واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاين: عكس، يك متن خواندني است
كد خبر:4422
زمان انتشار:جمعه 9 اسفند 1387 - 14:42:55
Print نسخه چاپي
فرهنگ > رسانه - گفتوگو با محسن راستاني، عكاس و خبرنگار
پيروزه روحانيون: در علم ارتباطات، رسانه بهعنوان يكي از مهمترين كانالهاي انتقال پيام شناخته ميشود. يكي از رسانههاي جدي و مستقل جهان عكس است؛ رسانهاي كه از بدو پيدايش، در برهههاي مختلف زماني و مكاني و موقعيتهاي متفاوت نقشي بهسزا در انتقال پيام (شامل احساسات، اخبار، تاريخ و...) داشته است. اما اينكه اين رسانه در كشور ما چه نقش و تأثير و جايگاهي دارد، بحثي است كه بهانهاي شد براي گفتوگو با «محسن راستاني» عكاس و خبرنگاري كه از ابتداي جنگ ايران و عراق دوربين بهدست گرفته و امروز يكي از عكاسان باتجربه و خلاق كشورمان محسوب ميشود.
«محسن راستاني» متولد سال 1337 در خرمشهر و فارغالتحصيل رشته عكاسي از دانشكده هنرهاي زيبا است. او پيش از اين دبير عكس مجله هنري تصوير چاپ تهران، دبير عكس روزنامه صبح امروز، عضو هيئت داوران بينال بينالمللي مسابقات عكاسي در ايران، منتقد و نويسنه مقالات عكاسي در مطبوعات ايران بوده است و عكسهايش در نمايشگاههاي متعدد داخلي و خارجي از جمله موزه هنرهاي معاصر، دانشگاه آمريكايي بيروت، سالن شهرداري طرابلس، آساهيشيمبون، نمايشگاه بينالمللي عكاسي خلاق انگلستان، نمايشگاه بينالمللي چين، نمايشگاه بينالمللي ماه عكس در پاريس، خانواده ايراني ـ گالري سيحون، نمايشگاه نگاه ايراني و يك انقلاب عكاسي در موزه پاريس شركت داشته است.
راستاني جايزه ويژه براي عكسهاي سياه و سفيد در موزه هنرهاي معاصر (سال 1370)، جايزه اول شركت شيلات ايران (سال 1370) و مدال طلاي بهترين عكس ژورناليستي طنز نمايشگاه بينالمللي عكاسي خلاق انگلستان (سال 1371) را كسب كرده است.
آقاي راستاني، به نظر شما عكس در دنياي ارتباطات چقدر به عنوان يك رسانه شناخته شده است؟
آنقدر كه بنگاههاي خبررساني همچون CNN بخشي را با عنوان «آيريپورت» ـ عكسهايي كه خارج از دايره رسانه و خيلي سريع شكل ميگيرند ـ در نظر گرفتهاند. اين تصاوير توسط مردم و با دوربينهاي غيرحرفهاي (مثلا دوربين موبايل) تهيه ميشوند، اما ارزش خبري دارند. مثل عكسها و فيلمهايي كه در زمان وقوع حادثه 11 سپتامبر و سونامي مردم با موبايلهايشان گرفته بودند. در واقع پيشرفت تكنولوژي باعث شده نقش عكس به عنوان رسانه (منتقلكننده پيام و خبر) پررنگتر شود و دايرههاي تخصصياي كه ما براي فتوژورناليسم ميچينيم، از بين برود و انتقال پيام به صورت مستقيم انجام گيرد. رشد تكنولوژي باعث شده مفهوم فتوژورناليسم و افراديكه در آن دخيل هستند، مخاطبينش و توليدكنندگانش، متحول بشود. مثلا هميشه در همه مسابقات عكاسي، روي شاخص واقعيت [كيفيت و ابعاد هنري عكس] خيلي تأكيد بود، اما امسال در «word press photo» ديديم كه يك عكس كج و مأوج و تار به خاطر خبر و موضوعش برنده جايزه اول شد. بنابراين بيشترين انرژي عكس در مطبوعات در واقع واكنشي است كه از نظر بصري و متعاقبا ذهني و فكري براي مخاطب به وجود ميآورد.
