محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1828712304
:.:مجموعه کامل اشعار قیصر امین پور:.:
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: hoobare2nd May 2010, 11:41 PM. در این تاپیک اشعار زیبای شاعر نامی ایران قیصر امین پور رو میذاریم خیلی تعجب کردم که این تاپیک رو تو این بخش ندیدم شاید سرچ من درست نبوده اگه تاپیک تکراریه ممنون میشم مدیران زحمت پاک کردنش رو بکشن :) dina 20066th May 2010, 02:03 PMدستور زبان عشق دست عشق از دامن دل دور باد! می توان آیا به دل دستور داد؟ می توان آیا به دریا حکم کرد که دلت را یادی از ساحل مباد؟ موج را آیا توان فرمود: ایست! باد را فرمود: باید ایستاد؟ آنکه دستور زبان عشق را بی گذاره در نهاد ما نهاد خوب می دانست تیغ تیز را در کف مستی نمی بایست داد ساحره6th May 2010, 11:27 PMآواز عاشقانهي ما در گلو شكست حق با سكوت بود ، صدا در گلو شكست ديگر دلم هواي سرودن نميكند تنها بهانهي دل ما در گلو شكست سربسته ماند بغض گره خورده در دلم آن گريههاي عقدهگشا در گلو شكست اي داد ، كس به داغ دل باغ ، دل نداد اي واي ، هايهاي عزا در گلو شكست آن روزهاي خوب كه ديديم ، خواب بود خوابم پريد و خاطرهها در گلو شكست "بادا" مباد گشت و "مبادا" به باد رفت "آيا" ز ياد رفت و "چرا" در گلو شكست فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند نفرين و آفرين و دعا در گلو شكست تا آمدم كه با تو خداحافظي كنم بغضم امان نداد و خدا..... در گلو شكست hoobare9th May 2010, 02:59 PMسفر ایستگاه قطار می رود تو میروی تمام ایستگاه میرود و من چقدر ساده ام که سالهای سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام! hoobare9th May 2010, 03:12 PMتو را دوست دارم من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم؛ تو را دوست دارم نه خطی! نه خالی! نه خواب و خیالی! من ای حس مبهم تورا دوست دارم سلامی صمیمی تر از غم ندیدم به اندازۀ غم تو را دوست دارم بیا تا صدا از دل سنگ خیزد بگوییم با هم تو را دوست دارم جهان یک دهان شد هم آواز با ما: تو را دوست دارم؛ تو را دوست دارم... hoobare9th May 2010, 03:16 PMباران چشم ها پرسشی بی پاسخ حیرانی ها دست ها تشنه ی تقسیم فراوانی ها با گل زخم سر راه تو اذین بستم داغ های دل ما جای چراغانی ها حالیا دست کریم تو برای دل ما سر پناهی ست در این بی سرو سامانی ها وقت ان شد که به گل حکم شکفتن بدهی ای سر انگشت تو اغاز گل افشانی ها فصل تقسیم گل گندم لبخند رسید فصل تقسیم غزل ها و غزل خوانی ها سایه ی امن کسای تو مرا بر سر بس تا پناهم دهد از وحشت عریانی ها چشم تو لایحه ی روشن اغاز بهار طرح لبخند تو پایان پریشانی ها hoobare9th May 2010, 03:19 PMشعر تا نسوزم تا نسوزانم تا مبادا بی هوا خاموش.... پس چگونه بی امان روشن نگه دارم سالها این پاره آتش را در کف دستم؟ تا بدانم همچنان هستم! hoobare9th May 2010, 03:19 PMپند پیشینیان پیشینیان با ما در کار این دنیا چه گفتند؟ گفتند:باید سوخت گفتند:باید ساخت گفتیم:باید سوخت اما نه با دنیا که دنیا را! گفتیم باید ساخت اما نه با دنیا که دنیا را ! hoobare9th May 2010, 03:20 PMشهیدان را به نوری ناب شوییم درون چشمه مهتاب شوییم شهیدان مثل آب چشمه پاکند شگفتا آب را با آب شوییم hoobare9th May 2010, 03:21 PMکودکی ها(2) باد بازیگوش بادبادک را بادبادک دست کودک را هر طرف می برد کودکی هایم با نخی نازک به دست باد آویزان!!!! hoobare9th May 2010, 03:22 PMطرحی برای صلح(3) شهیدی که بر خاک میخفت سر انگشت در خون خود می وزد و می نوشت دو سه حرف بز سنگ: به امید پیروز واقعی نه در جنگ که بر جنگ! hoobare9th May 2010, 03:26 PMحسرت همیشگی حرفهای ما هنوز ناتمام ... تا نگاه میکنی : وقت رفتن است باز هم همان حکایت همیشگی ! پیش از آن که با خبر شوی ! لحظه عزیمت تو ناگزیز میشود آی ... ای دریغ و حسرت همیشگی ! ناگهان چقدرزود دیر میشود ! الفبای درد الفبای درد ازلبم میتراود نه شبنم ، که خون از شبم میتراود سه حرف است مضمون سیپاره دل الف . لام . میم . از لبم میتراود چنان گرم هذیان عشقم که آتش به جای عرق از تبم میتراود زدل بر لبم تا دعایی برآید اجابت زهر یاربم میتراود ز دین ریا بی نیازم ، بنازم به کفری که از مذهبم میتراود hoobare9th May 2010, 03:27 PMفال نیک گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟ پر می زند دلم به هوای غزل، ولی گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار را چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟ تقویم چارفصل دلم را ورق زدم آن برگهای سبِِِِزِِِ سرآغاز سال کو؟ رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟ hoobare9th May 2010, 03:28 PMتقویم ها عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم در خاک شد صد غنچه در فصل شکفتن ما نیز جز خاکستری بر سر نکردیم دل در تب لبیک تاول زد ولی ما لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم حتی خیال نای اسماعیل خود را همسایه با تصویری از خنجر نکردیم بی دست و پاتر از دل خود کس ندیدیم زان رو که رقصی با تن بی سر نکردیم hoobare9th May 2010, 03:28 PMطرحی برای صلح 1 کودک با گربه هایش در حیاط خانه بازی می کند مادر، کنار چرخ خیاطی آرام رفته در نخ سوزن عطر بخار چای تازه در خانه می پیچد صدای در! ـ «شاید پدر!» hoobare9th May 2010, 03:29 PMترانه ای برای آشتی چه می شد اگر مثل پروانه ها کمی دست و پای دلت باز بود به هر جا دلت خواست سر می زدی از این خاک امکان پرواز بود اگر باخبر بودی از آسمان به روی زمین این خبر ها نبود اگر خانه پر بود از پنجره نیازی به این قفل و درها نبود اگر با خبر باشی از آسمان خبر های آن سو همه آبی اند خبر های روشن خبرهای خوب همه آفتابی و مهتابی اند خبرهای آن سو همه سبز سبز خبر های این سو همه سرخ و زرد در آن سو همه رنگ آرامش است در این سو همه رنگ نیرنگ و درد در این آسمان و زمین بزرگ مگر یک وجب جا برای تو نیست؟! مگر شاخ یا دم در آورده ای؟! که جای دم و شاخ های تو نیست؟! هوای تنفس در این جا کم است؟! و یا آب و نانش به اندازه نیست؟! برای تو خورشید و ماهش کم است؟! و یا کهکشانش به اندازه نیست؟! تمام زمین جای جولان توست بگو جا برای تو تنگ است باز؟! نه تنها زمین آسمان مال توست نیازی به شمشیر و جنگ است باز؟! hoobare9th May 2010, 03:34 PMبی بال پریدن پرندگان را به دسته های مختلف تقسیم کرده اند. اما من گمان می کنم می شود همهء پرندگان را به سه دسته تقسیم کرد: پرندگان دسته اول و دوم را همهء ما می شناسیم ولی پرندگان دسته سوم را کمتر کسی می شناسد: پرندگانی که بدون بال پرواز می کنند! پرندگانی که می خندند! پرندگانی که می کنند! پرندگانی که فکر می کنند! پرندگانی که می نویسند! آری، تنها پرنده ای که بال