واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: روانشناسي بازار سهام به روش سرمايهگذاري خود پايبند بمانيد
گروه بورس- «اعتماد به نفس» ويژگي مهمي است كه خيلي از افراد آن را ندارند يا كمتر آن را در خود نشان ميدهند. شك، ترديد و نگراني هم از پيامدهايي است كه به دنبال كمبود اعتماد به نفس ميآيد، در حالي كه موفقيت، يكي از دستاوردهاي مهم افراد داراي اعتماد به نفس است.
اعتماد به نفس آنقدر در شكلگيري رفتار اجتماعي، اقتصادي و كاري افراد مهم است كه ميگويند اين امر حتي در امضاي افراد نيز اثرگذار است و اگر افرادي را ديديد كه موقع امضا كردن دستانشان ميلرزد، شك نكنيد كه صاحب امضا دستكم در آن زمان اعتماد به نفس لازم را نداشته است و بس...
اما بهتر است براي موفقيت در بازار سرمايه اعتماد به نفس لازم را داشته باشيد و به سيستم و روش سرمايهگذاري خود شك نكنيد.
يك سرمايهگذار موفق مي گويد: «هنوز گاهي اوقات فكر ميكنم كه ميتوانم بهتر از سيستم خود كار كنم، اما اين لغزش، به صورت خودكار با از دست دادن پول، اصلاح ميشود!»
او ادامه ميدهد: «براي من مهم است كه به سيستم خودم وفادار باشم. وقتي كه به آن پايبند نيستم... مرتكب خطا ميشوم.»
يك سرمايهگذار موفق و شناخته شده ديگر هم در اين باره ميگويد: «بعد از گذشت مدتها، فكر ميكنم پيروي بيقيد و شرط از سيستمهاي خودم، بهترين كمك را به عملكرد من كرده است.»
بر اين اساس، بيشتر سرمايهگذاران موفق يك صدا معتقدند كه در سرمايهگذاري بايد از سيستم خود مصرانه پيروي كنيد.
در شرايطي كه سرمايهگذار بازنده دائما سيستم تصميمگيري خود را زير سوال ميبرد، البته اگر سيستمي داشته باشد. او معيارها و اهدافش را براي توجيه كارهايش تغيير ميدهد.
دشواريهاي پيروي از سيستم سرمايهگذاري
كتاب 23 اصل موفقيت در بازار سهام هم در اين زمينه مينويسد: جوئل، معاملهگر سهام است و من چند سال پيش از طريق يك دوست مشترك با او آشنا شدم. او از يك سيستم تكنيكال كه بر اساس نشانههاي خريد و فروش كامپيوتري استوار بود، استفاده ميكرد. او به من گفت كه گرچه پنج سال است كه از اين سيستم با موفقيت استفاده ميكند، اما در فروش سهام هنگامي كه سيستم به او فرمان چنين اقدامي را ميدهد، با مشكل روبرو است.
او گفت: «من هميشه به نشانههاي فروش شك ميكنم و هميشه به دنبال دليلي ميگردم تا بدانم كه دليل ادامه افزايش ارزش سهام چيست. چند سال پيش تمام سهامي كه فروخته بودم و يا بايد ميفروختم را بررسي كردم و متوجه شدم كه شك من به سيستم خودم باعث از دست دادن مقدار زيادي پول شده است.»
از او پرسيدم: «حالا چطور؟ از تمام نشانههاي فروش با دقت پيروي ميكني؟»
گفت: «بله، اما هنوز تقريبا بايد خودم را مجاب به انجام آن كنم. درست مثل اينكه چشمانم را ميبندم و با كارگزارم تماس ميگيرم.»
چرا جوئل در پذيرفتن نشانههاي فروش سيستم خود مشكل داشت؟
هنگامي كه نشانه خريد را دريافت ميكرد، شركت را مورد بررسي قرار ميداد و تنها پس از ارزيابي اصول اساسي شركت، نشانههاي خريد را ميپذيرفت. هنگامي كه زمان فروش ميرسيد در بيشتر موارد، اصول بنيادي شركت ظاهرا تغييري نكرده بود. تمام آن چيزهايي كه او درباره شركت ميدانست و ميتوانست مشاهده كند با نشانههاي فروش كامپيوتري در تضاد بودند، بنابراين در اجراي آن بيميل بود. در ميانه راه او معيارهاي خود را از نشانههاي تكنيكي فروش كه ميدانست خوب كار ميكند، به نشانههاي بنيادي فروش كه حس بهتري به آنها داشت تغيير ميداد، و دقيقا همينجا اشتباه خود را مرتكب ميشد!
او اكنون متوجه شده است كه چقدر از اين طريق متضرر شده و هنگامي كه دستور فروش دريافت ميكند، او خود را مجاب كرده تا ديگر اطلاعات بنيادي را بررسي نكند. با اينكه سيستم او در بيشتر موارد درست عمل ميكند، اما تمايل ذاتي او در بكارگيري اصول بنيادي، باعث ميشود تا او هر از گاهي به سيستم خود شك كند. همچون اغلب مردم، او نيز مجبور است روند اغواكننده بازار را مشاهده كند. اما برخلاف اغلب مردم، معمولا ميتواند در مقابل آن مقاومت كند.
متناسب با شخصيت خود تصميم بگيريد
بسياري از سرمايهگذاران موفق نيز مشكل جوئل را دارند: آنها سيستمي دارند كه امتحانش كردهاند و ميدانند كه كار ميكند، اما در پيروي از آن مشكل دارند چون قسمتي از سيستم با شخصيتشان سازگاري ندارد. كسي كه بيصبر و عجول است و ميخواهد سريعا به نتيجه برسد هيچگاه با روشهاي سرمايهگذاري گراهام احساس راحتي نخواهد كرد، زيرا بايد دو يا سه سال صبر كند تا سهام دوباره به ارزش واقعي خود برگردد.