مردم عادي معمولا انگيزهاي براي خواندن متن ندارند؛ حتي اگر با تمهيداتي، تيتر مقاله يا گزارش بزرگ شود. مردم بيشتر به دنبال ديدن يك واقعيت هستند كه دستاندركاران مطبوعات در فتوژورناليسم از اين جوهره و ترفند بسيار تأثيرگذار بهره ميبرند و عكس را ارائه ميدهند. يعني ديدن يك عكس بهخصوص در صفحه اول باعث ميشود ما به متن توجه كنيم؛ به عبارتي متن طفيلي عكس ميشود. چون ما عملا يك واقعيت را در عكس ميبينيم و وقتي به عكس نگاه ميكنيم قبل از اينكه ذهنمان دچار پرداخت شود، دچار دريافت ميشود. اين هدف اصلي رسانه است.
آيا در مورد عكسهاي غير خبري (بيشتر منظور عكسهاي مستند اجتماعي است) هم ميتوان ادعا كرد كه رسانه هستند؟
مبحث عكاسي مستند اجتماعي و خبري موضوعي است كه بسياري از عكاسان و بهخصوص عكاسان كشور ما درگيرش هستند و حتي خود ارباب جرايد نميدانند مرز اين دو و وجوه اشتراك و افتراق اينها كجاست. شايد اگر عنصر زمان از عكس خبري گرفته شود، آن عكس وارد حيطه عكس مستند شود، كه به اعتقاد من اينطور نيست؛ چون يك عكس مستند در كنار يك خبر ميتواند تهيه شود، اما بعد از فوت آن خبر، وقتي كسي به سراغ عكس مستند اجتماعي ميرود، به يك خبر عميقتر (پسخبر) دست مييابد. كه در اينجا شرايطي فراهم ميشود كه تحتتأثير زمان و لحظه نيست، بلكه به يك زمان عموميتر اشاره ميكند كه بيشتر قابلتأمل است. مضاف بر اينكه در مستند اجتماعي عكاس با يك رويكرد فكري به سراغ سوژه ميرود. يعني ما وارد مرز تأليف در نگاه ميشويم. در حاليكه در عكس خبري تأليف نميتواند محلي از اعراب داشته باشد. در عكاسي مستند اجتماعي، عكاس كاملا مستقل عمل ميكند و تحتتأثير تيتر يا توصيه خبرنگار و سردبير نيست. در واقع عكاس مؤلف در لحظات اول ورود به يك موضوع، نميداند براي چه آمده، فقط خودش را شناور ميكند و با رويداد همراه ميشود. مثلا عكاس خبري عكسي تهيه ميكند از يك انفجار؛ عكاس مستند اجتماعي از تأثيرات اين انفجار عكس ميگيرد كه اين تأثيرات ممكن است روي جسم آدمها يا زندگي آنها باشد.
