واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > میرفتاح، سیدعلی - پنج شنبه شب در قابهای کوچک تلویزیون، مادران مهربان و خسته و زحمت کشیده و آشنایی دیدیم که عین زندگی را به نمایش گذاردند بحث ترافیک را که سه، چهار روز پیش سر انداخته بودم، امروز باید ادامه میدادم و نتیجه میگرفتم، اما توی این جشن میلاد امام هشتم(ع)، تحت تأثیر فیلمی قرار گرفتم که ناچارم آن بحث کسالت بار را همینطور لنگ در هوا نگه دارم و به فردا و پس فردا حوالهاش بدهم و عجالتاً چند سطری درباره یکی از همین فیلمهای مناسبتی حرف بزنم. مناسبت مبارک هشتِ هشت هشتاد و هشت موجب شده بود که تلویزیون سنگ تمام بگذارد و از هر ثانیه شش، هفت کانال موجود نهایت استفاده را بکند و هر چه از دستش برمیآید فیلم نشان دهد و گزارش پخش کند و برنامه بسازد و با جان و دل، این عید میلاد را گرامی بدارد. نه؛ زود قضاوت نکنید. یک امروز نمیخواهم ایرادات و کم و کاستیها را فهرست کنم و از تلویزیون انتقاد کنم. شاید جای انتقاد باشد، اما حقیقت این است که تلویزیون از جان و دل مایه گذاشته بود و چیزی کم نگذاشته بود و هر بار که به تصادف یکی از کانالها را میگرفتی، میدیدی که کسی کم فروشی نکرده و آب نبسته و تایم برنامه را الکی پر نکرده. عیبی هم اگر هست -که هست- مربوط به بضاعت و توان دستاندرکاران است که همین قدر بلدند و تا همینجا خواندهاند. معلوم بود که مناسبتی مثل همین تقارن فرخنده، همه تلویزیونیها را حسابی سر ذوق آورده و وادارشان کرده که بسازند و پخش کنند و جشن بگیرند و فیلم نشان دهند. خیلی هم ایراد بجایی نیست اگر بگوییم که تلویزیون در این برگزاری جشن دچار تکرار و یکنواختی شده بود. تکرار و یکنواختی بود، اما نباید خیلی سخت گرفت و مته روی خشخاش گذاشت. طبیعی است که توی چنین مناسبتهایی فیلمها، شبیه به هم درمیآیند و برنامهها هم عین هم ساخته میشوند. این را من بیشتر به حساب توارد میگذارم که تا اسم امام هشتم -علیهالسلام- به میان بیاید، ذهن نویسندهها برود به سمت اینکه یک نفر مقروض و یک نفر بیمار و یک نفر به بنبست رسیده، از سر استیصال و ارادت به آستان ملک پاسبان امام(ع) برود و آنجا به جهت حضور نیروهای برتر، مشکلاتشان حل شود و گره از کار فروبستهشان گشوده شود. باز من این را به حساب یکنواختی و تکرار نمیگذارم که توی همه فیلمها، لوکیشنها آنقدر شبیه به هم بودند که به راحتی میشد، نماهایی از هر فیلم را در فیلم دیگر مونتاژ کرد و سریالی از مجموع نود دقیقهایها ساخت. این هم انصافاً ایرادی نیست، برای اینکه هر فیلمسازی وقتی به مشهد میرود، فیالفور همین راهآهن و قطار و هتل و کوهسنگی و عکسهای فوری و بازار رضا و خیابان طبرسی و رستوران و از این جور جاها هستند که خود را به ذهن او میرسانند. از حیث پرداخت هم خیلی نباید گیر داد که چرا کلهم اجمعین شتابزده و سریعالسیر و زود باش، دیر شد و هول هولکی بودند. بالاخره کسی که با نظام تولید در تلویزیون آشنا باشد میداند که اصولاً رسم بر این است که همه چیز را حتی اگر ده سال جلوتر هم برایش فکر کنند، طبق یک قانون نانوشته، مثل مشق شب سیزده و گل دقیقه نود، همه کار را همین ماه آخر و هفته آخر و شب آخر و ساعت آخر و دقیقه قبل از پخش انجام دهند. اصلاً توی تلویزیون، فورس ماژوری برای خودش یک رسمی است که موجبات انگیزه و انرژی را دوچندان میکند... خوب؛ طبق معمول روده درازی کردم و حرف اصلیام را نگفتم. حقیقتش این است که توی همه برنامههای این دو، سه شب، فیلم نود دقیقهای از حمید نعمتالله پخش شد که انصافاً کار فوقالعادهای بود و علیرغم ظاهر تکراری، باطنی جذاب و شیرین و ملیح و انسانی داشت که جزو معدود کارهای دلنشین و تأثیرگذار تلویزیون بود. بابت همین یک کار خوب، انصاف است که به این دو، سه شب رسانه ملی، نمره قابل قبولی بدهیم . خانم مهین شهابی و ثریا قاسمی و پوراندخت مهیمن، در این کار آنقدر خوب و متین و صمیمی بودند که لحظات زیادی، بیننده فراموش میکرد که دارد یک فیلم میبیند. به این بازیهای درخشان علاوه کنید نوشته خانم بیات و کارگردانی نعمتالله را که آنقدر درست و حساب شده بودند که به سهولت میشد در این قابهای کوچک تلویزیون، مادران مهربان و خسته و زحمت کشیده و آشنایی دید که عین زندگی را به نمایش میگذارند. اشتباه نکنید. من نقد فیلم نمیکنم. اصلاً به لحاظ فنی چیزی نمیگویم، بلکه صرفاً از لحظات خوشی حرف میزنم که بسیاری از مردم در قاب تلویزیون، تصویری از مادران خودشان دیدند که اشک دلتنگیشان را بارها و بارها، بابت شوخیها و پادردها و پیری و بیشوهری و دوری اولاد درآورد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 168]