تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):كسى از شما موهاى سبيل و موهاى زير بغل و موى زير شكم خود را بلند نكند؛ چرا كه شيطان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820865847




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اختصاصي فارس/مقاومت فلسطين به روايت«احمد جبريل»(2):در كشور هاي مجاور فلسطين تحركات آزادي بخش ممنوع بود


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: اختصاصي فارس/مقاومت فلسطين به روايت«احمد جبريل»(2):در كشور هاي مجاور فلسطين تحركات آزادي بخش ممنوع بود
خبرگزاري فارس:در كشورهاى همسايه فلسطين مطابق با يك قرارداد بين المللى تحركات جنبشهاى فلسطيني در اين كشورها ممنوع بود.اگر ما چيزى مى نوشتيم و در خيابان مى انداختيم دستگاه امنيتى ما را مى گرفت و اين كار خطرناك بود .


*احمد منصور :به مرحله مهمي رسيديم، يعني فارغ التحصيل شدن شما از دانشكده جنگ مصر در سال 1959 ،‌در رشته مهندسي نظامي . گفتيد كه علاقمند به شركت در جنگ الجزاير بوديد اما نيروهاي الجزايري در پاسخ به علاقنمدي شما اعلام كردند كه اگر زماني خواستند چنين فرصتي را به غير الجزايري بدهند قطعا شما اولين نفري هستيد كه چنين فرصتي خواهيد داشت . در همان سال يعني 1959 به سوريه برگشتيد و به عنوان افسر وارد ارتش سوريه شديد و تلاشهاي خود را براي ايجاد «جبهه آزادي بخش فلسطين» آغاز كرديد .براي ما بگوييد تحت شرايط امنيتي آن دوران يعني دوره عبدالناصر و چهره امنيتي قوي اي به نام «عبدالحميد سراج» طي دوره اتحاد مصر و سوريه چگونه توانستيد افراد خود را انتخاب كنيد ، در حاليكه آن دوره ، دوره سركوب بود و شما هم نظامي و اين براي شما به معناي محاكمه نظامي و مجازات سخت بود و اين مساله را هم بايد در نظر داشت كه اگر توجيه و توضيحي ارايه مي داديد مورد قبول نبود .

*احمد جبريل : ابتدا بايد صراحتا بگويم كه اين شخص بسيار پايبند به اخلاق بود .

*احمد منصور : چه معيارهايي داشتيد كه بر طبق آنها اعضاي گروه پايبند به اخلاق محسوب مي شدند؟

*احمد جبريل : ما يكسري معيارهايي داشتيم كه با آن اعضا را مي سنجيديم. در وهله اول اخلاق فرد مهم بود . قبل از اينكه موضوعي را با طرف مطرح كنيم صداقت را در رفتارش مي سنجيديم . امتحانش مي كرديم تا ببينيم صادق و شجاع است و آيا شخصيت متعادلي دارد يا نه.

*احمد منصور : آموزش نظامي به چه صورت بود ؟

*احمد جبريل : بعد از آن بعضي مطالب را با او درميان مي گذاشتيم ،‌يعني مثلا من به عنوان مربي فرماندهي دوره كه مي دانست فلسطينيها چطور به عنوان دانشجويان افسري براي خدمت وارد ارتش مي شوند و كلاسهايشان به چه صورت برگزار مي شود به دانشكده مهندسي نظامي منتقل شدم . من مربي بودم و بيشتر زندگي ام را در ارتش گذرانده بودم. به آينده فكر مي كردم و به همين دليل با نهايت جديت در ارتش كار مي كردم و در كارم غرق مي شدم . ويژگيهاي من با يك افسر عادي فرق داشت .افسر به مرخصي مي رفت اما ما در پادگان مي مانديم و به طرح مبارزه با بيسوادي مي پرداختيم . واحدهايي كه من مسووليتشان را به عهده داشتم از ممتازترين واحدهاي ارتش بود . من دانشجويان همدوره خودم را مي شناختم . مي دانستم كه چطور مي توانم ويژگيهاي آنها را بشناسم . موضوع را با آنها در ميان مي گذاشتم . با هريك جداگانه موضوع را مطرح مي كردم . از آنها مي پرسيدم به نظر شما چگونه مي توان فلسطين را آزاد كرد . با هريك سه - چهار جلسه مي نشستم و گفتگو مي كردم ، دقت مي كردم كه چگونه راجع به اين موضوع فكر مي كند. اينكه آيا شخصيتي متفاوتي است يا اينكه اصولي دارد كه من مي توانم روي اين اصول كار كنم و از اين طريق باب گفتگو را باز كنم . كسي كه با آنها صحبت مي كرد فرمانده شان بود يعني افسري چون من كه برايش راحت است با آنها صحبت كند . اما آنها به سختي مي توانستند فرماندهي چون من پيدا كنند .

*احمد منصور : بفرماييد در آن زمان چه نسبتي از فلسطينيها به اين گفتگوها جواب مثبتي دادند و چه تعداد از دانشجويان نظامي فلسطيني به دنبال يافتن راه حلي براي اين مساله بودند؟

*احمد جبريل : نسبت بسيار كمي بود . در درجه اول ترس از دستگاههاي امنيتي و كنترل «عبدالحميد سراج» وجود داشت . اين موضوع باعث وحشت مردم و به خصوص افسران فلسطيني بود كه بحث را با آنها در ميان گذاشته بودم . آنها دستگير و زنداني شدند و اكثرشان به زندان "المزه " افتادند و مورد شكنجه هاي سنگين قرار گرفتند. يعني شكنجه هاي غير انساني كه من مي دانم چه هستند تا جايي كه موجب معلوليت جسمي آنها شد .

*احمد منصور : يعني در اثر شكنجه ؟

*احمد جبريل : بله آن نوع شكنجه مي توانست باعث معلوليت شود .

*احمد منصور : به چه دليل ؟

*احمد جبريل : نه به اين دليل كه كمونيست بودند بلكه آنها مي گفتند شما جزو طرفداران «عفيف البرزه» هستيد . شما ياد گرفتيد كه چطور كودتا كنيد بنابراين وقتي سر بحث را با آنها باز مي كرديم بسياري از آنها عقب مي كشيدند اما من به شخصه موضوع را با حداقل 30 نفر از اين افسران در ميان گذاشتم .

*احمد منصور : چند نفر از اين تعداد به شما جواب مثبت دادند ؟‌

*احمد جبريل : 6 نفر مي شدند .

*احمد منصور : از ميان 30 نفر؟

*احمد جبريل:از ميان 31 نفر. اتفاقا آنها از بهترينهاي كار خودشان بودند اما ببينيد چطور از به خطر افتادن جانشان مي ترسيدند .

