واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: جامعه > دیدگاه ها - علیرضا اردلان علی دایی مقصر اصلی ناکامیهای اخیر تیم ملی ایران و به خصوص باخت در برابر عربستان، آن هم در ورزشگاه آزادی و در حضور بیش از یکصد هزار تماشاگر است. این را نتیجه نظرسنجی برنامه نود میگوید؛ آنجا که حدود 70 درصد از 3 میلیون نفری که در این نظرسنجی شرکت کرده بودند انگشت اتهام را به سوی سرمربی ایران و نه بازیکنان و فدراسیون فوتبال نشانه گرفتند. برای درک میزان عصبانیت فوتبالدوستان از مربی مغرور ایران و فهمیدن این نکته که دایی یک بار دیگر به یکی از نامحبوبترین چهرهها در ایران تبدیل شده است، حتی نیازی به این نظرسنجی نبود. داستان از همان استادیوم آزادی و شعارهای هواداران شروع شد و با نوشتههای وبلاگها و سایتهای رسمی و غیررسمی ادامه یافت. در این میان آنهایی که میخواستند منصفانهتر قضاوت کنند از لزوم حفظ شأن و اعتبار دایی به عنوان یک اسطوره ایرانی گفتند و نوشتند و کسانی را متهمان اصلی این افتضاح دانستند که با انتخاب دایی «بیتجربه» به عنوان سرمربی تیم ملی نه تنها مسیر صعود تیم ملی به جام جهانی را دشوار کردند، بلکه یک اسطوره را بیموقع خرج کردند و سوزاندند. با وجود این گفتهها و نوشتهها اما شکی نیست که ریسک دایی در پذیرش مسئولیت تیم ملی، نه فقط به خراب شدن چهره خودش، که به لطمه خوردن به غرور ملی ایرانیان انجامید. *** سید محمد خاتمی که قرار بود حضورش در انتخابات باعث اجماع نظر اصلاحطلبان شود، اکنون یکی از عوامل تفرقه در اردوی اصلاحطلبان قلمداد میشود. رییسجمهور پیشین ایران بعد از انصراف از حضور در انتخابات، یک بار دیگر طرفدارانش را ناامید کرد؛ داستانی که از همان ماههای اول شروع کار دولت خاتمی در سال 76 آغاز شد و در دور دوم ریاستجمهوری او شدت یافت، هنگام تردیدش برای کاندیدا شدن در انتخابات آتی وی را با بیشترین انتقادها از سوی منتقدان و طرفداران مواجه ساخت و حالا با انصراف زودهنگام از حضور در عرصه انتخابات به اوج رسیده است. *** علی دایی سزاوار چنین برخوردهایی نیست اما اصلیترین مقصر است. مقصر «برخوردها» و نه افتضاح تیم ملی. چه در این افتضاح او تنها نیست و تنها باید به اندازه سهمش در شکست مورد انتقاد قرار گیرد و نه بیشتر. دایی مقصر است؛ اما نه به خاطر غرور بیش از حدش، نه به دلیل مشکلات شخصی با برخی بازیکنان و نه حتی به دلیل برخورد همواره بد و به دور از ادبش با خبرنگاران. او مقصر است به خاطر قبول مسئولیتی که بزرگتر از حد و قوارهاش بود. گیریم که به قول مسعود شصتچی «شما هم بودین وسوسه می شدین»، گیریم که از وسوسه شهرت، قدرت، ثروت، محبوبیت به سادگی نمیتوان گذشت اما از دایی باهوش توقع بیشتری میرفت. کسی که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان ورزشی بیشترین گلهای تاریخ فوتبالش ناشی از هوش سرشار و جاگیری به موقعش در بهترین مکان ممکن بود، حالا خود را در بدترین موقعیت ممکن قرار داد! کسی که یکی از نکات قوتش به عنوان مربی تیم ملی از سوی مسوولان فدراسیون فوتبال مدرک مهندسیاش از دانشگاه شریف بود و به گفته یکی از اساتید بهنام این دانشگاه «تنها شریفی بود که از کلهاش بهترین بهره را برده بود!»، حالا گویا چندان اهل محاسبه نیست. شاید این ها همه خصوصیات همه ما ایرانیان است. دایی هم که بهتر از هرکس دیگری میدانست «اینجا ایران است» و عرش و فرش فاصلهای چندان طولانی ندارد، بیش از هرکس دیگری مقصر شرایطی است که در آن قرار گرفته، چون به رغم هوش سرشار و اعتماد بهنفس بالایش، به پیشنهاد برعهده گرفتن مسوولیتی که قاعدتاً خودش هم باید میدانست برایش زود است، «نه» نگفت. چرایش مهم نیست؛ دلایلی که علی دایی میتواند برای «بله» گفتن و خاتمی میتواند برای «نه» گفتن مطرح کنند، خیلی از هم دور نیستند. «کمک به کشور»، «صلاح مملکت» یا «هزینه کمتر برای مردم و نظام» یا ... دلیلش مهم نیست. مهم آن است که یک نفر شهامتش را دارد بگوید «نه» به مسوولیتی که تردید دارد به هر دلیل بتواند آن را به خوبی انجام دهد و یک نفر ندارد. تفاوت این دو منطق در تصمیمگیری را میشود در نتیجه این تصمیمها هم دید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 265]