تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1821318692
سلسله جلسات تاريخ اسلام – 9؛ بخش دوم رجبيدواني: استراتژي پيامبر در قبال پيشنهاد صلح مشركان زيركانه بود
واضح آرشیو وب فارسی:شبكه خبر دانشجو: سلسله جلسات تاريخ اسلام – 9؛ بخش دوم رجبيدواني: استراتژي پيامبر در قبال پيشنهاد صلح مشركان زيركانه بود
عضو هيئت علمي دانشگاه امام حسين (ع) با بيان اينكه مشركان وقتي ديدند سياست ارعابشان با تدبير پيامبر خنثي شده، روش خود را عوض كردند، گفت: مشركان پيشنهاد مذاكره و صلح را دادند كه در مقابل استراتژي پيامبر قرار دارد، اما ...
به گزارش خبرنگار دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»، دكتر محمدحسين رجبي دواني در ادامه نهمين جلسه از سلسله جلسات كارگاه آموزشي-تحليلي تاريخ اسلام كه به همت موسسه «صهباي بصيرت» در فرهنگسراي ارسباران برگزار شد، به بيان اقدام مشركان در شكل دادن جنگ نرم عليه اسلام براي جلوگيري از پيشرفت دعوت پيامبر (ص) پرداخت.
رجبي دواني با اشاره به سه سوالي كه يهوديان براي مفتضح كردن پيامبر(ص) به مشركان آموختند، گفت: سوال سوم اين بود كه جواناني كه براي حفظ ايمانشان در اعصار گذشته ناپديد شدند، چه كساني بودند؟ چند نفر بودند و چه سرنوشتي پيدا كردند؟
عضو هيئت علمي دانشگاه امام حسين (ع) افزود: در مورد اصحاب كهف نيز قرآن ميگويد «آنان جواناني بودند كه بر پادشاهي كه مانع اعتقادات توحيدي آنان بود، خروشيدند» و چون شمار اينها در تورات و كتب يهوديان ذكر نشده بود برايشان سوال بود. قرآن هم در واقع همان چيزي كه آنها سوال كردهاند را بيان كرده است، لذا ميفرمايد «آيا آنها سه نفر بودند و سگشان چهارمين بود يا پنج نفر بودند و سگشان ششمي؟... و بعد ميفرمايد خدا به شماره از اينها آگاهتر است و اينكه خوابي سيصد ساله داشتند.»
مشركان هر چند با تأخير اين جوابها را گرفتند، اما ديدند كه پاسخها درست است و نتوانستند از اين عمليات رواني بر ضد اسلام استفادهاي بكنند.
ارعاب؛ شيوه اي براي بازگرداندن مسلمانان به شرك
مورد ديگر از حربههاي مشركين در جنگ نرم، ارعاب به منظور جلوگيري از اسلام آوردن ديگران و بازگشتن مسلمانان به شرك بود؛ اين ارعاب در قالب شكنجه آنها بود و از آنجا كه شكنجه كار سختي است و ممكن است در رديف جنگ نرم نگنجد، اما ارعاب يكي از راههاي مؤثر بر طرف مقابل به شمار ميرفت.
مشركان، نو مسلمانان را مورد آزار قرار ميدادند و دو هدف داشتند: اول آن كه كسي كه ايمان آورده نتواند تحمل كند و برگردد و دوم آنهايي كه متمايل به اسلام ميشوند وقتي اين شكنجهها را ببينند بترسند و ديگر به سمت اسلام نيايند. البته اين سياست به اين معني نبود كه از فرداي اين تصميم هر جا مسلماني را ديدند شكنجه كنند، بلكه به سبب آن تعصب قبيلگي كه وجود داشت نميتوانستند به راحتي هر كسي را بگيرند و شكنجه كنند.
مشركان بيشتر كساني را ميتوانستند شكنجه كنند كه به نوعي اختيارشان را داشتند و بر آنها مسلط بودند؛ اين افراد شامل سه گروه اشراف زادگان، يعني فرزندان شيوخ و بزرگان قبيله (به دليل وجود نظام پدرسالاري)، بردگان (زيرا برده حكم مال فرد را داشت و اختيارش با ارباب بود) و موالي و جوار گيرندگان بودند. اين سه دسته آزار و اذيت ميشدند و البته عمده گروندگان به پيامبر را نيز اينها تشكيل ميدادند.
مواليان؛ كساني كه سخت ترين شكنجه ها را ميديدند
سختترين شكنجهها را نيز در اين ميان دسته سوم ميكشيدند؛ چون دسته اول كه پاره تنشان بود را نميتوانستند خيلي عذاب كنند. شكنجه آنان بيشتر جنبه روحي رواني داشت، زندانشان ميكردند، ارتباطشان را با دوستانشان قطع مي كردند، آب و غذا دير ميدادند. بردگان را نيز سخت شكنجه ميكردند، ولي تا ميديدند ممكن است بميرند شكنجه را متوقف ميكردند؛ چون بابت آنها پول داده بودند و در اين صورت مالشان از بين ميرفت، اما موالي و جوار گيرندگان نه پاره تنشان بودند و نه مالشان، لذا سخت ترين شكنجهها متوجه آنها بود. اولين شهداي اسلام كه پدر عمار، ياسر، و مادرش سميه و برادرش عبدالله بودند از همين موالي و جوار گيرندگان بودند.
آيا اين سياست اثري داشت؟ بله اين سياست توانست اثر بگذارد، پنج نفر از اسلام برگشتند كه همه از اشراف زادگان بودند. يكي از آنها علي ابن اميه ابن خلف بود. (اسم علي منحصر به اميرالمؤمنين نبوده، محمد و فاطمه نيز همين طور، اما حسن و حسين دو اسم بي سابقه بود.) اين پنج نفر در جنگ بدر به مصاف اسلام آمدند و در آن جنگ كشته شدند؛ در واقع خسر الدنيا و الاخره شدند.
سياستهاي پيامبر در قبال شكنجههاي مشركين
همچنين عدهاي هم ميخواستند ايمان بياورند كه با ديدن اين شكنجهها جا زدند، لذا پيامبر با اين سياست مبارزه كردند و براي خنثي كردن چنين سياستي هجرت به طور كلي و هجرت به حبشه را انتخاب كردند.
كساني كه هجرت كردند عمدتاً دسته اول بودند كه اختيارشان با خودشان بود و اين روش هم مشركان را زمين زد.
چرا پيامبر حبشه را انتخاب كردند؟ در حالي كه ايران، مصر، يمن و روم نيز مجاور سرزمين عربي بود.
مسلمانها در وطن خود امنيت نداشتند، وقتي مجبورند براي حفظ دينشان هجرت كنند بايد به محيطي توحيدي بروند و الا با ورود به محيط شرك آلود ديگر، بيشتر اذيت خواهند شد. خروج از محيط شرك و ورود به سرزمين توحيدي، يمن و ايران را از ميان گزينهها خارج ميكند. محيطهاي توحيدي آن زمان روم و مصر و حبشه است، روم به دليل حاكميت كليساي اورتودكس و تعصب شديد آنان مناسب نبود؛ آنها طبيعتاً اعراب مسلمان را نميپذيرفتند، مصر هم تابع كليساي روم بود، لذا فقط حبشه ميماند.
توطئههاي عمرو عاص در حبشه
حاكم حبشه با آن كه مسيحي بود، اما آزادانديش بود و عقايد مخالف با خودش را تحمل ميكرد. علاوه بر اين درياي سرخ بين حبشه و حجاز فاصله ايجاد كرده بود و مانع طبيعي خوبي به شمار ميرفت تا جلوي حمله غافلگيرانه قريش را بگيرد؛ چرا كه در حبشه از گذشته گمرك وجود داشته و عبور و مرورها كنترل ميشده است.
پيامبر در دو گروه مسلمانها را كه مجموعاً 82 نفر بودند، به حبشه فرستاد. قريش وقتي از اين موضوع باخبر شد خواست اين تدبير را خنثي كند، لذا عمرو ابن عاص و عماره ابن وليد را به حبشه فرستاد. عمروعاص سابقه دوستي با پادشاه آنجا را داشت، ولي با تدبير جعفر ابن ابي طالب توطئه آنها خنثي شد و عمروعاص نيز كه موفق به كاري نشد، فقط فتنه اي را در حبشه ايجاد كرد و بيرون آمد.
از جمله وقايع حبشه آن كه عماره ابن وليد در كشتي مست كرده بود و روابطي بين او و همسر عمروعاص رخ داد و عمروعاص نيز پس از اين ماجرا كينه او را به دل گرفت. بعد از شكست در حبشه براي اين كه به نجاشي ضربه اي وارد كند با حيله توانست عطر مخصوص او را از زن نجاشي بگيرد و موقع رفتن نيز اين را به گردن عماره انداخت. نجاشي هم بشدت عصباني شد و عماره را شكنجه شديدي كرد، همچنين عمروعاص به اطرافيان نجاشي گفت كه نجاشي پنهاني به دين اسلام درآمده و ميخواهد آن را دين رسمي حبشه كند، لذا عده اي بر ضد نجاشي شوريدند و جنگ داخلي رخ داد، اما نجاشي توطئه را در هم كوبيد و مسلمانها نفس راحتي كشيدند.
اما در تواريخ سني مثل تاريخ طبري و سيره ابن هشام آمده در زماني كه مسلمانها در حبشه بودند واقعهاي اتفاق افتاد كه عدهاي از آنها بازگشتند.
استراتژي پيامبر در قبال پيشنهاد صلح مشركان
مشركان وقتي ديدند با تدبير پيامبر سياست ارعابشان خنثي شده، روش خود را عوض كردند. مانند روش هايي كه آمريكا در قبال نظام اسلامي ما به كار گرفته است؛ يعني تا بتوانند ارعاب ميكنند و تهديد به جنگ سخت، بمباران مراكز هستهاي، اشغال بنادر ... و بعد هم پيشنهاد مذاكره مي دهند و ...
مشركان شور كردند و گفتند پيشنهادي به پيامبر بدهيم كه اگر بپذيرد اين مسائل خاتمه مييابد. گفتند ما به تو ميگوييم براي مدتي معين خداي خود را رها كن و خداي ما را بپرست، ما هم در اين مدت بتهايمان را رها ميكنيم و تك خداي تو را ميپرستيم وقتي اين مدت تمام شد اگر تك خداي تو بهتر بود ما ايمان ميآوريم و اگر تو ديدي بتهاي ما بهتر است تو دست بردار و پيرو آيين ما شو.
قبل از اينكه پيامبر بخواهد سخني بر زبان بياورد جبرئيل نازل شد و سوره كافرون را آورد «قل يا ايها الكافرون، لا اعبد ما تعبدون» من چيزي كه شما بپرستيد نميپرستم. «و لا انتم عابدون ما اعبد» شما هم شعار ميدهيد، شما هم بنده خداي من نيستيد و اين مسئله تأكيد ميشود «و لا انا عابد ما عبدتم»، هرگز خدايان شما را نمي پرستم. «و لا انتم عابدون ما اعبد» و پاسخ هم آيه آخر است اگر واقعاً دنبال صلح و آرامش هستيد چوب لاي چرخ اسلام نگذاريد و مزاحم نشويد. دين شما مال خودتان و دين من هم مال خودم.
از آنجا كه مشركان به دنبال كشف حقيقت نبودند، بلكه به دنبال جلوگيري از پيشرفت اسلام و به زمين زدن آن بودند، نپذيرفتند و بر لجاجت و دشمني خود عليه اسلام افزودند.