*احمد منصور : آيا شرايط شما بعنوان يك نظامي باعث مي شد كه بين افسرها بدنبال موارد مناسب بگرديد يا اينكه فكر چنين سازماني ،‌ نيازمند جمع كردن نيروهاي نظامي بود كه مثل شما فكر كنند ؟‌

*احمد جبريل : كاملا . چون راه ما در جهت استراتژي نبرد مردمي بود بنابر اين باحضور نيروي نظامي راحت تر مي شد به اهداف اوليه رسيد . اين بدان معنا نيست كه ما جنبه غير نظامي را ناديده مي گرفتيم بلكه بر عكس در عرصه غير نظامي روي دانشجويان و دانش آموزان دبيرستاني كار مي كرديم و اهداف خود را بين آنها جا مي انداختيم. كار من ساعت 3 تمام مي شد. من در پادگان لباسهايم را عوض مي كردم ،‌ پادگانهاي سوريه ، اردوگاههاي فقيرانه اي بود كه با گل ساخته بودند . من در طول شب بيدار مي ماندم و چون وسيله رفت و آمد نبود مجبور بودم از پادگان تا خانه ام كه در مركز دمشق بود پياده بروم. ساعت 6 صبح راه مي افتادم تا به پادگان خودم بروم . بعد از اين مرحله مي رسيم به مرحله مقدماتي . اين مرحله در وهله نخست هسته مركزي جبهه بود و آگاهي سياسي خاصي را مي طلبيد .

*احمد منصور :جناب ابوجهاد!*(1) مي خواهم در اين در اينجا به موضوعي محوري بپردازم . در اين دوره با گرايشات حزب بعث ،‌ اخوان المسلمين و ناسيوناليسم مواجه هستيم . محوريت شما كدام يك بود ؟ شما به كداميك از اينها گرايش داشتيد ؟

*احمد جبريل : رويكردي ناسيوناليستي كه با آميخته با گرايشات ديني بود .

*احمد منصور : يعني همان چيزي كه «طلال ناجي» دبير كل و معاون شما در جبهه در كتابش " خيمه اي ديگر " مي گويد . چندين سال پيش از ظهور انديشه هاي ماركسيستي.

*احمد جبريل :دقيقا چندين سال بعد .

*احمد منصور :با وجود اينكه همه شما زمينه هاي ديني داشتيد و اكثرتان افراد متديني هستيد و بسياري از شما شايد نماز هم بخوانيد اما «طلال ناجي» مي گويد «رفيق احمد جبريل» انديشه هاي ماركسيستي را نفي نمي كرد اما راضي نبود كه در آن دوران رويكرد جبهه در جهت انديشه هاي ماركسيستي باشد .

*احمد جبريل : ببيـنيد! اولا نام تشكل ما " جبهه آزادي بخش فلسطين " است. اين «جبهه» متعلق به كساني است كه به مبارزه مسلـحانه و جنـگ ملت ايمان داشته باشند ، ‌هر كس چنين اعتقادي دارد، صرف نظر از نوع تفكرش ، به جبهه ما خوش آمده است .

*احمد منصور : يعني به اين نكته اهميت نمي داديد كه شخص بايد حتما گرايش «بعثي» يا «اسلامي» داشته باشد ؟

*احمد جبريل : نه! گذشته از آن ، وقتي كسي وارد «جبهه» مي شد ممنوع بود كه رابطه تشكيلاتي با ديگران داشته باشد .

*احمد منصور : يعني احزاب ديگر .

*احمد جبريل : يعني احزاب سياسي اي كه در آن عضويت داشتند .

*احمد منصور: شما چه وجهه سياسي به آن داديد ؟

*احمد جبريل : همانطور كه گفته بودم اين يك نبرد ملي بين ما و دشمن صهيونيستي بود كه در عين حال زمينه اي اسلامي هم داشت . ما ساليان سال اينگونه باقي مانديم .

*احمد منصور : يعني مولفه هاي ايدئولوژي اسلامي ،‌عنصر كم اهميت تري در انديشه «جبهه» بود؟‌

*احمد جبريل : واقعيت اين است كه نه! بگذاريد از اول بگويم. ‌اولين شهيد شاخه فرماندهي كل را در نظر بگيريد ؛ «خالد الامين» . اين انسان يك روحاني و فرمانده بخش آمادگي جسماني بود .

*احمد منصور : يعني به او چه مي گفتيد ؟ مي گفتيد تو در راه خدا كشته مي شوي و بعد از مرگ به كجا خواهي رفت ؟

*احمد جبريل : مساله فلسطين يا مساله ظلم بر فلسطينيان موضوعى نيست كه فهمش مشكل باشد . در نظر فلسطينيها اينگونه است كه مى خواهى سلاحت را بردارى و به جنگ بروى . عربى هم كه از شمال افريقا مى آيد همينطور . مى آيد كه در فلسطين بجنگد . مصريهايى كه از بين خود شما مى آمدند و در فلسطين مى جنگيدند چه ذهنيتى داشتند ؟ ذهنيتشان اين بود كه اين مساله ، مساله حقانيت است ، مساله عادلانه رفتار كردن با سرزمين معراج است . ما به نخستين قبله مسلمانان آمده ايم ، بايد بياييم چون مى خواهيم اين سرزمين را از لوث وجود صهيونيستـها پاك كنيم . اين موضوع احتياجى به چهارچوب فكرى ندارد. يعنى ما يك«حزب» نبوده ايم كه بگوييم چهارچوب فكرى معين و محدود داريم.

*احمد منصور : اما شما يك «جبهه» هستيد .

*احمد جبريل : جبهه براى توست . تويى كه به مبارزه مسلحانه و مبارزه مردمى ايمان دارى . شما مى توانى با افرادى كه ما سازماندهى كرديم مثل «محمود السلطي» يا «صالح» تماس بگيرى و بپرسى ، همه مطالب به صورت مكتوب وجود دارد . بايد بگويم كه «زهير خطيب» و «هشام شريف» خودشان حزب بعثى بودند و در فدراسيون دانشجويان فعاليت داشتند اما اينجا جايى است كه تو بايد اين قبيل روابطتت را قطع كنى . فقط كمونيستها بودند كه بين ما نيامدند، اما نيروهايى داشتيم شامل ملى ها و بعثي ها ، اخواني ها يا بچه هاي «آزادى بخش اسلامى» كه به ما پيوستند . وقتى مى خواستيم كار اعزام ماشينهاى گشتى را به سرزمين هاى اشغالى شروع كنيم ، من مى خواستم جوانان و بچه ها را با ادله شرعي اسلامى قانع به اين كار كنم .

*احمد منصور : يعنى به عنوان يك ذهنيت و نقطه شروع ؟

*احمد جبريل : من به دنبال اين بودم كه فتواى اين كار را از شيوخمان بگيرم .

*احمد منصور : يعنى راحت نمى شد مراجع را ديد ؟

*احمد جبريل : چون آنها با حكومت ارتباط داشتند و مى گفتند اين چه راهى است كه در پيش گرفتيد ؟ اينجا يك كشور است ، حكومت دارد ، حساب و كتاب دارد ، حتى بعضى از آنها مى گفتند تا وقتيكه حكومت اسلامى تشكيل نشده اگر خونتان بريزد هدر رفته است .
من با «ابوالامين» كه بعدها به شهادت رسيد پيش «شيخ خطاب» رفتيم . نشستيم چهار ساعت با هم صحبت كرديم . به من گفت پسرم تا وقتى كه انسان در اين راه است بايد براى اعتلاى " كلمة الله " حركت كند ، كسى كه حافظ شهادت است ، خود شهيد محسوب مى شود .

