واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: تقریبا اکثر قریب به اتفاق افراد، هیجانات منفی ناخوشایند مختلفی را کم و بیش در زندگی خود تجربه میکنند که میتوان از این جمله هیجانات منفی به حس حسادت اشاره کرد. تقریبا اکثر قریب به اتفاق افراد، هیجانات منفی ناخوشایند مختلفی را کم و بیش در زندگی خود تجربه میکنند که میتوان از این جمله هیجانات منفی به حس حسادت اشاره کرد. این واقعه در مردان و زنان نمودهای متفاوتی داشته است، اما قدر مسلم برخی اوقات حسادت تا جایی پیش رفته که سبب ایجاد دوئلهای عشقی و در نهایت قتلهای ناخواسته و اتفاقی شده است. عارف نظری که قائممقام گروه روانشناسی واحد علوم و تحقیقات تهران است در این گفتوگو به تعریف حسادت پرداخته و تاکید میکند: «اساسا کسانی بیشتر حسادت میکنند که توانمندیهای خودشان را دست کم میگیرند و به موقعیت والای دیگران غبطه میخورند.» بحث دیگری که با این روانشناس در این مصاحبه، مطرح و بررسی شده است حسادت در میان مردان و زنان است تا آنجا که این متخصص تاکید میکند: مردان حسادت خود را رقابت جلوه میدهند.» اساسا حسادت را چگونه میتوانیم تعریف کنیم و آیا در روان شناسی تعریف خاصی برای این حس درنظر گرفته شده است یا نه؟ من در روان شناسی به تعریف عملیاتی حسادت برنخوردهام ولی در تعاریف ما حسادت نوعی هیجان ریشه در ذات رفتاری انسان و فطرت آنها دارد. حسادت به عبارتی یک عکسالعمل به اتفاقی است که ریشه در تکامل شناختی دارد. با این حساب تعریف شما از فطرت چیست؟ من وقتی از فطرت صحبت میکنم منظورم تاریخچه رفتاری ژنتیکی انسانها ست. رفتارهایی که به صورت ژن از نسل پیشین ما به نسل امروز منتقل شده است. انسانهای امروز در واقع ادامه انسانهای پیشین هستند. روان شناسان تکاملی عقیده دارند رفتارهایی که انسانهای امروز دارند ریشه در یادگیریها وانطباقپذیری ازنیاکانشان دارد. اگر طبق این نظریه پیش برویم و به جستوجو بپردازیم در تکسلولهای اولیه هم رفتارهایی وجود داشته که در عالیترین موجودات تکامل یافته هم به نوعی همین رفتارها دیده میشود. در این راستا مهم ترین خصیصه همه رفتارهای موجودات در درجه اول بقای نفس و در درجه دوم بقای نسل است و البته امروزه نظریات جدید تکامل حتی بقای نسل و نفس را هم ناشی از بقای ژن میداند یعنی ژن هر موجود جانوری برنامهریزیهایش را میکند که خودش زنده بماند. اگر از این زاویه بخواهیم حسادت را بررسی کنیم ریشه آن را در کجا میتوانیم جستوجو کنیم؟ از این زاویه حسادت در واقع از تمایل برای بقا و حفظ و ارتقای جایگاه ناشی میشود و تمامی موجودات برنامهریزی و کدگذاری شدهاند که با هم رقابت کنند. شما به عنوان یک روانشناس چه چیزی را میپسندید؟ من به عنوان یک روانشناس عقیده دارم خشم، قهر و حسادت باید وجود داشته باشند چون به نظر من اگر هست به این معنی است که باید باشد. یعنی در حالی که عرفا در پذیرش مطلق حرف میزنند اما گاهی اوقات فراموش میکنند که پذیرش مطلق یعنی اینکه بپذیرم حسادت وجود دارد. به نظر شما حس حسادت اساسا هیجان منفی است؟ من معتقدم که حسادت میتواند هیجان منفی و همچنین هیجان مثبت باشد.