تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 23 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اى على هر كس حلال بخورد، دينش صفا مى‏يابد، رقّت قلب پيدا مى‏كند، چشمانش از ترس خدا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806387261




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ماجرای شهادت میثم تمار


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شهادت، فصل سرخ زندگى
میثم تمار
ماجرای شهادت میثم تمار فیلمی از مزار میثم شهیدحمایت از حق، پیامدهایى چون «شهادت‏» هم دارد، ولى براى حامیان حق، لذتى بالاتر از آن ‏نیست، چرا كه عشقشان به ارزشهاى متعالى و ماندگار الهى، آنان را از تعلقات دنیوى آزاد ‏ساخته است و براى سعادت ابدى به آسانى حاضرند تا نقد جان را در میدانهاى ایثار و فداكارى ‏و مبارزه به خالق جان بفروشند و به لقاى او و بهشت جاوید برسند. ‏اسلام، عزیزتر از مسلمان است. و اگر مسلمان، عزتى دارد، در سایه ایمان و اسلام است. ‏بنابراین، مسلمان كسى است كه در لحظه‏هاى سرنوشت‏ساز و در هنگام نیاز با بذل مال و جان ‏و هستى، اسلام را یارى كند. ‏میثم یكى از این جانبازان راه دین و فداكاران مخلص راه ولایت وحق و عدالت‏بود. جان را هم ‏بر سر حمایت از فضیلتهایى كه در وجود على(ع) و در خط ولایت آن حضرت، تجسم یافته ‏بود، فدا كرد. شهادت، میلاد سرخ میثم بود. برگى بود كه با خون، رقم بقا بر آن زده شد و ‏كتاب زندگى‏اش پس از مرگ، جاودانگى یافت. اینك با هم این اوراق سرخ و خونین را كه ‏سندى دیگر بر كمال و برترى و برجستگى میثم تمار است‏بخوانیم: ‏ با «حبیب‏» ‏شهادت در راه خدا آرزوى بزرگ «میثم تمار» و «حبیب‏بن مظاهر» بود. و هردو به این آرزو ‏رسیدند; حبیب، در ركاب حسین(ع) و میثم در مبارزه با طغیان «ابن زیاد». ‏روزى، میثم در مجلس «بنى اسد» با حبیب‏بن مظاهر ملاقات كرد. مدتى باهم گفتگو كردند. در ‏پایان این دیدار، حبیب‏بن مظاهر گفت: گویا پیر مرد خربزه‏فروشى (1) را مى‏بینم كه در راه ‏دوستى فرزندان و خاندان پیامبر، او را به دار مى‏آویزند و بر چوبه دار، شكمش را مى‏درند. ‏‏(اشاره به شهادت میثم در كوفه) ‏میثم هم در پاسخ گفت: من هم گویا مردم سرخ‏رویى را مى‏بینم و مى‏شناسم، با دو دسته موى ‏بر سر كه براى یارى فرزند دختر پیامبرش قیام مى‏كند و كشته مى‏شود و سرش در كوفه ‏گردانده مى‏شود. (اشاره به شهادت حبیب در كربلا) پس از این گفتگو از هم جدا شدند و رفتند. ‏اینك مزار شهید یك مشهد است و به شهادت ایستاده است. گواه پیروزى حق و شاهد رسوایى و ‏نابودى باطل است. در سرزمین عراق در محلى میان نجف اشرف و كوفه، بارگاهى است كه ‏مدفن «میثم تمار» است. بر سنگ مزارش نام میثم به عنوان یار و مصاحب على - علیه السلام ‏نوشته شده استاهل آن مجلس، كه آن دو را به دروغ متهم مى‏كردند، هنوز متفرق نشده بودند كه «رشید ‏هجرى‏» یكى از یاران على‏«ع‏» فرا رسید و سراغ میثم و حبیب را از آنان گرفت.