*احمد منصور : من براى جمع آورى اطلاعات در مورد «جبهه» با مشكلات بسيارى مواجه شدم . متأسفانه «جبهه» و شما بيشتر به ابعاد نظامى و آموزش نظامى پرداختيد و بقيه جوانب را فراموش كرديد تا جايى كه افرادى غير از شما ثمره تبليغاتى و سياسى آن را برداشت كردند. حتى در جلساتى كه راجع به آمادگى جسمانى مفصل صحبت كرديم من با نوع ادبيات كلامى شما با مشكل مواجه شدم. گرچه در منابع مختلف جستجو كردم اما شايد بتوان گفت كتاب دكتر «طلال نجم» تنها منبعى است كه در مورد شما نوشته شده كه البته مجلات و مطالب چاپ شده ديگر را هم بايد به آن اضافه كرد . او در صفحه 46 كتابش به اين نكته اشاره مى كند كه در آگوست 1962 تعدادى از جوانان «جبهه» دستگير شدند . در آن زمان رئيس دادگاه نظامى سوريه «مطيع السمان» بود . آنها به دنبال افسرى مى گشتند كه مسؤول اين مجموعه بوده است. شما به دفتر «مطيع السمان» رفتيد و گفتيد كه من افسر مسؤول اين جوان ها هستم . داستان چه بود؟

*احمد جبريل : سرتيپ «مطيع السمان» در سوريه فرماندار كل بود . آن زمان در سوريه درگيرى وجود داشت و نيروهاى طرفدار عبدالناصر در دمشق و حلب عليه جدايى طلبان انفجارهايي را انجام داده بودند . دستگاههاى امنيتى هم در تعقيب عوامل اين انفجارها بودند.در اين ميان حدود 15، 20 نفر از دوستان من هم بازداشت شدند كه بعضى از آنها اسلحه و مواد منفجره هم داشتند. دستگاه هاى امنيتى تصور مى كردند مورد با ارزش و مهمى بدست آورده اند . به نظر آنها اين افراد به دستور عبدالناصر يا مقامات امنيتى مصر دست به اعمال خرابكارانه زده بودند. به همين دليل بازجويى سختى از آنها كردند .

*احمد منصور : يعنى شكنجه ؟

*احمد جبريل : شكنجه كه كار اصلي اين گروه هاست . در ميان بازداشت شدگان دو نفر بودند كه شخصا من را مى شناختند به نامهاى «فضل شرورو» و «رياض سعيد» . آنها مى گفتند كسى را كه مى شناسند اسمش سعيد است . اسم مستعار من در گروه سعيد بود . بعضى از اين جوانها مرا نمى شناختند ... مى گفتند شايد چنين كسى در ارتش باشد چون علامت نظامى دارد.

*احمد منصور : يعنى كلاه ؟

*احمد جبريل : بله، يعنى كلاه . احساس مى كردم چاره اى نيست. خودم بايد كارى كنم تا آنها را از شكنجه نجات بدهم. ما چنين هدفى نداشتيم ، مانمى خواستيم در درگيريهاى داخلى سوريه دخالت داشته باشيم .

*احمد منصور : در آن زمان سازمانتان چند عضو داشت ؟

*احمد جبريل : در آن زمان دهها و يا صدها نفر عضو داشتيم . اما از آن ميان اين مجموعه دستگير شدند .

*احمد منصور : اين گروه در مركز دمشق تمرين مى كردند ؟

*احمد جبريل : نه! در حومه دمشق بودند

*احمد منصور: چون من به كتاب «مطيع السمان» مراجعه كردم او در صفحه 174 در فصل «كشور و ارتش» از اين موضوع صحبت مى كند .

*احمد جبريل : من تصميم خودم را گرفته بودم. بعضى از دوستانم كه پيش من بودند فكر مى كردند من مى خواهم خودم را امتحان كنم و محك بزنم كه آيا مى توانم با شجاعت فرمانده اين افراد باشم يا نه ؟

*احمد منصور : خودتان چه فكر مى كنيد ؟ براى شما يك نوع ماجراجويى نبود ؟

*احمد جبريل : نه ، ماجراجويى نبود .من يونيفرم به تن داشتم ، ستوان يكم بودم ، از اسرارى كه «مطيع السمان» مى دانست خبر داشتم .عنوان مطلبى كه شما از اين كتاب خوانديد اين است :«هدف : دستگيرى احمد جبريل» . رفتم سراغ رئيس دفترش و گفتم من فلانى هستم و مى خواهم سرتيپ «مطيع السمان» را ببينم .پرسيدند در كيفت چه دارى ؟ كيف كوچكى به همراه داشتم كه وسايل مورد نيازم در آن بود ، چون خودم را براي...

*احمد منصور : خودتان را براى بازداشت آماده كرده بوديد ؟

*احمد جبريل : آماده رفتن به زندان بودم . گفتم موضوع مساله شخصى نيست ، مساله امنيتى است . وقتى اين را گفتم به دفتر سرتيپ رفت و گفت افسرى اينجاست و مى گويد من مى دانم كودتاها اعصاب شما را خرد كرده ...

*احمد منصور : و همچنين انفجارهاى مختلف...

*احمد جبريل : بله انفجار . به من خوشامد گفتند. گفتم شما مدتى پيش تعدادى فلسطينى را در فلان جا و فلان جا دستگير كرديد . گفت بله صحيح است . گفتم اسلحه و مواد منفجره هم داشتند . گفت بله داشتند . تو از كجا مى دانى ؟ تو كه افسرى . گفتم سرتيپ! من اين موضوع را پيگيرى كردم و به شما گفتم چون در تحقيقات به اسم كسى به نام سعيد رسيديد . اما نمى شناسيدش. گفت بله همينطور است . گفتم سعيدى كه دنبالش مى گرديد منم .
او كه تا آن لحظه پشت ميزش نشسته بود يكدفعه از جايش بلند شد و به طرف من آمد گفت تو سعيدى ؟ گفتم بله، من سعيدم . گفت پسرم تو افسرى ، افسر نيروهاى مسلحى . در اساسنامه خدمت نظام نخواندى كه فعاليت سياسى يا هر فعاليت مشابهى براى يك افسر ممنوع است ؟ گفتم من اين حرف را نمى فهمم . پرسيد مي دانى اين مواد منفجره از كجا مى آيد ؟ گفتم از انبارهاى ارتش .

*احمد منصور : بعد چه شد ؟

*احمد جبريل : به من گفت تو مى دانى «انبار ارتش» يعنى چه ؟ اگر نمي داني يك نگاه به قانون نظام بيانداز . ارتش دادگاه نظامى دارد . قانون مى گويد مجازات اين كار اخراج از ارتش و ده سال زندان است . گفتم همه اينها را مى دانم ،اما فقط خواهش مى كنم اجازه بدهيد حرفم را بزنم . شروع كردم به صحبت راجع به مساله فلسطين از خودمان و هويتمان گفتم .
گفتم ما نه به شما اعتماد داريم نه به عبدالناصر و نه به هيچ سازمان و نهاد ديگرى، چون هيچكدام موضوع آزادى فلسطين را جدى نمى گيرند . من وارد ارتش شدم نه براى درجه و رتبه ، نه براى موقعيت اجتماعى ، فقط براى اين كه تجربه نظامى كسب كنم تا بتوانم وارد نبرد مردمى بشوم . ملت فلسطين خودش مسؤوليتش را بعهده گرفته و خسته شده از اينكه مثل توپ از اين طرف به آن طرف پرتش مى كنند . هر رهبرى براى اهداف و مطامع خودش اين ملت را به يك طرفى مى كشاند . اهداف آنها با آرمان فلسطين خيلى فرق دارد .

*احمد منصور : واقعا با چنين جراتى با او حرف زديد ؟

*احمد جبريل: طرف خودش بلند شد رفت سراغ تلفن و متعاقبا فرماندهان شعبه هاى مركزى در كمتر از نيم ساعت خودشان را رساندند . از ساعت 8 تا 1 شب نشسته بوديم و جر و بحث مى كرديم . لطف خدا بود كه كارم درست شد. هركدام داشتند به ديگرى نگاه مى كردند . گفتم شما كه خواهان جدايي از ارتش هستيد آماده ايد براى آزادى فلسطين وارد ميدان شويد ؟ آيا هيچ نقشه و برنامه اى براى آزاد كردن فلسطين داريد ؟ نه عبدالناصر و نه هيچ يك از رهبران عرب هيچ برنامه اى براى آزادى فلسطين ندارند . اما ما فلسطينى هستيم . گفتند تو سورى هستي. جواب دادم گرچه من تابعيت سورى را گرفته ام اما در اين موضوع فلسطينى هستم . گفتند خيلى خوب برو بيرون پيش منشى و منتظر باش . بعد از يك ساعت يا يك ساعت و نيم ساكم را كه لوازم زندانم را داخلش گذاشته بودم بيرون فرستادند ، گفتند فردا برو پادگان ، خودمان خبرت مي كنيم كه چكار كنى . برايم حكم 45 روز زندان بريدند . اما من را به دادگاه نظامى ارجاع ندادند يعنى به همان مجازاتى كه رئيس ستاد برايم در نظر گرفت كفايت كردند .

*احمد منصور : اما «مطيع السمان» منكر اين موضوع است .

*احمد جبريل : نه! او مى گويد خودش مجازات مرا تعيين كرده است و مجازاتم هم 20 روز زندان بوده، اما از خودش داستان ساخته و واقعيت اين است كه من مى گويم .

*احمد منصور : اين كار آنها به منزله همراهى و همكارى با شماست. يعنى همدردى با رنج شما آن هم در شرايطى كه اگر با ديد نظامى به اين موضوع نگاه مى كردند شما هم محاكمه نظامى و از ارتش اخراج مى شديد .

*احمد جبريل : حرفتان درست است. اگر مى خواستند مى توانستند از طريق قوانين نظامى وارد عمل شوند ، آنها مردد بودند. بعد از 45 روز «نامق كمال» رئيس ستاد، «خليل موصلى» مسؤول افسران را دنبالم فرستاد و گفت ما گردان شناسايي 68 را داريم كه سراج و عبدالناصر در سوريه درست كرده اند و فرمانده اش هم «اكرم صفدي» است . نظرت چيست ؟ مي خواهيم رياستش را به تو بدهيم . جواب دادم مى دانى كه اين گردان يك واحد شناسايى است و مسؤول و فرمانده دارد ، من نمى خواهم در اين كار دخالت كنم.

*احمد منصور : با وجود اينكه افسر ارتش سوريه بوديد ؟

*احمد جبريل : بله! جواب منفى دادم . با صراحت تمام هم جواب دادم و گفتم چنين چيزى را قبول نمى كنم . آنها مانده بودند كه با من چه كنند ؟ من را به دادگاه صالحه ارجاع دادند. من را كه فرمانده يك سازمان فلسطينى بودم و به خاطر سازمان برايم حكم 45 روز زندان صادر شده بود. براى همين بعد از 8 مارس ، يكى از اولين تصميماتى كه «لويى الاتاسي» گرفت لغو اين 45 روز بود . او فرماندهى ستاد را عهده دار شد و بعدها به مقام رياست كابينه رسيد . او حتى اين حكم را از پرونده ام پاك كرد . بعد از اين ماجرا به «قطنه» منتقل شدم ، به مدرسه مهندسى نظام و عهده دار مقام فرماندهى دوره افسرى شدم كه مسؤوليت فارغ التحصيلى افسران آنجا به من بود .

*احمد منصور: اين فرصتى بود براى بسيج مردم ، فرصتى براى سربازگيرى .

*احمد جبريل : طبعا! هركجا كه بودم اين موضوع را پيگيرى مى كردم . همان موقع بسيارى از افسران ارتش اخراج شدند ...

*احمد منصور : نيروهاى كودتاگر چاره اى جز اخراج آنها نداشتند . بيش از دو هزارو پانصد افسر سورى اخراج شدند .

*احمد جبريل : بيشتر بودند .

*احمد منصور : هزاران نفر از بهترين نيروهاى ارتش .

*احمد جبريل : بسيارى از همدوره هاى من در مدرسه مهندسى نظام ، از ارتش اخراج شدند . حرف ما اين بود كه مى گفتيم ما دوره افسرى داريم . حالا چطور مى توانيم افسر و استوار تربيت كنيم ؟ آموزش آنها مسؤوليت اخلاقي ما بود . افسر خودش مى خواست تنهايى كارش را پيش ببرد ، هيچ چيزى هم از دوره نظامى نمى دانست. بعد از 8 مارس يك عده نيرو براى ما فرستادند كه فقط دوره خدمت سربازى كرده بودند . آنها را به درجه افسرى ترفيع داده بودند و براى مدرسه فرستاده بودند . آنها را بررسى كرديم ، هيچ چيزى بارشان نبود . اصلا از علوم نظامى چيزى نمى دانستند . از رئيس مدرسه ، سرگرد «زبير غزال» پرسيدم نظرت راجع به اين ده دوازده نفر افسرى كه فرستاده اند چيست ؟ صلاح مى دانى برايشان يك دوره آموزشى فشرده بگذاريم ؟ ما حاضريم اين كار را بكنيم. من خودم به شخصه به خانه ام نمى روم ، مى دانم چه كار كنم . مى مانيم و كار يادشان مى دهيم . آموزششان مى دهيم تا بتوانند بروند درس بدهند . او هم اهميت موضوع را درك كرد .

*احمد منصور :جناب ابوجهاد ! من نمى خواهم وارد اين جزئيات بشويم. اين حرفها چندان ربطى به موضوع اصلى بحث ما ندارد . من مى خواهم در چهارچوب مسأله فلسطين با هم صحبت كنيم .

*احمد جبريل : فقط دو دقيقه فرصت بدهيد،‌ بعد مى رويم سر اصل موضوع . همه اساتيد موافق بودند. سرلشگر «امين الحافظ» ، «حمد عمران» و «صلاح شديد» آمدند . افسرها را در محل اسكان جمع كردند ، حدود 200 نفر مى شدند. من و رئيس مدرسه هم بوديم . بعضى ها هم از نيروهاى 18 ژوئن بودند يعنى از عوامل كودتاچي كه 15 نفر فلسطينى را هم اعدام كرده بودند .

*احمد منصور :از واحد هاي كماندويي هم بودند ؟

*احمد جبريل: از گردان 68...