همچنين، كسي كه به مطالعه آرام و فكر كردن در مورد عواقب كارها پيش از انجام آنها علاقه دارد، روحيهاش با انجام معاملات ارز سازگار نيست چرا كه اين كار نيازمند تصميمگيري سريع، احساس دروني، حركت مستمر و ارتباط مداوم با بازارها است.
شخصي كه تنها با خريد كالاهاي مشهود و چيزهايي كه بتواند ببيند و حتي ارزششان را حس كند، احساس راحتي ميكند، هرگز نميتواند از سيستمي پيروي كند كه در سهام تكنولوژي يا بيوتكنولوژي سرمايهگذاري ميكند. از نظر چنين فردي، اگر داراييها فقط افكاري باشند كه حتي به مرحله اجرا هم نرسيدهاند و تنها ارزش بالقوه دارند، در آن صورت هيچ چيز ملموس و عيني براي او وجود ندارد تا بابت آن پول بدهد!
از اين سه مثال به آساني ميتوان فهميد كه اگر سرمايهگذار سيستمي را به كار گيرد كه كاملا با شخصيتش بيگانه باشد، به شدت شكست خواهد خورد. اگر چه ممكن است اين سيستم براي فرد ديگري به خوبي كار كند. همان طور كه مثال جوئل نشان ميدهد پيروي از سيستمي كه تا حدودي و نه كاملا با شخصيت شما سازگار باشد، ميتواند سودمند باشد. در واقع جوئل بهتر از 99 درصد از تمام سرمايهگذاران ديگر عمل ميكند. اما او همواره با وسوسههاي خود در مورد شك كردن به سيستمش خواهد جنگيد و هر از گاهي نيز تسليم خواهد شد.
ويليام اكهارت، معاملهگر كالا، ميگويد: «اگر ديديد همواره از سيستم خود عدول ميكنيد، مطمئن باشيد كه شما چيزي از سيستم ميخواهيد كه در آن گنجانده نشده است.»
تفاوت بين سرمايهگذار صرفا موفق و سرمايهگذاران خبره مانند بافت و شوارتز اين است كه سرمايهگذار خبره همواره با دقت بسيار از سيستم خود پيروي ميكند، و برخلاف جوئل، هيچگاه اين كار را با اجبار انجام نميدهد. نخبهها به راحتي ميتوانند در تمام لحظات از سيستم خود پيروي كنند، زيرا تمام جوانب سيستم آنها، مناسب شخصيتشان است، درست مثل دستكشي كه سفارشي دوخته شده باشد.
هر كدام از اين افراد موفق، روش سرمايهگذاري خود را، از اساس فلسفه سرمايهگذاري گرفته تا چگونگي انتخاب سرمايهگذاري و جزئيات و قوانين براي خريد و فروش، خودشان طراحي كردهاند. بنابراين، هرگز در مورد شك كردن به سيستم خود وسوسه نميشوند. اما اين اصل به آن معنا نيست كه هرگز اشتباه نميكنند.
تحليلگر، معاملهگر و آمارگر
سه نمونه مختلف سرمايهگذار را در نظر بگيريد: تحليلگر، معاملهگر و آمارگر. هركدام از آنها بر اساس شخصيت سرمايهگذاريشان، رويكرد متفاوتي نسبت به بازار دارند. بگذاريد مثالي از هر يك از آنها بزنيم:
تحليلگر: وارن بافت نمونه عيني آن است و با دقت، تمام جوانب سرمايهگذاري را قبل از هر اقدامي ميسنجد.
معاملهگر: پيش از هر چيز از مهارت ناخودآگاه خود بهره ميگيرد. جورجي شوارتز نمونه عيني آن است كه بايد «احساسي» در مورد بازار داشته باشد تا سرمايهگذاري كند. او اغلب با اطلاعات ناقص، اما با اعتماد به حس دروني خود، با قاطعيت عمل ميكند. او بسيار مطمئن است كه همواره ميتواند سريعا عقبنشيني كند.
آمارگر: اين نوع سرمايهگذار با اعداد و احتمالات سر و كار دارد. او مانند يك شركت بيمه روي نتيجه نهايي تمركز دارد و نسبت به اتفاقات كوچك بيتفاوت است. روش سرمايهگذاري آماري شايد به بهترين نحو توسط «نسيم نيكلاس طالب» توصيف شده باشد. او در اصل رياضيدان است كه اكنون يك صندوق سرمايهگذاري را اداره ميكند و در حالي كه در انتظار معامله سودآور بعدي خود است، حاضر به پذيرش هزاران زيان كوچك است، زيرا از لحاظ آماري ميداند كه چندين برابر ضررهايش را جبران خواهد كرد.
همچون تمام شخصيت پردازيهاي ديگري كه ميتوانند صورت ميگيرند، اين سه نوع سرمايهگذار، تنها يك طبقهبندي پيشنهادي براي تمايلات سرمايهگذاري هستند. هيچ فردي نميتواند نمونه كامل هيچ يك از اين سه نوع باشد. در واقع سرمايهگذار خبره از استعدادهاي هر سه نوع مهارت بهره ميگيرد. درحالي كه مانند هر شخص ديگر، وجه مشترك ذاتي با يكي از اين سه نوع را دارد، تمايل خواهد داشت كه با تلاش و ممارست زياد، يك سيستم منحصر به فرد براي تصميمگيري در مورد سرمايهگذاريهاي خود تدوين كند و آن را مصرانه دنبال كند.
منبع: www.bourse24.ir
پنجشنبه|ا|22|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 209]