تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833039428
گنج در ویرانه می باشد
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گنج در ویرانه می باشد
و در بعضی از کتب مذکور است که: روزی حضرت عیسی(ع) با جمعی از حواریان همراه بود و به جهت هدایت خلق در زمین می گردید و سیاحت می کرد که هر که را قابل هدایت یابد از ورطه ی ضلالت نجات بخشد و جواهر قابلیات و استعدادت که در طینات افراد بشر کامل است به فراست نبوت ادراک نموده به تیشه ی مواعظ هدایت پیشه استخراج نماید، پس در اثنای سیاحت به شهری رسیدند و نزدیک آن شهر گنجی ظاهر شد و پاهای خواهش های حواریان در طمع گنج رایگان فرورفته عرض کردند: ما را رخصت فرما که این گنج را حیازت نمائیم که در این بیابان ضایع نشود. عیسی(ع) فرمود: این گنج را بجز مشقت و رنج ثمره ای نیست و من گنج بی رنجی در این شهر گمان دارم و می روم که شاید آن را بیرون آورم، شما در این جا باشید تا من بسوی شما برگردم.گفتند: یا روح الله! این بد شهری است و هر غریبی که وارد این شهر می شود او را می کشند. حضرت فرمود: کسی را می کشند که به دنیای ایشان طمع نماید و مرا با دنیای ایشان کاری نیست.چون حضرت عیسی داخل آن شهر شد. در کوچه های آن شهر می گردید و به نظر فراست اثر بر در و دیوار خانه ها می نگریست، ناگاه نظر انورش بر خانه ی خرابی افتاد که از همه ی خانه ها پست تر و بی رونق تر بود، گفت: گنج در ویرانه می باشد و اگر کسی قابل هدایت باشد در این شهر، می باید که در این خانه باشد؛ پس در زد. پیرزالی بیرون آمد پرسید: تو کیستی؟ گفت: من مرد غریبم و به این شهر رسیدم و آخر روز شده است می خواهم در این شب مرا پناه دهید که امشب در کاشانه ی شما بسر برم.آن زن گفت: پادشاه ما حکم فرموده است که غریبی را در خانه ی خود راه ندهیم، اما به حسب سیمائی که من در تو مشاهده می کنم تو مهمانی نیستی که دست رد بر جبین تو توان زد.پس در هنگامی که سلطان خورشید انور در کاشانه ی مغرب سر بر بستر نهاد و آن مهر سپهر نبوت خورشیدوار بر ویرانه ی آن عجوزه تابید و کلبه ی حقیر آن سعادت قرین رشک فرمای گلستان چنان گردید و خانه ی تار آن محنت آثار مانند سینه ی عارفان از در و دیوارش اشعه ی انوار دمید؛ آن خانه از مرد خارکشی بود که دار فانی را وداع کرده بود و آن پیرزال زوجه ی او بود و فرزند یتیمی از او مانده بود، و آن فرزند به شغل پدر مشغول بود، به قلیلی که تحصیل می نمود معاش می کردند، پس در این وقت آن پسر از صحرا مراجعت نمود، مادرش گفت به او: مهمان عزیزی امشب وارد خانه ی ما شده است، آنچه آورده ای به نزد او ببر و در قیام به خدمت او تقصیر منما. چون آن پسر نان خشکی که تحصیل نموده بود به خدمت آن حضرت برد، آن حضرت تناول فرمود و با او آغاز مکالمه نمود که از جواهر کلمات آبدار بر کوامن اسرار آن درّ یتیم مطلع گردید پس به فراست نبوت او را در غایت فتوت و حیا و استعداد و قابلیت یافت، اما استنباط اندوهی عظیم و شغلی گران در خاطر او نمود و چندان که از او استفسار آن درد پنهانی بیشتر کرد، او در اخفای حال کثیر الاختلال خود مبالغه زیاده نمود، پس برخاست به نزد مادر خود رفت و گفت: این مهمان در استکشاف احوال من بسیار مبالغه می نماید و متعهد می شود که بعد از وضوح حال حسب المقدور در اصلاح آن اختلال سعی نماید، چه می فرمائی؟ آیا راز خود را به او بگویم؟مادرش گفت: آنچه من از جبین انوار او استنباط کرده ام او قابل سپردن هر راز نهان و قادر بر حل عقده های اهل جهان هست، راز خود را از او پنهان مدار و در حل هر اشکال دست از دامن او بر مدار.پس آن پسر به نزد حضرت عیسی(ع) آمد و عرض کرد: پدر من مرد خارکشی بود، و چون سرای فانی را وداع نمود من طفل از او ماندم و مادر من مرا به شغل پدر خود مأمور گردانید، پادشاه ما دختری دارد در نهایت حسن و جمال و عقل و کمال و تعلق بسیار به او دارد، و ملوک اطراف همه آن دختر را از او طلبیده اند قبول نکرده است که به ایشان تزویج نماید، آن دختر را قصر رفیعی هست که پیوسته در آنجا می باشد، روزی من از پای قصر او می گذشتم نظرم بر او افتاد و از عشق او بیتاب شده ام، تا حال اظهار این درد نهان را به غیر مادر خود به دیگری اظهار نکرده ام، و آن اندوهی که در خاطر من استنباط فرمودی همین است که اظهار به کسی نمی توانم نمود.حضرت فرمود: می خواهی آن دختر را برای تو بگیرم؟ -آن امری است محال و از مثل تو بزرگی عجب می دانم که با این حال که در من مشاهده می نمائی با من استهزاء و سخریه نمائی!حضرت عیسی(ع) فرمود: من هرگز استهزاء به احدی نکرده ام و سخریه کار جاهلان است، و اگر قادر بر امری نباشم اظهار آن به تو نمی کنم، اگر می خواهی چنان می کنم که فردا شب آن دختر در آغوش تو باشد! پس پسر به نزد مادر آمد و سخنان آن حضرت را نقل کرد، مادرش گفت: آنچه می گوید به عمل می آورد و دست از دامن او بر مدار.پس آن حضرت متوجه عبادت خود گردید و پسر در آرزوی معشوقه ی خود تا صبح در فراش خود غلطید، چون صبح طالع شد حضرت عیسی(ع) او را طلبید و فرمود: برو به در خانه ی پادشاه و چون امراء و وزرای او آیند که داخل مجلس او شوند به ایشان عرض کن: من به پادشاه حاجتی دارم، چون از حاجت تو سؤال کنند بگو: آمده ام دختر پادشاه را برای خود خواستگاری نمایم، آنچه واقع شود بزودی برای من خبر بیاور. چون پسر به در خانه ی پادشاه رفت، آنچه حضرت فرموده بعمل آورد، امراء از سخن او بسیار متعجب شدند، چون به مجلس پادشاه رفتند بر سبیل سخریه این سخن را مذکور ساختند، پادشاه از استماع این سخن بسیار خندید و او را به مجلس خود طلبید، چون نظرش بر او افتاد با آن جامه های کهنه، انوار بزرگی و نجابت ذاتی در جبین او مشاهده نمود، چندان که با او سخن گفت حرفی که دلالت بر جنون خفت عقل او کند از او نشنید، سپس متعجب شد و بر سبیل امتحان گفت: تو اگر قادر بر کابین دختر من هستی به تو می دهم، و کابین دختر من آن است که یک خوان از یاقوت آبدار بیاوری که هر دانه اش کمتر از صد مثقال نباشد! گفت: مرا مهلت دهید تا از برای شما خبر بیاورم.