محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826635487
ذهن خود را پاکسازی کنید!
واضح آرشیو وب فارسی:آپام:
مردمان: آیا معمولا احساس آرامش و راحتی می کنید؟ آیا هر روز از احساس لذت و سعادت لبریزید، و اینگونه به نظر می رسد که از مشکلات و احساس غم و اندوه آزادید؟ اگر این چنین است مستقیما به قسمت نظرات بروید و اسرار خود را برای رسیدن به چنین زندگی با ما در میان بگذارید. اما اگر همچنان مشغول خواندن این مقاله هستید شما نیز در زمره تعداد بیشمار افرادی هستید که برای رسیدن به زندگی بهتر تلاش می کنند و آرزو یک زندگی آرام و لذت بخش را دارند. البته تا زمانی که ما در ذهنمان خود را به خاطر شکست سرزنش می کنیم و به خود می گوییم” من برای زندگی در آرامش ساخته نشده ام،” رسیدن به این آرزو شبیه یک نبرد سخت است. بگذارید بگویم که این مربوط به ما نیست، این فقط به خاطر نیازهای سریع زندگی امروزی است که باعث شده ما به راحتی گیج و سردرگم شویم، و در نتیجه موقتاً ارتباطمان را با ذات و طبیعت مان از دست بدهیم. البته اگر بگردیم راهی برای رهایی از این نوع زندگی هست. هدف این مقاله معرفی تکنیکی ساده برای ایجاد آرامش، لذت و روشنایی بیشتر در زندگی شماست: چرا یافتن آرامش و لذت دشوار است؟ اگر به مشکلاتتان نگاه کنید متوجه می شوید که ریشه بسیاری از مشکلات در ذهن شماست. قضیه این است: یک سری وقایع بیرونی اتفاق می افتد، ما تصمیم می گیریم که تنها بخشی از داستان را ببینیم، سپس موقعیت را به گونه ای تفسیر میکنیم که باعث یک سری تضاد ذهنی در ما می شود و نتیجه آن شکلی از ناراحتی درونی است. اگرچه گفتن این جمله که “مشکلاتت را دور بریز” آسان است اما ما و شما می دانیم که به این سادگی هم نیست. ما سال های سال شرایط را برای جذب مشکلات و کشمکش ها فراهم کرده ایم. آنقدر که راهکار ساده “فکر نکردن در مورد مشکلات” خیلی در ما موثر نیست. ما به ابزاری نیاز داریم که به ریشه مشکلات ضربه بزنیم. بیایید کاری را امتحان کنیم. برای یک یا پنج دقیقه چشمهایتان را ببندید و این مدت این مفهموم را مرور کنید که شما سکوت و آرامش می خواهید و نمی خواهید این افکار شما را پریشان کنند. (خواندن را متوقف کنید و این کار را انجام دهید.). خب چه اتفاقی افتاد؟ شاید متوجه شده باشید که لحظه ای که ساکت شدید افکار شروع به خودنمایی کردند- افکاری بی ربط و بی نظم. این افکار نوعی پریشانی هستند که از سکوت درونی ما سر بر می آورند. این فقط یک تجربه بود که ما با اراده خود ذهنمان را زیر نظر گرفتیم و تلاش کردیم آرام شویم، اما نتوانستیم. حالا فضای درونی خود را وقتی که روز خود را میگذرانیم، بی خبر از افکار آلوده ای که وارد ذهن ما می شوند، تصور کنید. بنابراین ذهن ما با اطلاعات بی فایده، با اندیشه هایی که باعث خوشبختی ما نمی شود آشفته می گردد. به دلیل آشفتگی ذهن مان، شفافیت درونی ما نیز کم می شود و گرد و غبار هوش ذاتی ما را می پوشاند. و در نتیجه ارتباط خود را با قسمتی از ذهنمان که پاک ومقدس، فرزانه، آرامش بخش و جاودانه است از دست می دهیم. سرگرمی هایی که ما آنها را ضروری و مهم می دانیم، مثل تماشای تلویزیون، بروز کردن صفحات فیس بوک مان، چک کردن ایمیل ها، غیبت پشت تلفن، ریختن آهنگ روی دستگاه پخش موسیقی و غیره، همه اینها توجه ما را معطوف خود می کنند و ما را ازچیزهایی که واقعاً برای ما مهم است – چیزهایی که شادی و رضایت ابدی را به زندگی ما و زندگی دیگران به ارمغان می آورد – دور می کنند. بدانیم یا نه اطلاعاتی که ما به آنها می پردازیم فضای درونی ما را تا حدی پر می کنند و نیازها و احساسات ما را تحت تاثیر قرار میدهند و اگر مراقب نباشیم ممکن است به سرعت زندگی خود را سپری کنیم در حالی که زمان با ارزش خود را صرف چیزهایی کرده ایم که مهم نیستند – و سپس از خود میپرسیم زندگی من چه شد؟ چرا من احساس آشفتگی میکنم و به راحتی عصبانی میشوم؟ چرا احساس نارضایتی و نقص میکنم؟ اگر هنوز درحال مطالعه هستید نفسی تازه کنید و به خواندن ادامه دهید. شما این شانس را داشته اید که از خواب غفلت برخیزید و کنترل سرنوشتتان را در دست بگیرید. کار خود را با چیزهایی که به آنها توجه میکنید و اجازه میدهید وارد زندگی تان شوند، شروع کنید. ( بدون در نظر گرفتن سن تان) راهنمای ساده برای پاکسازی عمیق درون یک راه برای پاک کردن آشفتگی درون مراقبت از باغچه ذهنمان است. مراقب باشید که به چه چیز اجازه ورود میدهید، با حرف ها، افکار و چیزهای که به آنها توجه می کنید، شروع کنید. ممکن است متوجه نشده باشید اما ما وقت زیادی را صرف غیبت، بد زبانی به دیگران، قضاوت در مورد دیگران و یافتن اشتباهات دیگران می کنیم و جذب افکار منفی مثل حسادت، گناه یا ترس می شویم و بدنبال بهانه ای برای مخفی کردن احساسات واقعی خود می گردیم. میدانم که همه این ها وقتی در کنار هم قرار می گیرند به نظر خیلی بد و اغراق آمیز می رسد، اما اگرما واقعاً به خودمان، اندیشه هایمان و حرف هایمان بنگریم متوجه خواهیم شد که تقریبا هر روز آگاهانه و ناآگاهانه خیلی از این کارها را انجام می دهیم. من به دیگران کاری ندارم و درمورد تجربه خودم صحبت می کنم و تایید می کنم که این یک حقیقت است. گاهی اوقات در ظاهر خشونتی وجود ندارد مانند قضاوت در مورد گارسن رستوران، یا عصبانی شدن از نماینده خدمات مشترکین تلفن و بی احترامی به او، یا گفتن یک دروغ کوچک مصلحتی به جای نه گفتن مستقیم. مسئله این نیست که با داشتن این افکار یا گفتن این حرف ها ما آدم های بدی می شویم. مسئله این است که این چیزها تبدیل به زباله های به درد نخوری می شوند که درون ما را پر می کنند و به درد خوشبختی ما نمی خورند. من این تکنیک های ساده اما بسیارموثر را از یک آموزگار روحانی فرا گرفته ام. برای پاک کردن درون تان از این ۴ قانون پیروری کنید: ۱٫ همان چیزی که واقعاً منظورتان است را بگویید. به آنچه میگویید عمل کنید. ۲٫ حرفی را که نمیتوانید به همه بزنید به هیچ کس نزنید. ۳٫ آنچه را که نمیتوانید برای دیگران مطرح کنید در خلوت به خود نگویید. ۴٫ حرفی را نزنید مگر اینکه صحیح، مفید یا از روی محبت باشد. توضیحات بیشتر در مورد این ۴ قانون همان چیزی که واقعا منظورتان است را بگویید. به آنچه میگویید عمل کنید. قسمت اول: آنچه که منظورتان است را بگویید. آیا تاکنون خود را در حال بهانه تراشی برای اجتناب از موقعیتی که برای شما ناخوشایند است، یافته اید. برای مثال دوست شما میخواهد که با او به یک برنامه اجتماعی بروید. شما واقعاً نمیخواهید بروید، اما بهانه می آورید که “من نمی توانم بیایم” یا “من خیلی گرفتارم،” با بیان این جملات می توانید در نهایت آرامش از شخصی یا چیزی یا کاری دوری کنید. مثال دیگر، شخصی از شما درخواست کمک می کند که نمی خواهید اجابت کنید، اما به خاطر نپذیرفتن احساس گناه می کنید، بنابراین شما به دو صورت از آن شخص دوری می کنید (مثلا ایمیل ها یا تماس های او را نادیده می گیرید) یا بهانه ای می آورید که واقعا صحت ندارد (مثلا من خارج از شهر هستم.) اینها به خاطر این نیست که شما نمی توانید کاری انجام دهید. حقیقت این است که شما نمی خواهید کاری را انجام دهید. بهانه گرفتن یا اجتناب از تماس با آن شخص و یا موقعیت، باعث بوجود آمدن فعالیت هایی در درون شما می شود که نیازمند صرف انرژی است. به جای صلح و آرامش شما درگیر این