واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > انتظامی، حسین - . 1) در این ایام عبارت جنگ نرم، زیاد به کار میرود. این اصطلاح برخاسته از یک عبارت ماقبلی یعنی «قدرت نرم» است. عبارت اخیر برای نخستین بار در اواسط دهه 90 توسط جوزف نای، رئیس دانشکده دولتی جانافکندی (وابسته به دانشگاه هاروارد) و معاون وزیر دفاع آمریکا به کار برده شد. بر مبنای این تئوری، دولت واشینگتن به جای تکیه صرف بر روشهای سخت و تحمیلی مثل جنگ یا کودتا و ترور باید روشهای مبتنی بر جذابیت و پذیرش را نیز به کار گیرد. میدانیم قدرت، تحمیل اراده است و اگر طرف مقابل، کار مورد نظر را به جای اعمال زور، با علاقه خود انجام دهد، علاوه بر آن که هدف ما محقق شده - که نشانگر قدرت ما نیز است - به دلیل مکانیزم درونی ، پایدار، مطمئن و بی نیاز از نیروی ابقاء خواهد بود.او به طور مشخص از مکدونالد، هاروارد، هالیوود و مایکروسافت به عنوان چهار سمبل فرهنگ آمریکایی نام میبرد و تصریح میدارد اگر ملتهای دیگر را جذب این فرهنگ کنیم، با تغییر «سبک زندگی» ملتها، ارزشهای آمریکایی، خود به خود جهانی میشوند. بر این مبنا دانشگاهها، مراکز تحقیقاتی، بنگاههای اقتصادی، دانشمندان، کارآفرینان و در یک کلام نخبگان، مولد قدرت نرم محسوب میشوند.2) قدرت ملی و مفاهیم دیگری مثل منافع ملی و امنیت ملی برآیند چند مؤلفه موضوعی از جمله سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامیاند. یعنی هر یک از آن مفاهیم (منافع، امنیت و قدرت) از حاصل جمع مؤلفههای موضوعی تشکیل شده است که خود آنها از شاخصهای کمّی تبعیت میکنند.به عبارت دیگر قدرت یک کشور را به عکس پارادایم حاکم تا نیمه اول قرن بیستم، فقط با تعداد توپ و تانک و هواپیما و نیروی رزمنده و مزیتهای جغرافیایی آن نمیسنجند بلکه منابع یا شاخصهایی نظیر مشروعیت نظام سیاسی، کارآیی و میانجیگری در منازعات منطقهای یا بینالمللی، تأثیرگذاری در سازمانها یا سازههای بینالمللی، تولید ناخالص ملی، حجم صادرات، وابستگی متقابل به بازارهای بینالمللی، هرم جمعیتی، انسجام اجتماعی، کرسیهای زبان ملی در دانشگاههای دنیا، تعداد مقاله در ژورنالهای بینالمللی، میزان تولید علم، تعداد دانشجو در مقاطع مختلف، تعداد دانشجو در دانشگاههای جهان و دهها شاخص دیگر نیز اهمیت یافتهاند که هر چند تای آنها از یکی از مؤلفههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و نظامی حکایت میکند. بنابراین، از جنگ دوم جهانی به بعد، قدرت یک کشور فقط نظامی نبود که با شاخصهایی نظیر ادوات نظامی، آمادگی رزمی، بودجه دفاعی، تعداد جوان زیر خدمت پرچم و شاخصهایی از این دست حساب شود بلکه قدرت یک کشور تابع متغیرهای دیگری در حوزههای سیاسی، بینالمللی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و علمی نیز شد.آلمان و ژاپن دو کشوری بودند که نشان دادند میتوان قدرت داشت بدون آن که از کوچکترین ارتشی بهرهمند بود (مطابق تنبیهی که متفقین به بهانه روحیه میلتاریستی این دو کشور روا داشتند، آنان را از داشتن نیروی نظامی محروم کردند).