تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 26 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):خدايا به تو پناه مى برم از اين كه باطل را بر حق ترجيح دهم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

سایت نوید

کود مایع

سایت نوید

Future Innovate Tech

باند اکتیو

بلیط هواپیما

بلیط هواپیما

صمغ های دارویی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799884309




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بیژن بیرنگ: من یک مثبت‌اندیشم


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > تلویزیون  - گفت‌و‌گو با «بیژن بیرنگ» به بهانه تدارک سریالی که چندین و چند سال ادامه خواهد داشت هماکبیری: نسل سومی‌ها یک پدر و مادر تنی دارند، چند پدر و مادر ناتنی. یکی از پدرها همان است که «شیرین» را گره زد به‌شان تا پول‌توجیبی‌هایشان را بدهند پای دفتر صدبرگ و مدادنوکی، و هر شب زیر نور چراغ مطالعه بنشینند به نوشتن خاطرات بی‌مزه و بامزه هر روز. بعد «دریا» را به دنیا آورد که بدتر از خودشان کله‌شق بود و می‌خواست همه‌فن‌حریف باشد. قبل‌ترش هم دزدکی دیدن «همسران» بود و دور از چشم پدر و مادر، لامپ‌های اضافی را به یک اشاره خاموش کردن! «خانه سبز»ش هم برای خودش عالمی بود؛ همه «فرید جانگل‌برد» شده بودند برای خودشان، دل همه هم غنج می‌رفت برای «عاطفه» گفتن‌های رضا صباحی خدابیامرز. خلاصه که «بیژن بیرنگ» حق پدری دارد به گردن همه آنها. در چه حالی هستید آقای بیرنگ؟ از کارهای جدید چه خبر؟«باز هم زندگی» تجربه موفقی بود که همیشه دوست داشتم ادامه‌اش بدهم. ولی امکانات مالی نداشتیم. بعد از یک سال و خرده‌ای و با کلی تلاش و چک و چانه‌زدن همان بودجه قبلی برای این کار تصویب شد. ولی وقتی قرار است برنامه‌ای با همان بودجه 2 سال پیش ساخته شود، نمی‌شود توقع داشت در آن اتفاقی بیفتد. تهیه‌کنندگی سری دوم «باز هم زندگی» را با مهران رسام انجام می‌دهیم. پس در تدارک سری جدید «باز هم زندگی» هستید. این بار هم تهیه‌کنندگی با خودتان است؟نه، با مهران رسام انجام می‌دهیم. دیگر چه برنامه‌ای در دست تولید دارید؟طرح دیگری را هم تصویب کرده‌ایم که اسمش را گذاشته‌ایم «سینمای مثبت‌اندیشانه». یعنی چی؟یعنی این که با الگوهای خارج از ایران، در داخل تلویزیون فیلم بسازیم و در زمینه‌هایی که در مخاطب نگاه مثبت‌اندیشی را به وجود می‌آورد، یک ‌سری تجربه‌های کاری و نوشتاری بکنیم. این ماجرا در تلویزیون‌های خارج خیلی کار شده. تلویزیون برای تجربه این کار جای خیلی خوبی است و اگر موفق بشود، می‌شود آن را به سینما منتقل کرد. برای این پروژه با مهران رسام به حدود 10 فیلم تلویزیونی فکر کرده‌ایم. حالا چرا یک مجوعه ده‌تایی؟این کار باید مجموعه‌ای باشد تا بشود درباره‌اش تحقیقات کلی انجام داد. فعلا درگیر نوشتن و تحقیق هستیم و حدوداً دو سه تایش آماده شده. اگر خدا بخواهد، به زودی کار را شروع می‌کنیم. وقتی می خواهید 10 فیلم با یک درون‌مایه بسازید، پس می‌شود گفت سریال اپیزودیک است دیگر؟