واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: اما خداحافظي از جنسي كه نامش نديدن و وداع آخر بود، گويي در دلش غوغايي بود تا انتهاي كوچه هم كه رسيده بود نگاهش از كوچه و درخانه برداشته نشد. آن روز من در چابهار خدمت مي كردم ازاينكه بعداز مدتها در دورترين نقطه ميهن اسلامي دو يار ديرينه كه به قصد خدمت و پوشش خبري رزمايش عازم چابهار شده بودند را مي ديدم ،بسيار خرسند بودم. آن روز از صبح زود لحظه شماري مي كردم و دقايقي كه براي ديدار ياران شمارش مي شد به پايان نمي رسيد. گويي اين ديدار به درازا كشيده است آنها قصد آمدن ندارند، بعداز آنكه تاخيرشان طولاني شد بعداز پرسو وجو متوجه شديم كه هواپيماي حامل خبرنگاران سقوط كرده است. در دل آرزو كردم اي كاش خبرنگاران در اين هواپيما نباشند كه آرزوي ما به واقعيت نپيوست ،سيلي از غم و ناباوري به سراغم آمد با اندوهي فراوان و آه افسوسي بيكران ،اشك در چشمانم حلقه زد ،زانوانم ديگر رمقي نداشت سر را درميان دستمانم گرفتم به پهناي صورت اشك ريختم. چندين روز بود كه من در چابهار انتظار آمدنت را به شوق ديدارت گذرانده بودم ولي چه انتظار تلخي كه با اندوهي به سنگيني فراق ياران به پايان رسيد و ديدارها تازه نشد و ديدار ما به قيامت افتاد. سيد مهدي جان (ميرافضلي)، براي لحظاتي چهره معصوم زينب السادات و علي در ذهنم نقش بست،يادش بخير كه آن روزكه دو جگر گوشه ات را در دست داشتي درمشهد زينب با تمام وقار چادري در سرداشت و براي زيارت امام هشتم آمده بودي به خود نهيبي زدم خدايا آيا اين بچه ها طاقت غم سنگين از دست دادن پدر را دارند، چهره آنها اصلا از ذهنم پاك نمي شد. سيدخدا ،از آن اتفاق چند سال گذشته است،در هياهوي زمان و ازدحام روز مرگي خودم را نيز فراموش كرده ام اگرچه در مرور خاطرات گذشته هميشه جايي را براي تو خالي مي كنم اما افسوس كه در اين مدت كمتر يادي از يادگارهاي تو كرده ايم. اين وقت ها انسانها مي گويند دنيا بي معرفت است،نمي دانم شايد بهتر است بگويم ما انسانهاي بي معرفت دنيا، آنقدر سر درلاك خودمان كرده ايم كه حتي خودمان و ديگراني كه حتي نياز به يك نگاه محبت آميز ما را دارند ،را فراموش كرده ايم . سيدخدا،چند دقيقه بيشتر از پرواز زميني ات نگذشته بود كه پرواز آسماني ات را آغاز كردي چگونه دلت آمد كه تنهايشان بگذاري . سيد خدا ،در آن پرواز ناتمام چگونه اوج گرفتي كه خدايي و آسماني شدي در آن لحظه عروج كه روحت در آسمانها سير مي كرد به چه انديشدي؟. سيد در آن لحظه در قاب ديدگانت و لنز وجودت چه سوژه و چه چيزي را ثبت كردي؟ . ميرافضلي شهيد و ساجدي ،شهيد عزيز ،شما رفتيد و كوله باري به نام خدمت و شهادت را به همراه برديد و براي بازماندگان و همكاران افتخار آفريديد. شهيدان سفر كرده به ديار باقي،اين بار خبرنگار خود سوژه شد و با تيتر و ليد خبر شهادت جاودانه و با افتخار ،رخت به ديار ابدي بربست. در شكار لحظه ها آن هم در آسمان بيكران در لنز دوربين حيات ،چه لحظه اي را شكار كردي ؟ آنچنان ديدار را به تصوير كشيدي كه بهاي آن شهادت بود و سفر به ديار باقي ،آن تصوير را در سراپرده وجود به قاب كشيدي بر ديوار دلهايمان آويختي. واما،ما،واماندگان از سفر عشق الهي،ما كه مانديم،خدا مي داند ،كه بايد كدامين درس را پس بدهيم ؟و چگونه بياييم ،خوشا به حالت كه اينچنين رفتي، معلوم نيست ما چگونه بياييم ،پس اي شهيد شفاعت مارا هم در نزد خدا بكن. و اما آن تصويري كه بر ديوار دلهايمان از شما آويخته است هرچند گاهي غبار روبي ميكنيم يادي از شما مي كنيم و شايد بهتر بگويم خودمان را در آن پيدا مي كنيم . شهداي حادثه سي 130،شهداي اصحاب رسانه، همه اينها بهانه بود، بهانه اي كه با گفتن آن مقداري خودم را سبك كنم ،به خود بيايم كه همچون روزي هم نوبت ماست ،شما كه رستگار شديد تا نوبت و قسمت ما چه باشد؟. در انتها فقط مي گويم ياد و خاطره تمامي شهداي اين حادثه گرامي و راهشان پر رهرو باد. روز 15 آذرماه 84 يادآور يكي از تلخ ترين خاطرات است. خاطره تلخ و دردناك شهادت جمعي از خبرنگاران و عكاسان رسانه ها در سقوط هواپيماي سي 130 در شهرك توحيد تهران است.ك/4 1496/608
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 334]