پس برگشت به نزد حضرت عیسی(ع) و آنچه گذشته بود عرض کرد، عیسی(ع) فرمود: چه بسیار سهل است آنچه او طلبیده است. پس عیسی خوانی طلبید و پسر را به خرابه ای برد و دعا کرد هر کلوخ و سنگی که در آن خرابه بود همه یاقوت آبدار شد و فرمود: خوان را پرکن و از برای او ببر. چون پسر آن خوان را به مجلس شاه برد و جامه از روی خوان برداشت، شعاع آن جواهرات دیده ی حاضران را خیره نمود و از احوال او همگی متحیر شدند، پس پادشاه به جهت مزید امتحان گفت: یک خوان کم است، ده خوانی می خواهم که هر خوانی از نوعی جواهر باشد! چون جوان به نزد عیسی(ع) برگشت، حضرت ده خوان دیگر طلبید و از انواع جواهر که دیده ی کسی مثل آن ندیده بود آنها را پر کرد و با آن جوان فرستاد. چون خوان ها را به مجلس پادشاه برد، حیرت آنها زیاده شد! پس پادشاه آن جوان را به خلوت طلبید و گفت: اینها نمی تواند از تو باشد، و تو را جرأت اقدام به چنین امری و قدرت ابدای این غرائب نیست، بگو اینها از جانب کیست؟ چون آن پسر تمامی احوال را به پادشاه نقل کرد پادشاه گفت: نیست آنکه می گوئی مگر عیسی بن مریم(ع) برو و او را بطلب تا دختر مرا به تو تزویج نماید.پس حضرت عیسی(ع) رفت و دختر پادشاه را به عقد او در آورد، پادشاه جامه های فاخر برای جوان حاضر کرد و او را به حمام فرستاد و به انواع زیورها او را مجلی گردانید و آن شب او را به قصر خود برد و دختر را تسلیم او نمود. چون روز دیگر صبح شد پسر را طلبید و از او سؤال ها نمود و او را در نهایت مرتبه ی فطانت و زیرکی یافت، چون پادشاه را بغیر آن دختر فرزندی نبود، آن پسر را ولیعهد خود گردانید و جمیع امرا و اعیان مملکت خود را طلبید که با او بیعت کردند و او را بر تخت پادشاهی خود نشانید.و چون شب دیگر شد پادشاه را عارضه ای عارض شد و به دار بقا رحلت نمود و آن پسر بر تخت سلطنت متمکن شد و جمیع خزائن و دفائن و ذخائر او را تصرف نمود و کافه ی امراء و وزراء و سپاهیان و اهالی و اشراف و اعیان او را اطاعت کردند، و در این چند روز حضرت عیسی(ع) در خانه ی آن پیر زال بسر می برد، چون روز چهارم شد آن مربع نشین فلک چهارم مانند سلطان انجم اراده ی غروب از آن بلد نمود، به پای تخت پسر خارکش آمد که او را وداع نماید، چون به نزدیک او رسید خارکش از تخت عزت فرود آمده مانند خار در دامن آن گلدسته ی گلستان نبوت چسبید و عرض کرد: ای حکیم دانا! و ای هادی رهنما! چندان حق بر این ضعیف بینوا داری که اگر تمام عمر دنیا زنده بمانم و تو را خدمت کنم از عهده ی عشری از اعشار آن بیرون نمی توانم آمد ولیکن شبهه ای در دل من عارض شده است که دیشب تا صباح در این خیال بسر بردم و این اسباب عیش که برای من مهیا گردانیده ای از هیچیک منتفع نشدم، و اگر حل این عقده از دل من نکنی از هیچیک از اینها منتفع نخواهم شد.حضرت عیسی فرمود: آن خیال که جمعیت خاطر تو را به اختلال آورده است چیست؟ عرض کرد: عقده ی خاطر من آن است که هرگاه تو قادر هستی که در سه روز مرا از حضیض خارکشی به اوج جهانبخشی برسانی و از خاک مذلت برگرفته بر تخت رفعت بنشانی، چرا خود به آن جامه های کهنه قناعت کرده ای؟ نه خادمی داری نه مرکوبی نه یاری و نه محبوبی؟آن حضرت فرمود: هر گاه زیاده از مطلوب تو برای تو حاصل گردید دیگر تو را با من چه کار است؟عرض کرد: ای بزرگوار نیکوکردار! اگر توجه نکنی و این عقده را از دل من نگشائی هیچ احسان نسبت به من نکرده ای و از هیچیک از اینها که به من داده ای منتفع نخواهم شد.حضرت عیسی فرمود: ای فرزند! این لذات فانیه ی دنیا در نظر کسی اعتبار دارد که از لذت باقیه عقبی خبری ندارد، پادشاهی ظاهری را کسی اختیار می کند که لذت پادشاهی معنوی را نیافته باشد، همان شخصی که چند روز قبل بر این تخت نشسته بود و به این اعتبارات فانیه مغرور شده بود اکنون در زیر خاک است و در خاطر هیچکس خطور نمی کند و از برای عبرت بس است دولتی که به مذلت تمام منتهی شود و لذتی که به مشق مبدل گردد به چه کار آید؟ و دوستان حق را لذتها از قرب و وصال جناب مقدس یزدانی و حصول معارف ربانی و فیضان حقایق سبحانی هست که این لذتها را در جنب آنها قدری نیست.چون جناب عیسوی امثال این سخنان را به گوش آن در یتیم رسانید، او بار دیگر بر دامن آن حضرت چسبید و عرض کرد: فهمیدم آنچه فرمودی و یافتم آنچه بیان کردی و آن عقده را از دل من برداشتی، اما عقده ای از آن بزرگتر و محکمتر در دل من گذاشتی!عیسی (ع) فرمود: آن کدام است؟عرض کرد: آن گره تازه آن است که از تو گمان ندارم که در آشنائی با کسی خیانت کنی و آنچه حق نصیحت و نیکوخواهی او باشد بعمل نیاوری، هر گاه تو خود سایه ی مرحمت بر سر ما افکندی و بی خبر به خانه ی ما درآمدی سزاوار نبود امری را که اصیل و باقی است از برای من منع نمائی و در مقام نفع رسانیدن به من امر فانی ناچیز را به من عطا کنی و از آن سلطنت ابدی و لذت حقیقی مرا محروم گردانی؟حضرت عیسی(ع) فرمود: می خواستم تو را امتحان کنم و ببینم که قابل آن مراتب عالیه هستی، و بعد از ادراک این لذات فانیه، برای لذات باقیه ترک اینها خواهی کرد؟ اکنون اگر ترک کنی ثواب تو عظیمتر خواهد بود و حجتی خواهد بود بر آنها که این زخارف باطله ی دنیا را مانع تحصیل سعادات کامله ی آخرت می دانند.پس آن سعادت دست زد و جامه های زیبا و زیورهای گرانبها را انداخت و دست از پادشاهی صوری برداشت و قدم یقین در راه خدا و تحصیل سلطنت معنوی گذاشت، حضرت عیسی(ع) او را به نزد حواران آورد و فرمود: آن گنج که گمان داشتم، این درّ یتیم بود که در سه روز او را از خارکشی به سلطنت رسانیدم و بر همه پشت پا زد و قدم در راه متابعت من نهاد، و شما بعد از سال های سال پیروی من به این گنج پررنج فریفته شدید و دست از من برداشتید.و گفته اند: آن فرزند عجوز که حضرت عیسی(ع) بعد از مردن، او را زنده کرد، همین جوان بود و از اکابر دین شد و جماعت بسیار به برکت او به راه حق هدایت یافتند.(1)پی نوشت:1- بحار الانوار 14/380؛ عرائس المجالس 393 بطور اختصار.منبع:تاریخ پیامبران- علامه مجلسی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 335]
صفحات پیشنهادی
گنج در ویرانه می باشد
گنج در ویرانه می باشد-گنج در ویرانه می باشدو در بعضی از کتب مذکور است که: روزی حضرت عیسی(ع) با جمعی از حواریان همراه بود و به جهت هدایت خلق در زمین می گردید و ...
گنج در ویرانه می باشد-گنج در ویرانه می باشدو در بعضی از کتب مذکور است که: روزی حضرت عیسی(ع) با جمعی از حواریان همراه بود و به جهت هدایت خلق در زمین می گردید و ...
نماد در منطق الطير عطار نيشابوري (1)
در سوره ي النمل آمده است که هدهد محل آب را تشخيص مي داد و به سليمان مي گفت ،لذا به هدهد ... و شومي است ،اما در منطق الطير «نمودار عزلت جويان است که گنج در ويرانه ي عزلت مي ... در خرابي جاي مي سازم به رنج زانکه باشد در خرابه جاي گنج عشق گنجم در خرابي ره ...
در سوره ي النمل آمده است که هدهد محل آب را تشخيص مي داد و به سليمان مي گفت ،لذا به هدهد ... و شومي است ،اما در منطق الطير «نمودار عزلت جويان است که گنج در ويرانه ي عزلت مي ... در خرابي جاي مي سازم به رنج زانکه باشد در خرابه جاي گنج عشق گنجم در خرابي ره ...
باورهاي عاميانه در شعر صائب (2)
کي شنيدن مي تواند رتبه ديدن گرفت چشم اگر بينا بود حاجت به فال گوش نيست ... گوش ايشان مي رسيده همان را به فال مي گرفته اند: با همه مشکل گشايي ،خاک باشد رزق من ... اعتقاد به اينکه گنج هميشه جايگاهش در ويرانه است : گنج را زين پيش در ويرانه مي ...
کي شنيدن مي تواند رتبه ديدن گرفت چشم اگر بينا بود حاجت به فال گوش نيست ... گوش ايشان مي رسيده همان را به فال مي گرفته اند: با همه مشکل گشايي ،خاک باشد رزق من ... اعتقاد به اينکه گنج هميشه جايگاهش در ويرانه است : گنج را زين پيش در ويرانه مي ...
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است-گل در بر و می در کف و معشوق به کام است سلطان جهانم به ... تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است همواره مرا کوی خرابات مقام است ...
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است-گل در بر و می در کف و معشوق به کام است سلطان جهانم به ... تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است همواره مرا کوی خرابات مقام است ...
گل در بر و مي در کف و معشوق به کام است
گل در بر و مي در کف و معشوق به کام است-گل در بر و مي در کف و معشوق به کام ... قند مگو هيچ و ز شکر همواره مرا کوي خرابات مقام است تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است وز ...
گل در بر و مي در کف و معشوق به کام است-گل در بر و مي در کف و معشوق به کام ... قند مگو هيچ و ز شکر همواره مرا کوي خرابات مقام است تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است وز ...
این گنچ کجا پنهان شده است؟
گنج در ویرانه می باشد گفت: من مرد غریبم و به این شهر رسیدم و آخر روز شده است می خواهم در این شب مرا ... هست، راز خود را از او پنهان مدار و در حل هر اشکال دست از دامن او بر ...
گنج در ویرانه می باشد گفت: من مرد غریبم و به این شهر رسیدم و آخر روز شده است می خواهم در این شب مرا ... هست، راز خود را از او پنهان مدار و در حل هر اشکال دست از دامن او بر ...
گنج پنهان در بازار مناطق جنوبي عراق
28 سپتامبر 2008 – گنج پنهان در بازار مناطق جنوبي عراق-گنج پنهان در بازار مناطق جنوبي عراق ... در مجموع بازار 9 استان جنوبي عراق كه ساكنان شهرنشيني دارد و همجوار ايران است امروز مي تواند به طور انحصاري در تسخير صادركنندگان و توليد كنندگان كشورمان باشد. ... با اين حال گفتني است گنج پنهان در ويرانه هاي استان هاي جنوبي عراق قطعا ...
28 سپتامبر 2008 – گنج پنهان در بازار مناطق جنوبي عراق-گنج پنهان در بازار مناطق جنوبي عراق ... در مجموع بازار 9 استان جنوبي عراق كه ساكنان شهرنشيني دارد و همجوار ايران است امروز مي تواند به طور انحصاري در تسخير صادركنندگان و توليد كنندگان كشورمان باشد. ... با اين حال گفتني است گنج پنهان در ويرانه هاي استان هاي جنوبي عراق قطعا ...
ویرانه بقیع - اضافه به علاقمنديها
ویرانه بقیع-ویرانه بقیع نويسنده: فولادي اى بوسه گاه جن و ملك، خاك پاى تو جان تمام عالم ... خورشييد علم، كرده طلوع از سراى تو اى باقر العلوم كه هنگام مكرمت باشد هزار حاتم طايى گداى ... چشم بشر گريست آن دشمن سياه دل بى حياى تو اى خفته همچو گنج، به ويرانه بقيع پر مى ... 5 داروي مكمل و دو داروي ضد سرطان داخلي مهرماه وارد بازار مي شود ...
ویرانه بقیع-ویرانه بقیع نويسنده: فولادي اى بوسه گاه جن و ملك، خاك پاى تو جان تمام عالم ... خورشييد علم، كرده طلوع از سراى تو اى باقر العلوم كه هنگام مكرمت باشد هزار حاتم طايى گداى ... چشم بشر گريست آن دشمن سياه دل بى حياى تو اى خفته همچو گنج، به ويرانه بقيع پر مى ... 5 داروي مكمل و دو داروي ضد سرطان داخلي مهرماه وارد بازار مي شود ...
ویرانه بقیع - اضافه به علاقمنديها
ویرانه بقیع-ویرانه بقیع اى بوسه گاه جن و ملك، خاك پاى تو جان تمام عالم خاكى فداى ... علم، كرده طلوع از سراى تو اى باقر العلوم كه هنگام مكرمت باشد هزار حاتم طایى گداى تو ... چشم بشر گریست آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو اى خفته همچو گنج، به ویرانه بقیع پر ... به مناسبت ولادت حضرت معصومه(س)پدر و مادرها براي دختران خود نامه مي نويسند ...
ویرانه بقیع-ویرانه بقیع اى بوسه گاه جن و ملك، خاك پاى تو جان تمام عالم خاكى فداى ... علم، كرده طلوع از سراى تو اى باقر العلوم كه هنگام مكرمت باشد هزار حاتم طایى گداى تو ... چشم بشر گریست آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو اى خفته همچو گنج، به ویرانه بقیع پر ... به مناسبت ولادت حضرت معصومه(س)پدر و مادرها براي دختران خود نامه مي نويسند ...
سفر به عمق جنگل اسرارآمیز Hide and Secret The Lost World ...
داشتان این بازی در مورد دزد نابکاری است که گنج ژاک را دزدیده است و. ... است که گنج ژاک را دزدیده است و شما باید به جنگلهای دور افتاده و ترسناک و ویرانه های خالی از سکنه سفر کنید تا بتوانید گنج را بیابید. ... سيدحسن نصرالله شنبه شب سخنان مهمي ايراد مي كند ... 1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به پایگاه جامع ایرانیان می باشد.
داشتان این بازی در مورد دزد نابکاری است که گنج ژاک را دزدیده است و. ... است که گنج ژاک را دزدیده است و شما باید به جنگلهای دور افتاده و ترسناک و ویرانه های خالی از سکنه سفر کنید تا بتوانید گنج را بیابید. ... سيدحسن نصرالله شنبه شب سخنان مهمي ايراد مي كند ... 1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به پایگاه جامع ایرانیان می باشد.
-
گوناگون
پربازدیدترینها