محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1828694488
فوكوياما : آمريكا و تفكر سرمايه داري در حال فروپاشي است
واضح آرشیو وب فارسی:بازتاب آنلاین: فوكوياما : آمريكا و تفكر سرمايه داري در حال فروپاشي است
تازه ترين مقاله « فرانسيس فوكوياما »
انفجار دروني بزرگترين بانكهاي سرمايه گذاري آمريكا ناپديد شدن بيشتر از يك تريليون دلار از دارائي بازار سهام در عرض يك روز صورتحساب 700 ميليارد دلاري براي ماليات دهندگان ايالات متحده آمريكا و ... مقياس فروپاشي وال استريت مي توانست ابعادي عظيم تر از اين داشته باشد. حتي هنوز هم در عين حالي كه آمريكائيها سوال مي كنند كه چرا بايد چنين مبالغ سرسام آوري را براي جلوگيري از فروپاشي اقتصاد بپردازند. تعدادي بر سر هزينه هاي نامحسوس تري كه بطور بالقوه اي پرهزينه تر هستند به بحث مي پردازند; آسيبي كه اين نابساماني مالي به « حيثيت آمريكا » وارد ساخته است .
« ايده ها » يكي از مهمترين صادرات ما هستند و در اين ميان دو ايده اصولي آمريكائي از اوايل دهه 80 يعني هنگام انتخاب « رونالد ريگان » به عنوان رئيس جمهور آمريكا بر افكار جهاني تسلط يافته است . اولين ايده بينش بخصوصي از سرمايه داري را به بحث مي گذارد كه پرداخت ماليات كم و اعمال قوانين و مقررات حكومتي آسان را در حكم موتوري براي رشد اقتصادي مي داند. نظام مبتني بر افكار و عقايد ريگان در مقابل تمايل يكصدساله براي تشكيل يك حكومت فراگير قرار گرفت . قانون زدائي نه تنها در ايالات متحده و بلكه در سراسر دنيا باب روز شد.
دومين ايده بزرگ آمريكا را به عنوان مروج دمكراسي ليبرال در سراسر دنيا و بعنوان بهترين مسير براي رسيدن به يك نظام بين المللي آزاد و شكوفا در نظر مي گيرد. نفوذ و قدرت آمريكا نه تنها بر روي دلارها و ذخاير نفتي ما سايه انداخته است كه بلكه گوياي اين واقعيت است كه بسياري از مردم دنيا آمريكا را بعنوان كشوري با حكومت خودمختار مي شناسند و مي خواهند جوامع خود را در امتداد با همان مسير قرار دهند. مسيري كه دانشمند وارد به مسائل سياسي « ژوزف ناي » از آن به عنوان « قدرت نرم » ما نام برده است .
شايد بسختي بتوان دريافت كه تا چه حد علائم مشخصه نشان آمريكا از اعتبار ساقط شده اند . در فاصله سالهاي 2002 تا 2007 ميلادي يعني هنگامي كه دنيا از رشدي بي سابقه برخوردار بود براحتي مي شد از عقيده سوسياليستهاي اروپائي و توده گراهاي آمريكائي چشم پوشي كرد; عقايدي كه الگوي اقتصادي ايالات متحده را به عنوان « نظام سرمايه داري گاوچرانها » مورد نكوهش قرار داده و تقبيح مي كردند. اما درحال حاضر موتور رشد اين اقتصاد آمريكائي از ريل خارج شده و مي رود تا تهديدي باشد براي به زير چرخ كشيدن بقيه قسمتهاي دنيا. بدتر از همه اين خود الگوي آمريكائي است كه بعنوان متهم خطاب قرار مي گيرد. واشنگتن تحت تاثير شعار نظارت و كنترل كمتر از ساماندهي بخش مالي بازماند و اجازه داد تا گزند و آسيب مهيبي به ديگر قسمتهاي دنيا وارد آيد.