به عنوان مثال، كسي مثل «ژيل پرس» را در نظر بگيريد كه بارها به ايران سفر كرده است و يكي از سفرهايش زماني بود كه سفارت آمريكا توسط دانشجويان خط امام اشغال شده بود. جلوي در سفارت، نمايندگان بيشتر رسانهها و آژانسهاي عكاسي و خبري دنيا حضور داشتند. ايشان هم از سوي تايمز آمده بود. يادم ميآيد ميگفت: من ديدم همه ناگهان متوجه در سفارت شدند، چون قرار بود براي اين در اتفاقي بيفتد و همه داشتند از سفارت عكس ميگرفتند. من پيش خودم فكر كردم چرا بايد اين كار را بكنم. من دوست دارم به جامعهاي بپردازم كه دست به اين اقدام زده است. به همين دليل با سردبير نشريه تماس گرفتم و گفتم من عكسي از اين ماجرا نميگيرم و سوژهام زندگي مردم اين جامعه است. سردبير هم پذيرفت و او به شهرستانهاي ايران سفر كرد و جامعه ايراني آن روز را به تصوير كشيد. من چند تا از عكسهايي را كه از قم گرفته بود، ديدم؛ زنان چادري، مردان مذهبي و كوچه و بازار. او به شهرهاي مختلف سفر و از بيشتر تيپشناسي و رفتارشناسي مردم عكاسي كرد. خوب، اين سوژهاي جالب است كه معمولا به ذهن عكاسان خبري نميرسد، چون اين مقولات در عكاسي خبري نميگنجد. همين آدم وقتي جنگ بوسني آغاز شد، باز هم موضوعاتي را عكاسي كرد كه هيچ عكاس خبري به آن توجه نداشت. اصراري هم نداشت همان موقع عكسهايش را ارسال كند، چون عكسهايش تاريخ مصرف نداشت. يادم ميآيد وقتي از او پرسيدم «براي چه به سارايوو آمدي؟»، گفت: «الان نميدانم؛ زماني در خيابانهاي پاريس قدم ميزنم و در كتابفروشياي كتاب خودم را مييابم و مثل يك شهروند عادي آن را ورق ميزنم، آن وقت متوجه ميشوم چرا به اين سفر آمدم».
عكس در ايران و در ارتباطات نظاممند ايران چقدر به عنوان يك رسانه مؤثر و مستقل جايگاه دارد؟
در ايران هنوز عكس را به عنوان يك رسانه قطعي و مستقل نميشناسند، از ارزشهاي بصرياش چندان خبري ندارند و صرفا به آن موجوديتي تزييني ميدهند. اين نشان ميدهد ارباب جرايد و صاحبان رسانهها با اين رسانه آشنايي ندارند؛ حتي در دانشكدههاي خبر و رسانه هم به اين مقوله به شكل جدي نگاه نميشود.
در اينجا چند موضوع را بايد با هم در نظر گرفت؛ اولا اينكه اين مبحث فقط مختص امروز نيست و بسيار ديرينه است. بسياري از سياسيون ما از قديمالايام ادبسالار بودند، بهخصوص در دوره مشروطه. در واقع حتي زماني هم كه پاي عكس به روزنامهها باز شده بود، سياسيون خيلي روي خوش به آن نشان نميدادند. آنها فكر ميكردند تأثيرات خبري كاريكاتور به مراتب بيشتر از عكس است. اين موضوع را هم در نظر داشته باشيد كه بيشتر سران رسانههاي ما تمايلات سياسي دارند و حداقل تحتتأثير شرايط سياسي هستند. معمولا حتي اگر عكس، خبر مستند و مستقل خودش را هم داشته باشد، بيم اين ميرود كه دچار سانسور شود، يا از سوي مخاطبان مورد سوءتعبير قرار گيرد. اين است كه در جرايد بسياري از عكسها با توضيح و توجيه منتشر ميشوند.
آيا اين به ضعف عكس مربوط نميشود كه نياز به توضيح و توجيه دارد؟
اين اتفاقا به قوت عكس مربوط ميشود، چون اين قوت ادبياتپذير نيست. ما بايد بپذيريم كه عكس، يك متن قابل قرائت است و براي درك آن بايد با ادبيات اين قرائت، يعني زبانشناسي عكس آشنا بود. اين آشنايي باعث ميشود تعبيرهاي غيرمرتبطي كه به عكس نسبت داده ميشود، از بين برود. اما متأسفانه درك صاحبان رسانه نسبت به موضوع عكاسي بسيار سطحي است.
مطبوعات ما هنوز نسبت به تواناييهاي اثر و ويژگيهاي يك عكاس، نگاهش و تأليفاتش آگاهي كامل ندارند. بهرغم اينكه سالانه دهها عكاس از دانشكدههاي هنري فارغالتحصيل ميشوند و بيشتر آنان گرايشهاي عكاسي خبري و اجتماعي دارند، و با اينكه عكاسي در ايران با خبر و رويدادهاي اجتماعي شكل گرفت، اما نگاه ارباب جرايد به اين رسانه متأسفانه كاملا سنتي است. و عكاسان تحت فرمان و حكمهاي خبرهاي تشريفاتي هستند و اين گله بسياري از عكاسان مطبوعاتي است.