*احمد ممنصور : امين الحافظ در مصاحبه اي كه با او داشتيم گفت معتقد است كه آنها واقعا مرد بودند .

*احمد جبريل : واقعا مرد بودند . همه آنها براي كار شناسايى وارد سرزمينهاى اشغالى شدند . ما بعضى از آنها را بين خودمان به عنوان خبرچين سازماندهى كرديم . «امين الحافظ» از 8 مارس و انقلاب بعث صحبت كرد . كه خودش صحبتي طولانى است . وقتى پرسيد چه كسى سؤال دارد ؟ كسى جرأت سوال كردن در آن فضاى خفقان را نداشت .

*احمد منصور : هركس حرف مى زد اعدام مى شد .

*احمد جبريل : من دستم را بالا بردم , رئيس مدرسه كه كنارم نشسته بود لباسم را كشيد .

*احمد منصور: داشتيد به دردسر مى افتاديد ؟

*احمد جبريل : اول خودم را معرفى كردم بعد گفتم شما از انقلاب صحبت مى كنيد ، انقلاب اصول اجتماعى و سياسى خودش را دارد كه همه ابعاد جامعه را در برمى گيرد . من در مدرسه مهندسى-نظامى هستم. تعداد زيادى از افسرهاى مدرسه ما اخراج شدند . يك سرى استاد جديد براى ما فرستاديد. سعى كرديم برايشان يكدوره آموزشى بگذاريم تا بتوانند آموزش بدهند اما آنها قبول نمى كنند .فقط توى راهروها شعار وحدت و آزادى كمونيستى مى دهند ، حتى با دانشجوها يكجا غذا مى خورند. اين كار ممنوع است . شما بگوييد اين كارها درست است ؟ ما در مدرسه مهندسى- نظامى هستيم ، از زير دست ما افسر بيرون مى آيد. فكر مى كنيد چنين افسرى يك نظامى درست و حسابى مى شود ؟ قربان اينجا نبايد مثل انقلاب الجزاير باشد . شما خوب مى دانيد كه انقلاب چطور يك عده را از بين مى برد و به هركسى تهمت مى زند . اين كارها را نه موساد مى كند و نه اسرائيل . ما خودمانيم كه خودمان را از بين مى بريم .. جرو بحثمان خيلى طول كشيد ...

*احمد منصور : موضوع جالبى را مطرح كرديد.

*احمد جبريل : براى من عجيب بود .. شما آمديد انقلاب كنيد اما اين انقلاب نيست.من مى دانم عاقبتش چه خواهد شد ... «امين الحافظ»به من گفت گوش كن مى خواهم برايت يك بيت شعر بخوانم ... البته من الان آن شعر را به ياد نمى آورم . فقط معنايش اين بود كه اگر ديگران عوض بشوند من هم تغيير مى كنم . بعد آمديم بيرون . مدير مدرسه و افسرها گفتند «احمد» چرا اينجورى حرف زدى؟ گفتم ما مسؤوليت داريم . چطور مى توانيم مسؤوليتمان را ناديده بگيريم ؟ من نمى توانم بدون اخلاق و وجدان كار كنم . آنها هم من را مى شناسند . وارد بحث انقلاب و كودتا و حزب و گروه نشدم ، اين حرفها را با يك هدف معينى مطرح كردم . مى دانم كه مجازات دارد اما وجدانم من را مجبور كرد كه بگويم . دو روز بعد ديدم يك تلگراف آمد كه حكم بازنشستگى من بود . بيچاره مدير مدرسه مانده بود چطور اين خبر را به من بدهد ...

*احمد منصور : كى بود ؟

*احمد جبريل : اكتبر 1963.رئيس مدرسه از اينكه موضوع را به من بگويد خجالت مى كشيد. مطلب را با يكى از همكارها به نام «عبدالكريم حسون» درميان گذاشت كه بعدها سرلشگر شد. مى گفت مرد! من به تو گفتم او از ما بدش مى آيد، دل خوشى از ما ندارد . اما تو گوش ندادي.

*احمد منصور : آيا اخراج شما از ارتش سوريه در اكتبر 1963 ، آن هم در اين مرحله تقويت«جبهه» بود يا ضربه زدن به آن ؟

*احمد جبريل : من احساس مي كنم جدايي از ارتش به منزله آزادي وقت و فرصت من بود .

*احمد منصور : اما رابطه قوي شما با ارتش مي توانست در ترتيب دادن بسياري از امور تاثير داشته باشد .

*احمد جبريل : همينطور است اما من واقعا احساس راحتي مي كردم . چون ديگر كار نمي كردم. يعني كارم در «جبهه» جاي كارم در ارتش را گرفت.

*احمد منصور : آيا براي كار در«جبهه» استراتژي جديدي را انتخاب كرديد كه با شرايط جديدتان متناسب باشد و هيچ ربطي به كار يك افسر نداشته باشد ؟‌

*احمد جبريل : بله! اولا از 8 مار س به بعد مردم كم كم متوجه موضوع مبارزه شدند. قبل از آن مردم چيزي نمي دانستند . نمي دانستند «عمليات فدايي» و اين قبيل يعني چه ؟ اما بعد از 8 مارس ...

*احمد منصور : شكل گيري نظامي مجموعه ها و سازماندهي مردم به چه صورت بود ؟

*احمد جبريل : ما «تيم» درست مي كرديم .

*احمد منصور : «تيم» چند نفره بود ؟‌

*احمد جبريل : بين 8 تا 7 نفر عضو داشت ،‌هر«دسته» متشكل از 3 تا 4 «تيم» بود .«گروه» عبارت بود از 3 تا 4 «دسته» كه همه اينها كاملا سري بودند .

*احمد منصور : آيا «گروه» ها به شكل جداگانه بودند كه همديگر را نمي شناختند ؟

*احمد جبريل : نه، نمي شناختند ... اصلا نمي شناختند ، حتي كلمات رمز هم داشتيم و اين يعني تدارك همه چيز را ديده بوديم .

*احمد منصور : ملاقاتشان با يكديگر به چه صورت بود ؟ كارها چطور هماهنگ مي شدند ؟

*احمد جبريل : بعد از مساله خروج من از ارتش كار ما به صورت مخفي باقي ماند .در دوره نخست وزيري«امين الحافظ» و اتفاقات شهر «حماة» در 1964، نيروهاي امنيتي به مقر حمله كردند ،‌پرونده هاي اسمهاي رمزي را پيدا كردن و از يك بسته پستي كه از كويت ارسال شده بود اسم «فضل شرورو» را پيدا كردند .متعاقبا من و «فضل شرورو» ‌دستگير شديم . مخفيگاهي داشتيم كه امنيتي ها آنرا زير نظر گرفته بودند . چون آنجا نزديكشان بود در حقيقت وقتي به آنجا مي آمديم به مقر امنيتي نزديك مي شديم .جاي امني بود و كسي آنجا نمي امد. آلونكي بود كه اسلحه و يك مقدار اوراق در آن نگه مي داشتيم . همسايه ها با خودشان گفته بودند كسي جز چندتا جوان به آنجا رفت و آمد ندارند كه زن هم بينشان نيست،براي همين به امنيت اطلاع داده بودند . امنيتي ها هم به آنجا حمله كرده و پرونده ها را گير آورده بودند . تمام پرونده ها با اسمهاي رمزي بود. ‌اسلحه ها را هم پيدا كردند .جلد يك بسته پستي آنجا بود كه يكي از بچه ها از كويت فرستاده بود . روي بسته اسم «فضل شرورو» نوشته شده بود .اين تكه اشتباهي بين كاغذها مانده بود . به استناد همان كاغذ پرسيدند اين كيه ؟ يادم مي آيد كه روز قبل از عيد بود. آن موقع تغيير مسير رود اردن بدست اسرائيليها حرف روز بود ...ما آن موقع در اردوگاه بوديم يعني در حاشيه دمشق . قرار گذاشته بوديم براي يك نشست شبانه پيش شيخي برويم كه مي خواست در يكي از مساجد خطبه عيد بخواند . در راه با همديگر درباره تغيير مسير رود اردن و خطراتش و احتمال آمدن اسرائيليها و نقب زدن و خطرات اين كار صحبت كرديم . «فضل» به من گفت بگذار به اهل خانه اطلاع بدهم كه امشب نمي آيم . مادرش را مي شناختم ،‌ او را به خانه رساندم. خودم در ماشين نشسته بودم .ماشين كوچكي داشتم كه بچه ها اسمش را گذاشته بودند " وفا ". امنيتي ها سر رسيدند و متظر شدند تا «فضل» برگردد . با امنيتي ها جرو بحث كردم و دست به يقه شدم . آن موقع جوان بوديم و بلد بوديم چطور كتك كاري كنيم .بعد ما را گرفتند ، يكى از آنها به نام «ثابت برو » از افسران «امين الحافظ» بود . شروع كرد به بازجويى از ما . مدتى در زندان مانديم . آنها من را به بازجويى ارجاع دادند كه دوست من بود به نام «محمد معدن» و اهل شهر «تدمر» بود .

*احمد منصور: مهمترين چيز براى آنها اين بود كه نقشه كودتا عليه حكومت نكشيده باشيد .

*احمد جبريل : آنها گفتند مى خواهيم بدانيم اين سازمان چيست ؟ اين اسم ها چه كسانى هستند ؟ جواب دادم يك بنده خداهايى هستند ديگر و بعدش چيزى نگفتم . آخر سر گفتم ببين محمد! من اين بار مى خواهم خودم را امتحان كنم. تو برو و كسي را بفرست كه من را نشناسد و هرچه وسيله شكنجه هم دارد عليه من استفاده كند . مى خواهم ببينم مى توانم تحمل كنم يا نه، دهانم باز مى شود . گفت اين چه حرفى است كه مى زنى ؟ گفتم من به شما چيزى نخواهم گفت.هرگز نمى گويم اين بمبها و نارنجك ها را چه كسى آورده است .طبعا او پيش فرمانده ها پيگير موضوع شد و يك ماه بعد آزاد شديم .

*احمد منصور : يادتان مى آيد چه ماهى بود ؟

*احمد جبريل : همان موقعى بود كه حوادث «حماه» رخ داد . اوايل 1964 . راجع به نقش اين حوادث ، صحبت خواهم كرد . همان موقع دستگاه امنيتى سوريه به دنبال دستگيرى چند نفر بود . بعد «احمد السويداني» ، اداره امنيت ارتش سوريه را به دست گرفت . قبل از آنكه رئيس ستاد، راسا اين مقام را به عهده بگيرد «احمد السويداني» اين مسؤوليت را داشت .او از پرونده مطلع شد و خواست كه با ما ديدارى داشته باشد . گزارشها مى گفت ما چند تا دوستيم كه پايه گذار اين سازمانيم و «على بوشناق» و «عثمان حداد»فرمانده «ارتش آزادي بخش فلسطين» هم با ما هستند . «احمد السويداني» بعد از آنها آمد يعنى سال 1964.

*احمد منصور: تقريبا ماه آوريل بود يعني اوايل سال .

*احمد جبريل : سويداني به آنها گفته بود برادرهاى من! چرا سازمان سرى راه انداختيد ؟ شما فلسطين را مى خواهيد ؟ مى رويد از «حماة» و اين طرف و آن طرف اسلحه مي خريد.امكانات ار تش در خدمت شماست. من ، «احمد السويداني» از اينجا تا خود فلسطين با اين اسلحه ها در كنار شما هستم . «ابوباسل» يعنى «بوشناق» و «عثمان حداد» آمدند . جلسه يك جورهايى شبيه نشست فرماندهى شده بود . آنها حرفهاى خودشان را مطرح مى كردند . گفتم دوباره برويد سراغ «احمد السويداني» و بپرسيد در مقابل اين همكاري از ما چه مى خواهد ؟

*احمد منصور : يعنى متوجه شديد بهايى وجود دارد كه بايد بپردازيد .

*احمد جبريل: ما مى دانستيم هيچ چيز مجانى وجود ندارد . بچه ها رفتند سراغش و پرسيدند در مقابل چه مى خواهى ؟ گفت مى خواهم كه شما از يك سازمان مخفى به صورت يك سازمان علنى فعاليت كنيد . اين فقط براى آن است با فعاليتهاى اطلاعاتى برنامه هاى شما را به هم نريزيم ، كشور ما در بحران است . ما هم در جلسه هايمان به اين نتيجه رسيديم كه اين همكارى را رد كنيم .

*احمد منصور: سال 1959 سال تولد جنبشهاى بسيارى بود . مثل «جنبش ملى عرب» ، حتى «كميته فلسطين» هم در همين سال تأسيس شد كه مشتمل بود از «جرج حبش» ، «هانى الهندي»، «وديع حداد» ، «اسامه النقيب» ، «زاهى القمحاوى» ، «عبدالكريم حمد» ، «احمد اليماني» ، در همان سال يا شايد اواسط سال 1957 اين شش نفر يعنى «خليل الوزيرى» ، «ياسر عرفات» ، «عادل عبدالكريم» ، «عبدالله عدنان» ، «خالد عميره» و «توفيق شديد» ، جنبش فتح را در كويت پايه ريزى كردند . آنها در سال 1959 از طريق مجله " فلسطينيون " كه تا سال 1964 به تعداد چهل شماره چاپ شد اعلام موجوديت كردند . اين مى تواند دليل موثقى باشد بر اينكه هنگام صدور اولين بيانيه در اوايل ژانويه ، حركت فتح وجود داشته است .
شما كتاب يا نوشته يا چيزى نداشتيد كه از هويتتان صحبت كند . اين خويشتن دارى و پنهان كارى «جبهه آزادى بخش فلسطين» ، كه خود شما پايه گذار آن بوديد بعد از آن براى شما مشكل ايجاد نكرد و سبب نشد كه در امتيازاتى كه بعدها گروههاى فلسطينى گرفتند ، شما عقب بمانيد؟

*احمد جبريل: موضوع شكل گيرى جنبش و جاى آن بسيار مهم بود.ما در كشورهاى همسايه فلسطين زندگى مى كرديم و در اين كشورها يك قرارداد بين المللى وجود داشت كه طبق آن تحركات جنبشهاى فلسطيني در اين كشورها ممنوع بود .