) است دولت WMD نظام دموكراسي پيشتر از اين نيز لكه دار شده بود . هنگاميكه ثابت شد رژيم صدام فاقد سلاحهاي كشتار جمعي ( بوش با استفاده از مرتبط ساختن جنگ عراق با يك برنامه كاري جامعتر تحت عنوان « برنامه كاري آزادي » درپي توجيه كردن حمله خود به عراق بود و تبليغ دمكراسي به يك باره به عنوان يك سلاح عمده در جنگ عليه تروريسم بكار گرفته شد. براي بسياري از مردم سراسر دنيا سخنراني آمريكا درمورد دموكراسي تا حدود زيادي شبيه بهانه اي براي افزايش چيرگي و تسلط آمريكا بنظر مي آيد.
گزينه اي كه درحال حاضر با آن مواجه شده ايم فراتر از نجات از تنگنا يا مبارزه بر سر پست رياست جمهوري قرار مي گيرد. با وجود جذابيت هر چه بيشتر الگوهائي نظير الگوي چيني يا روسي نشان بدنام آمريكائي را بسختي مي توان در يك برهه از زمان به بوته آزمايش گذاشت . بازگرداندن خوشنامي و احيا جاذبه نشان آمريكا از بسياري جهات به مبارزه اي بزرگ در جهت تثبيت موقعيت بخش مالي شباهت دارد.
« باراك اوباما » و « جان مك كين » هر كدام با قواي متفاوتي وارد اين مبارزه شده اند اما اين مبارزه براي هر يك از آنها يك مبارزه دشوار و طولاني خواهد بود. تا زماني كه به روشني نفهميم چه چيز اشتباه بوده است چه جنبه هائي از الگوي آمريكائي سالم هستند چه جنبه هائي ضعف اجرائي داشته اند و كدام جنبه ها روي هم رفته نياز به دور افكنده شدن دارند حتي قادر به شروع اين مبارزه نيز نخواهيم بود.
بسياري از مفسران خاطر نشان ساخته اند كه فروپاشي وال استريت نشان دهنده پايان عصر ريگان است . در اين مقوله بدون شك حق با آنها مي باشد حتي اگر مك كين موفق شود رئيس جمهور منتخب باشد. ايده هاي بزرگ در متن يك دوره تاريخي بخصوص متولد مي شوند. تعداد كمي از اين ايده ها مي توانند در مقابل تغيير شگرف اين متن به موجوديت خود ادامه دهند و به همين دليل است كه سياستها متمايل به تغيير از چپ به راست و بازگشت مجدد به سمت چرخه هائي به قدمت يك نسل هستند.
نظام ريگان سالاري (و يا در قالب بريتانيائي آن نظام تاچر سالاري ) در زمان خاص خود محق بودند. از زمان سياست نوين « فرانكلين روزولت » در دهه 30 ميلادي دولتها در سراسر دنيا فقط بزرگتر و بزرگتر شده اند . با فرا رسيدن دهه 70 مشخص شد دولتهاي مرفه بزرگ كه با استفاده از نوار قرمز به اقتصاد خود گره خورده اند تا حدود زيادي دچار نقص در عملكرد هستند. در آن هنگام استفاده از تلفن پر هزينه و مشكل بود مسافرت هوائي يك مسافرت تجملي و مخصوص افراد ثروتمند بود و بسياري از مردم درصد پائين و قانونمندي از سود را در ازاي پس انداز اندوخته خود در بانكها دريافت مي كردند. برنامه هائي نظير كمك به خانواده ها و فرزندان تحت تكفل آنها به عنوان عوامل بازدارنده اي در جهت اشتغال و متاهل ماندن خانواده هاي فقير عمل كرده و موجب از هم پاشيده شدن خانواده ها شده است . انقلاب تاچر ـ ريگان استخدام و اخراج كارگران را راحتتر ساخت و همزمان با تعطيلي يا نقصان صنايع سنتي درد و رنج بسيار زيادي را براي آنها به ارمغان آورد و اما در عين حال اساس رشد و ظهور بخشهاي جديدي مانند فناوري اطلاعات و بيوتكنولوژي را به مدت نزديك سه دهه فراهم آورده است .
