تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836078865
در آرزوى دو قطره اشك
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: در آرزوى دو قطره اشك
و این آرزویى بىجا و ناموجّه نیست، آخر مگر نه همین اشك است كه دریاهاى آتش را خاموش و فرومىنشاند؟(1)مگر نه همین اشك است كه آدمى را به كانون حرّیت و آزادگى و ارزشهاى والاى انسانى؛ یعنى قافله سالار شهیدان و شمع محفل بشرّیت حسین بن على ـ علیهماالسلام ـ اتّصال داده و از این راه او را به لقاى محبوب حقیقى نائل مىكند؟(2)مگر گریه و اشك مورد توصیه اكید قرآن كریم نیست؟(3) مگرنه این است كه گفتهاند (و خوب هم گفتهاند): كه «چشم گریان، چشمه فیض الهى و دواى دردهاى بىدرمان است.»(4)و راستى مگر درد و مرضى بدتر از مرض دل هست؟ درست گفته كه: «نیست بیمارى، چو بیمارى دل»و مگر نسخهاى شفابخشتر و مؤثرتر از اشك چشم براى این بیمارى هست؟بنابراین این آرزو، آرزویى معقول و موجه است آن هم در كنار كعبه، خانه خدا؛ همان جایى كه ابراهیم خلیل گفت: «اى مالك و صاحب من! من زن و بچهام را در این وادى خشك و ساكت تنها گذاشتم، در كنار خانهات؛ «عند بیتك المحرّم.»آیا ابراهیم در این جا اشك نریخت؟ آیا ذریه و نسل طاهر و مطهّر ابراهیم در این جا اشك نریختند؟و آیا این جا چشم گریانِ بنده برگزیده خدا، محمد مصطفى و عترت و اهلبیت عزیزش را ندیده است؟مگر نه همین جا است كه شاهد نالهها و سوز و گدازهاى زین العایدبن علیه السلام بوده؟ و مگر نه همین جا است كه شب و روز پذیراى چشمهاى گریان و اشكهاى ریزانِ عاشقانِ مجذوب و مخلصانِ محبوب است؟اینك گمان مبر كه آرزوى گریه و ریختن اشكى در این مكان، آرزویى بىجا باشد و این مهمترین آرزوى حقیر ناتوان در این سفر بود و به خصوص كه اولین بار بود به این سفر میمون مشرف مىشدم؛ به اصطلاح حجّم «حجّ صَرُوره» بود. نخستین بار است كه چشمم به كعبه مىافتد و این خانه مكعب شكل را مىبینم و نیز مقام ابراهیم را. با خواندن دو ركعت نماز پشت مقام، حجر اسماعیل و سعى در صفا و مروه و ... معلوم است كه چه چیزهایى تداعى مىشود. آیا ابراهیم و اسماعیل این دو قهرمان توحید و اخلاص، مردان تسلیم و رضا، آنگاه كه در دل بیابان و در كنار صخرهها و وادى غیر ذىزرع، خانه را پىافكندند و آرزویشان این بود كه مقبول حق گردد؛ ربّنا تقبّل منا ... ، در آن حال چشمه چشمشان جارى نشد و اشك نریختند؟و در صفا و مروه هاجر و اسماعیل را یاد مىآورى؛ آن مادر و فرزند و آن تشنگى و قحط آب و دویدن مادر به كوه صفا و مروه در جستجوى آب، با آن تب و تاب و اضطراب و ... آیا چشمِ هاجر در آن لحظات اشكبار نبود و آیا كودك خردسال او آرام و بىگریه بود؟ در این دیار به هر طرف كه بنگرى جاى پاى این خانواده را مىبینى.مگر در منا و قربانگاه و رمى جمرات، ابراهیم و اسماعیل و هاجر را نمىبینى با دیدههاى پر آب و اشك شوق و لذّت دیدار .مگر اخلاص و تسلیم این پدر را نمىبینى؛ «یا بُنَىَّ اِنّى اَرى فِى الْمَنامِ انّى اَذْبَحُكَ» و نیز: جواب شیرین و گواراى پسرش را كه: «یا اَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَر»؟و آیا این گفتگوهاى عاشقانه، خالى از سوز و گداز و اشك و گریه بود؟ و حال بنگر و ببین زائران این خانه و مسافران این بلد و سرگذشت پرفراز و نشیب این ام القرى را.ببین فرزند نازنین ابراهیم، محمد مصطفى ـ صلىالله علیه و آله و سلم ـ را كه در اینجا و در كنار این خانه، با صاحبخانه چه راز و نیازها داشته و چگونه اشكهایش با مناجات و نجواهاى نیمه شبش در هم آمیخته و این مكان مقدس را براى همیشه معطّر ساخته تا صاحبدلان همواره مشام خود را از آن رایحههاى طیّب، خوشبو كنند و آشنایان بارگاه ملكوت گوشهاى خود را از آن راز و نیازها نوازش دهند.و نیز خاندان مطهّرش را بنگر؛ زهراى اطهر، على مرتضى و فرزندان معصومشان در دلِ شب و نیمه روز با این خانه چهها داشتهاند! و همچنین خیل عُبّاد و زهّاد و شیفتگان حق و حقیقت در طول اعصار و قرون را ...این جا شاهد چه نجوىها و راز و نیازها كه نبوده و چه چشمههاى فیض الهى از چشمهاى حقبین جارى و سارى نگشته است؟!در این لحظات و با به ذهن آوردن این خاطرات بود كه آرزوى ریختن اشكى در این ذره ناچیز تقویت مىگردید و دریغا كه حاصل نمىشد. اگر زبان را به گفتن ذكرى، وردى یا تلاوت آیهاى وامىداشتم، دل جاى دِگر بود. غوغاى زندگى حیوانى و جاذبههاى كاذب و پرزرق و برق مادى هرگونه توفیق را سلب مىكرد. غذاها و میوههاى آنچنانى، بازار پر از اجناس بنجل و اسقاطى فرنگ كه دور تا دورِ این خانه را احاطه كرده، دیگر مجالى براى حالى متناسبِ با این مكان مقدس و طاهر نمىگذارد. آرى این آرزو به دل مانده بود ولى مأیوس نبودم و در انتظارِ عنایت الهى، و به همین سبب بود كه دست به دامن دوستى شدم كه در این سفر با من انس و اُلفتى یافته بود. و چون مكرّر توفیق دیدار این دیار داشت ـ و نمىدانم سفر چندمش بود ـ بسیارى از جاها را بلد بود و به همهجا آشنایى داشت. به زبان خارجى نیز ناآشنا نبود. هر شب به هنگام سحر مىدیدمش كه از خواب برخاسته روانه حرم مىشد. از او ملتمسانه خواستم كه به هر قیمت شده شبى نیز مرا از خواب بیدار نموده و به همراه خود ببرد و چقدر ممنون اویم كه این كار را كرد. شب از نیمه گذشته بود كه مرا از چنگال خواب رهانید ...به اتفاق راهىِ حرم شدیم، مسجد شلوغ نبود، خلوت هم نبود، چرا كه ایام حج است و از اقطارِ عالم حاجیان به عزم زیارت بدین مأمن الهى روى آوردهاند و خیلىها براى طواف خانه و سخنى با صاحب خانه، شب و روز را نمىشناسند و البته كم نیستند ـ امثال راقم سطور ـ كه تمام همّشان در همان وظیفه واجب ـ آن هم در روز براى یك بار؛ چه سعیش، چه طوافش و چه نمازش به همان ظاهر خشك و بىروح ـ خلاصه مىشود و همین كه این عمل انجام گرفت، دیگر كارى جز طواف در بازار، و سعى در خرید همان اشیاء بنجل ـ كه همه از بیگانهاند ـ ندارند. ولى هستند زیركان و عاشقانى كه نیك مىدانند به دست آوردنِ این فرصتِ مغتنم براى بار دیگر چندان سهل و آسان نیست، چه اینكه پیك اجل بىخبر مىرسد و كجا بهتر از اینجا براى تحصیل زاد و توشه راه، و چه ساعتى دلانگیزتر از نیمههاى شب؛شب خیز كه عاشقان به شب راز كنند.و این عاشقانِ دلباخته در آن نیمه شب كم نبودند كه خوب مىدانستند، دعاى صُبح و ورد شب كلید گنج مقصود است، بدین راه و روش میرو كه با دلدار پیوندى. (5)و چه شورانگیز و روحبخش است آن لحظات آمیخته با سوز و گداز و راز و نیازِ مخلصانى كه پروانه شمع فروزان خانه بوده و چون نگینى این بیت عتیق را احاطه كرده با صاحب خانه در سخن بودند:«ربّنا آتنا فى الدّنیا حسنة و فى الآخرة حسنة وَ قِنا عذاب النّار ... .»و چه درخواست جامع و جالبى كه چنانچه روا شود (و از كرم كریم هم بعید نیست) دیگر همه چیز تمام است: سعادت دارین (دنیا و آخرت).به اتفاق رفیقم خود را همچون قطرهاى به این دریاى پر موج افكندیم و هفت بار دور خانه را گشتیم و از مطاف خارج شدیم عازم رفتن بودیم ناگهاى صداى رفیقم كه مرا مىخواند (فلانى نگاه كن) به طرف مقام ابراهیم متوجهم كرد، گفت: ببین این خواهر را؛ قیافه، چهره و وضع پوشش و لباسش حكایت از این مىكرد كه از شبه قاره هند است؛ هندوستان یا پاكستان و یا بنگلادش. همین كه نگاهم به آن زن افتاد، میخكوب شدم و خیره در او كه چگونه با صاحبخانه (و نه خانه) در حال سخن گفتن بود! در پوششى از وقار، متانت و خضوع، با انگشتانش اشاره به كعبه مىكرد و در همان حال چشمههاى چشمانش جارى، سیل اشك بر گونههایش روان، لبانش در حركت و به گفتگو مشغول، با چى، با چه كسى و ...؟با سنگها و دیوار ساكت؟ نه، مخاطب او ساكت و جامد نیست. مخاطب او سمیع، بصیر، آگاه، حىّ، توانا و عارى از هر نقص و خلل است. مخاطبش میزبان او است و میزبانش در و دیوار نیست. و او خوب مىدانست كه میزبانش كیست و چگونه باید با او سخن گفت. و خوب مىدانست كه او را نخواندهاند براى خالى كردن بازارِ مكّه و مدینه از محصولات آمریكا، او را نخواندهاند براى خرید یخچال، تلویزیون، ضبط، رادیو و صدها الوان و انواع از این قبیل؛ آن هم محصول دست بیگانه، بیگانه دشمن، دشمن صاحب خانه و هر چه مربوط و وابسته به اوست. او را نخواندهاند براى پر كردنِ شكم از گوشت مرغهاى از خارج (استرالیا و ...) آمده با مارك «الذبح الشرعى!». او را براى چیز دیگرى دعوت كردهاند، مقصود از این دعوت، خور و خواب نیست كه این راه و رسمى است آئین نابخردان.(6)مقصود از این دعوت موز و پرتقال و سیب و گلابى نیست. این میزبان، شأنش بالاتر از این حرفها و تصوّرات و امیال و اغراض ما بیچارگان چسبیده بر زمین است. هدف از این دعوت چیز دیگرى است.مقصود از این دعوت اگر دست دهد چند روزى و اِلاّ حدّاقل لحظات و ساعاتى از خودِ حیوانى بیرون آمدن، از این زندگى سر تا پا مادّى فانى، جدا شدن، از این ظواهر دلفریب دل كندن، رستن و خلاص شدن از غل و زنجیرهایى كه آز و طمع، حرص و حسد، بخل و كینه، عجب و تكبّر و صدها صفات شیطانى دیگر دست و پاى ما بیچارگان را بسته و به چاه ویل این زندگى زودگذر انداخته. آرى رستن از این بدبختىها و پیوستن به آن مبدئى كه از آنجا آمدهاى و برگشتنت نیز به آنجاست. (انّا لله و انّا الیه راجعون).فارغ شدن از این موهومات و چند لحظهاى با میزبان خلوت كردن و لذت حضور چشیدن؛ همان میزبانى كه به دعوت او آمدهاى.او كیـست؟«ذو الجلال و الاكرام» او است «هو الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن». او است «الملك القدّوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتكبّر». او است «الخالق البارئ المصوّر». او است «اللطیف الخیبر». او است «سمیعٌ علیمٌ»، او است. «یعلم خائنة الأعین و ما تخفى الصدور»، خلاصه او است «الله» مستجمع جمیع صفات كمال و منشأ و اساس كل كمال و جمال و جلال.و حالا تو میهمان چنین میزبانى و بر سر سفره اویى و خوب بیندیش؛ بر سر سفره چنین میزبانى سزاوار است به دنبال پرتقال و موز دویدن و شب و روز در بازار پرسهزدن براى خرید البسه و اقمشه و مأكولات و مشروباتِ از دیارِ دشمن آمده؟!و من نه گمان، كه یقین دارم این زن در آن لحظات به این حقیقت نائل شده و از آرزوهاى موهوم و خواستههاى بىارزش مادّى بدر آمده و لمس كرده كه كجا است و با چه كسى سخن مىگوید. او میزبان خود را شناخته است. او با تمام وجود با این میزبان مهربان در سخن بود و سفره دلش را باز كرده بود و با چشمههاى چشمش غبار حجاب بین خود و معبودش را مىزدود و خود را تقریبا به محبوب رسانده بود و این حقیر بى همه چیز، و مسكینِ درمانده، مات و مبهوت به مشاهده این حال، سرگرم و مشغول و دلِ چون سنگ در تاب و تب، بناگاه متوجّه شدم كه چشمانم نمآلود و قطراتى بر گونهام جارى ولى دریغا و افسوس؛ «خوش درخشید ولى دولت مستعجل بود.»