نه، سریال نیست. برای این که بشود کاری را تجربه کرد، باید مجموعه‌ باشد که بشود برایش تحقیق انجام داد. بخش زیادی از مشکلات تله‌فیلم‌ها که البته به بودجه‌شان برمی‌گردد، مال این است که تهیه‌کننده نمی‌تواند برای یک تله‌فیلم امکان تحقیق و نگارش به وجود بیاورد. ولی اگر یک تهیه‌کننده فرضاً 10 تله‌فیلم مثبت‌اندیشانه یا خانوادگی یا پلیسی بسازد، وقت و امکانات بیشتری خواهد داشت و می‌شود ‌امیدوار بود که تولید آنها نتیجه بهتر و مشخص‌تری داشته باشد. پول و تجربه‌ای که برای تولید این فیلم‌های تلویزیونی صرف می‌شود، آن قدر دانه دانه و پراکنده است که چیزی را به وجود نمی‌آورد و آن بازدهی و حرکتی را که باید، ندارد و آن تأثیری که در سینما هم باید داشته باشد، ندارد. باید کمی نگاهمان به این موضوع را عوض کنیم. یعنی شما 10 تله‌فیلم می‌خواهید بسازید که هر کدام داستان و شخصیت‌های جداگانه‌ای دارند.بله، ولی همه در یک زمینه تفکری مشخص اتفاق می‌افتد. با توجه به موضوعی که می‌گویید ـ سینمای مثبت‌اندیشانه ـ می‌شود نتیجه گرفت که شما در سال‌های اخیر به «روان‌شناسی» علاقه خاصی پیدا کرده‌اید؛ آن هم به طور خاص روان‌شناسی که دنبال انرژی و تفکر مثبت‌ است و با این روش می‌خواهد اسباب پیشرفت در زندگی را برای فرد به وجود بیاورد.واقعیت این است که بله. این اتفاق در دو سه سال اخیر برایتان افتاده. درست است؟نه، همان موقعی که داشتم «چاق و لاغر» یا «محله برو بیا» را هم تولید می‌کردم، همین نگاه را داشتم. تحصیلات من در زمینه تکنولوژی آموزشی است و من تکنولوژیست آموزشی‌ام. برای همین من و مسعود رسام در کارهایمان همیشه از عنصر «تحقیق» خیلی استفاده کرده‌ایم. از همان موقع دادن پیام و مثبت فکر کردن بخشی از زندگی ما شد و می‌بینیم که این یک ژانر بزرگ در سینما و تلویزیون است و خیلی هم جدی دنبال می‌شود. الان سریال خیلی بزرگی به اسم «friends» که خیلی مثبت‌اندیشانه است یا سریالی مثل «Love» که خیلی موفق است و تفکر خیلی مثبت‌اندیشانه دارد، می‌خواهد بگوید آدم‌ها در هر شرایطی می‌توانند متفاوت و موفق و مثل یک قهرمان باشند. دیدن نیمه پر لیوان و فرستادن امواج مثبت برای مردم، حالا جزو پروژه‌های بزرگ روان‌شناسی و برنامه‌سازی است و نتایج خیلی مثبتی هم داشته. بله، شما درست می‌گویید. به هرحال این علاقه در این سال‌ها پررنگ‌ شده.بله، در این سال‌ها به این ماجرا خیلی بیش تر علاقه‌مند شده‌ام. خیلی وقت‌ها فکر می‌کنم ما به هیچ عنوان نباید حتی یک ذره بذر ناامیدی و یأس بین مردم پراکنده کنیم. اصلا حق این کار را نداریم. رسانه‌ای مثل تلویزیون اصلاً جای دل مشغولی‌های آدم‌ها نیست. یک رسانه بسیار عمومی است و باید اهداف طولانی مدت را برایش در نظر گرفت. یکی از آنها نشان دادن توانایی آدم‌ها به جای نمایش ناتوانی آن‌هاست. این کار با حقیقت و اطلاع‌رسانی که یکی از وظایف اصلی رسانه عمومی و فراگیری مثل تلویزیون است، تضاد ندارد؟حقیقت چیزی است که باید وجود داشته باشد. ولی واقعیت چیزی است که وجود دارد و گاهی هم خیلی تلخ است. وقتی درباره ایده‌آل‌ها و نکات مثبت‌ صحبت می‌کنیم، نسبت به وقتی که از واقعیت حرف می‌زنیم، به تناقض خیلی کمتری برمی‌خوریم. سال‌هاست رسانه‌ها به جای رفتن به این سمت، به طرف ایجاد مودت‌های خانوادگی و اجتماعی می‌روند؛ به سمت فضاهایی که از راه درستش خانواده و جامعه را به سمت موفقیت و پیروزی سوق می‌دهد. نمونه‌ای مثل «Love» با وجود اکشن و حادثه‌ای بودن خیلی مثبت‌اندیش است. «friends» هم همین طور. حتی تاک‌شوهای اپراونیزی و بقیه هم آن قدر روی جامعه تأثیر‌گذار است و اثر مثبت دارد که حتی می‌‌توانند خط و خطوط جامعه را به مسیر درستش هدایت کنند. فکر می‌کنم ما هم باید این‌ کار را بکنیم. جایی برای ناامیدی‌ها و مشکلات فردی نیست. هر چه امید و انرژی مثبت هست، باید از طریق برنامه‌های مختلف به مردم منتقل شود. خودتان برای این طرح و تزتان کاری هم انجام داده‌اید؟