*احمد منصور: پس اين كشورها اجازه دادند كه جنبشهاى فلسطينى در آنها شكل بگيرند تا بتوانند از اين طريق آن ها را تحت كنترل خود بگيرند

*احمد جبريل : خودتان مى دانيد كه مسائل امنيتى چگونه است .

*احمد منصور: فهم اين نكته در تاريخ مبارزات فلسطين بسيار مهم است , تا الان مردم بدانند كه چرا اين سازمانها در آن دوره اجازه نمى دادند انقلاب مردمى فلسطين انجام بشود .

*احمد جبريل : من هم همين را مى گويم . اما در كشورهاى حاشيه خليج فارس كه «فتح» در آن جا شكل گرفت و همينطور در عربستان سعودي ، فعاليت سياسى آزاد بود . شما مى توانستيد مجله فلسطين را در الجزاير چاپ و توزيع كنيد اما اگر ما چيزى مى نوشتيم و در خيابان مى انداختيم دستگاه امنيتى ما را مى گرفت . پس اين كار خطرناك بود . براى ما هنوز وقت آن نرسيده بود كه آشكارا اعلام موجوديت كنيم ، اما با اين حال ما ويژگي هايى داشتيم كه «فتح» نداشت .

*احمد منصور: چه ويژگي اى ؟

*احمد جبريل: ما در سرزمينهاى مجاور فلسطين بوديم و براى مبارزه مسلحانه برنامه ريزى مى كرديم . درصدد بوديم گروههاى آموزش ديده اى را تربيت كنيم كه با سلاح كاركنند. اما آنها در كويت نشسته بودند . آنها همه شان دوستان من بودند و تك تكشان را مى شناختم ، با هم نان و نمك خورده بوديم ، اما واقعا چه كارى كردند ؟ ديگران را به مبارزه مسلحانه دعوت مى كردند اما ما كارهايى كرديم كه اگر گير مى افتاديم محاكمه مى شديم و به جرم حمل سلاح محكوممان مى كردند و به زندان مى انداختند . دغدغه هاى امنيتى براى ما جدى بود .

*احمد منصور : بين سالهاى 1959 تا 1965 در مرحله آمادگى بوديد . تمام اين شش سال را به تمرين و آمادگى گذرانديد . در حاليكه ديگران در همين موقع مشغول زمينه سازى و تبليغات و ديدار چهره هاى مختلف بودند . به نظر خوتان زمان زيادى را صرف اين كار نكرديد ؟

*احمد جبريل : اولا ما تصور مى كرديم هنوز به چنين چيزى احتياج داريم . چون ما مى خواستيم آن موقع يعنى قبل از سال 1965 ، شوراى مشورتى تشكيل دهيم كه رهبرى و فرماندهى و مجموعه داشته باشد و اين تشكيلات را در قالب يك سازمان هرمى كه در سوريه شكل گرفته بود به كرانه باخترى منتقل كنيم و در لبنان و غزه جاى بدهيم. قبلا گفتم «فايز ترك» و دوستان ديگرمان مسؤول اين كارها بودند .

*احمد منصور: مساله غزه بسيار مهم است ، چون در آن دوره اسرائيل روى مرزهاى لبنان سوريه و اردن متمركز شده بود . اين درست همان زمانى بود كه اسرائيل تاكيد مى كرد «احمد جبريل» را به تازگى در غزه پيدا كرده اند . حضور شما در غزه مساوى است با ناخرسندى اسرائيليها . چطور توانستيد خودتان را سريع به غزه برسانيد ؟

*احمد جبريل : از طريق همين افسرها كه با آنها به اتفاق نظر رسيديم . همان افسرهاى ارتش . همانطور كه قبلا گفتم بعضى از آنها پزشك بودند . نظر ما اين بود كه هنوز بايد روى آمادگى كار كنيم ، من خودم فكر مى كردم هنوز يكى دو سال ديگر بايد كار كرد.

*احمد منصور: يعنى زمان خاصى را براى برپايى انقلاب فلسطين يا شليك اولين گلوله در نظر گرفته بوديد ؟

*احمد جبريل: نه! ما مى خواستيم تا سال 1967 فعاليتهايمان داخلى باشد . به موقعيت زمانى هم اهميت مى داديم . براى ما مهم بود كه شرايط جهان عرب براى اين كار مناسب باشد .

*احمد منصور: آيا مى دانستيد كه گروهها و مجموعه هاى ديگر هم هستند كه مثل شما فكر مى كنند و درصدد قيامند ؟

*احمد جبريل : از جهت نظرى اين مساله دشوارى بزرگى محسوب مى شد ، مخصوصا بعد از اينكه عبدالناصر اعلام كرد هيچ نقشه و برنامه اى براى آزادى فلسطين ندارد ، جنبشهاى مختلف كارشان را شروع كردند .

*احمد منصور: اولين بار چه زمانى راجع به فتح مطلب شنيديد ؟

*احمد جبريل: اولين بار كه مجله " فلسطيننا " [ فلسطين ما ] به دستم رسيد با اين جنبش آشنا شدم . اين مجله در لبنان منتشر مى شد و رئيسش يك لبناني بود به نام «بيت الحورى ». وقتى مجله را خواندم ديدم ادبيات خوبى به كار گرفته است. جستجو كرديم تا ببينيم اينها چه كسانى هستند كه مثل ما حرف مى زنند و دعوت به مبارزه مسلحانه مى كنند .

*احمد منصور : يادتان هست اولين شماره كى بدستتان رسيد ؟

*احمد جبريل: سال 63- 64 بود ، بعدها تصادفا با هم آشنا شديم .يكي از بستگانم يعنى شوهر خواهرم ، مهندس بود و در عربستان كار مى كرد. يك نفر را مى شناخت كه در غزه زندگى مى كرد به نام «سليمان ابوكرش» ، او از پايه گذاران جنبش فتح بود . دوستيشان با هم محكم شد. ابوكرش تلاش مى كرد «مروان اليحيى» ، يعنى شوهر خواهر من را وارد سازمان كند . مروان پرسيده بود شما مى خواهيد چه كارى كنيد ؟ هم سازمان داريد هم سلاح . بعد با من صحبت كرد و من گفتم مي خواهم بفهمم اينها چه كسانى هستند , بعد «ابو كرش» با يك جوان به ديدنم آمدند .

*احمد منصور : او چه كسى بود ؟

*احمد جبريل: يادم نمى آيد .