آيا خود عكاسان تلاشي براي مؤلف بودن و مستقل كردن اين رسانه نميكنند؟
چطور ميتوان از آنها انتظار داشت كه به نگاه مستقل برسند و نگاه مستقلشان را حفظ كنند، وقتي پول ميگيرند تا از يك تريبون يا از يك تظاهرات يا مراسم خاص عكس بگيرند؟ اين در حالي است كه ايران به خاطر شئونات اجتماعي و سياسي، يكي از خبرسازترين كشورهاي دنياست؛ عكاسان بسيار زيادي در دنيا هستند كه خودشان را ميكشند به ايران بيايند و يك گزارش متفاوت تهيه كنند، ولي عكاسان ما در دريافت و پيدا كردن نشانههاي اين موضوعات عقيم هستند. آنها آنقدر دچار روزمرگي و كسالت شدهاند كه بيشترشان حتي در مورد كابرد و تكنولوژي دوربينهايشان اطلاع كاملي ندارند. اين به خاطر ضعف علمي و كاربردي است. وقتي ما صحبت از عكاس ميكنيم منظورمان كسي نيست كه دوربين دارد. سرمايه اصلي يك عكاس آن نگاه ويژه است كه بيشتر عكاسان ايراني متأسفانه فاقد آن هستند يا اين نگاه در آنها خشكيده و مورد عنايت اربابان رسانه نيست.
تصور كنيد جواني را كه در رشته عكاسي تحصيل ميكند و با روحي سرشار از شوق شهرت و خلاقيت هنري وارد عرصه رسانه ميشود؛ دوربين تهيه ميكند و براي تأمين معاش شروع به عكاسي ميكند. همين جوان كه سرشار از ذوق و خلاقيت در عكاسي بوده، از صبح تا شب با برگههايي مواجه ميشود كه بايد از اين تريبون به تريبون ديگر، از اين مراسم به مراسم ديگر و از اين مصاحبه به مصاحبه ديگر برود و حتي از او خواسته نميشود كه خلاقيت و نگاه عكاسي داشته باشد. ما عكاسيمان را دچار تعارفات و تشريفات يوميه كرديم. براي همين است كه در ايران نگاه مؤلف هيچ وقت نميتواند شكل بگيرد.
نه تنها خبرگزاريها و مطبوعات، بلكه فراخوانها و مسابقات هم تيشه به ريشه عكاسي ما ميزنند. بعضيها از اينكه عكاسي در جامعه ما فراگير شود خوشحال ميشوند، ولي نميدانند واقعيت اين است كه هيچ تشريفاتي براي پر كردن بيلان كاري كمخرج تر و سادهتر از عكاسي پيدا نيست. بسياري از سازمانها به راحتي ميتوانند يك فراخوان بزنند، چند سكه جايزه بدهند و عكاسان را به ميدان دعوت كنند. اما حاصل چيست؟ شما ميبينيد يك مؤسسه 80 تا 100 ميليون تومان هزينه ميكند كه يك جشنواره را برگزار كند، اما عكسهايي كه به دست ميآيد اصلا ارزشهاي عكس قابلملاحظه را ندارند. حتي داوران هم با قضاوت در مورد اين كارهاي كمارزش حيثيت و ارزش كار خود را پائين ميآورند.
با اين اوصاف، شما راهكاري هم براي رشد عكاسي در ايران پيشنهاد ميكنيد؟
ما بايد صاحب پروژه بشويم و پروژه عكاسي را به عكاس مؤلف بسپاريم تا سرانجام يك موضوع، در خصوص عكاسي براي ما قابل رؤيت باشد. نه اين كه 100 نفر را خبر كنيم تا يك نمايشگاه بگذاريم يا كتابي چاپ كنيم. براي همين است كه عكاسي ما سطحي و عكسها شبيه هم شدهاند. من خودم با اينكه يكي اعضاي هيئت داوران بينال بينالمللي مسابقات عكاسي در ايران هستم، يكي از مخالفات برگزاري بينال امسال بودم چون اعتقاد داشتم ما بايد راهها و نهادهاي ديگري براي رشد عكاسي ايران تعريف كنيم؛ چون اين بينالها صرفا تكلف و تشريفاتي است در حد معاشرت مقامات كه هم عكس و هم عكاس را فداي اين تعارفات ميكنند و بعد از مدتي به فراموشي سپرده ميشوند. جالب اين است كه امروز ميبينيم ادبياتي غيرعكاسانه به ساحت داوري و مفاد فراخوان وارد شده است. يعني موضوعات عكاسي كه به شدت شفاف و واقعي است دارند ذهني ميشوند. من نميفهمم چطور ميتوان از مهدويت، روحانيت در معماري، اميد به آينده و موضوعاتي امثال اينها عكاسي كرد. اينها موضوعاتي بسيار ذهني و كلي است كه ربطي به عكاسي ندارد. موضوع عكاسي جسم و قابل رؤيت است. حالا آن ذهنيت در پس اين رؤيت حاصل ميشود كه ممكن است براي همه هم يكسان نباشد. اما ما با قاطعيت جوري از اين موضوع صحبت ميكنيم كه انگار ميتوانيم از آن عكس بگيريم.
چه كساني و چقدر در اجراي اين راهكارها براي رسيدن عكاسي به جايگاه واقعياش سهم دارند؟
به نظر من عاملان اصلي خود عكاسان هستند. اگر عكاس در راستاي آسيبشناسي اين حركات بيانيه يا مقالهاي ارائه ميداد يا توصيهاي ميكرد و به اين روند اعتراض ميكرد، و اينها نه از سوي يك فرد بلكه از سوي يك جمع بود، مسئولان اين روند به تأمل واداشته ميشدند. وقتي ما نگاهمان را تخصصي نميكنيم، وقتي خود عكاسان به اين تخصصي شدن كمك نميكنند و در واقع به هر فراخوان و مسابقهاي لبيك ميگويند، اين زمينه را توسعه ميدهند و اين ديوار مدام دارد كجتر ميشود. عاملان ديگر دستاندركاران و مسئولاني هستند كه اعتبار برگزاري اين مسابقات و نمايشگاهها را تأمين ميكنند؛ آنها بايد موضوعات را شناسايي كنند و به آنها نگاه تخصصي داشته باشند. به نظر من بهتر است به جاي اين هزينهها، روي توليد عكس مؤلف و سپردن اين پروژهها به عكاسي كه صاحب اين نوع نگاه است، سرمايهگذاري كنند. متأسفانه ما طي اين 30 سال اخير حتي تلاش نكردهايم چنين عكاسي را به وجود بياوريم و اين عكاس اگر هم باشد يا خاك ميخورد يا پر از حسرت و كمكاري است. عكاسان ايراني واقعا استعداد جهاني شدن دارند، اما به خاطر عدم مديريت صحيح، چه از سوي خودشان و چه از سوي نهادهاي وابسته، اين اتفاق براي عكاس ايراني نيفتاد. عكاساني كه روزهاي انقلاب و جنگ را شاهد بودند و از آن روزها عكاسي كردند، اين برايشان يك سرمايه جهاني بود. ميتوانست به جهاني شدن تبديل شود، اما ما بستري براي جهاني شدن نداريم. آژانس نداريم؛ مطبوعات متوجه و حرفهاي براي اين موضوع نداريم و سردبيرهايمان بياطلاع هستند.
كد خبر:4422
تاريخ درج خبر:جمعه 9 اسفند 1387 - 14:42:55
Print نسخه چاپي
جمعه|ا|9|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاين]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 235]