یک سال و نیم است که با مهران رسام به عنوان تهیه‌کننده و به اتفاق یک تیم نویسندگی و تحقیق روی طرح یک سریال بزرگ کار می‌کنیم که دارد مراحل آخرش را می‌گذراند. کلا باید وقت بیشتری گذاشت و روی کارهای اساسی‌تر و پایه‌ای‌تر ریسک کرد. الان کار سریال‌های ما از یکی دو ماه قبلش شروع می‌شود و واقعیتش این است که برایشان زمان زیادی نمی‌گذاریم. ما دنبال سریالی هستیم که بشود چندین و چند سال ادامه‌اش داد. جدا؟ یعنی دنبال شبیه‌سازی همان LOVE و friends هستید؟ما تا حالا از 90 قسمت بیشتر سریال نساخته‌ایم. حالا داریم فکر می‌کنیم ببینیم می‌‌شود راه حل پیدا کنیم و قصه‌ای را شروع کنیم که بشود از 90 قسمت بیشتر ادامه‌اش داد. برایم خیلی جالب است که شما بعد از این همه سال کار در این شرایط و سیستم، شرطی نشده‌اید و بر اساس شرایط موجود تصمیم نمی‌گیرید؛ به جایش بعد از این همه سال صورت مساله موجود را می‌برید زیر سوال، کلا پاکش می‌کنید و مساله جدیدی طرح می‌کنید و می‌خواهید فرصت جدیدی ایجاد کنید. این خیلی جالب است.وقتی بعد از این همه سال، برنامه‌های مختلفی که ما ساخته‌ایم به خوبی به یاد مخاطبان مانده، پس لابد تفکری پشتش بوده و پروسه‌ای را طی کرده که بتواند در ذهن‌ها بماند. ما جزو اولین کسانی بودیم که تفکرات تولیدی را وارد برنامه‌سازی تلویزیون کردیم و روتین‌سازی را به وجود آوردیم. با این روش، دیگران کارگردان مجبور نیست از اول تا آخر کارش ـ از صداگذاری و تدوین و موسیقی بگیر تا بقیه چیزها ـ را دنبال کند. چون هر کس کار خودش را انجام می‌دهد. با همین روش توانستیم سریال «همسران» را هفتگی تولید کنیم و بفرستیم روی آنتن. این روش خط تولید الآن جا افتاده. قبلش آن جوری نبود. اول کارگردان کار را می‌ساخت، بعد مونتاژ می‌شد، بعد صداگذاری و بقیه کارها. کارگردان هم باید در تمام این مراحل حضور می‌داشت. این روش به خطوط تولید صنعتی خیلی شبیه است؟ الآن با افراط در کاربرد این روش معایبش بیشتر خودش را نشان داده و به چشم می‌آید.این روش با شکل درستش در «همسران» و «قطار ابدی» و «خانه سبز» و «دنیای شیرین دریا» استفاده شد. در قطار ابدی 5 کارگردان کار می‌کردند، ولی برنامه یک جایی جمع می‌شد و هیچ مشکل و عیبی هم نداشت.  مشکل این جاست که این خط تولید با بخش فرهنگی‌ ما هماهنگ نیست. برای «قطار ابدی» یک تیم تحقیقاتی روان‌شناسی 8 ماه روی مسائل نوجوانان کار کردند که از بین آن ها 200 موضوع درآمد و بعد از بین آنها هم 52 موضوع را برای برنامه ساختن انتخاب کردیم. بعد یک تیم هفت هشت نفره شروع کردند به نوشتن و با چهار پنج کارگردان کار کردیم. در تمام مراحل بعدی هم یک مشاور روان‌شناس در کنار ما به عنوان تهیه‌کننده حضور داشت. آن جا برای اولین‌بار کار عجیب و غریبی کردیم و 2 شیفت کار کردیم. مثلا عطاران از 12 شب به استودیو