از نقطه نظر بين المللي انقلاب ريگان ترجمان « اتفاق نظر واشنگتن » بود كه تحت اين ترجمان واشنگتن و سازمانهاي تحت نفوذ آن مانند صندوق بين المللي پول و بانك جهاني كشورهاي درحال توسعه را بسوي آزاد ساختن اقتصاد خود سوق دادند. اين در حالي است كه اتفاق نظر واشنگتن همواره توسط توده گراهائي مانند هوگو چاوز از كشور ونزوئلا به باد انتقاد گرفته مي شود اما اين اتفاق نظر بطور موفقيت آميزي درد و رنج بحران ناشي از بدهيهاي آمريكاي لاتين در اوايل دهه 80 ميلادي را تسكين مي بخشد و آنهم زمانيكه تورمي غيرعادي كشورهائي نظير آرژانتين و برزيل را مورد هجوم قرار داده است . سياستهاي مشابه كه متكي بر دوستيهاي بازاري هستند سياستهائي هستند كه كشورهائي نظير چين و هندوستان را به نيروگاههاي اقتصادي و به صورتي كه امروزه به چشم مي خورند تبديل كرده است ; و درصورت نياز به اثبات بيشتر ميتوان نگاهي داشت به نمونه هاي نامتعادل تري از دولتهاي بزرگ اقتصادهاي مركزيت يافته جماهير شوروي سابق و ديگر ايالتهاي كمونيستي . با فرا رسيدن دهه 70 ميلادي اين دولتها در همه جنبه ها كمابيش از رقباي سرمايه دار خود عقب ماندند. فروپاشي آنها پس از سقوط ديوار برلين تائيدي بود بر اينكه چنين دولتهاي مرفهي به يك بن بست تاريخي رسيده اند.
انقلاب ريگان نيز مانند تمامي جنبشهاي تغيير شكل يافته راه خود را گم كرد چراكه براي بسياري از رهروان خود تبديل به يك ايدئولوژي ترديد ناپذير شد و نه يك واكنش واقع گرايانه در برابر زياده روي هاي اين ايالت ثروتمند. دو مفهوم در اينجا تقدس بسياري يافته اند : ابتدا اعتقاد بر اينكه قطع اخذ ماليات بخودي خود مسائل مالي را حل مي كند و دوم اينكه دادوستدهاي مالي را مي توان به صورت خودكار قانونمند ساخت .
قبل از دهه 1980 ميلادي محافظه كاران از نظر مالي محافظه كار بودند يعني تمايلي نداشتند بيشتر از ماليات اخذ شده خرج كنند . ولي نظام اقتصادي مبتني بر دولت ريگان اين ايده را به نمايش گذاشت كه هر گونه قطع ماليات كمابيش به گونه اي رشد اقتصادي را تحت تاثير قرار مي دهد كه دولت در پايان كسب درآمد بيشتر را متوقف خواهد ساخت (منحني معروف لافر). درحقيقت يك چنين نگرشي از نقطه نظر عرف و قرارداد يك نگرش صحيح است . يعني درصورتي كه شما بدون حذف گزينه « خرج كردن » گزينه « اخذ ماليات » را حذف كنيد درنتيجه با يك كسر بودجه زيان بار مواجه خواهيد شد . درنتيجه قطع اخذ ماليات در دهه 1980 ميلادي از دولت ريگان موجبات يك كسري بودجه بزرگ را فراهم آورد و افزايش ماليات دهه 1990 ميلادي در دولت كلينتون اضافه بودجه را به دنبال داشت و قطع ماليات در دولت بوش كه در اوايل قرن 21 صورت گرفت كسري بودجه بزرگتري را به همراه آورد . اين حقيقت كه رشد اقتصادي آمريكا در زمان كلينتون به همان سرعت رشد اقتصادي در زمان ريگان بوده است به هر طريق موجبات تزلزل اعتقاد محافظه كاران را نسبت به قطع دريافت ماليات به عنوان راه حلي شكست ناپذير براي رشد اقتصادي فراهم نياورد.
مهمتر از آن اينكه پديده جهاني سازي به مدت چندين دهه جريانات حاصل از اين استدلال را از ديده پنهان ساخت . تمايل خارجي ها براي به چنگ آوردن دلارهاي آمريكا بنظر بي پايان بود و به دولت ايالات متحده اجازه مي داد تا در عين برخورداري از رشد بالاي اقتصادي از روبرو شدن با مشكل كسري بودجه فرار كند. مشكلي كه هيچ كشور توسعه يافته اي نميتواند خود را از دست آن برهاند. به همين دليل است كه ديك چني مشاور رئيس جمهور در اوايل دهه 1980 ميلادي و در قالب گزارش چنين درسي را به بوش ارائه داد : « كسري بودجه مسئله مهمي نيست » .