ندارد ولی می تواند پرواز کند ، انسان است. البته نه پرواز با هواپیما. زیرا موش و خرگوش و فیل و شتر هم می توانند با هواپیما پرواز کنند. اگر اینطور باشد ، سنگ و سنگ پشت هم پرواز می کنند. البته با کلک مرغابی ! ( آن حکایت مرغابی ها و لاک پشت در کتاب فارسی دبستان که یادمان هست!) اما اینها که پرواز نیست. . . پس منظور از پرواز انسان ، پرواز با هواپیما نیست ، بلکه پرواز خود انسان است آن هم بدون بال ، یعنی بدون بالی که دیده شود. با دو بال ظریف عقل و عشق. با دو بال لطیف خیال و احساس. انسان می تواند دو بال برای خود دست و پا کند و با آنها تا جایی پرواز کند که پر عقاب هم آنجا می ریزد و پر فرشتگان و حتی پر جبرئیل هم در آنجا می سوزد. تا روی ناف قلّه ء قاف ، تا زیر سایه ی بال سیمرغ ، تا آغوش مهربان خدا... اگر خودش بخواهد ... 1. پرندگانی که بال دارند و پرواز می کنند. 2. پرندگانی که بال ندارند و پرواز نمی کنند. 3. پرندگانی که بال ندارند ولی پرواز می کنند. hoobare9th May 2010, 03:35 PMخدا در همسایگی ماست !! چرا همه ی نقشه های جغرافیا دو قسمت دارد ؟ چرا همه چیز به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم میشود ؟؟ چرا رنگ آسمان در شمال شهر آبی در جنوب شهر خاکستری است ؟ چرا پرنده های جنوب شهری با بال های وصله دار پرواز میکنند ؟؟ چرا بهار در جنوب شهر زرد است ؟ چرا برف در جنوب شهر سیاه؟ چرا گربه های شمال شهری شیر پاستوریزه میخورند ؟؟ چرا بچه های شمال شهر وقتی فوتبال بازی میکنند گل های تازه و قشنگ و رنگارنگ به هم میزنند ؟ چرا دنیای بچه های جنوب شهر سیاه و سفید است ؟؟؟ چرا دنیای بچه های شمال شهر رنگی است ؟؟ خواب های رنگی !! سفره های رنگی ! فیلمهای رنگی!مگر خون آنها رنگین تر است؟؟ چرا آنها در شمال به دنیا می آیند ؟ در شمال گهواره میخوابند ؟ درشمال زندگی میکنند ؟ و وصییت میکنند که آنهارا در شمال قبرستان به خاک بسپارند !!! اگر شمال بهتر است چرا جهت قبله به سمت جنوب است ؟؟ چرا خدا خانه ی خود را در جهت جنوب ساخته است ؟ من به سمت جنوب نماز میخوانم !! خدا در همسایگی ماست . خدا در همه جاست . خدا باید در همه جا باشد !! من این نقشه هارا قبول ندارم ! چه کسی این نقشه هارا برای ماکشیده است ؟؟ وقتی باران بهاری ببارد همه ی نقشه های کاغذی را خراب میکند !! و همه ی نقشه هارا نقش بر آب میکند ساحره10th May 2010, 09:29 PMسراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم چو گلدان خالی لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم hoobare14th May 2010, 11:35 PMحرفهای ِ ما هنوز ناتمام تا نگاه می کنی وقت ِ رفتن است باز هم همان حکایت ِ همیشگی پیش از آنکه با خبر شوی لحظه ی عزیمتت ناگزیر می شود ای دریغ و حسرت و همیشگی ناگهان چقدر زود دیر می شود hoobare14th May 2010, 11:44 PMهرگز دلم نخواست بگویم: هرگز مرگ از طنین هرگز می زاید اما همیشه از ریشه ی همیشه می آید رفتن همیشه رفتن حتی همیشه در نرسیدن رفتن! hoobare18th May 2010, 12:39 AMنام گمشده دلم را ورق میزنم به دنبال نامی که گم شد در اوراق زرد و پراکنده این کتاب قدیمی به دنبال نامی که من... من شعر هایم که من هست و من نیست... به دنبال نامی که تو توی اشنا-ناشناس تمام غزل ها به دنبال نامیکه او به دنبال نامی که کو؟ ساحره18th May 2010, 10:45 PMلبخند تو خلاصه خوبیهاست لختی بخند خنده گل زیباست پیشانیت تنفس یک صبح است صبحی که انتهای شب یلداست در چشمت از حضور کبوترها هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست رنگین کمان عشق اهورایی از پشت شیشه دل تو پیداست فریاد تو تلاطم یک طوفان آرامشت تلاوت یک دریاست با ما بدون فاصله صحبت کن ای آن که ارتفاع تو دورازماست rooya_k2222nd May 2010, 01:18 PMخسته ام از آرزوها ، آرزوهاي شعاري شوق پرواز مجازي ، بالهاي استعاري لحظه هاي کاغذي را، روز و شب تکرار کردن خاطرات بايگاني،زندگي هاي اداري آفتاب زرد و غمگين ، پله هاي رو به پايين سقفهاي سرد و سنگين ، آسمانهاي اجاري با نگاهي سر شکسته،چشمهايي پينه بسته خسته از درهاي بسته، خسته از چشم انتظاري صندلي هاي خميده،ميزهاي صف کشيده خنده هاي لب پريده ، گريه هاي اختياري عصر جدول هاي خالي، پارک هاي اين حوالي پرسه هاي بي خيالي، نيمکت هاي خماري رو نوشت روزها را،روي هم سنجاق کردم: شنبه هاي بي پناهي ، جمعه هاي بي قراري عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها خاک خواهد بست روزي ، باد خواهد برد باري روي ميز خالي من، صفحه ي باز حوادث در ستون تسليتها ، نامي از ما يادگاري قیصر امین پور rooya_k2222nd May 2010, 01:19 PMچشم ها پرسش بي پاسخ حيراني ها دست ها تشنه تقسيم فراواني ها... عمري به جز بيهوده بودن سر نكرديم تقويم ها گفتند و ما باور نكرديم دل در تب لبيك تاول زد ولي ما لبيك گفتن را لبي هم تر نكرديم... شعاع درد مرا ضرب در عذاب كنيد مگر مساحت رنج مرا حساب كنيد... دلم قلمرو جغرافياي ويراني است هواي ناحيه ما هميشه باراني است قیصر امین پور rooya_k2222nd May 2010, 01:19 PMگفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟ پر می زند دلم به هوای غزل، ولی گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار را چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟ تقویم چارفصل دلم را ورق زدم آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟ رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟ قیصر امین پور rooya_k2222nd May 2010, 01:20 PMموجیم و وصل ما ، از خود بریدن است ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است تا شعله در سریم ، پروانه اخگریم شمعیم و اشک ما ،در خود چکیدن است ما مرغ بی پریم ، از فوج دیگریم پرواز بال ما ، در خون تپیدن است پر می کشیم و بال ، بر پرده ی خیال اعجاز ذوق ما ، در پر کشیدن است ما هیچ نیستیم ، جز سایه ای ز خویش آیین آینه ، خود را ندیدن است گفتی مرا بخوان ، خواندیم و خامشی پاسخ همین تو را ، تنها شنیدن است بی درد و بی غم است ، چیدن رسیده را خامیم و درد ما ، از کال چیدن است قیصر امین پور ساحره22nd May 2010, 10:31 PMاین روزها که می گذرد ، هر روز احساس می کنم که کسی در باد فریاد می زند احساس می کنم که مرا از عمق جاده های مه آلود یک آشنای دور صدا می زند آهنگ آشنای صدای او مثل عبور نور مثل عبور نوروز مثل صدای آمدن روز است آن روز ناگزیر که می آید روزی که عابران خمیده یک لحظه وقت داشته باشند تا سربلند باشند و آفتاب را در آسمان ببینند روزی که این قطار قدیمی در بستر موازی تکرار یک لحظه بی بهانه توقف کند تا چشم های خسته ی خواب آلود از پشت پنجره تصویر ابرها را در قاب و طرح واژگونه ی جنگل را در آب بنگرند آن روز پرواز دستهای صمیمی در جستجوی دوست آغاز می شود روزی که روز تازه ی پرواز روزی