واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: جامعه > دیدگاه ها - جامعهای موفق است که قانونمند باشد و روابط مردمان آن جامعه تحت چارچوب و نظمی خاص و روابطی ضابطهمند شگل گرفته باشد. مهدی قنبر: جامعهای موفق است که قانونمند باشد و روابط مردمان آن جامعه تحت چارچوب و نظمی خاص و روابطی ضابطهمند شگل گرفته باشد. در چنین جامعهای هر فردی از وظایف خودش آگاه است و به آن عمل کرده و از آن عدول و تخطی نمیکند چراکه نتیجه عدول و تخطی از وظایف و حیطهها را قانون مشخص کرده. قانون برای اقشار جامعه آرامش و رفاه به همراه میآورد. یک جامعه مدنی یعنی جامعهای که حقوق انسانها بر پایه قانون از هرنوع گزندی محفوظ است. همگی این ویژگیها و هریک در جایگاه خود خوب و ایدهآل به نظر میرسد اما آیا مقوله وجدان، نوعدوستی، اخلاق، احترام به همنوعان، اعتقادات دینی در کجای این مناسبات و روابط قانونمند قرار میگیرد؟ آیا اینها هر یک در ذیل فرعیات قانون میآید و یا خود یک اصل مهم هستند که قانون را شکل میدهند؟ اجرای این مناسبات نیاز به قوه قهریه ندارد یعنی مواردی نیستند که قوه مجریه قوی داشته باشند اما آیا آنها را باید در قانون دید و اینکه قانونگذاران ملزم به رعایت آن به عنوان اصول هستند یا خیر؟ این الزام تا چه حد و حدودی باید باشد؟ کجا قانون، کجا وجدان؟ دکتر رضا فاضل جامعهشناس در این باره چنین توضیح میدهد: معمولاً در جوامع کوچک مسیل قوانین جامعه را خود جامعه برقرار میکند. این قوانین نیز بر پایه ارزشها و هنجارها و معیارهای مذهبی بنا گذاشته میشود و رفتارها را بنا میکند. از آنجا که در جوامع کوچک مانند روستاها و شهرهای کوچک بهخاطر آنکه مردم از یکدیگر شناخت دارند نوعی نظارت درونی میان آنها شکل میگیرد و بهلحاظ جامعهشناختی که گفته میشود هرکس درون خودش یک پاسبانی دارد روابط آدمها به گونهای پیش میرود که هر کسی احتیاط میکند تا پایبند ارزشهای حاکم باشد زیرا اگر کس از این ارزشها تخطی کند در برابر دیدگان همه آدمها مورد نکوهش قرار میگیرد. ولی این حالت در جوامع بزرگ خودش را به عنوان قانون نشان میدهد زیرا افراد در این جوامع زیاد و گمنام هستند و یکدیگر را نیز نمیشناسند. در چنین شرایطی باید قانون میان آنها حاکم باشد و قانونمندی هم ناشی از حاکمیت قانون است. اگر قوانین به درستی رعایت شود و تفکیک قوا وجود داشته باشد و قوههای قضایی مستقل عمل کنند و سیاست بر آنها حاکم نشود این قانون مدنی و قانونمداری در مسیر درست خودش قرار میگیرد و مردم نیز به آن اعتماد خواهند کرد. بنا بر این در مادرشهرها و شهرهای بزرگ این قانون است که حکمفرما میشود. اگر قوانین متناسب با شرایط اجتماعی، زمان باشد این قوانین هم میتوانند کارایی خودشان را حفظ کنند. چرا مردم قانون گریز میشوند؟ رضا فاضل ادامه میدهد: «معمولاً چند پارامتر و شرایط خاص سبب میشود تا مردم به قوانین پایبند نباشند و قانونگریز شوند. اول اینکه قوانین متناسب با شرایط اجتماعی سازگار نیست، دوم اینکه قوه قضایی در نظام قانونگذاری مستقل نباشد و سوم نیز به رعایت قانون توسط قانونمدارها بازمیگردد زیرا اگر کسانی که قانون را وضع و یا آن را اجرا میکنند خودشان به قانون عمل نکنند اعتماد اجتماعی از میان میرود و مردم نیز تمایلی به رعایت قانون نخواهند داشت. در چنین حالتی ناخودآگاه جامعه به سمت هرج و مرج پیش میرود.» دکتر فاضل در پاسخ به این سؤال که «در رعایت قانون نوعی ترس و جبر عمومی حاکم است و نوعی قوه قهریه دارد اما در رعایت اصول اخلاقی و مناسبات دینی هیچ ترس و واهمهای وجود ندارد. در واقع کسی که پایبند اخلاقیات و اصول است این حالات را اختیاری کسب کرده پس به آن پایبند میماند و از ترس عواقب عدم رعایت آن به پذیرشش تن نمیدهد» عنوان میدارد: «این درست است که بخشی از دلایل رعایت قانون از ترس عواقب عمل نکردن آن صورت میگیرد ولی در کشورهای جهان سوم اساساً مردم از قوانین مطلع نیستند. در این میان کسانی هم که از قانون مطلع هستند به قانون وضع شده معتقد نیستند زیرا قانون در این جوامع به درستی اعمال نمیشود. بنا بر این نوعی بیاعتمادی نسبت به قانون در کشورهای جهان سوم دیده میشود.» در شهرها وجدان جمعی وجود ندارداساساً در جوامع بزرگ و مادرشهرها وجدان جمعی مطابق آنچه که در جوامع کوچک دیده میشود وجود ندارد. در چنین جوامعی اهمیت ویژهای به مقوله وجدان داده نمیشود. بلکه عقلانیت جای آن را پر کرده است. اگر این عقلایت و رعایت آن در همه امور صورت گیرد نظام اجتماعی سامانمند میشود. مفهوم وجدان در جوامع بزرگ تفاوت فراوانی با آنچه در جوامع کوچکتر گفته میشود دارد. این قوانین هستند که حرف اول و آخر و وجدان بیدار جامعه به حساب میآیند. اگر راننده با وجدانی بهخاطر اینکه مسافرش از دهک پایینتری است از او کرایه کمتری بگیرد در ادامه زندگی خودش دچار مشکل میشود. اگر به شکل قانونی شرایط زندگی، کارمند یا اقشار مختلف جامعه درآمدهای مناسبی دریافت کنند راننده تاکسی هم بدون در نظر گرفتن وجدان و انساندوستی و نوعدوستیاش میتواند کار خودش را آنگونه که باید به انجام برساند. یعنی این قانون است که مساوات را برقرار میکند و شرایط جامعه را متعادل خواهد کرد. در این حالت وجدان تعیینکننده نخواهد بود چرا که در این نوع جوامع جایگاهی نخواهد داشت. اینکه گروهی بدون داشتن پایگاه اجتماعی و صلاحیت یکشبه ثروتمند میشوند و قانون نیز از آنها حمایت میکند عدم اعتماد جامعه به قانون را باعث میشود. تعهد به وجدان و اخلاق باید تابع قانون باشد. در جوامع بزرگ تعهد به اخلاق و وجدان در ذات قانون و افراد جامعه نهادینه میشود. به این طریق هر شخصی در درون خودش احساس میکند که باید به اخلاق پایبند باشد و هنجارها را حفظ کند. دکتر رضا فاضل به مقوله رقابت قانونمدار اشاره کرده و ادامه میدهد «در جوامع بزرگ رقابت مسئله مهم و تعیینکننده است اگر این رقابت به صورت قانونمند صورت گیرد. این اتفاق امری پسندیده است در کشورها پیشرفته کسانی هستند که 95درصد از درآمدشان را مالیات میدهند ولی در رفاه کامل بسر میبرند. مردم نیز برای آنها احترام قائل هستند زیرا روابط آدمها بر اساس قانونمندی شکل میگیرد. اما در کشورهای جهان سوم با نگاه توهینآمیز با یک سرمایهدار برخورد میشود زیرا تصور بر این است که یک ثروتمند درآمدش را از راه نادرست و غیرقانونی به دست آورده است. پس در جوامع بزرگ دیگر وجدان معنایی پیدا نمیکند بلکه رقابت قانونمند جای آن را میگیرد.» رضا فاضل در توضیح این مورد که وجود مقوله کدخدامنشی و ریشسفیدی که در برخی کلان شهرهای مانند تهران دیده میشود ناشی از چیست؟ آیا این حالت نوعی جایگاه انسانی و اعتقادی و مذهبی ندارد؟ نیز میگوید: «در جوامع بزرگ به ندرت برخی مسیل را با کدخدامنشی حل کرد مگر اینکه روابط فامیلی و گروهی و دستهای بر برمناسبات کاری حاکم باش. در غیر این صورت مشکل افرادی که با دستگاههای مختلف آشنایی ندارند و دچار زد و بندهای مختلف نیستند با رعایت ضوابط قانونی حل میشود. اساساً سیستم کدخدامنشی یک سیستم عقبمانده است زیرا کدخدامنشی خاص جوامع کوچک است. در جوامع بزرگ کدخدامنشی به پارتی بازی و روابط زیر زمینی تبدیل میشود. و هیچگونه جایگاه انسانی و اعتقادی و مذهبی پیدا نمیکند. این سیستم و روابط بیشتر در میان قبایل عشیرهای دیده میشود. این اتفاق هم از آنجایی ناشی میشود که افراد ریش سفید از اطلاعات و آگاهی بیشتر بهرمند بودند اما امروزه در جوامع بشری دیگر با وجود رسانههای مختلف همه مردم از جوانترین تا مسنترین افراد از این اطلاعات و دانشها برخوردار هستند. زمانی که کسی مانند بیلگیتس در سن 34 بزرگترین اختراع تاریخ بشر را به انجام میرساند. مقوله ریش سفید معنا پیدا نمیکند در چنین جامعهای دانش، علم، خردمندی و عقلانیت حاکم است و حرف اول و آخر را میزند.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 224]