اینکه ما در سند چشمانداز به دنبال آن هستیم که در افق 1404 قدرت اول منطقه باشیم، یعنی در جمع این دهها شاخص، اول باشیم حتی اگر در بعضی از آنها ضرورتاً پیشتاز نباشیم.پس یک کشور میتواند با تکیه بر این مؤلفهها، در رنکینگ جهانی که ترتیب قرار دادن کشورها بر اساس وزن ژئوپلتیکی یا قدرت آنهاست، جای بهتری برای خود دست و پا کند. اینکه میبینیم ترکیه پس از چندین دهه درونگرایی یا انزوا، اینک به دنبال نقشآفرینی منطقهای و بینالمللی است، یا میبینیم اکثر کشورها در مسابقهای جدی به دنبال سهمگیری بیشتری از اقتصاد جهانیاند و کمیاتی چون تولید ناخالص ملی، تراز بازرگانی و بهویژه رشد اهمیت یافته است، از آن روست که به یک کشور و ملت، رتبه میدهد و آن را قدرتمندتر میکند. تولید دانش، اختراعات، دستیابی به دانشهای بنیادی یا فناوریهای راهبردی (نظیر انرژی هستهای، سلولهای بنیادی و پرتاب ماهواره)، هایتک، سهم در تولید جهانی علم، تعداد دانشمند، بودجه پژوهشی و نسبت آن در بودجه عمومی کشور و تعداد نخبه در مراکز تحقیقاتی جهان نیز قدرت یک کشور را نشان میدهد.بنابراین نخبگان ایرانی در هر جای دنیا میتوانند در تولید قدرت (نرم و سخت) و به تبع آن رتبه و جایگاه ایران نقش داشته باشند. 3) «دیپلماسی عمومی» نیز یکی از مفاهیمی است که شاید به تبع قدرت نرم مطرح شده است. اگر در دیپلماسی سنتی فقط دیپلماتها نقشآفرین بودند، در دیپلماسی عمومی، تمدن، توریسم، مشاهیر، استادان، نخبگان، پزشکان، نویسندگان، هنرمندان، سینماگران، روزنامهنگاران و حتی شهروندان مقیم در کشور دیگر، همان هدف را دنبال میکنند و به مدد دیپلماسی کشور میآیند و بلکه در شرایطی، نقش اصلی را بازی میکنند. حال که دشمنان درصددند که با دمیدن بر جو تخاصم، کشور را منزوی سازند و لذا با ایجاد انواع تهدیدات و تحدیدات، برنامههای خود را دنبال میکنند، ما به همدلی افکار عمومی جهانی که برآمده از دیپلماسی عمومی فعال است، نیاز بیشتری داریم. یکی از منابع اصلی دیپلماسی عمومی، اقلیتها و به اصطلاح کامیونیتیهای هر ملت در کشور دیگر است که اگر کیفی هم باشد، تأثیر آن چند برابر است.4) سال گذشته به «اصلاح الگوی مصرف» نامگذاری شده بود. متأسفانه شعارزدگی رایج هیچگاه اجازه نمیدهد از سطح ظاهری فراتر رویم و به کنه ارزشمند این نامگذاریها رهنمون شویم. (البته باید قبول کنیم که متأسفانه ما یعنی رسانهها بخش بزرگی از این زنجیره غفلت زده، سطحینگر و غفلتآفرین را تشکیل میدهیم.)وقتی از اصلاح الگوی مصرف سخن میرود، اغلب ما صرفهجویی در آب و انرژی را مراد میکنیم و فقط این ضرورت را برجسته میسازیم که در مصرف این سرمایهها - که میراث نسل آینده است - باید مراقبت شود.این درست که آب، برق و نفت از سرمایههای این مملکتاند و باید مسئولانه، الگوی درستی از مصرف داشته باشیم و آنها را به تاراج ندهیم، ولی کیست که نداند اصلیترین سرمایه هر کشور بویژه در الگوی «دانشبنیان»، نیروی انسانی آن است؟ بر این مبنا منابع انسانی نسبت به منابع کانی اهمیت بیشتری دارند و در مصرف آن باید وسواس، دقت و بلکه خست به خرج دهیم. نخبگان و مدیران را که سرمایه کشور در تربیت آنها هزینه شده است و لذا تبدیل به دارایی مملکت شدهاند، نباید به کمترین بهانهای کنار گذاشت و بر همین مبنا اگر قبول کنیم که برای مصرف منابع انسانی نیز نیازمند الگوی مصرف هستیم، از ظرفیت نخبگان ایرانی در هر جای دنیا نیز باید استفاده بهینه کرد.5) پس «ایرانیان خارج از کشور» به 4 دلیل اهمیت مییابند (نقش آنان در تولید قدرت نرم، ظرفیت آنان در رتبهبندی ژئوپلتیک، تأثیر آنان در دیپلماسی عمومی و سرانجام، اصلاح الگوی مصرف سرمایههای انسانی).ما به ایرانیان مقیم خارج از کشور، دو نگاه میتوانیم داشته باشیم. بر اساس نگاه «تهدید محور»، آنان مشتی خودفروخته، لاابالی، دور از ارزشها، بیگانهپرست، جاسوس و ساواکیاند که رابطه آنها با داخل موجب فروپاشی اعتقادی و سیاسی جامعه نیز میشود. متقابلاً بر اساس نگاه «فرصتمحور» میتوان از ظرفیت این جمعیت چند میلیونی در جهت پیشرفت کشور استفاده کرد و دیپلماسی عمومی فعالتری داشت، قدرت نرم را افزایش داد و وزن ژئوپلتیک کشور را بالا برد. نگاه اخیر، احتمال وجود افرادی باصفات پیش گفته را منتفی نمیداند، اما آن را موضوعی فرعی میخواند که میتوان بدون انکار اصل، و البته بدون خوشباوری تحمیقی، برای چنین مواردی نیز چارهاندیشی کرد.6) به من اجازه دهید در این جمع که از یک خانوادهایم، انتقاد درونصنفی و درون گفتمانی بکنم.ما روزنامهنگاران در برخورد با پدیدهها با دو آفت مواجهیم: سطحینگری و احساساتزدگی. حسرتمندانه بگویم این دو آفت در روزنامهنگاران غیر ایرانی کمتر دیده میشود.وجه روشنفکری و نخبگی اهالی رسانه ایجاب میکند که اگر موضوعی اهمیت مییابد و به تراز ملی میرسد، باید اولاً عمیق (یعنی به دور از سطحینگری و احساسزدگی) و ثانیاً بدون چشمداشت به آن توجه کنیم چون گروه هدف ، رسانههای ما را رصد میکنند و غلط یا درست، صحت ادعاهای نظام و دولت را از رسانهها که آینه جامعه و کشورند، میفهمند و تنها در صورتی ظرفیتهای خود را آزاد میکنند که سیگنالهای مثبت و فراتر از شعار و همایش ببینند. البته وقتی میگویم سیگنال مثبت قطعاً به این معنا نیست که حاکمیت کشور یا سیاستگذاریها و مصادر کلیدی را تقدیم کسانی کنیم که دل در گرو ارزشهای نظام ندارند. کشور به همدلی آنها نیز نیاز دارد، به کمک آنها در انتقال فناوری و بومیکردن دانش، به سرمایهگذاری آنها و به مانع شدن آنان در ایجاد اجماع جهانی، با توجه به ارتباطی که با افکار عمومی دارند.اگر همین را قبول کنیم، در بازنمایی جامعه و سیاستهای عمومی کشور به مخاطب هدف موفق بودهایم. متن سخنرانی در نشست تخصصی بررسی نقش رسانه ها در تعامل با ایرانیان مقیم خارج از کشور
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 502]