گفتند: این ‏جا بودند و شنیدیم كه چنین و چنان گفتند. گفت: خدا میثم را رحمت كند! فراموش كرد این را ‏هم به گفته‏اش بیفزاید كه: «به آن كس كه سربریده حبیب را به كوفه مى‏آورد، صد درهم بیشتر ‏داده مى‏شود.» و. .. رفت. آنان گفتند: این دیگر از آن دو هم دروغگوتر است! ولى چند ‏روزى نگذشت كه میثم را بردار آویخته دیدیم و سر حبیب را هم پس از كشتنش آوردند و ‏هرچه را كه آن دو گفته بودند به همان صورت اتفاق افتاد.(2) ‏به دنبال «حسین‏»(ع) ‏میثم، خبر حركت امام حسین(ع) را به طرف مكه شنید. در همان سال، تصمیم گرفت كه به ‏قصد حج عمره روى به مكه بنهد. در مكه به دیدار امام حسین(ع) موفق نشد. پس از حج‏به ‏مدینه رفت. در دیدارى كه با «ام سلمه‏» - همسر پیامبر - داشت، خود را معرفى كرد. ام ‏سلمه گفت: پیامبر، بارها تو را یاد مى‏كرد و در دل شبها، سفارش تو را به على(ع) مى‏نمود. ‏میثم از ام‏سلمه، حسین‏بن على را پرسید. ام‏سلمه گفت: به اطراف مدینه رفته است، او نیز ‏همواره تو را یاد مى‏كرد. میثم گفت: من نیز همواره به یاد آن بزرگوار هستم. امروز موفق به ‏دیدار او نشدم. به او بگو كه دوست داشتم بر او سلام بگویم. من بر مى‏گردم و به خواست‏خدا ‏یكدیگر را نزد پروردگار، دیدار خواهیم كرد. (اشاره به شهادت قریب الوقوع امام حسین(ع) ‏بود، زیرا بیست روز پس از این سخن بود كه امام حسین(ع) به شهادت رسید.) ‏آن گاه ام‏سلمه با عطرى محاسن میثم را معطر ساخت. میثم گفت: به زودى ریشم با خون، ‏رنگین خواهد شد. ام‏سلمه: چه كسى این خبر را به تو داده است؟ ‏میثم: مولا و سرور من! ‏ام‏سلمه، در حالى كه از اندوه، بغض گلویش را گرفته بود، گریست و گفت: على(ع) فقط ‏مولاى تو نیست، بلكه سرور من و سالار همه مسلمانان است. آن گاه ام‏سلمه از او خداحافظى ‏كرد. (3) ‏ دستگیر شدن میثم ‏میثم در كوفه، مورد احترام بود و شخصیت اجتماعى‏اش موقعیت او را از هرجهت، حساس ‏كرده بود. از سفر حج‏به سوى كوفه برمى‏گشت كه «ابن زیاد» دستور دستگیرى او را قبل از ‏رسیدن به شهر، صادر كرد. این در حالى بود كه مسلم‏بن عقیل در كوفه به شهادت رسیده و ‏تشنج و اضطراب، كوفه را فراگرفته و شیعیان سرشناس و چهره‏هاى برجسته هوادار اهل‏بیت، ‏تحت تعقیب یا در زندان بودند و زمینه براى اعتراضها و شورشها فراهم بود. ‏‏«عریف‏» به همراه صد نفر از ماموران، برنامه دستگیرى میثم را قبل از ورودش به كوفه، ‏تدارك دیدند. ابن‏زیاد او را تهدید كرده بود كه اگر میثم را دستگیر نكند، خودش به قتل خواهد ‏رسید. عریف به «حیره‏» آمد و با همراهانش در انتظار رسیدن میثم بود. میثم را در همان جا، ‏پیش از آن كه پایش به خانه برسد گرفتند. میثم به ماموران حوادث آینده و چگونگى شهادت ‏خویش را بازگو كرد. ‏میثم گرچه در آن روز، پیرمردى سالخورده بود كه بر استخوانهایش جز پوستى باقى نمانده بود ‏‏(4) و از نظر جسمى، تحلیل رفته بود، لیكن از نظر شهامت و قوت قلب و قدرت روحى و ‏اراده استوار و زبان گویا و فصیح و ایمان