از مطاف خارج و راهى منزل شدیم. آیا بار دیگر این حال و احوال دست مىدهد؟ نمىدانم، امّا از كرم كریم مأیوس نیستم كه: «لا تیأسوا من روح الله.» پینوشتها:1ـ رجوع شود به سفینة البحار، ماده «بكى».2ـ رجوع شود به كتب مقاتل، مثل نفس المهموم و ...3ـ اشاره به آیه 81 سوره توبه «فلیضحكوا قلیلاً وَلْیَبْكوا كثیراً ...»4 ـ گریه بر هر درد بىدرمان دواست چشم گـریـان چشمـه فیض خداست5 ـ حافظ شیرازى.6 ـ خور و خواب تنها طریق دد است بـر ایـن بـودن آییـن نـابخـرد اسـت منبع:مجله میقات حج، شماره 5 ، غلامحسین جمى پیوند به :نگاهی کوتاه به تبیین اسرار مناسک حجمنازل سلوک عرفانی در آیینه حج(1)منازل سلوک عرفانی در آیینه حج(2)رمز و راز حجمیقات یا نقطه آغازین سیر الی اللهنگرشی کوتاه به اسرار حج
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 423]
صفحات پیشنهادی
در آرزوى دو قطره اشك
در آرزوى دو قطره اشك-در آرزوى دو قطره اشكو این آرزویى بىجا و ناموجّه نیست، آخر مگر نه همین اشك است كه دریاهاى آتش را خاموش و فرومىنشاند؟(1)مگر نه همین اشك است كه آدمى ...
در آرزوى دو قطره اشك-در آرزوى دو قطره اشكو این آرزویى بىجا و ناموجّه نیست، آخر مگر نه همین اشك است كه دریاهاى آتش را خاموش و فرومىنشاند؟(1)مگر نه همین اشك است كه آدمى ...
اسرار اشک و گريه
در آرزوى دو قطره اشك و آیا این گفتگوهاى عاشقانه، خالى از سوز و گداز و اشك و گریه بود؟ .... کوتاه به تبیین اسرار مناسک حجمنازل سلوک عرفانی در آیینه حج(1)منازل ...
در آرزوى دو قطره اشك و آیا این گفتگوهاى عاشقانه، خالى از سوز و گداز و اشك و گریه بود؟ .... کوتاه به تبیین اسرار مناسک حجمنازل سلوک عرفانی در آیینه حج(1)منازل ...
**تقدیم به زیباترین احساس قلبم...**
با گوشه ی انگشت اشاره اشک هایم را پاک می کنم می خندم می نویسم: یک کوچه باغ کم عبور . ... چند قطره اشک روی برگه می افتند ... قلم در دست می چرخانم و با دست چپ- انگشتان اشاره و شست- اشک از کنار هر دو ... کوچه ای که تو را می خواند به آرزویش نرسید ...
با گوشه ی انگشت اشاره اشک هایم را پاک می کنم می خندم می نویسم: یک کوچه باغ کم عبور . ... چند قطره اشک روی برگه می افتند ... قلم در دست می چرخانم و با دست چپ- انگشتان اشاره و شست- اشک از کنار هر دو ... کوچه ای که تو را می خواند به آرزویش نرسید ...
دارم گنهان ز قطره باران بيش
دارم گنهان ز قطره باران بيش-دارم گنهان ز قطره باران بيش شاعر : ابوسعيد ... در چارده سالگي بماني صد سال يا رب نرسد به حسنت آسيب زوال چون دانهي اشک عاشقان در مه و ... و خواهيش به غم جاني دارم ز عشق تو کرده رقم دو کوزه نبيد خريدهام پارهي کم من دانگي و .... نشستم اما بيلعل تو آرزوي کوثر نکنم با چشم تو ياد نرگستر نکنم کافر باشم که ...
دارم گنهان ز قطره باران بيش-دارم گنهان ز قطره باران بيش شاعر : ابوسعيد ... در چارده سالگي بماني صد سال يا رب نرسد به حسنت آسيب زوال چون دانهي اشک عاشقان در مه و ... و خواهيش به غم جاني دارم ز عشق تو کرده رقم دو کوزه نبيد خريدهام پارهي کم من دانگي و .... نشستم اما بيلعل تو آرزوي کوثر نکنم با چشم تو ياد نرگستر نکنم کافر باشم که ...
كاش باور نمي كردم
شب آخر وقتي وارد مسجد شدم، بي اختيار به دنبال او گشتم، همان جايي كه دو شب قبل ... آهسته در حال ذكر گفتن بود، و قطره قطره اشك هايش دانه هاي سرخ تسبيح را نوازش مي كرد. ... با تمام وجود برايش آرزوي موفقيت كردم، مانند برادر نداشته ام، دوستش داشتم، من هم ...
شب آخر وقتي وارد مسجد شدم، بي اختيار به دنبال او گشتم، همان جايي كه دو شب قبل ... آهسته در حال ذكر گفتن بود، و قطره قطره اشك هايش دانه هاي سرخ تسبيح را نوازش مي كرد. ... با تمام وجود برايش آرزوي موفقيت كردم، مانند برادر نداشته ام، دوستش داشتم، من هم ...
يك خروار اس ام اس و مطالب عشقولانه جالب
آرزويم اين است نرود اشك در چشم تو هرگز مگر از شوق زياد. ... و ترا دوست بدارد به همان اندازه كه دلت مي خواهد تا حالا به رابطه ي دو تا چشم دقت ... به تو دارم هميشه موندگاره اما رسيدن به تو آرزوي محاله تو بمون با دل خوشيهات من ميمونم .... يه قطره اشك از چشمم چكيد .
آرزويم اين است نرود اشك در چشم تو هرگز مگر از شوق زياد. ... و ترا دوست بدارد به همان اندازه كه دلت مي خواهد تا حالا به رابطه ي دو تا چشم دقت ... به تو دارم هميشه موندگاره اما رسيدن به تو آرزوي محاله تو بمون با دل خوشيهات من ميمونم .... يه قطره اشك از چشمم چكيد .
دارلک ميعادگاه کبوتران عاشق
چه کسي مي دانست نام دارلک در قطره قطره اشک هاي مادران ديار ايران زمين ماندگار خواهد شد. چه کسي مي دانست دارلک جولانگاه دليرمردان عاشقي خواهد شد که با رشادت و با علم به ...
چه کسي مي دانست نام دارلک در قطره قطره اشک هاي مادران ديار ايران زمين ماندگار خواهد شد. چه کسي مي دانست دارلک جولانگاه دليرمردان عاشقي خواهد شد که با رشادت و با علم به ...
پيامک هاي عاشقانه
کاش قطره اي اشک بودم که در چشمانت متولد مي شدم وبرگونه هايت زندگي مي کردم و برصورتت مي مردم تا بداني چقدر عاشق توهستم. ... يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي. .... تنها برنامه اي که تکرارش آرزوي من است پخش زنده نگاه توست.
کاش قطره اي اشک بودم که در چشمانت متولد مي شدم وبرگونه هايت زندگي مي کردم و برصورتت مي مردم تا بداني چقدر عاشق توهستم. ... يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي. .... تنها برنامه اي که تکرارش آرزوي من است پخش زنده نگاه توست.
قرارداد واگذاري زمين؛مهري که اکنون هويت مسکن مهر مي شود
... از آنها بر روي کاغذي حلول کند و آرزوهاي سفيدشان در بين قطره هاي اشک و شادي گم نشود. ... هايي که زيست زندگي آنها همين سرزمين است که هميشه برايش آرزوي سربلندي دارند. ... وي تصريح کرد : از مجموع 11 هزار نفر متقاضي مراجعه نموده در کل استان دو هزار و ...
... از آنها بر روي کاغذي حلول کند و آرزوهاي سفيدشان در بين قطره هاي اشک و شادي گم نشود. ... هايي که زيست زندگي آنها همين سرزمين است که هميشه برايش آرزوي سربلندي دارند. ... وي تصريح کرد : از مجموع 11 هزار نفر متقاضي مراجعه نموده در کل استان دو هزار و ...
آهِ پدر
7 سپتامبر 2008 – با دستمال پارچه اى رنگ و رو رفته اش قطره هاى اشك را از پهناى صورتش پاك كرد. ... اوايل به من و مادرش حرفى نمى زد اما يك روز هر دو نفرمان را در اتاق نشاند و خودش ... من كه چاره اى نداشتم و آرزوى خوشبختى اش را داشتم، با درخواست پسرم به يك ...
7 سپتامبر 2008 – با دستمال پارچه اى رنگ و رو رفته اش قطره هاى اشك را از پهناى صورتش پاك كرد. ... اوايل به من و مادرش حرفى نمى زد اما يك روز هر دو نفرمان را در اتاق نشاند و خودش ... من كه چاره اى نداشتم و آرزوى خوشبختى اش را داشتم، با درخواست پسرم به يك ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها