واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پر می زند دلم به هوای غزل
شعر قیصر امین پور انتخاب گزیده هایی از قیصر امین پور برای بازخوانی کاری مشکل است. به خصوص حالا که نیست و وقتی شعرهایش را ورق می زنی چشمانش پیش چشمانت است و صدایش آرام آرام از دور می آید و... خسته ام از آرزوها، آرزوهاى شعارىشوق پرواز مجازى، بال هاى استعارى لحظه هاى کاغذى را روز و شب تکرار کردنخاطرات بایگانى، زندگى هاى ادارىروى میز خالى من، صفحه باز حوادثدر ستون تسلیت ها، نامى از ما یادگارى***سراپا اگر زرد و پژمرده ایمولى دل به پائیز نسپرده ایمچو گلدان خالى لب پنجرهپر از خاطرات ترک خورده ایماگر داغ دل بود، ما دیده ایماگر خون دل بود، ما خورده ایماگر دل دلیل است، آورده ایماگر داغ شرط است، ما برده ایماگر دشنه دشمنان، گردنیماگر خنجر دوستان، گرده ایمگواهى بخواهید، اینک گواههمین زخم هایى که نشمرده ایم!دلى سر بلند و سرى سر به زیراز این دست عمرى به سر برده ایم***گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟پر می زند دلم به هوای غزل، ولیگیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟گیرم به فال نیک بگیرم بهار راچشم و دلی برای تماشا و فال کو؟تقویم چارفصل دلم را ورق زدمآن برگهای سبِِِِزِِ سرآغاز سال کو؟رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماندحال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟***دردهای من جامه نیستندتا ز تن در آورم چامه و چکامه نیستندتا به رشته سخن درآورمنعره نیستندتا ز نای جان بر آورم دردهای من نگفتنیدردهای من نهفتنی استدردهای منگرچه مثل دردهای مردم زمانه نیستدرد مردم زمانه استمردمی که چین پوستینشانمردمی که رنگ روی آستینشانمردمی که نامهایشانجلد کهنه شناسنامه هایشاندرد می کند من ولی تمام استخوان بودنملحظه های ساده سرودنمدرد می کند انحنای روح منشانه های خسته ی غرور منتکیه گاه بی پناهی دلم شکسته استکتف گریه های بی بهانه امبازوان حس شاعرانه امزخم خورده است دردهای پوستی کجا؟درد دوستی کجا؟این سماجت عجیبپافشاری شگفت دردهاستدردهای آشنادردهای بومی غریبدردهای خانگیدردهای کهنه ی لجوج***اگر می توانستماگر داغ رسم قدیم شقایق نبوداگر دفتر خاطرات طراوت پر از ردپای دقایق نبوداگر ذهن آیینه خالی نبوداگر عادت عابران بی خیالی نبوداگر گوش سنگین این کوچه هافقط یک نفس می توانست طنین عبوری نسیمانه را به خاط سپارداگر آسمان می توانست ، یکریزشبی چشمهای درشت تو را جای شبنم ببارداگر رد پای نگاه تو را باد و باران از این کوچه ها آب و جارو نمی کرداگر قلک کودکی لحظه ها را پس انداز می کرداگر آسمان سفره هفت رنگ دلش را برای کسی باز می کردو می شد به رسم امانت گلی را به دست زمین بسپریم و از آسمان پس بگیریماگر خاک کافر نبودو روی حقیقت نمی ریختاگر ساعت آسمان دور باطل نمی زداگر کوها کر نبودنداگر آبها تر نبودنداگر باد می ایستاداگر حرفهای دلم بی اگر بوداگر فرصت چشم من بیشتر بوداگر می توانستم از خاک یک دسته لبخند پرپر بچینمتو را می توانستم ای دور از دور یک بار دیگر ببینماگر می توانستماگر داغ رسم قدیم شقایق نبوداگر دفتر خاطرات طراوت پر از ردپای دقایق نبوداگر ذهن آیینه خالی نبوداگر عادت عابران بی خیالی نبوداگر گوش سنگین این کوچه هافقط یک نفس می توانست طنین عبوری نسیمانه را به خاطر سپارداگر آسمان می توانست ، یکریزشبی چشمهای درشت تو را جای شبنم ببارداگر رد پای نگاه تو را باد و باران از این کوچه ها آب و جارو نمی کرداگر قلک کودکی لحظه ها را پس انداز می کرداگر آسمان سفره هفت رنگ دلش را برای کسی باز می کردو می شد به رسم امانت گلی را به دست زمین بسپریم و از آسمان پس بگیریماگر خاک کافر نبودو روی حقیقت نمی ریختاگر ساعت آسمان دور باطل نمی زداگر کوهها کر نبودنداگر آبها تر نبودنداگر باد می ایستاداگر حرفهای دلم بی اگر بوداگر فرصت چشم من بیشتر بوداگر می توانستم از خاک یک دسته لبخند پرپر بچینمتو را می توانستم ای دور از دور یک بار دیگر ببینم!***خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کنزغمهای دگر غیر از غم عشقت رها کنتو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کنخدایا بیپناهم، ز تو جز تو نخواهماگر عشقت گناه است، ببین غرق گناهمچو نیلوفر عاشقانه چنان میپیچم بهپای توکه سرتا پابشکفد گل ز هر بندم در هوای توبه دست یاری، اگر که نگیری، تو دست دلم را دگر که بگیردبه آه و زاری، اگر نپذیری، شکسته دلم را دگر که پذیرد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 508]