داستان افسانه قرانين
در منابع سني چنين آمده است: وقتي اين پيشنهاد صلح مطرح شد و سوره كافرون نازل گشت، پيامبر هم كه به دنبال صلح و آرامش بودند، در يك زماني كه همه بزرگان مكه در كنار كعبه جمع بودند و مسلمانان هم حضور داشتند به كنار كعبه آمده و سوره مباركه نجم را قرائت كردند؛ «قسم به ستارگان، اين پيغمبري كه هم نشين شما شده گمراه نميشود و دچار اغوا هم نخواهد شد و از روي هوا و هوس نيز سخن نميگويد بلكه هر چه ميگويد وحي الهي است كه خداي بسيار نيرومند به او آموخته» پيامبر ادامه ميدهند تا به اين آيات ميرسند «آيا نديديد لات و عزي و منات سومين آنها را؟»
تا پيامبر اين آيه را خواند، گفت: اينها بتهاي بلندمرتبهاي هستند كه شفاعتشان موجب اميدواري است. تا پيامبر اين را بر زبان آوردند مشركان غريو شادي سردادند كه او خدايان ما را تكريم و تمجيد كرده، بعد هم پيامبر آيات را ادامه دادند تا به آيه آخر كه سجده واجب دارد رسيدند و نه تنها پيامبر و مسلمانان سجده كردند، بلكه مشركان هم كه ديدند پيامبر با خدايان آنها همراهي ميكند نيز سجده كردند و فقط وليد ابن مغيره، پدر خالد ابن وليد، كه پيرمرد بود و قادر به سجده كردن نبود و يا به خاطر تكبري كه داشت نميخواست بر زمين بيفتد و سجده كند، مشتي خاك از كف مسجد برداشت و بر پيشاني گذاشت! تا مدتي دعواي مشركان و مسلمين فروكش كرد. خبر اين قضيه به حبشه رسيد و گروهي قابل توجه از مسلمين از حبشه بازگشتند.
اين منابع ميگويند بعد از چندي جبرئيل نازل شد و گفت: اين ها چه بود كه گفتي؟ پيامبر گفتند: دست خودم نبود، شيطان اينها را بر زبان من جاري ساخت. جبرئيل هم گفت بايد بروي در جمع مردم و بگويي اينها وحي الهي نبوده و شيطان بر زبان تو جاري ساخته است. پيامبر چنين كردند و بعد از آن دوباره دعواها از سر گرفته شد.
حال آن كه اين داستان كه در منابع اهل تسنن آمده و شيعه آن را افسانه قرانين خوانده، مردود اعلام شده است.
چرا داستان قرانين قابل قبول نيست؟
داستان قابل قبول نيست؛ زيرا كاملاً در تضاد با آيات ابتدايي همين سوره است. آيا مي توان پذيرفت شيطان بر زبان پيغمبر مسلط شود و چيزي را جاري كند كه پيامبر نميخواهد بگويد؟ اين در تضاد با آيات صدر اين سوره است كه شيطان گفته «فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين»؛ يعني زور من به بندگان مخلص تو نميرسد در حالي كه پيامبر، سرآمد بندگان مخلص خداست و آيه قرآن هم ميگويد هرگز اغوا نميشود!
دوم اينكه اگر گفته بودند فقط آن چند آيه را خوانده و اسم بتها را آورده قابل قبولتر بود، ولي گفتهاند از ابتدا تا آخر سوره را خواندهاند. در ادامه آيات ميفرمايد: آيا پسر كه خوب است مال شما و دختر كه بد است مال من؟ قرآن آنها را با اين حرف به تمسخر ميگيرد و ميگويد اين بتها چيزي نيستند جز چند اسم كه شما و پدرانتان بر روي آنها گذاشتهايد، در حقيقت قرآن بتها را تخطئه ميكند.
اين داستان مردود است و برخي از اهل تسنن فهيم نيز مانند شيعه اين را باطل ميداند هر چند در تاريخ طبري و ابن هشام آمده باشد.
ادامه دارد ...
پنجشنبه|ا|29|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبكه خبر دانشجو]
[مشاهده در: www.snn.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3276]
-
گوناگون
پربازدیدترینها