دومين اصل اعتقادي دوره ريگان يعني « قانون زدائي مالي » توسط يك ائتلاف اهريمني از معتقدان حقيقي و شركتهاي وال استريت ترويج يافت كه در دهه 1990 ميلادي توسط دموكراتها نيز بعنوان وحي منزل پذيرفته شد . آنها اينگونه استدلال مي كردند كه قوانين و مقررات ديرينه اي نظير قانون « استيگال » (توليد ظروف و اشياي شيشه اي ) در سالهاي ركود اقتصادي آمريكا كه نظام بانكداري سرمايه گذاري و بازرگاني را از يكديگر جدا ساخت يك ابتكار خفقان آور بود كه به حس رقابتي سازمانهاي مالي ايالات متحده آسيب رساند; حق با آنها بود اما قانون زدائي سيلي از محصولات جديد ابتكاري نظير تعهدات گرو گذاشته جهت بدهي ها را كه هسته بحران حاضر را تشكيل مي دهند ارائه داد. گزينه پيشنهادي بعضي از جمهوريخواهان درمورد لايحه كمك مالي دولت كه همچنان قطع مبالغ بالاتري از ماليات را براي صندوقهاي سرمايه گذاري تاميني مي طلبد نشان داد كه آنها هنوز با چنين مشكلي دست و پنجه نرم نكرده اند.
مسئله اين است كه وال استريت بر فرض مثال بسيار متفاوت از « سيليكون والي » است كه وجود يك راهنماي تنظيم كننده در آن به طور آشكاري سودمند است . سازمانهاي مالي تكيه بر اعتماد و اطمينان دارند و تنها درصورتي مي توانند شكوفا شوند كه دولتها تضمين كنند كه بي شيله پيله بوده و ناگزير به پذيرش عواقب خطراتي هستند كه مي توانند براي پول مردم ايجاد كنند. اين بخش نيز يك بخش متفاوت است چراكه فروپاشي يك سازمان مالي نه تنها به ضرر سهامداران و كارمندان آن كه بلكه به ضرر شاهدان بيگناهي خواهد بود كه ناظر اين فروپاشي هستند (آنچه كه اقتصاددانان نام محافظه كارانه « نماگراهاي منفي » را بر روي آن مي گذارند).
نشانه هائي كه انقلاب ريگان به طور خطرناكي به سمت آن گرايش داشته در طول دهه گذشته روشن و واضح بوده است . يكي از اولين اخطارها بحران مالي آسيا در سالهاي 1997 ـ 1998 ميلادي بود . كشورهائي مانند تايلند و كره جنوبي تحت تاثير فشار و مصلحت انديشي آمريكا بازارهاي عمده خود را در اوايل دهه 1990 ميلادي آزاد كردند . مبالغ هنگفتي از پول نقد به درون نظام اقتصادي آنها سرازير شد و اميدهاي زودگذر متكي بر حدس و گمان را ايجاد كرد و آنگاه دوباره با ظهور اولين علائم آشفتگي به تكاپو و تلاش افتاد. چنين روندي آشنا به نظر نمي آيد درعين حال كشورهائي نظير چين و مالزي از مصلحت انديشي هاي آمريكا متابعت نكرده و با بستن بازارهاي مالي خود يا اعمال قوانين و مقررات شديد دچار ميزان بسيار كمتري از ضرر و زيان شدند.