که نامه ها همه باز است روزی که جای نامه و مهر و تمبر بال کبوتری را امضا کنیم و مثل نامه ای بفرستیم صندوقهای پستی آن روز آشیان کبوترهاست روزی که دست خواهش ، کوتاه روزی که التماس گناه است و فطرت خدا در زیر پای رهگذران پیاده رو بر روی روزنامه نخوابد و خواب نان تازه نبیند روزی که روی درها با خط ساده ای بنویسند : " تنها ورود گردن کج ، ممنوع ! " و زانوان خسته ی مغرور جز پیش پای عشق با خاک آشنا نشود و قصه های واقعی امروز خواب و خیال باشند و مثل قصه های قدیمی پایان خوب داشته باشند روز وفور لبخند لبخند بی دریغ لبخند بی مضایقه ی چشم ها آن روز بی چشمداشت بودن ِ لبخند قانون مهربانی است روزی که شاعران ناچار نیستند در حجره های تنگ قوافی لبخند خویش را بفروشند روزی که روی قیمت احساس مثل لباس صحبت نمی کنند پروانه های خشک شده ، آن روز از لای برگ های کتاب شعر پرواز می کنند و خواب در دهان مسلسلها خمیازه می کشد و کفشهای کهنه ی سربازی در کنج موزه های قدیمی با تار عنکبوت گره می خورند در دست کودکان از باد پر شوند روزی که سبز ، زرد نباشد گلها اجازه داشته باشند هر جا که دوست داشته باشند ، بشکفند دلها اجازه داشته باشند هر جا نیاز داشته باشند بشکنند آیینه حق نداشته باشد با چشم ها دروغ بگوید دیوار حق نداشته باشد بی پنجره بروید آن روز دیوار باغ و مدرسه کوتاه است تنها پرچینی از خیال در دوردست حاشیه ی باغ می کشند که می توان به سادگی از روی آن پرید روز طلوع خورشید از جیب کودکان دبستانی روزی که باغ سبز الفبا روزی که مشق آب ، عمومی است دریا و آفتاب در انحصار چشم کسی نیست روزی که آسمان در حسرت ستاره نباشد روزی که آرزوی چنین روزی محتاج استعاره نباشد ای روزهای خوب که در راهید! ای جاده های گمشده در مه ! ای روزهای سخت ادامه ! از پشت لحظه ها به در آیید ! ای روز آفتابی ! ای مثل چشم های خدا آبی ! ای روز آمدن ! ای مثل روز ، آمدنت روشن ! این روزها که می گذرد ، هر روز در انتظار آمدنت هستم ! اما با من بگو که آیا ، من نیز در روزگار آمدنت هستم ؟ hoobare12th June 2010, 11:45 PMاز غم خبری نبود اگر عشق نبود دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود ؟ بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود این دایره ی کبود ، اگر عشق نبود از آینه ها غبار خاموشی را عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود ؟ در سینه ی هر سنگدلی در تپش است از این همه دل چه سود اگر عشق نبود ؟ بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود ؟ دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود از دست تو در این همه سرگردانی تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود ؟ naghmeirani13th June 2010, 12:03 AMدیریاست از خود، از خدا، از خلق دورم با اینهمه در عین بیتابی صبورم پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی سرشاخههای پیچدرپیچ غرورم هر سوی سرگردان و حیران در هوایت نیلوفرانه پیچكی بیتاب نورم بادا بیفتد سایهی برگی به پایت باری، به روزی روزگاری از عبورم از روی یكرنگی شب و روزم یكی شد همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم خط میخورد در دفتر ایام، نامم فرقی ندارد بیتو غیبت یا حضورم در حسرت پرواز با مرغابیانم چون سنگپشتی پیر در لاكم صبورم آخر دلم با سربلندی میگذارد سنگِ تمامِ عشق را بر خاکِ گورم الناز م15th June 2010, 10:31 AMیک کلبه ی خراب و کمی پنجره یک ذره آفتــــــاب و کمی پنجره ای کاش جای این همه دیوار و سنگ آیینه بود و آب و کمی پنجــــــــــــــره در این سیاه چـــال سراسر سوال چشم و دلی مجاب و کمی پنجره بویی زنان و گل به همه می رسید با برگی از کتـــــــاب و کمی پنجره موسیقی سکوت شب و بوی سیب یک قطعه شعر نــاب و کمی پنجره ساحره27th June 2010, 09:49 PMمساحت رنج شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید مگر مساحت رنج مرا حساب کنید محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید خطوط منحنی خنده را خراب کنید طنین نام مرا موریانه خواهد خورد مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید مگر سماجت پولادی سکوت مرا درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید بلاغت غم من انتشار خواهد یافت اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید naghmeirani28th June 2010, 12:04 AMآواز عاشقانه ی ما در گلو شکست . حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست . دیگر دلم هوای سرودن نمی کند . تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست . سر بسته ماند بغض گره خورده در دلم . آن گریه های عقده گشا در گلو شکست . ای داد ، کس به داغ دل باغ، دل نداد . ای وای ، های های عزا در گلو شکست . آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود. خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست . بادا، مباد گشت و مبادا، به باد رفت . آیا،ز یاد رفت و چرا در گلو شکست . فرصت گذشت و حرف دلم نا تمام ماند . نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست . تا آمدم که با تو خدا حافظی کنم . بغضم امان نداد و خدا ... در گلو شکست . ساحره28th June 2010, 09:00 PMبا این همه اما با این همه تقصیر من نبود که با این همه ... با این همه امید قبولی در امتحان سادهْ تو رد شدم اصلاً نه تو ، نه من ! تقصیر هیچ کس نیست از خوبی تو بود که من بد شدم ! naghmeirani29th June 2010, 03:07 PMکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند میشود....نمیشود.... گاهي گمان نميكني ولي ميشود گاهي نميشود ، نميشود كه نميشود گاهي هزار دوره دعا بي اجابتست گاهي ناگفته قرعه به نام تو ميشود گاهي گداي گدايي و بخت يار نيست گاهي تمام شهر گداي تو ميشود.. .................................................. .کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند گاهی عاقبت میشود ...نمیشود... ساحره29th June 2010, 10:02 PMاگر دل دلیل است سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولى دل به پائیز نسپرده ایم چو گلدان خالى لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم اگر خون دل بود ، ما خورده ایم اگر دل دلیل است ، آورده ایم اگر داغ شرط است ، ما برده ایم اگر دشنه دشمنان ، گردنیم اگر خنجر دوستان ، گُرده ایم گواهى بخواهید ، اینک گواه همین زخم هایى که نشمرده ایم ! دلى سر بلند و سرى سر به زیر از این دست عمرى به سر برده ایم rooya_k2230th June 2010, 01:19 AMتو را به راستی تورا به رستخیز مرا خراب کن! که رستگاری و درستکاری دلم به دستکاری همین غم شبانه بسته است که فتح آشکار من به این شکست های بی بهانه سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 608]
-
گوناگون
پربازدیدترینها