مسئله هستید و در مورد این دروغ کوچک فکر می کنید. وقتی می خواهید حرفی بزنید، آگاهانه تصمیم بگیرید که حقیقت را بگویید، یا آنچه که واقعا منظورتان است را بر زبان بیاورید. لازم نیست که حقیقت آزاردهنده و یا ناملایم باشد، می توانید حقیقت را با مهربانی و ملایمت اما محکم بگویید. وقتی حقیقت را بگویید، هیچ کس نمیتواند آن را رد کند، هرچند که چیزی را که میشنوند دوست نداشته باشند. قسمت دوم: به آنچه می گویید عمل کنید. گاهی اوقات ما نا آگاهانه یا ازروی عادت حرف هایی می زنیم که منظورمان دقیقاً آن نیست . برای مثال وقتی می خواهیم تلفن را قطع می کنیم به دوست، همسرمان یا هر کس دیگری می گوییم،” سلام برسان” ، نه به این دلیل که واقعا منظورمان این است، بلکه به خاطر عادت. کلمات به صورت خودکار بر زبان ما جاری می شوند و کم کم معنی واقعی خود را از دست می دهند. مثالی دیگر، می گوییم “به زودی با شما تماس می گیرم” یا “به زودی با هم صحبت خواهیم کرد” یا “فردا با تو تماس می گیرم.” یا پیشنهاد کمک می دهیم یا کلماتی که در خداحافظی به کار می بریم، اما منظور ما واقعاً آن ها نیست اما آنها را می گوییم چون آسان است و باعث خشنودی دیگران می شود. ممکن است فکر کنیم که این کارها بی ضررند اما در عمق وجود خود می دانیم که غیر واقعی هستند. آنها دروغ های کوچکی هستند که ما برای خود مسئله ای درونی کرده ایم واین باعث می شود که در طی زمان تبدیل به شخصی با وجدان گناه کار شویم که این ما را از زندگی زمان حال دور می کند. با عزم واراده با خود عهد ببندید که هر چیزی که مقصودتان است را بگویید و قول های تو خالی ندهید که نمی توانید و نمی خواهید عملی کنید. حرفی را که نمیتوانید به همه بزنید به هیچ کس نزنید. قبول داشته باشید یا نه بیشتر ما به شکلی غیبت کردن را دوست داریم. همچنین در یافتن خطاهای دیگران سریع عمل می کنیم و سپس با دوستان مورد اطمینان مان در مورد آنها صحبت می کنیم. یا در مورد بد شانسی یک نفر مطلع می شویم و می خواهیم به سرعت به همه خبر دهیم. مطمئنم می توانید نمونه های زیادی را به خاطر بیاورید. به این مثال توجه کنید: سارا در محل کارش عصبانی می شود و بر سر همکارش فریاد می کشد، وقتی به خانه می رسیم به سرعت در مورد این داستان با همسرمان صحبت می کنیم. مثال دیگر، آرش از کار بی کار شده است، وقتی از این موضوع اطلاع پیدا می کنیم، به بهترین دوستمان المیرا زنگ می زنیم یا پیغام می دهیم تا موضوع را به اطلاعش برسانیم، و یا آرش را مسخره می کنیم، زیرا از او خوشمان نمی آید. در هر دو مورد ما نمی توانیم همه چیز را دقیقاً به همه بگوییم به خصوص به المیرا یا آرش. و اگر واقعا به درونمان بنگریم می بینیم که بعد از گفتن آن حرف ها احساس خیلی خوبی نداریم. وقتی چنین مکالمه ای را بررسی می کنیم، می فهمیم که هیچ کاری برای پرورش روح مان انجام نداده ایم. تنها کاری که کرده ایم داستان سرایی و ایجاد انرژی منفی و کشمکش درونی است که درون ما را آلوده می کند. خودتان را ملزم کنید که حرفی را با هیچ کس در میان نگذارید مگر اینکه بتوانید آن را به همه بگویید. خودتان را مجبور به توقف داستان سرایی و انتشار انرژی منفی کنید. آنچه را که نمیتوایند جلوی دیگران مطرح کنید در خلوت به خود نگویید. بیشتر ما خیلی از خودمان انتقاد می کنیم. مردم هرگز چیزهایی را که به خود می گویند جار نمیزنند، بنابراین در خلوت ذهنمان اعتقاد داریم که ما تنها کسی هستیم که تحت تاثیر گفتگو های منفی با خودمان، عزت نفس پایین و ترس قرار دارد. وقتی کاری عالی پیش نمی رود، ما اول خودمان را مقصر می دانیم، خودمان را به خاطر کاراشتباه، خوب کار نکردن و آنچه از دست