*احمد منصور : يعنى اولين كسى كه از فتح با شما ملاقات كرد «سليمان ابوكرش» بود ؟

*احمد جبريل : «سليمان ابوكرش» مى دانست چه كار كند ، جوانى به نام «محمود الخالدي» را با خودش از سوريه آورده بود كه مدير دفتر سازمان آزادى بخش و از پايه گذارن فتح بود . گفتگوى طولانى با هم داشتيم . گفتم من با مطالبى كه در اين مجله نوشته ايد صد در صد موافقم ، اما ما مجله چاپ نمى كنيم ، چون نمى توانيم. كار ما سرى و مخفيانه است اما شما چطور دست به مبارزه مسلحانه مى زنيد ؟ چون كسى آن «فلسطينى» را كه در كرانه باخترى زندگى مى كند نمى شناسد ، او هم چون توان نظامى ندارد نمى تواند بجنگد . فكر كنم تا سال 1967 كرانه باخترى به گونه اى بود كه كسانى كه واردش شده اند انگار به ونيز يا به عروسى آمده اند . حتى آوردن اسلحه شكارى به كرانه باخترى ممنوع بود . در آنجا وضعيت كاملا با غزه فرق داشت ، مردم را عمدا در بي خبرى نگه مى داشتند . به سليمان گفتم شما گروه داريد؟ سرباز داريد؟ سلاح داريد؟ آدم رو راستى بود و گفت نه به خدا نداريم اما اگر با هم همكارى كنيم شرايط خوبى خواهيم داشت . آنها امكانات مالى خوبى داشتند اما ما نه .

*احمد منصور: نكته مهمى كه مى خواهم بپرسم اين است كه منبع مالى شما چه بود ؟ آيا شما هم با فلسطينى هاى ساكن كشورهاى خليج فارس در ارتباط بوديد يا كمك جمع مى كرديد ؟ شما به عنوان يك سازمان نيازهاى ماليتان را چطور برآورده مى كرديد ؟

*احمد جبريل: منبع ما جمع آورى كمك بود .

*احمد منصور: از كجا ؟ از جيبهاي خودتان ؟

*احمد جبريل : بله! حتي دانشجويي كه از خانواده اش پول مي گرفت نصف پول توجيبي اش را براي جنبش مي داد .

*احمد منصور : واقعا ؟‌

*احمد جبريل : بله واقعا نصفش را مي داد .

*احمد منصور: اين مقدار كافي بود ؟

*احمد جبريل : نه، كافي نبود. در سال 1964 تعدادي از نيروها را به كويت فرستاديم ،‌آنها هم شروع كردند به جمع آوري كمكهاي مردمي .

*احمد منصور : اما بقيه گروه ها كه كارشان را در كويت و عربستان شروع كردند وضع ماليشان بهتر بود .

*احمد جبريل : بله! شرايط در كويت و عربستان و قطر فرق مي كرد.

*احمد منصور : آنجا جمع آوري كمك راحت تر بود .

*احمد جبريل : در سال 1964 با «حاج امين الحسيني» كه مفتي بود رابطه بر قرار كرديم .

*احمد منصور: در آن زمان او در لبنان زندگي مي كرد .

*احمد جبريل : بله در المنصوره لبنان بود . از طريق افسرهايي كه با «حاج امين» كار مي كردند با او ارتباط داشتيم يعني از طريق «عبدالكريم» و «حسن ابورقبه» ، اينها همدوره هاي «عثمان حداد» و «علي بوشناق» بودند .

*احمد منصور: براي اولين بار كي ياسر عرفات را ديديد ؟

*احمد جبريل : سال 1965. همزمان با اولين بيانيه اي كه منتشر كرد .

*احمد منصور : همزمان با اولين بيانيه ،‌ قبلا نديده بوديدش ؟

*احمد جبريل : نه تا زماني كه اين «سليمان ابو كرش» پرسيد مي شود ما تعدادي از نيروهايمان را بفرستيم تا شما به آنها آموزش بدهيد ؟ ما هم گفتيم مساله اي نيست. آنها هم شروع كردند به فرستادن نيروهايشان از كشورهاي خليج فارس تا ما به آنها آموزش نظامي بدهيم .

*احمد منصور : يعني مي شود گفت هسته نيروهاي آموزش ديده فتح به دست شما پايه ريزي شد ؟

*احمد جبريل : برايت مي گويم . اينها، يعني اخواني هايي كه مورد اعتماد بودند و گردان 68 را تشكيل داده بودند هسته اوليه فتح را به وجود آوردند . آنها در اردن و كرانه باختري جوانان قوي و ورزشكار را انتخاب مي كردند و روي آنها كار مي كردند. يعني با كساني كار مي كردند كه آموزش لازم را نديده بودند.

*احمد منصور : اما شما به عنوان مسوول نظامي ، افسر ارتش ، فارغ التحصيل دانشكده جنگ و به عنوان يك شخصيت ارتشي كه افسر بوده است و به جنگ و مبارزه نظامي مردم مي انديشيده است استراتژيتان قائم بر كار نظامي بوده است ، آن هم ‌با اصولي كه در راس آنها سري ماندن است و در مرحله بعد تامين منابع مالي جنبش نظامي و ايجاد ارتباط با ديگران .

*احمد جبريل : براي همين با «حاج امين» بناي مراوده را گذاشتيم ، مي دانستيم كه او امكانات مالي دارد . در سال 1964 در دمشق با «حاج امين» ملاقات كرديم . آن موقع «امين الحافظ »در رأس قدرت بود. با «حاج امين» ملاقات كرديم. به ما كمكهايي كرد كه باعث شد ما گامهايمان را سريعتر بردايم .قبلا وقتي «سليمان ابوكرش» آمد و گفت ما امكانات داريم ،‌همه ما خوشحال شديم ...

*احمد منصور : آيا عملا كمكي كرد ؟

*احمد جبريل : نيروهاي اخوان از نظر فكري و سياسي با ما همكاري داشتند .

*احمد منصور: شما نيروهاي آموزش ديده داشتيد و آنها توان مالي .

*احمد جبريل : بله! آنها پول داشتند ، اولين باري كه ياسر عرفات را ديدم يك كيف سامسونت همراهش بود كه هنوز يادم است . 20 - 30 تا اتيكت هواپيما به آن چسبيده بود. وقتي در كيف را باز كرد، كيف پر بود از دسته هاي دلار و پوند .

*احمد منصور: اين اولين بار بود كه ياسر عرفات را مي ديديد ، پس ديدار وسوسه انگيزي بوده است .

*احمد جبريل : ما مي گفتيم ملت فلسطين ملت مظلومي است . چرا ؟ چون از ارتباط با ديگران محروم شده است ،‌اما ما مي توانيم مكمل يكديگر باشيم . تعدادي از ما كه در عربستان و كشورهاي ديگر خليج فارس بودند مي توانستند كاري كنند .

*احمد منصور :وقتي ياسر عرفات را ديديد كه در اولين ديدار در كيفي را باز مي كند كه پر از دلار و پوند است چه احساسي داشتيد ؟

*احمد جبريل :‌راستش ما فكر مي كرديم مي توانيم مكمل يكديگر باشيم .

*احمد منصور : در اين ديدار راجع به چه موضوعي صحبت كرديد ؟ تاريخش را دقيقا به ياد داريد ؟‌مثلا ژانويه 1965؟

*احمد جبريل : يكي دو روز بعد از صدور اولين بيانيه فتح با امضاي«العاصفه»،‌«محمود خالدي» پيشم آمد. به او گفته بودم مي خواهم با هم جلسه اي بگذاريم . شوراي فرمانده اي بايد همديگر را ببينند ، اما با اين حال نمي خواستم راجع به اين موضوع صحبت كنم .

*احمد منصور :پس در ژانويه 1965 اولين گلوله شليك شد و نخستين بيايه جنبش فتح منتشر گرديد و ملاقات شما با ياسر عرفات انجام گرفت .

پي نو�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 138]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن