واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه - حمید شناس - هنرمند مجسمه ساز شناخت آدمی دارای 3 حوزه است. اولی علم با الگوی واقعی و توجه به کمیت ها ، دومی هنر با در نظر گرفتن کیفیت ها و سومی فلسفه که احکام کلی را شکل می دهد و وقتی اینها در واقعیت با یکدیگر اتصال دارند در جهان فکری نیز تاثیرگذار هستند و باید چنین باشد . آنچه که امروزه به عنوان یک امر بدیهی می توان به آن نگاه کرد رابطه بین هنر و فلسفه است. فلسفه احکام کلی را در نظر می گیرد و این سبب می شود که این رابطه متقابل وسیعتر شود. فلسفه امروزه به طور وسیعتری با مباحث علمی و هنری پیوند خورده است به گونه ای که تغییراتی که در قلمرو علومی مانند زیست شناسی ، کیهان شناسی و حتی اکولوژی شکل گرفته نگاه به جهان را برای ما تغییر داده است . طرف دیگر قضیه آن است که فلسفه امروز به علم و تکنولوژی که به نوعی همراه و همزاد آن است و به قدرت که سازمان دهنده آن است اتصال دارد. مجموعه تکنولوژی به ساختار و مکانیزم ها پیوند خورده وعلم اینگونه پیش می رود. فلسفه امروز با مباحث هنری به طور جدی سر و کار دارد و در هنر نیز این موضوع وجود دارد. مسئله دیگر درک ساختار جهان و درک نشانه شناسی است که از جهان ریز اتمی گرفته تا کهکشانی را دربر می گیرد. نشانه شناسی به عنوان الفبای هنر مطرح است، اما پس از تحولاتی که از سال 1950 به این طرف رخ داد مباحث تئوریک بر اساس فلسفه ، هنر و علم شکل گرفت. مجسمه سازی به علت تشابه نگاهش برای خلق اثر و از سوی دیگر به علت درکی که از متافیزیک هر شی پیدا کرده به یک فلسفه عملی یا عمل فلسفی نزدیک شده است . مجسمه ساز با ماده به مصابه زبانش رفتار می کند، همانگونه که فیلسوف با زبان و واژه ها. مجسمه سازی و هنرهای نزدیک به آن تنها به فکر ساخت اثر نیستند بلکه خواستار ایجاد اسطوره ها و یا فضاهای انسانی بر سر بافت هنری هستند. این قابلیت نادیده آثار امروز است که این امکان را فراهم آورده که استعارات کلی از طریق مجسمه سازی شکل بگیرد و این همان عملی است که فلسفه با زبان انجام می دهد. مهم شدن زندگی روزمره و روایات شخصی و حرکت نگاه فلسفه به طرف زندگی روزمره کمک می کند که فلسفه هم وارد وادی مشخصی بشود . پس فلسفه حیطه خودش را به حیطه ای که هنر در آن کنکاش می کند تغییر داده است . هنر امروزه تنها به احساسات بنیادی نمی پردازد و تنها درپی ایجاد انگیزه عاطفی در مخاطب نیست، بلکه خواستار ایجاد ساختار ذهنی در مخاطب است . این در حالی است که فلسفه از حکم کلان و کلی دادن دست برداشته و به خصوص کیفیات عاطفی بیشتری بدان ملحق شده است . بر این اساس فلسفه دارای زیبایی شناختی و هنر دارای تفکر تجریدی شده است که این موضوع رو به وسعت است و رابطه این دو وسیع تر و عمیق تر می شود .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 303]