گلستان می‌آمد و بعد هم نوبت گروه بعدی بود. این جوری به کسی فشار نمی‌آمد، ولی زمان و به تبع آن بودجه نصف می‌شد. پیدا کردن این راه‌حل‌ها و روش‌ها، بخشی از کار تهیه‌کنندگی است. وگرنه کار دچار مشکل می‌شود. مثلا اگر قرار باشد برای برنامه 90 قسمتی هر شب تحقیق کنیم و متن بنویسیم، معلوم است که کم می‌آوریم و جواب نمی‌دهد. فکر نمی‌کنم اگر قرار باشد سریالی مثل «روزهای زندگی» را که قرار است سی‌چهل سال ادامه پیدا کند تولید کنیم، بشود با روش شبانه کار کرد. از نگاه شما باید همه چیز را تخصصی کرد و هر کسی مثل خط تولید باید کار خودش را انجام بدهد.آخر باور کنید به خدا کارمان یک کار تخصصی است. تلویزیون یک کار تخصصی است. چون ما اختراعش نکرده‌ایم؛ قبلا اختراع شده و تجربه‌هایی هم در موردش انجام شده. در مملکت ما هنوز به این فکر نشده که سریالی برای ده سال ادامه داشته باشد. اکثر سریال‌های ما کشش و قدرت 13 قسمت را هم ندارند. فکر می‌کنید با توجه به محدودیت‌های ما و این که نمی‌توانیم خیلی از عوامل جذابیت آن جور سریال‌ها را داشته باشیم، این اتفاق می‌تواند بیفتد؟من یک مثبت‌اندیشم. هیچ‌وقت نمی‌گویم این اتفاق نمی‌تواند بیفتد. من یک جمله این جوری دارم: «جهان همان چیزی را به تو هدیه می‌دهد که باور داری می‌توانی به دستش بیاوری». این محتوای فیلم «راز» است.در تیتراژ «باز هم زندگی» هم بود. با این که لایه‌ای از عوام‌پسندی روی قضیه هست، ولی واقعیت این است که اگر این جوری نباشد و این جوری فکر نکنیم، وسط کار همه‌مان می‌بریم. همه‌مان به این طرز فکر احتیاج داریم.آره. من خیلی می‌روم سراغ وبلاگ‌های جوان‌ها. همه‌اش ناامیدانه است. یک جور روشن‌فکری منفی‌نگری جامعه را پر کرده. مثل بعد از انقلاب که مأیوس بودن برای خودش یک جور روشن‌فکری به حساب می‌آمد. الان هم کم و بیش همین جور است.بله، در حالی که آن‌ور دنیا دارند به امواج مثبت و این جور چیزها فکر می‌کنند. ولی این سوال من کم و بیش سر جای خودش هست که با تعریف تلویزیون به‌عنوان فراگیرترین رسانه ابزار اطلاع‌رسانی، این که از نگاه شما این وسیله همه‌اش باید جنبه مثبت داشته باشد، یک جور پارادوکس و تناقض و تضاد است که نمی‌دانم چطور باید حلش کرد.منظورت را نمی‌فهمم. اجازه بدهید مثال بزنم. اتفاقی مثل غزه ذاتاً یک اتفاق تراژیک و غمناک است که اخبارش هم به هر حال باید از تلویزیون اطلاع‌رسانی ‌شود. برای این که ماجرا ابعاد سیاسی پیدا نکند، می‌شود چیزی مثل زلزله بم یا هر واقعه تراژیک دیگری را جایگزینش کرد.کمی باید تخصصی نگاه کرد. اتفاقاً یکی از قسمت‌های برنامه «باز هم زندگی» درباره رسانه و نقش تلویزیون در جامعه بود. تلویزیون یک حقیقت است، نه واقعیت. در همین شرایطی خیلی می‌تواند هدایت‌گر جامعه باشد، می‌‌تواند بگوید حقیقت چیست و چطور باید باشد. باید از اصل حادثه گذشت و کاری کرد که مردم را به سمت درست هدایت کند. مثلا در موضوعی مثل زلزله می‌شود به جای القای فضای ناامیدانه که تویش مانده‌ایم و هیچ‌کاری نمی‌توانیم بکنیم، حس هم‌بستگی مردم را تقویت و تحریک کرد. تلویزیون حتی در یک حادثه بسیار تلخ هم می‌تواند چنین عملکردی داشته باشد و روی مودت‌های اجتماعی تاکید کند. می‌تواند به مردم بگوید در برخورد با یک اتفاق سیاسی اجتماعی چطور باید عمل کنند؛ حتی می‌تواند به‌شان تفکر فلسفی تزریق کند. می‌توان حادثه‌ای مثل غزه را که خیلی تلخ و وحشتناک است، جوری نشان داد که اشک همه دربیاید. ولی از طرف دیگر می‌شود روی ارزش‌های انسانی آدم‌ها تاکید کرد و فضا را جوری هدایت کرد که خدا را شکر که ما در چنین شرایطی نیستیم. به هر حال می‌شود از مسیری که می‌‌خواهیم استفاده کنیم. خب همه این‌ها تخصص است دیگر. یاد یک خاطره خیلی خوب افتادم. خوشحال می‌شوم برایمان تعریفش کنید.وقتی بچه بودم، یک بار دایی‌ام مثال خوبی زد. گفت: «می‌دانی بزاز با خیاط چه فرقی دارد؟» گفتم: «نه». گفت: «بزاز سریع متر می‌کند و فوری قیچی می‌زند و فرت و فرت می‌برد؛ آن‌قدر سریع که فکر می‌کنی به‌ت کم پارچه داده. ولی خیاط هزار بار پارچه را اندازه می‌گیرد، بعد قیچی می‌کند که پارچه هدر نرود. تکه‌ها را جوری کنار هم می‌گذارد که خط‌ها در تداوم همدیگر باشند. صدبار وجب می‌کند، یک بار قیچی می‌کند». به نظر من کار تلویزیون مثل کار خیاط است، نه بزاز. یعنی در این حرفه باید به شدت با دقت عمل کرد.بله، وقتی تولید در تلویزیون به سمت بزازی می‌رود، نتیجه‌اش می‌شود چیزی که شما می‌گویی عملکردمان نقاط منفی داشته. در صورتی که خیاطی هم یک جورهایی تولید صنعتی است و هر چه کار بزر‌تر می‌شود، هم سخت‌تر می‌شود. خیلی جامعه‌شناسانه و روان‌شناسانه است. هم در تولید و هم در محتوا باید طولانی مدت فکر کرد. اگر من بخواهم سریالی بسازم که 10 سال ادامه داشته باشد، باید به این فکر کنم که قصه این سریال در 10 سال آینده چه وضعیتی پیدا می‌کند. آن هم با وجود تغییر و تحولات سیاسی اجتماعی ما.بله، باید کشش داشته باشد که این‌ها را تاب بیاورد. فکر کردن روی همین چیزهاست که وقت‌گیر است. با این تفکر مثبت‌اندیشانه به چه سوژه‌ای برخورده‌اید که برای سری دوم «باز هم زندگی» به کار بیاید و در عین حال خودتان را هم اساسی تکان داده باشد؟ یعنی با همین تعریفی که شما دارید و می‌گویید هر آدمی می‌تواند قهرمان زندگی خودش باشد، به عنوان یک سوژه سراغش رفته باشید، ولی ببینید این تفکر را که خیلی بهتر از چیزی که شما می گویید و فکر می کنید در زندگی‌اش نهادینه کرده.باید کمی کلی‌تر حرف بزنیم. چون واقعیتش مدت‌هاست از نظر تولیدی از برنامه دور شده‌ام. اگر نمونه تیپیکی از گذشته هم در ذهنتان مانده باشد خیلی خوب است. یعنی آن قدر خاص باشد که در ذهنتان رسوب کرده باشد.«محمدعلی اینانلو» آدمی است که ابعاد مختلفی دارد. او دقیقاً یک آدم مثبت‌اندیش است. وقتی آمد به برنامه «باز هم زندگی»، ما بعد دیگری از اینانلو را دیدیم و با هم به ماجرای خلقت رسیدیم. این جوری بگویم که این آدم من را دیوانه کرد. شما که از سال‌ها قبل همدیگر را می‌شناختید.آره دیگر. مثلا وقتی ازش پرسیدم کدام طرف می‌روی، گفت که من دنبال مقصد نیستم، دنبال مقصودم. یعنی خودش سوال‌های دیگری هم ایجاد کرد؛ این که مقصد کجاست؟ مقصود کجاست؟ جلوتر که می‌روی، می‌بینی این‌آدم چقدر متفکر است. 4 روزش را در هفته به صورت روتین در دل طبیعت می‌گذراند. خانواده‌اش هم این را پذیرفته و قبول کرده که او در دل طبیعت باشد. از شکار و تفنگ به دوربین رسیده و توی این مسیر ذره ذره طبیعت را زندگی کرده. وقتی به‌ش می‌گویی «طبیعت چیست؟»، چیزی می‌گوید که موهای تن آدم سیخ می‌شود. می‌گوید: «طبیعت کلیت نیست و در ذره تعریف شده». می‌گوید: «به جای این که به لانگ‌شات و نماهای بزرگ فکر کنی، باید با دوربین ماکرو ذره‌ها را پیدا کنی. مثلا حشره کوچکی را که در دل طبیعت زندگی بزرگی دارد». ما از این آدم‌ها زیاد داریم. با این حساب  «باز هم زندگی» برایتان تجربه خاطره‌انگیزی بود.بله، درس خیلی بزرگی که این برنامه برایم داشت این بود که چقدر آدم‌های موفق‌ اعتقادات دینی و خدایی قوی‌تری دارند و خدا را با عظمتش قبول دارند. ما بیشتر حرف توکل را می‌زنیم، ولی خودش در درونمان نهادینه نشده. خیلی از آدم‌ها بدون این که کوچک‌ترین چیزی از مذهب را در وجودشان را ببینی، تا عمق وجودشان باورهای مذهبی و ماورایی پیداست و برای همین زندگی را عمیق و وسیع می‌بینند. یک روز به بچه‌ها گفتم این برنامه خیلی دینی و ماورایی است. با هر کسی که صحبت می‌کنی می‌گوید خدایی وجود دارد که حاضر و ناظر بر ماست. عمق باورهای مذهبی و خدایی در عمق وجودشان نهادینه شده. در حالی که ممکن است وقتی نگاهشان می‌کنیم، فکر کنیم اصلا آدم‌های دینی و مذهبی‌ای نیستند. اکثر آدم‌ها به این جمله اعتقاد دارند که جهان همان چیزی را به ما هدیه می‌دهد که باور داریم. جمله‌ای داریم که منسوب است به کوروش کبیر، که خیلی عجیب است. می‌گوید: «خواستن چیزی از خدا بدون این که زمینه‌اش را فراهم کرده باشی، ظلم است به خداوند». یعنی فقط خواستن ملاک نیست، خودت هم باید تلاش کنی.آره، می‌گوید اگر معجزه‌ای، چیزی از خدا می‌خواهی و برایش کاری نمی‌کنی، به خداوند مهربان ظلم کرده‌ای. چون کائنات می‌خواهد به بشر هدیه بدهد و او را به آرزوهایش برساند. ولی گاهی انسانی جلویش قرار می‌گیرد که کوچکترین قدمی برای تحقق این اتفاق برنمی‌دارد. جمله خیلی عمیقی است و ازش برمی‌آید که مال آدمی با افکار بزرگ باشد. همان است که می‌گوید «از تو حرکت، از خدا برکت».دقیقا. ولی ما چقدر همین جوری می‌ایستیم و دست و دهانمان را باز می‌کنیم که خدایا بده، معجزه‌ات را ارائه بده. خدا می‌خواهد معجزه بدهد ولی باید یک قدم برداریم. یک لطیفه‌ هست که یارو گریه می‌کرد و به خدا التماس می‌کرد که بلیتش برنده شود. خدا آمد به خوابش و گفت: تو اول یک بلیت بخر! ما باید قدمی برداریم. در هر زمینه‌ای قدم برداریم، به هر حال یک معجزه‌ای اتفاق می‌افتد. من فکر می‌کنم مردم به شدت به این جنس تفکرات و نگاه به زندگی احتیاج دارند. آقای بیرنگ! امروز شما معجزه خدا بودید برای من.چرا؟ مگر ناامید بودی؟ اتفاقا تو برای من معجزه بودی. چون من را وارد بحثی کردی که خودم ازش انرژی گرفتم. می‌گویند عشق مسئولیت است. چه جوری می‌شود عاشق مردم و مملکت بود و نیروهای مثبت را از آنها دریغ کرد؟ با جوان‌ها که برخورد می‌کنم، همه‌شان می‌گویند «نمی‌شود». کم پیش می‌آید یکی بگوید «من انجام می‌دهم» و «حتما می‌شود». چرا ما باید این قدر پر باشیم از ناامیدی‌ها و سیاهی‌ها و نشدن‌ها؟ یک چیزی را به عنوان دوست می‌گویم: تنها راه انرژی گرفتن، انرژی دادن است. اگر انرژی بدهی، هزار برابر انرژی می‌گیری. وقتی برای مردم حال خوب به وجود می‌آوری، اول از همه خودت حالت خوب می‌شود.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 289]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن