلالالدین محمد بلخی در دستان این فیلمساز مسلمان چندان خوش بین نباشیم.سالازار جز این کارنامه که شاخصهاش همین "غزالی: کیمیاگر سعادت" است، در سومین جشنواره تولیدات تلویزیونی شبکه الجزیره همراه با کامران شیردل به عنوان داور حضور داشته، همین و بس. یک فیلم سینمایی ناموفق که حتی داخل ایران به جهت هم ریشه بودن با عارف ایرانی هم اکران و نمایش نداشته و اصلاً شناخته شده نیست، یک مجموعه درباره حج و یک مجموعه هم درباره مشاهیر اسلام، همه داشتههای این فیلمساز آمریکایی است که پروژه جدیدش هفته گذشته برخی منابع خبری و مطبوعات ما را ذوق زده کرد.ذوق زدگی که مخاطب از همه جا بی خبر را وامیداشت با شک و تردید نام کارگردان را چند بار تکرار کند تا مبادا فیلمساز نام آشنایی است که او به جا نیاورده است. شاید اگر یکی از فیلمسازان سرشناس سینمای جهان دست به این کار میزدند و قصد انجام این تجربه را داشتند، میشد این ذوقزدگی و درشتنمایی را تا حد زیاد منطقی جلوه داد.ولی سالازار چه مهره معتبری در سینمای کشور خودش بوده و چه اعتباری به واسطه کارهای قبلی خود کسب کرده که باید از حضورش در سینمای ایران تا این حد خوشحال شویم؟ تازه در چنان موقعیتی باز هم این نقد قابل طرح بود که چرا یک فیلمساز ایرانی با همه تعلقات و ریشههای فرهنگی و ملی خود نباید فیلمی درباره یک شخصیت برجسته بسازد که قرعه به نام فیلمسازان خارجی افتاده است؟ وقتی سالازار با تجربه ناموفق فیلم قبلی خود این بار با بوق و کرنا سراغ مولانا میآید، نباید نگران باشیم؟شاید تجربه ناموفق سینما و تلویزیون ایران در پرداختن به آثار زندگینامهای، رفتن به این حیطهها از سوی فیلمسازان وطنی و خودی را بدل به نوعی خطر کردن کرده است. ولی وقتی این جای خالی به سرعت در حال اشغال شدن از سوی افرادی است که اعتبار و وجهه حرفهای قابل دفاع ندارند، باید نگران بود و این نقد را به شیوه نگرش، برنامهریزی و ... مسئولان همه رسانههای تصویری وارد کرد.مجموعههای "شهریار" و "روزگار قریب" دو نمونه در حال پخش از آثار زندگینامهای در تلویزیون ایران هستند که به خوبی نشان میدهند اگر انتخاب درست باشد و هر کاری به هر کسی تحویل داده نشود، میتواند عرصه آثار زندگینامهای را هم برای مخاطب وطنی جذاب و ماحصل کار را موفق جلوه دهد.مشخص است که تصویر کردن زندگی محمدحسین شهریار با وجوه عرق منطقهای، دغدغه و انتخاب کمال تبریزی کارگردان مجموعه نبوده و سهلنگری به اتقاقات و پرش و سکتههایی که در روند مجموعه ایجاد میشود، شاهد این مدعاست. اما کیانوش عیاری که شش سال اخیر زندگیاش را بر کار روی جزئیات زندگی دکتر محمد قریب گذاشته و خود به سوژه و کاراکتر اصلی جذب و وارد گود شده است. آن یکی در عرض 24 ماه ساخته و به نمایش درآورده و این یکی در عرض 72 ماه که کیفیت هر دو کار به خوبی گویای تفکر و وسواس پشت شکل گیری آنهاست.این مقایسه کوتاه نشان میدهد که اگر فیلمساز ایرانی خود با علاقه، وسواس و دقت نظر و نه به عنوان یک کار سفارشی به سراغ موضوع زندگینامهای برود، می تواند یک تصویر جذاب حتی از روندی غیردراماتیک ترسیم کند، اما افسوس که سفارشی شدن در همه وجوه تولیدات رسانه ملی خودنمایی میکند!در چنین شرایطی لابد باید خوشحال بود که یک فیلمساز آمریکایی درباره مولانا که یک چهره جهانی است و درباره خاستگاه او کلی حرف و حدیث مطرح است، علاقه نشان میدهد و فیلم میسازد ... ولی البته نمیتوان درباره آنچه پس از این بر سر مولانا و دیگر چهرههای برجسته فرهنگ و هنر و ادب ایران می آید، خوشبین بود.از همین حالا وقتی مدیر برنامههای رادان از این پروژه و حضور وی در آن اظهار بیاطلاعی میکند، صحت باقی اطلاعات ارائه شده هم به نوعی زیر سئوال میرود. اما نکتهای که نه تکذیب میشود و نه تغییر میکند آنکه عبداللطیف سالازار عمده شهرت و اعتبار خود را مدیون سینمای ایران است که او را بیش از وجههای که دارد باور کرده و به او اختیار ورود به حیطههای فرهنگی و ملی خود را داده است.اگر این پروژه عملی شود و فیلم زندگی مولانا جلال الدین محمد بلخی ساخته شود، کمترین تأثیر آن این است که دیگر یک فیلمساز وطنی هم رغبت نمیکند سراغ این شخصیت برود و روایت خود را از زندگی وی داشته باشد، همانطور که امام محمد غزالی هم در قاب فیلم سالازار متوقف ماند و دیگر احیا نشد.باید منتظر باشیم و ببینیم پس از این فیلم، گستره زندگی کدام شخصیت برجسته ایرانی با این شیوه مختومه میشود و به بایگانی تاریخ میپیوندد؛ همانطور که "غزالی: کیمیاگر سعادت" به بایگانی تاریخ پیوست.منبع : مهر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]