داده ایم، سرزنش می کنیم. همه ما با خودمان صحبت می کنیم اما مشکل وقتی بوجود می آید که ما این گفتگوهای درونی را باور می کنیم، تا جایی که اعتقادات غلطی در مورد خودمان پیدا می کنیم. این اعتقادات غلط برای روح و خوشبختی آینده ما مضر است، مگر اینکه کاری کنیم که این اعتقادات از یاد بروند. دفعه بعد که این صدا را در سرتان شنیدید که می گفت “من احمقم” یا “من خوب نیستم” یا “من یک بازنده هستم” یا افکار دیگری علیه خودتان، بدانید که این شما نیستید. می توانید شفاهی بگویید “این من نیستم !این حقیقت ندارد” و حتی این جملات را در برابر این افکار بیان کنید، “از امروز به بعد من تصمیم می گیرم که این افکار وجود نداشته باشند، زیرا که دیگر نمی توانند برمن تاثیر بگذارند. من اعلام می کنم که این اندیشه ها واقعی نیستید و من از امروز از چنگ آنها آزادم.” منظور قانون سوم این است که هرگز ذهن خود را درگیر اندیشه هایی در مورد خود نکنید که قادر نیستید با دیگران در میان بگذارید. درون خود را پاک نگه دارید. حرفی را نزنید مگر اینکه صحیح، مفید یا از روی محبت باشد. بعضی از افراد آنقدر درگیر گفتگوی درونی خود هستند که این گفتگو ها به صورت سخنان بی فایده ای بر زبانشان جاری میشود. مانند کسانی که در اتوبوس صحبت می کنند و یا دوست دارند در محل کار کنار آبسردکن بایستند و صحبت کنند. اگر آن ها را زیر نظر بگیرید و تعداد چیزهای واقعاً مفید یا جالبی که میگویند را بشمارید، خواهید دید که تعداد آنها انگشت شمار است. نه تنها این آشفتگی، افراد دور و بر این فرد را تحت تاثیر قرار می دهد بلکه انرژی زیادی را به خاطر حرف زدن از این شخص می گیرد. آخرین باری را که در مورد چیزی بدون هدف و به مدت طولانی صحبت کردید به یاد بیاورید و اینکه چقدر بعد از آن احساس خالی بودن میکردید. هر چه حرف های بی فایده تری بزنیم چیزهای بی فایده تری به ذهنمان میرسد. اگر فکر میکنید که اینها مشخصات شماست ناامید نشوید. من هم چنین بودم، می توانید با آن مبارزه کنید و بر آن غلبه کنید. بعضی افراد این تمرین را درروزهای تعطیل انجام میدهند به دلیل اینکه لازم نیست صحبت کنند، یا مطالعه کنند، و یا از کامپیوتر استفاده کنند. در پایان آن روز حس فوق العاده سکوت و آرامش و فوران انرژی را درون خود احساساس می کنند. مراقب باشید که چه میگویید وفقط زمانی لب به سخن بگشایید که این سه مورد را رعایت کرده باشید: آیا چیزی که میخواهم بگویم… • در مورد من درست است؟ قلب من آن را باور دارد؟ • برای کسی یا موقعیتی مفید است؟ • از روی مهربانی یا دلسوزی است؟ تعارف است یا واقعاً برای کمک است؟ این ۴ قانون را شخصی چند وقت پیش به من گفت و اینها دلیل نوشتن این مقاله هستند. بعد از عمل کردن به آنها در زندگی خودم، به این نتیجه رسیدم که اگر این ۴ جمله را طی ۲۱ روز به کار ببندید متوجه یک دگرگونی زیبا دردرونتان می شوید – از هیاهو به سکوت و از تاریکی به روشنی. ممکن است در ابتدا مشکل به نظر برسد اما اگر برای ۳ روز به آن عمل کنید بعد از آن کار راحت تر می شود. آن را به ۷ روز برسانید و سپس ۲۱ روز. لطفاً خود را به خاطر لغزش از قوانین سرزنش نکنید. ممکن است برای هرکسی اتفاق بیفتد فقط به مسیر خود ادامه دهید. بعد از مدتی متوجه میشوید که دنیای بیرونی شما نیز تغییر کرده است، همانگونه که دنیای درونی شما تغییر یافته است. لطفاً تجربیات خود را با ما در میان بگذارید.
اردیبهشت ۱۰, ۱۳۹۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آپام]
[مشاهده در: www.apam.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 468]
-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها