واضح آرشیو وب فارسی:شبكه خبر دانشجو: ما و ابنخلدون
نعمت الله مظفرپور
نعمت الله مظفرپور
كتاب «تاريخ العبر» ابن خلدون از نظر مكاني ناظر به مطالعه فيلسوفانه فرآيندهاي تاريخي اسلام باختري يعني شمال آفريقا و جنوب اروپا است. او تاريخ را طوري مطالعه مي كند كه بتوان بادرك "چرايي" رخدادها و با توجه به ثبات برخي مولفه هاي بشري به شناخت وضعيت فعلي و پيش بيني آينده نايل آمد.(عبرت گيري از تاريخ) مقوله محوري توجهات ابن خلدون «علم عمران» است كه مرادف با علم فرهنگ مي باشد. به عبارتي او مي كوشد پايه سياست و حكومت كه بر پايه عمران و فرهنگ است را مورد تفهم قرار دهد. (از اين رو به صواب او را بنيانگذار هرمنوتيك درجامعه شناسي مي دانند)از آنجا كه فرهنگ، داراي ثبات نسبي است، بنابراين سياست كشورها نيز نقاط ثقل و نسبتا ثابت دارد كه تنها جلوه هاي آن عوض مي شود. درك عقبه هاي سياست خارجي و كنش و واكنش دولتمردان نيز حاصل نمي شود مگر با توجه شايسته به مقوله فرهنگ.
وي مشكل بزرگ حوزه اسلام باختري را در سياستمداران مي ديد و مشكل برجسته سياستمداران را در اين كه آنها "منطق تاريخي" جهان و كشور خود و ديگران (عصبيت مبتني بر عمران) را درك نمي كنند. لذا در تحليل رفتار سياسي مردمان خود و ديگران عاجزند. آنها نگاه سطحي و "وقايع نگارانه" به تاريخ دارند.ابن خلدون معتقد است، اگر يك سياستمدار سوابق تاريخ يك كشور كه مبتني بر "قاعده مندي ابتنا يافته بر عنصر عصبت" است را به دست آورد، خواهد توانست لواحق برآمده آتي را شناخته و به اتخاذ سازوكار صحيح هجومي دفاعي و... اقدام نمايد.به عنوان مثال اگر اين تفكر درباره شناخت آمريكا بهره برداري شود، قدرت پيش بيني ما به نحو فوق العاده اي افزايش خواهد يافت.بدترين فرض اين است كه ما سياست خارجي آن كشور را با واقع گرايي تحليل نماييم. عاطفه گرايي، آرمان گرايي، معلم مسلكي، انگيزش فراتر از توان و اعتقاد به شان ويژه خود به عنوان مولفه هاي فرهنگي ايدئولوژيك محضورات قدرت را تحت پوشش قرار مي دهند. (رك - رويارويي آرمانشهر گرايان - از راقم اين سطور )
اين بدان معني است كه آن شناخت چيزي فراتر از تفكر استراتژيك است و در بطن پسيني آن قرار مي گيرد. گرچه موفق نشده ام تعريف مبرهني از "شناخت فيلسوفانه" بدست دهم، با اين حال طرح موضوع مي تواند خود و ديگران را به تعمق وا دارد.متاسفانه كمتر كساني به اين مساله توجه داشته اند. اساسا اين حوزه بايكوت شده و مقفول بوده و هست. به عبارتي، مسايل دخيل در اين حوزه مسايلي محوري و مهم هستند كه درحاشيه واقع شده و يا به كلي از حياط ساقط شده اند.براي اينكه با مشي دانشجويي و ملموس تر سخن بگويم، ازتذكرات دكتر عماد افروغ درمجلس شوراي اسلامي در اين باره و سخنان در هم تنيده و دقيق وي تمجيد مي كنم. اما افسوس كه...
راقم اين سطور اين توان رادر خود مي بيند كه با استفاده از موارد تاريخي و مثال هاي عيني در مقام احراز كليات آن دراين مجال مختصر برآيد:
1- در هنگام قيام مردم عليه عثمان همه كنشگران و استراتژيستهاي ولو حقيقت طلب بر كشتن وي تاكيد نمودند. برخي از آنها از ارادتمندان علي (ع) بودند اما به دستور وي جهت احتراز از خليفه كشي گردن ننهاده و يا با اهمال بر قتل خليفه اقدام نمودند. علي (ع) نگاهي در اين باره داشت كه كنش گران توان درك آن را نداشتند. او به مدنيت، فرهنگ و بشريت مي انديشيد و به فرايند هاي تمدني بشري. (ر ك به انقلاب بزرگ، طه حسين، ترجمه شهيدي و آرام) اما كنش گران با احساسات ولو عدالت خواهانه به پيروزي موضعي فكر مي كردند. اكنون هم از اين موارد و مسائل مي توان سراغ گرفت. علي (ع) قبل از اينكه يك استراتژيست و يا سياستمدار باشد؛ يك حكيم سياسي بوده است.شايد اگر عثمان كشته نمي شد خيلي از بليات دامن گير دنياي اسلام نمي شد.
