واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: معجزه فیلم سازی ایرانی! کافه وطن آخرش را دیدید ؟ این بود ! به قول بچه ها گفتنی آخرت فیلم سازی و سریال سازی ایران همین بود که دیدید ! ترانه مادری که چند یک ماه و اندی ( نه اون اندی . . . ) ملت را گذاشته بود سر کار تمام شد تا کماکن مطمئن باشیم ، نه قیافمون به فیلم ساختن می خوره نه توانایی اش را داریم ، حال چه از نظر تکنیک و چه از لحاظ امکانات . اگرچه قبل از این هم سریالی مثل نرگس با تمام طرفداران سینه چاکش نشان داده بود که . . . با تمام احترامی که برای فیلمنامه نویسان ایرانی قائلم باید به این حقیقت اشاره کنم که فیلمنامه نویسان ما این روزها دیگر به دنبال آفرینش تصویری ویژه در فیلمنامه های خود نیستند و ترجیح می دهند با استفاده از همان درون مایه های فیلمفارسی تنها مخاطب را به تماشای فیلم و سریال تشویق کنند. کسی در پی اتفاق خاصی نیست ، عادت کرده اند و مردم را عادت داده اند داستان ها سطحی باشد و معمولی ، بدون هیچ اتفاق چشم گیری که حداقل بیننده را راضی روبروی جعبه جادویی نگه دارند . نه آنکه بیننده از دیدن فیلم و سریال خوشش نیاید که حقیقتاً این طور نیست ، ولی آیا هیچ یک از ما در هنگام دیدن سریالی مانند ترانه مادری ، به غیر از نگرانی و دل شوره که ریشه در سادگی اغراق شده پویا نظری داشت ، احساس دیگری هم داشتیم ؟ یا اینکه تنها نگران بودیم که خانم ادیب در قسمت بعد چه جوابی به پویا می دهد و نقشه جدید فرخ برای شکر آب کردن روابط خانواده چیست؟ اگر چه در این میان نمی توان بازی های بازیگرانی چون هما روستا و بعضاً دانیال حکیمی را نادیده گرفت . چنان که حضور خانم روستا در یک صحنه کافی بود تا بازی چشمگیر ایشان توجه تمام تماشاگران را به خود جلب کند و میدان دار آن صحنه باشد . اما با خروج مادر بزرگ از داستان ، تنها دلمان خوش بود به بدجنسی های فرخ (دانیال حکیمی) که البته اغراق بیش از پیش نویسنده بر این بدجنسی ها ، برخی سکانس ها را برای بیننده غیر قابل باور می کرد . البته نباید ظهور دو بازیگر جدید (نمی گویم پدید ، چون نبودند ) در این سریال را نادیده گرفت ، که حضور همین دو نفر (مخصوصاً بهرام ) در بعضی از قسمت ها گارگردان و نویسنده را از تکرار نجات می داد . به هرحال ترانه مادی به بدترین و همچنین گنگ ترین شکل ممکن به پایان رسید تا آخرش چیزی برای بیننده باقی نماند به جز بعضی گونه های خیس دختر های دبیرستانی و طرفداران یانگوم ، آن هم به دلیل این که سرگرمی هرشب شان تمام شد . بچه ها واقعیت را فهمیدند ! با آغوش باز به خانواده هایشان برگشتند ! لیلا با پدرش به خارج نرفت !( از اول سریال برای رفتن زمین و آسمان را به هم دوخته بود ) ! فرخ (بدمن ماجرا) متحول شده و به زندگی برگشت !بابای لیلا بدبخت شد . خلاصه کنم : زندگی شیرین شد بد فرم تا جماعت دم ماه رمضان حال کافی را استعمال کنند !!! منبع: وبلاگ کافه وطن
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 229]