دومين عامل اخطار دهنده در كمبود بودجه هاي ساختاري و انباشته شده به چشم مي خورد . پس از سال 1997 ميلادي چين و تعداد ديگري از كشورها شروع به خريد دلار ايالات متحده به عنوان بخشي از يك استراتژي آگاهانه كردند تا ارزش پول رايج خود را پائين بياورند و كارخانه هاي خود را سرپا نگاه داشته و نظام اقتصادي خود را از شوكهاي مالي برهانند. اين شرايط با اوضاع پس از واقعه يازده سپتامبر در آمريكا بخوبي وفق داده شد و به معناي آن بود كه ما مي توانيم ماليهاتها را قطع و هزينه زياده روي و عنان گسيختگي در مصرف و نيز دو جنگ پرهزينه را تامين كنيم و درعين حال يك بودجه مالي را به جريان بياندازيم . كسري بودجه تجاري گيج كننده و روبه رشد حاصل از اين رويه كه تا پايان سال 2007 ميلادي به 700 ميليارد دلار رسيده بود به طور آشكاري غير قابل حمايت و پشتيباني شده بود و كشورهاي بيگانه دير يا زود به اين نتيجه مي رسيدند كه بانكهاي آمريكا جاي مناسبي براي نگهداري پول آنها نبوده است . سقوط دلار ايالات متحده حاكي از آن است كه ما به چنين نقطه اي رسيده ايم . و برخلاف گفته ديك چني روشن است كه كمبود بودجه مسئله مهمي بشمار مي رود.
حتي در داخل كشور و پيش از فروپاشي وال استريت نيز زيان حاصل از اين قانون زدائي به چشم مي آمد. با لا و پائين رفتن هزينه هاي برق در كاليفرنيا در سالهاي 2001 تا2000 ميلادي بدليل قانون زدايي در بازار انرژي ايالت از كنترل خارج شد به طوري كه شركتهاي بي پروا نظير « انرون » بازي را بنفع خود بپايان رساندند. خود شركت « انرون » همراه با توده عظيمي از شركتهاي ديگر به دليل عدم اعمال كافي استانداردهاي حسابداري در سال 2004 ميلادي دچار اضمحلال شدند . نابرابري در ايالات متحده در طول دهه گذشته افزايش پيدا كرد چراكه سود حاصل از رشد اقتصادي به طور نامتناسبي به سمت آمريكائي هائي با تحصيلات بالاتر و ثروت بيشتر كشيده مي شد و در همان حال درآمد طبقه كارگر دچار ركود و خمودي شده بود و سرانجام اشغال ناشيانه عراق و چگونگي واكنش دولت بوش در برابر طوفان كاترينا موجبات ضعف بخش عمومي از رده هاي بالا تا پائين را فراهم آورد. ضعفي كه حاصل چند دهه كسري بودجه و اعتبار پائين سازگار با كارمندان دولت از دوران ريگان بعد بود.
تمامي اين موارد نشان مي دهد كه سيستم مربوط به عصر ريگان بايد از مدتها پيش از بين مي رفت . دليل عدم وقوع چنين پديده اي از سوئي تا حدودي مربوط به شكست حزب دموكرات در بحث و جدلها و متقاعد ساختن نامزدها بود و از سوي ديگر وجود ويژگي به خصوص ديگري در آمريكا بود كه كشور ما را بسيار متفاوت از اروپا مي ساخت . در اروپا شهروندان كم سواد از طبقه كارگر با اطمينان و بسته به نوع منافع اقتصادي خود به سوسياليستها كمونيستها و ديگر احزاب چپ گرا راي مي دهند اما در ايالات متحده فقط مي توانند طرفدار يكي از دو جناح چپ يا راست باشند.
كارگران در دوران حكومت « فرانكلين روزولت » بخشي از ائتلاف بزرگ دموكرات روزولت را تشكيل مي دادند ائتلافي كه در دهه 60 ميلادي به جامعه بزرگ ليندون « يانسون » پيوست . اما در دوران نيكسون و ريگان شروع به راي دادن به جمهوريخواهان كردند و در دهه 1990 ميلادي به سمت كلينتون گرايش پيدا كرده و در دوران حكومت جورج دبليو بوش نيز به پيروان جمهوريخواهان پيوستند . دليل آنها براي راي دادن به جمهوريخواهان برتري دادن مسائل فرهنگي نظير مذهب وطن پرستي ارزشهاي خانوادگي و مالكيت اسلحه بر مسائل اقتصادي است .
اين گروه از راي دهندگان هستند كه در مورد انتخابات آينده نيز داوري خواهند كرد و اين داوري به دليل تمركز آنها در تعداد كمي از ايالتهاي سرنوشت ساز نظير اوهايو و پنسيلوانيا است . آيا آنها به سوي اوباما متمايل خواهند شد كه در ايالتي دورتر بسر مي برد و فارع التحصيل هاروارد است و منافع اقتصادي آنها را با دقت بيشتري انعكاس مي دهد و يا در كنار افرادي مثل مك كين و سارا پالين قرار خواهند گرفت كه شناخت بيشتري نسبت به آنها دارند بر سر قدرت آوردن يك دولت دموكرات در سالهاي 1929 تا 1931 وقوع بحران اقتصادي با ابعاد عظيمي را به همراه داشت . نتايج نظر سنجي ها حاكي از آن است كه شايد دوباره به همان نقطه در آبان سال 2008 ميلادي رسيده باشيم .
بخش ديگري از بدنامي آمريكا كه موجب انتقاد شده است بخش مربوط به دموكراسي و تمايل ايالات متحده به حمايت از ديگر دولتهاي دموكراسي سراسر جهان مي باشد. اين ويژگي آرمان گرايانه در سياست خارجي ايالات متحده در طول سده گذشته يعني از شروع اتحاديه ملل « وودرو ويلسون » تا پايان دوره آزاديهاي چهارگانه دولت روزولت و دوره دعوت ريگان از ميخائيل گورباچف براي » فروكوبيدن اين ديوار » در سياست خارجي ايالات متحده به طور ثابت حضور داشته است .
ترويج دمكراسي از طريق ديپلماسي كمك به گروههاي جامعه شهري آزادي رسانه ها و مواردي از اين قبيل هيچگاه بحث آفرين نبوده است . مسئله فعلي اين است كه دولت بوش براي توجيه جنگ عراق با استفاده از دموكراسي به بسياري از مردم دنيا نشان داد كه « دموكراسي » كلمه رمز تهاجم نظامي و تغيير حكومتها است . (هرج و مرج به وجود آمده در عراق حتي به ارائه تصوير درستي از دموكراسي نيز كمك نكرد.) خاورميانه به خصوص از آنجائيكه آمريكا از هم پيمانان غير دموكرات نظير عربستان سعودي حمايت كرده و از همكاري با گروههائي نظير حماس و حزب الله كه با استفاده از انتخابات به قدرت رسيده اند خودداري مي كند تبديل به ميداني از مين براي هر دولت آمريكائي شده است . هنگامي كه به دفاع از « برنامه كاري آزادي » مي پردازيم آنقدرها هم شايسته اعتماد نيستيم .
اين الگوي آمريكائي درعين حال به دليل استفاده از شكنجه در دولت بوش به گونه اي جدي خدشه دار شده است . پس از واقعه يازده سپتامبر آمريكائي ها با درماندگي ثابت كردند كه به خاطر حفظ امنيت حاضر به چشم پوشي از حمايتهاي قانون اساسي هستند. خليج گوآنتانامو و زندان در ابوغريب از آن موقع تاكنون جايگزين مجسمه آزادي شده و به عنوان سمبلي از آمريكا در چشم بسياري از مردم غير آمريكائي جاي گرفته است . صرف نظر از اينكه چه كسي برنده انتخابات تا ماه آينده خواهد بود انتقال به دوران جديدي از زندگي و سياستهاي جهاني براي مردم آمريكا شروع خواهد شد. انتظار مي رود كه دموكراتها حضور اعضاي خود در كاخ سفيد و مجلس سنا را به حداكثر برسانند. خشم و عصبانيت حزب پاپيوليست يا توده گرا همزمان با پيشروي فروپاشي وال استريت به سمت ماين استريت رو به افزايش است . حالا ديگر همگان بر روي نياز به قانونمندي بخشهائي از اقتصاد اتفاق نظر دارند.
از نقطه نظر جهاني ايالات متحده از موقعيت مسلطي كه تاكنون از آن برخوردار بوده است بهره اي نخواهد برد و اين همان چيزي است كه با تهاجم روسيه به ايالت گرجستان مورد تاكيد قرار گرفت . قدرت آمريكا و بهمان نسبت منابع مالي آمريكا در شكل دهي اقتصاد جهاني از طريق معاهدات تجاري صندوق بين المللي پول و بانك جهاني رو به كاهش خواهد رفت . و ايده ها مصلحت انديشي ها و حتي كمكهاي آمريكا در بسياري از نقاط دنيا كمتر از زمان فعلي مورد استقبال قرار خواهد گرفت .
تحت چنين شرايطي كدام نامزد انتخاباتي بهترين موقعيت را براي احياي مجدد نام و نشان آمريكا در اختيار دارد روشن است كه باراك اوباما با توجه به سابقه اخير خود توشه كمي در اختيار دارد و روش كار او كه به دوران پس از پارتيزانها تعلق دارد وراي تقسيمات سياسي امروزي قرار مي گيرد. او قلبا يك انسان واقع گرا و نه يك انسان آرمان گراست . اما بهنگام انتخاب گزينه هاي دشوار مهارتهاي مبتني بر اتفاق نظر او به شدت تحت آزمايش قرار خواهد گرفت و نه تنها جمهوريخواهان بلكه دموكراتهاي لگام ناپذير را نيز به زانو درخواهد آورد. مك كين نيز به سهم خود در هفته هاي اخير مانند تدي روزولت صحبت كرده است و ضمن خرده گيري از فروپاشي وال استريت براي رئيس اداره كل اوراق بهادار و داد و ستد سخن پراكني مي كند. شايد او تنها جمهوريخواهي باشد كه بتواند حزب خود را به ضرب لگد و فرياد به دوره پس از دوران ريگان هدايت كند. اما اينگونه احساس مي شود كه او هنوز تصميم خود را به طور كامل براي اينكه چگونه جمهوريخواهي باشد و يا چه اصولي براي تعريف آمريكاي جديد بكار ببند نگرفته است .
نفوذ آمريكا دوباره و به ناگزير به حالت اول باز خواهد گشت . از آنجائي كه احتمال دچار شدن جهان بعنوان يك جامعه واحد به حالتي از كساد اقتصادي مي رود درنتيجه مشخص نيست كه كداميك از دو الگوي روسي يا چيني بهتر از نسخه آمريكائي آن مورد ارزيابي قرار گيرد و بكار گرفته شود . ايالات متحده با تكيه بر سازش پذيري و انعطاف پذيري مردم از پس روي هاي خطرناك دهه 1930 و 1970 ميلادي بازگشته است .
با اين وجود رجعت ديگري بر توانائي ما سايه انداخته است تا بعضي تغييرات اصولي را موجب شود. ابتدا بايد از روپوش بازدارنده (كه بر تن ديوانه هاي خطرناك و غيره مي كنند و جلوي حركت دست و بازوي آنان را مي گيرد) مربوط به ماليات و مقررات كه مربوط به دوران ريگان مي باشد خلاصي يافت . قطع اخذ ماليات كار خوبي به نظر مي رسد اما الزاما به معناي تشديد روند رشد يا پرداخت به خود مردم نخواهد بود. با در نظر گرفتن موقعيت مالي خود در دراز مدت چاره اي نيست جز اين كه با مردم صادق بوده و به آنها بگوئيم كه مجبورند سهم خود را در آينده بپردازند. قانون زدائي يا شكست قانونگذاران در هماهنگي با بازارهائي كه به سرعت درحال پيشرفت هستند مي تواند همانطور كه شاهد بوده ايم به گونه اي باورنكردني پر هزينه باشد. كليه بخشهاي عمومي كشور آمريكا كه با كمبود بودجه كمبود مشاغل و مشكلات اخلاقي دست به گريبان هستند نياز به بازسازي دوباره و دستيابي به حس تازه اي از غرور و سربلندي دارند.
البته درعين اينكه دست به ايجاد اين تحولات ميزنيم با خطر زياده روي در اعمال اصلاحات نيز مواجه خواهيم بود. سازمانهاي مالي نياز به نظارت شديد و دقيق دارند اما مشخص نيست كه بخشهاي ديگر اقتصاد نيز از چنين نظارتي برخوردار باشند. تجارت آزاد به صورت يك موتور قدرتمند براي رشد اقتصادي و همينطور ابزاري در ديپلماسي ايالات متحده باقي خواهد ماند. بايد همكاري بهتري با طبقه كارگر داشته باشيم تا به جاي آنكه تنها به دفاع از مشاغل خود مشغول باشند به اصلاحاتي در جهت تغيير شرايط جهاني بپردازند. وقتي قطع اخذ ماليات راهي براي شكوفائي خودكار نيست پس به معناي ريخت و ريز بي قيد و بند اجتماعي نيز نمي تواند باشد. هزينه كمكهاي مالي دولت و ضعف درازمدت ارزش دلار به معناي آن است كه تورم تهديدي جدي براي آينده بشمار مي رود و يك سياست مالي سهل انگارانه نيز براحتي به مشكل اضافه مي شود و درحالي كه عده قليلي از مردم غير آمريكائي تمايل به شنيدن مصلحت انديشي هاي ما دارند بسياري ديگر نيز هنوز هم از سرمشق قرار دادن جنبه به خصوصي از الگوي دوران ريگان سود مي برند. و البته نه از سياست قانون زدائي بازار مالي . اما در قاره اروپا كارگران هنوز از تعطيلات طولاني ساعات كاري كم در هفته تضمين شغلي و انبوهي ديگر از مزايا برخوردارند كه اين مسئله ابتكار و سازندگي آنها را تضعيف كرده و از نقطه نظر مالي نيز يك عامل پشتيبان نخواهد بود.
واكنش اصلاح نشده نسبت به بحران وال استريت نشان مي دهد كه بزرگترين تغييرات را بايد در سياستهاي خود اعمال كنيم . انقلاب ريگان به تسلط پنجاه ساله ليبرالها و دموكراتها در سياستهاي آمريكا خاتمه داد و فضا را براي استفاده از شيوه هاي متفاوتي در حل مسائل آن زمان آماده ساخت . اما با گذشت زمان آن ايده هاي تازه و نوآورانه تبديل به اصولي خشك كهنه و تعصب آميز شده اند. كيفيت بحث و گفتمان توسط پارتيزانها كه نه تنها ايده ها و بلكه انگيزه ها ي مخالفان خود را نيز زير سوال ميبرند با بي ادبي و بي نزاكتي در آميخته است . تمامي اين موارد شرايط را براي سازگاري و مواجه شدن با واقعيتهاي بغرنج و تازه مشكل كرده است . بنابراين شيوه نهائي براي آزمايش كردن الگوي آمريكائي محك زدن توانائي آن در نوآفريني و تازه انديشي دوباره است . نيكنامي به معناي نقل قول سخنان يك نامزد رياست جمهوري نيست چراكه اينكار بمثابه رژ زدن بر لبهاي خوك است . نيكنامي برخورداري از يك محصول درست و مناسب براي فروش در اولين بازار است كه دموكراسي آمريكائي كاري در اين مورد نتوانست بكند.
پاورقي :
اين مقاه در شماره 13 اكتبر (22 مهر) در مجله نيوزويك منتشر شده است .
يوشي هيرو فرانسيس فوكوياما : متولد 27 اكتبر 1952 ميلادي (1331 ه" ش ) فيلسوف آمريكايي متخصص اقتصاد سياسي رئيس گروه توسعه اقتصادي بين المللي دانشگاه جان هاپكينز و تئوري پرداز « پايان تاريخ » مي باشد كه به خاطر اين نظريه و انتشار كتاب « پايان تاريخ و آخرين انسان » در سال 1371 مشهور است .
وي يكي از تئوريسين هاي جريان نومحافظه كار و طرفدار جنگهاي خاورميانه اي جرج بوش است . او جزو استراتژيست هاي ارشد بنگاه است كه اين سازمان يك اتاق فكر در حوزه سياست خارجي آمريكا محسوب مي شود . RAND
دمكراسي اسم رمز آمريكا براي مداخله نظامي در كشورهاست
آمريكا نيازمند رويكرد جديد است
نابساماني هاي اخير مالي حيثيت آمريكا را خدشه دار ساخته است
موتور رشد اقتصاد آمريكا اكنون از ريل خارج شده و تهديدي است براي بقيه كشورهاي جهان
دوشنبه 22 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: بازتاب آنلاین]
[مشاهده در: www.baztabonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 472]
-
گوناگون
پربازدیدترینها