2- ناپلئون درسال 1814در "سنت هلن" گفت كه جهان آينده محل تنازع امپراتوري روسي و جمهوري امريكايي خواهد بود. اگر پيش بيني قدرت دو كشور براساس موقعيت ژئوپولوتيك و غيره رقم بخورد،مي تواند ناشي از نگره استراتژيك باشد. اما توجه به مساله جمهوريت و امپراتوري قطعا برخاسته از مطالعات فرهنگي و علوم انساني است. شبيه اين پيش بيني را "الكسي دوتوكويل" هم دارد.(رك به يكي بدون ديگري - اندره فونتن - ترجمه هوشنگ مهدوي)
3- در زمان حكومت دكتر مصدق، دو نظر عمده درباره نحوه مواجهه با وي وجود داشت. ترومن و همراهان او با انديشه علوم انساني بر اين نظر بودند كه بايد دولت ملي را تحمل نمود و به عنوان سوپاپ اطمينان مانع خيزشهاي ديني و ملي شد. ترومن در سال 1332 مي گويد كه اگر دولت مصدق از بين برود، 25 سال آينده شاهد قيام مردمي خواهيم بود. دقيقا ربع قرن بعد انقلاب اسلامي رخ داد.... اما آيزنهاور با تفكري استراتژيك و كنشگرانه به سقوط دولت مصق همت كرد. (رك به تاريخ روابط خارجي ايران، جلد دوم - هوشنگ مهدوي) براستي كدام فهم، قدرت پيش بيني بيشتري داشت؟
4- مثال بعدي توصيه هاي "وبر" به متفقين و تهيه كنندگان "صلح ورساي " درباره ماهيت كشور آلمان است . وقتي اتفاق مثلث در جنگ نخست بين الملل با ترسيم معاهده ورساي به ترتيبي كه درتاريخ ثبت شده است ، غرورملي آلماني ها را لگدمال كرد، "وبر" بدانها هشدار دادكه : «مي توان يك ملت را بمباران نمود ولي نمي توان آنها را تحقير نمود و گرنه آلمان ها 20 سال بعد جنگ جهاني ديگري را به دنيا تحميل خواهند كرد.» اتفاقا دقيقا 20 سال بعد (1939) هيتلر با حمله به چكسلواكي جنگ دوم را شروع نمود. شايد اگر غربي ها فراتر از نگرش استراتژيك و ژئوپولوتيك به ايستارهاي فرهنگي و فيلسوفانه توجه داشتند، هيتلر اينچنين با اقبال مردم آلمان مواجه نمي شد .(رك - تاريخ روابط بين الملل - احمد نقيب زاده)
امروز هم يكي از عمده ترين مشكل ما فقدان و يا ضعف "انديشه فيلسوفانه" است كه بسياري از اعمال و اقدامات را عقيم مي نمايد؛ ازجمله تقسيم بندي جناحهاي كشور به "اصول گرا" و "اصلاح طلب" - دراين باره اشارات دكتر افروغ ناظر بر رعايت جايگاه مفاهيم آموزنده است - كه دراين خصوص سخن فراوان است و يا پي جستن ارزش آزادي بدون توجه به ارزشهاي ديگر و يا عدالت بدون توجه به ارزشهاي ديگر. البته اين امر ما را در برنامه ريزي و اقدام محتاط مي كند كه ممكن است بعضا به محافظه كاري و كوتاهي تعبير شود.
به عنوان مثال اگر ارزش "كارآمدي" كه يك ارزش ثانوي است، از طريق فشار گزاف بر كارمندان و مديران و ايجاد ترس غيرعقلايي جستجو شود، ممكن است آنها را مجبور به دروغ و كارهاي خلاف ديگر نمايد. نتيجه اينكه ممكن است نيل به كارآمدي، به فداشدن ارزشهاي اصولي ديگر بينجامد. تمييز تمام اينها نيازمند نگاه فيلسوفانه است.
به نظر ميرسد، تغلب انديشه مهندسي و پروژه اي در جمهوري اسلامي، سياست و حكومت را به حوزه اي پارتيزاني و كوتاه نگر تبديل مي نمايد. اكثر مواقع كار حتي به برداشتهاي استراتژيك هم نمي رسد.حوزه سياست حوزه عمل است نه باشگاه روشنفكري اما عمل بايد مستظهر برانديشه پيشرو باشد./انتهاي پيام/
شنبه|ا|12|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبكه خبر دانشجو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 189]