در متون اخلاقیمان هم یک نوع حسادت مثبت داریم که به آن غبطه میگویند. غبطه در واقع همان حسادت است اما هیجان منفی تولید نمیکند. ما وقتی که یک دانشمند ایرانی را میبینیم که در یک المپیاد علمی جایزه میگیرد ممکن است به او غبطه بخوریم؛ در واقع حسادت و غبطه یک احساس هستند فقط جهتشان با هم فرق میکند. میشود دقیقا توضیح دهید؟ حسادت جهتش به سمت شخص دیگر است. اما غبطه جهتش به سمت خود فرد است. مثلا ما وقتی به یک فرد زیبا حسادت میکنیم در دل میگوییم ای کاش زیبایی اش زایل شود اما وقتی غبطه میخوریم میگوییم من باید ورزش کنم تا تناسب اندام پیدا کنم و پوستم شاداب شود، تا ظاهرم بهتر شود. در واقع حسادت مثل یک زخم است که وقتی زخمی شدی دیگر زخمی شدهای، اما میتوانی با دسترسی به یکسری راهکارها وجودت را واکسینه کنی که کمتر زخمی شوی و طوری حرکت کنی که تیرهای حسادت کمتر روی تنت بنشیند. آقای دکتر بیشتر چه افرادی به دیگران حسادت میکنند؟ کسانی بیشتر حسادت میکنند که توانمندیهای خودشان را دستکم میگیرند ولی کسانی که خودشان را توانا میدانند ممکن است به موقعیت والای دیگران غبطه بخورند تا اینکه حسادت کنند. اما یک نکته دیگر در مورد حسادت وجود دارد و آن اینکه بیشتر افراد همسطح و همطبقه به هم حسادت میکنند. هر چه پایگاه اجتماعی افراد به هم نزدیکتر باشد بیشتر به هم حسادت میکنند. مثلا دو نفر از یک شهر تبدیل به چهره شدهاند. علی دایی و رضازاده که یکی فوتبالیست قهرمان و یکی هم وزنهبردار قهرمان است. حال اگر که هر کدامشان هر چقدر هم موفقیت به دست بیاورند به هم حسادت نمیکنند چون نوع رشته ورزشی آنها با هم فرق دارد ولی ممکن است دو فوتبالیست به هم حسادت کنند. راه از بین بردن حسادت چیست؟ راهش این است که تواناییهای خود را بشناسیم و آنها را تقویت کنیم. اما ما هر چقدر تواناییهای خود را تقویت کنیم و آنها را شکوفا کنیم همچنان همه افراد از لحاظ توانایی در یک سطح نیستند و همین امر خود سبب ایجاد حسادت میشود! اگر هر انسانی تواناییهای خود را بشناسد و در مسیر آنها هم حرکت کند آن وقت این اتفاق نمیافتد آن موقع پذیرش خودت به همان صورت که هستی آسانتر است. به گمان من اشخاصی که حسادت میکنند معمولا تواناییهای خود را نادیده میگیرند. من جملهای از گوته نقل میکنم که میگوید موفقیت یعنی اینکه آنچه را که میخواهی به دست آوری اما خوشبختی آن است که از آنچه به دست آوردی لذت ببری. بنابراین نکتهای که هست به نظر من، اگر فردی تواناییهای خود را شناخته باشد و آنها را شکوفا کند، خواهناخواه به یک درجه از پذیرش نفس میرسد. حال فرض کنید یک نفر تواناییهایش را کاملا شکوفا کند اما از اینکه تواناییهایش در حد متوسط است ممکن است احساس نارضایتی کند و قطعا این نگرش در او حسادت ایجاد خواهد کرد! اگر فردی با تواناییهای متوسط نهایت تلاش خود را بکند و تواناییهای خود را به اوج برساند میزان حسادتش به شدت کاهش خواهد یافت. ولی عمدتا حسادت در اشخاصی ایجاد میشود که بیشتر از اینکه تلاششان را معطوف به پرورش تواناییهای خود بکنند معطوف به این میکنند که ببینند زندگی دیگران چه دستاوردی داشته است. این افراد منتظر این هستند که سعادت در خانهشان را بزند و از اینکه شانس در خانه دیگران را زده همیشه گلهمند هستند. چه کنیم که حسادت تبدیل به غبطه شود؟ باید یک مقدار ذهنمان را از آموزههاییکه اجتماع به ما تحمیل میکند منفک کنیم و یک بار دیگر واژههایمان را خودمان تعریف کنیم. ما در بمباران تبلیغاتی عجیب و غریبی قرار داریم. بدون آنکه خودمان بدانیم ارزشها با ابزارهای مختلف به ما تلقین میشود؛بنابراین موفقیت را فقط در شکل خاصی میپذیریم. ما اگر بتوانیم وقتی که حسادت میکنیم دریابیم که این حسادت ناشی از یک ناخشنودی از وضع موجود است و بعد وضع مطلوب و ایدهآل را که میتواند ما را خشنود کند در ذهنمان تعریف کنیم طبیعتا راه هم پیش روی ما گذاشته میشود. اما همیشه اینطور نیست، گاهی اوقات ما ایدهآلها را برای خودمان تعریف میکنیم اما به آنها نمیرسیم! در این مرحله باید تعریفهایمان را از ایدهآل مورد بازنگری قرار دهیم. مثلا در دوره ما همه دنبال این بودند که دکتر و مهندس شوند؛ این در حالی است که ممکن است همه توانایی یک فرد در این باشد که مثلا یک آشپز ماهر شود. در جوامع صنعتی هر حرفه و هر تخصص جایگاه خود را دارد اما در جامعه ما فقط یکسری پوزیشنهای خاص اعتبار دارند بنابراین، این اشخاص هم ایدهآلهایشان همان میشود که جامعه به آنها دیکته کرده است. اما روح حاکم بر جامعه باعث میشود افراد ناخودآگاه به سمت ایدهآلهای جامعه حرکت کنند، به نظر شما علت این قضیه چیست؟ - اگر این اتفاق بیفتد معنیاش این است که در واقع شخصیت افراد در حال مسخ شدن است. در این مرحله به قول پین کلوید همه این ایدهآلها تبدیل به دیوارهای آجری میشوند که دورتادور ما را احاطه میکنند و آن موقع به یک چکش نیاز است که این دیوار شکسته شود. گاهی این دیوار خیلی محکم است، به طوری که با هیچ چکشی شکسته نمیشود! در این صورت حق انتخاب وجود دارد. میتوانی یک آجر شوی درون این دیوار، در این صورت باید بپذیری که آجر شدن درون این دیوار، حسادت ورزیدن، رنج کشیدن، غصه خوردن و سایر احساسهای ناخوشایند را به همراه دارد. اما راه دیگری هم وجود دارد و آن اینکه چکش را برداری و دیوار را بشکنی تا خوشبختی را احساس کنی و از هر لحظه زندگیات استفاده کنی. آقای دکتر چرا در جامعه ما زنها بیشتر از مردان به حسود بودن مشهور هستند؟ واقعیت این است که مردها از زنان حسودتر هستند اما مردها بسترهای اجتماعی دارند که حسادت خود را به عنوان رقابت جلوه دهند، ولی زنها این بستر را ندارند. مثلا اگر مردی اتومبیلش را عوض کند میگوید اتومبیل جدید امکاناتش بهتر از اتومبیل قبلی است اما اگر زنی گردنبندش را عوض کند میگویند انگیزهاش چشم و همچشمی با دیگران بوده است! به نظر شما انسانهای وارسته و کسانی که به مراحل والای خود شناسی و کمال رسیدهاند، حسادت به طور کامل از وجودشان از بین میرود؟ من فکر میکنم که والاترین انسانها و حتی مثلا کریشنامورتی نیز اگر نگوییم حسادت لااقل غبطه را تجربه کردهاند. مثلا میگویند در روز قیامت مومنان به مقام والای امیرالمومنان علی(ع) غبطه میخورند. با این اوصاف ما نمیتوانیم منکر وجود حسادت شویم. مهم این است که وقتی احساس حسادت به ما دست داد بتوانیم آن را درست مدیریت کنیم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 725]