راسخ در حدى بود كه ابن‏زیاد را، با آن همه قدرت ‏و مامور به وحشت افكنده بود; به همین جهت هم براى بازداشت این پیرمرد جواندل و توانمند، ‏صد مامور را گسیل ساخته بود. ‏ماموران، میثم را به كوفه وارد كردند. به عبیدالله‏بن زیاد خبر دادند كه میثم اسیر و گرفتار شده ‏است. در معرفی میثم به ابن‏زیاد گفتند كه: او از نزدیكترین و برگزیده‏ترین یاران ابوتراب، ‏على(ع) است. ‏ابن زیاد گفت: واى بر شما! كار این مرد عجمى به این جا رسیده است؟! بیاوریدش...! میثم را ‏از بازداشتگاه به حضور والى كوفه آوردند. ‏‏«میثم‏» یكپارچه تلاش و اشتیاق بود. در راه تثبیت‏حق و روشن نگاهداشتن مشعل حق و ‏ارزشهاى اصیلى كه به خاموشى مى‏گرایید، جان بر كف و شهادت‏طلب بودابن زیاد، براى آزمودن روحیه میثم و گفتگو با او پرسید: -پروردگارت در كجاست؟ ‏‏- در كمین ستمگران ... كه تو یكى از آنانى. ‏‏- با این كه عجم هستى با من این گونه سخن مى‏گویى؟! به من خبر داده‏اند كه تو با «ابوتراب‏» ‏بسیار نزدیك بوده‏اى! ‏‏- آرى، درست گفته‏اند. ‏‏- باید از على تبرى بجویى و با ابراز تنفر از او، او را به زشتى یاد كنى وگرنه دستها و ‏پاهایت را بریده و بر دار مى‏آویزمت. ‏میثم در مقابل این تهدید گفت: على(ع) به من خبر داده است كه مرا به دار مى‏آویزى. ‏ابن زیاد براى جبران این وضع نامطلوب كه پیش آمده بود، گفت: واى بر تو! با سخنان على ‏درخواهم افتاد. (عمل بر خلاف آن پیشگویى). ‏میثم گفت: چگونه؟ در حالى كه این خبر را على -علیه السلام از پیامبر و او از جبرئیل و ‏جبرئیل هم از طرف خدا بیان كرده است. به خدا سوگند! از مكانى هم كه در آن به دار آویخته ‏مى‏شوم به خوبى آگاهم كه در كجاى كوفه است و من نخستین مسلمانى هستم كه در راه اسلام ‏بر دهانم لجام زده خواهد شد. ‏ابن زیاد با شنیدن این سخن، بیشتر برآشفت و گفت: به خدا قسم! دست و پایت را قطع كرده و ‏زبانت را رها مى‏گذارم تا دروغ مولایت و دروغ تو آشكار شود. و همان دم دستور داد كه ‏دست و پایش را قطع كنند و بر دارش آویزند. (5) ‏و آن چنان كه خواهیم دید، ابن زیاد نتوانست زبان میثم را رها و گویا ببیند، و به قطع آن هم ‏دستور داد. ‏ بر فراز دار ‏براى مردان خدا فراز دار، سكوى رفیع و افراشته‏اى براى معراج است. ‏به دار آویختن فرزانگان و غیورمردان به همان اندازه كه براى قدرتهاى خودكامه باطل، دلیل ‏ضعف و هراس از آشكار شدن حق و تابش نور فضیلت و راستى است; براى شهیدان ‏مصلوب، سرمایه عزت و سند افتخار است. میثم را به جرم حقگویى و حمایت از خط راستین ‏علوى و سازش نكردن با سلطه جبارانه یزیدى به طرف چوبه دار بردند. ‏میثم را به دار آویختند. میثم مرگ را به چیزى نمى‏گرفت و چنان عادى و بى‏اعتنا، آن را تلقى ‏مى‏كرد كه بر خشم دشمن مى‏افزود. میثم تمار بر فراز دار با صدایى رسا مردم را براى شنیدن ‏حقایق اسلام و احادیث‏سرى على (ع) فرامى‏خواند. (6) میثم مى‏گفت: هركس مى‏خواهد حدیث ‏مكنون و ارزشمند على(ع) را بشنود، پیش از آن كه كشته شوم بیاید. من شما را از حوادث ‏آینده تا پایان جهان، خبر مى‏دهم. مردم مشتاق، پیرامون او جمع مى‏شدند. میثم از فراز منبر ‏‏«دار» براى انبوه جمعیت، سخن مى‏گفت. فضایل و شایستگیهاى اهل‏بیت پیامبر و دودمان ‏على(ع) را بازگو مى‏كرد و خیانتها و فسادهاى بنى‏امیه را فاش مى‏ساخت. ‏بیان حقایق و افشاگریهاى میثم، در آن آخرین لحظه‏هاى حیات و از بالاى دار، چنان مؤثر و ‏تكان‏دهنده بود كه به «ابن‏زیاد» خبر دادند: این بنده، شما را رسوا كرد. گفت: به دهانش لجام ‏بزنید. و میثم، اولین كسى بود كه در راه اسلام بر دهانش لجام زده شد. (7) ‏او با وارستگى و ‏ایمانى استوار و جهادى پایدار، رهروى راستین در مسیر حق بود; مجاهدى سرشار از اخلاص ‏و تجسمى والا از عقیده و جهاد بودپس از آن، زبان حقگوى او را، كه به صراحت روز و به برندگى شمشیر بود، بریدند. آن كس ‏كه مامور بریدن زبانش بود، به میثم گفت: هرچه مى‏خواهى بگو! امیر فرمان داده است كه ‏زبانت را قطع كنم. میثم گفت: فرزند زن تبهكار -عبیدالله‏بن زیاد - خیال كرده است كه ‏مى‏تواند من و مولایم را دروغگو معرفى كند! این است زبان من. ‏و آن مزدور، زبان میثم را از كامش برآورد.... (8) ‏میثم به همان حالت‏بود، تا این كه فردایش، از بینى و دهان او خون غلیظ مى‏آمد و بدین ‏صورت، طبق آن پیشگویى، موى سفید صورتش با خون سرخ، رنگین شد. ‏روز سوم، مردى نزدیك میثم آمد و با نیزه به او اشاره كرد و گفت: به خدا قسم مى‏دانم كه اهل ‏عبادت بودى و شبها را به مناجات به‏سرمى‏بردى. آن گاه با نیزه، چنان ضربتى بر پهلو یا شكم ‏میثم فرود آورد كه پیكرش دریده شد و جان پاك آن اسوه صبر و مقاومت و رشادت به افلاك ‏شتافت و میثم با روح بلندش معراجى والاتر را آغاز كرد; كه هم‏اكنون هم، آن طیران معنوى ‏ادامه دارد و با هر درودى كه از سوى خداجویان پاكدل و وارسته، نثار آن شهید راه فضیلت ‏مى گردد، مقام و رتبه‏اش در فردوس اعلا و نزد پروردگار، بالاتر مى‏رود. ‏ مزار شهید ‏مدتى پیكر پاك و مطهر میثم پس از شهادتش بر سر داربود. ابن زیاد براى اهانت ‏بیشتر به میثم ‏اجازه نداد كه بدن ‏مقدس او را فرود آورده و به خاك بسپارند; به علاوه مى‏خواست‏ با استمرار ‏این صحنه، زهر چشم بیشترى از مردم‏ بگیرد و به آنان بفهماند كه سزاى مدافعان و ‏پیروان‏ على(ع) چنین است، ولى غافل از آن بود كه شهید، حتى پس از شهادتش هم، راه نشان ‏مى‏دهد، الهام مى‏بخشد، امید مى‏آفریند و مایه ترس و تزلزل حكومتهاى جور و ستم است. ‏هفت تن از مسلمانان غیور و متعهد كه از همكاران او و خرمافروش بودند، این صحنه را ‏نتوانستند تحمل كنند كه میثم شهید، همچنان بالاى دار بماند; با هم، هم‏پیمان شدند تا پیكر شهید ‏را برداشته و به خاك بسپارند. براى غافل ساختن مامورانى كه به مراقبت از جسد و دار ‏مشغول بودند، تدبیرى اندیشیدند و نقشه را به این صورت عملى ساختند كه: شبانه در ‏نزدیكیهاى آن محل، آتشى افروختند و تعدادى از آنان بر سر آن آتش ایستادند. ‏نگهبانان، براى گرم شدن به طرف آتش آمدند، در حالى كه چند نفر دیگر از دوستان شهید، ‏براى نجات پیكر مقدس «میثم‏» از آتش دور شده بودند. طبیعتا، ماموران كه در روشنایى آتش ‏ایستاده بودند، چشمشان صحنه تاریك محل دار را نمى‏دید. آن چند نفر، خود را به جسد رسانده ‏و آن را از چوبه دار باز كردند و آن طرفتر در محل بركه آبى كه خشك شده بود دفن نمودند. ‏سزاوار است كه جویندگان حق و پویندگان راه پاكى كه میثم به انجام رسانید، به آن یگانه اقتدا ‏كنند و در اندیشه و كردار و در فكر و عمل، گام، جاى گام او بگذارند.كه او «اسوه‏» بودصبح شد. ماموران جنازه را بر دار ندیدند; خبر به «ابن‏زیاد» رسید. ابن زیاد مى‏دانست كه ‏مدفن او مزار هواداران على(ع) خواهد شد. از این رو جمع انبوهى را براى یافتن جنازه میثم، ‏مامور تفتیش و جستجوى وسیع منطقه ساخت، ولى آنان هرچه گشتند، اثرى از جنازه نیافتند و ‏مایوس گشتند. (9) ‏ اینك مزار شهید یكاینك مزار شهید یك مشهد است و به شهادت ایستاده است. گواه پیروزى حق و شاهد رسوایى و ‏نابودى باطل است. در سرزمین عراق در محلى میان نجف اشرف و كوفه، بارگاهى است كه ‏مدفن «میثم تمار» است. بر سنگ مزارش نام میثم به عنوان یار و مصاحب على - علیه السلام ‏نوشته شده است. ‏‏«میثم‏» یكپارچه تلاش و اشتیاق بود. در راه تثبیت‏حق و روشن نگاهداشتن مشعل حق و ‏ارزشهاى اصیلى كه به خاموشى مى‏گرایید، جان بر كف و شهادت‏طلب بود. او با وارستگى و ‏ایمانى استوار و جهادى پایدار، رهروى راستین در مسیر حق بود; مجاهدى سرشار از اخلاص ‏و تجسمى والا از عقیده و جهاد بود. ‏سزاوار است كه جویندگان حق و پویندگان راه پاكى كه میثم به انجام رسانید، به آن یگانه اقتدا ‏كنند و در اندیشه و كردار و در فكر و عمل، گام، جاى گام او بگذارند.كه او «اسوه‏» بود. ‏و پیروى از اسوه‏هاى كمال، وظیفه كمال جویان است. ‏شهیدان، اینگونه در تداوم راهشان توسط پیروان وفادار، به حیات جاوید مى‏رسند. ‏سلام خدا و فرشتگان و پاكان بر «میثم تمار»، كه هنوز هم چراغى روشن بر سر راه انسانیت ‏است، نور مى‏دهد و «راه‏» مى‏نماید. ‏1. یكى از حرفه‏ها و شغلهاى میثم. ‏2. سفینة البحار، ج‏1، ص‏205; نفس المهموم، ص‏60. ‏3. شرح ابن ابى الحدید، ج‏2، ص‏292; اعیان الشیعه، ج‏10، ص‏198. ‏4. شیخ عباس قمى، نفس المهموم، ص‏59. ‏5. شرح ابن ابى الحدید، ج‏2، ص‏293; بحار الانوار، ج‏42، ص‏124. ‏6. در گذشته به دار آویختن، بیشتر به این صورت بود كه شخص را با طناب از دار ‏مى‏آویختند، ولى نه از گلو، بلكه از كتفها. مصلوب نه بر اثر خفه شدن، بلكه بر اثر فشار طناب ‏و گرسنگى و ... پس از چندى به تدریج جان مى‏داد. ‏7. شرح ابن ابى الحدید، ج‏2، ص‏294; بحار الانوار ، ج‏42، ص‏125. ‏8. رجال كشى، ص‏87. ‏9. رجال كشى، ص‏83.‏ر.ك: جواد محدثى ؛ آشنایى با اسوه‏ها - میثم تمار ‏ 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 778]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن