تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833283615
وقتی آدمها اسم ندارند
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: وقتی آدمها اسم ندارند
افسانه نورینگاهی به نمایش"چشمها" نوشته مسعود هاشمینژاد و کارگردانی حسن جودکی آنچه در نمایش"چشمها" میبینیم فضایی ناشناخته و مبهم است که با روایت یک کابوس آغاز میشود و در فضایی کابوس گونه به اتمام میرسد. نمایش با صدای زنی (خواهر بزرگتر) آغاز میشود که خواب خود را تعریف میکند. این تعریف نیمه کاره میماند و در طول نمایش ادامه مییابد. در تعویض صحنهها و در فاصله میان صحنهها صدای زن شنیده میشود که کابوس خود را میگوید و واگویه همزمان این کابوس با اتفاقاتی که در صحنه میافتد، به کامل شدن داستانی میانجامد که روی صحنه در حال اجراست. این صداها و روایت کابوس بخش عمدهای از نمایش را تشکیل میدهد که خودبهخود به ایجاد ساختاری یکی درمیان در نمایش منتهی میشود. ساختاری که در آن بخشی از کار به صورت سمعی و بخشی به صورت بصری ارائه میشود. در این فضا شاهد نمایشی هستیم که به تناوب از صدا و تصویر برای بیان داستان استفاده میکند. پیشبرد داستان و روایت از طریق ترکیب این دو صورت میگیرد. زمانی که بر صحنه تصویری نداریم و تاریکی برای تعویض صحنه حاکم میشود صدای زن به گوش میرسد. این تاریکیها جهان کابوسی زنانه را به تصویر میکشند که در زندگی روزانه او نیز تأثیری مستقیم دارند.
با پیش رفتن نمایش متوجه میشویم که این کابوسها بخشی از داستان نمایش را تشکیل میدهند یعنی علاوه بر فضاسازی و کمک به شناخت شخصیت زن (خواهر بزرگتر) در تکامل داستانی که روی صحنه و به شکلی دیگر روایت میشود، مؤثرند. کابوسی که به زندگی گذشته زن مربوط میشود و با ورود مرد تازه وارد به زندگی خواهر کوچکتر در همه ابعاد زندگی این سه نفر گسترش مییابد و بر سرنوشت هر کدام آنان جداگانه تأثیر میگذارد، به گونهای که گویی داستان اصلی نمایش همان کابوسی است که روایت میشود و آنچه ما روی صحنه شاهد اتفاق افتادن آن هستیم، داستانی فرعی است که کامل کننده داستان اصلی(کابوس) نمایش است. کابوس خواهر بزرگتر و اتفاقات گذشته، در میان داستان خواهر کوچکتر و مرد تازه وارد و در زمان حال تکه تکه شده است و به روند داستان کمک میکند.اما این ساختار به تنهایی تأیید کننده نمایشنامه"چشمها" از نظر کیفی نیست. با وجود داستانی که به خودی خود جذاب است، شخصیتها نمیتوانند در بیان داستان حضور فعالی داشته باشند. بیشتر دیالوگها حاوی اطلاعات مستقیم و سرراست هستند و به نظر میرسد نویسنده تلاش کرده است تا تماشاگر در پایان نمایش با کشف ماجرای خواهر بزرگتر و مرد تازه وارد بیشتر یکه بخورد. در حالی که با به کار بردن نشانههایی که نمایش همچون ابزاری در دست نویسنده میگذارد، میشد تماشاگر را برای اتفاق افتادن چنین صحنهای آماده کرد و همزمان هم شوکی را که مورد نظر نویسنده است به او وارد کرد. حتی ممکن بود شدت شوک وارده با وجود این نشانهها بیشتر باشد؛ در حالی که اکنون پایان نمایش ساده انگارانه شکل گرفته است و به هیچ وجه مخاطب را درگیر ماجرایی نمیکند که بین خواهر بزرگتر و مرد تازه وارد افتاده است. برای مثال، پایان غیرمنتظره فیلم"دیگران" با وجود نشانههایی در اثر، قدرت شوکه کردن تماشاگر و غافلگیر کردن او را حفظ میکند.
با وجود نشانههایی که طول این فیلم وجود دارد، مخاطب نمیتواند پایان را حدس بزند و دقیقاً بعد از پایان فیلم به وجود نشانههایی که او را به این سمت هدایت کردهاند، پی میبرد. این نشانهها همانهایی است که برای گذاشتن تأثیر عمیق بر مخاطب، از نمایش"چشمها" حذف شدهاند یا به اندازه کافی به آنها توجه نشده است. البته نبود این نشانهها تنها منحصر به نویسندگی این نمایش نیست و در کارگردانی آن نیز کوچکترین نشانهای که به پایانبندی نمایش کمک کند، وجود ندارد. در تمام دیدارهای خواهر بزرگتر و مرد نشانهای از آشنایی پیشین یا حتی اتفاقی کوچک در رفتار و عکس العمل شخصیتها وجود ندارد. تنها گاهی اوقات مرد سرش را در دست میگیرد که این مسئله هیچ کمکی به گره گشایی در شکل روابط آدمهای این نمایش نمیکند. در این نمایش ارتباطها و شکل روابط آدمها که می توانست با جزئیات بیشتر و در زیربافت اثر شکل گیرد و با گذشت زمان نمایش پیش رود، به بیرونیترین شکل ممکن ارائه شده است. ضعف در دیالوگنویسی از دیگر نکاتی است که در نگارش نمایشنامه "چشمها" دیده میشود. نمایشنامه سرشار از دیالوگهای مستقیم و اطلاعات دهی سرراست است که اجازه نمیدهد برخلاف آنچه به عنوان مضمون داستان انتخاب شده، شاهد فضایی پیچیده و ارتباطاتی پیچیدهتر باشیم. هر سؤالی در همان لحظه پاسخ داده میشود و شخصیتها فرصت نمییابند در معمایی که قرار است نویسنده مطرح کند، غرق شوند. در حقیقت نویسنده نمایش اجازه نمیدهد معمایی شکل بگیرد و این با مفهوم کلی داستان نمایش که قرار است در فضایی معماگونه روایت شود، مغایرت دارد. گرچه اکثر اطلاعات رد و بدل شده در میان شخصیتها در پایان نمایش دروغ شمرده میشوند و تمام آنچه که بافته شده در صحنهای کوتاه با برخورد خواهر بزرگتر و مرد در خانه، در شب جشن، پنبه میشود! اما این داستان به خودی خود جذاب است که در بند روایتی نادرست و زاویه دیدی نه چندان مناسب افتاده است و داستان فدای شکل بیان آن شده است.
نمایش در بی مکانی و بی زمانی میگذرد. آدمها اسم ندارند و از آنها با عنوان خواهرت، بچه خواهرت و اون مرد نام برده میشود. حتی دقیقاً مشخص نیست که کدام خواهر بزرگتر و کدام کوچکتر است(من تنها بر حسب حدس و گمان شخصیتها را خواهر بزرگتر و کوچکتر نام بردهام)، آب و غذایی که آدمها میخورند در ظرفهایی خالی است. چاقو هیچ را میبرد و چنگال هیچ را در دهان شخصیتها میگذارد. غذایی خیالی برای آدمهایی بینام که هر کدام میتوانستند به تنهایی برای ارتباط گرفتن با مخاطب شخصیتی کامل و بینقص باشند. با وجود این که به نظر میرسد نمایش در هیچ جا و هیچ زمان میگذرد، میزانسنها و شکل اجرای اثر حال و هوایی رئالیستی دارد. این در حالی است که هیچ کدام از شخصیتها شناسنامه مشخصی ندارند و علاوه بر آن بسیار مبهماند. انگیزههای آدمها نامشخص و اهداف آنان نامشخصتر است؛ همین موضوع نمایش را در دام ریتمی کند انداخته و اثری خسته کننده و یکنواخت پدید آورده است. شاید داشتن اسم میتوانست در تمایز هر یک از شخصیتها از دیگری کمک کند یا دستکم به تماشاگر کمک کند که تصوری از مکان اتفاقات در ذهن خود ایجاد کند. به این شکل نمایش به اثری تبدیل شده که نمیتواند با آثار مشابه خود تفاوت مشخصی داشته باشد و با اینکه عمدهترین هدفش تأثیرگذاری بر مخاطب است، به یکی از هزاران نمایشی تبدیل شده که مخاطبشان بلافاصله بعد از پایان آنها فراموش میکند چنین نمایشی دیده است.
وجه اشتراک دو خواهر در فکر کردن به پدرشان است. ذهن هر دوی آنان به مردی مشغول است که تا پیش از جنگ میخندیده و بعد از جنگ هرگز نتوانسته است بخندد. پدر اسطورهای است که دو خواهر او را در ذهن خود بزرگ کرده و پرورش میدهند. پدر نمونهای از مردانی است که اکنون در کنار دو خواهر سر میکند. شاید هم علل نخندیدن پدر بعد از جنگ همان عللی باشد که بعد از جنگ سردردها و فشارهای عصبی را برای مرد، به وجود آورده است. پدر اسطورهای از نابودی و اضمحلال است که بیانگر تأثیر جنگ بر ازهم پاشیدگی شخصیتی و رفتاری آدمهای درگیر با این مسئله است. همانگونه که او در این نمایش زندگی خود را بر اثر جنگ نابود شده و از دست رفته میداند، این مسئله در مورد خواهرها هم صدق میکند. هر دوی آنان بعد از جنگ به نوعی زندگی خود را از دست رفته میدانند با این تفاوت که خواهر بزرگتر نمیتواند خود را از چنگ این طرز تفکر رها کند و خواهر کوچکتر برای رها شدن از این دام تلاش میکند. خواهر کوچکتر وارد اجتماع میشود و فعالیتهای اجتماعی دارد اما خواهر بزرگتر اهل مبارزه نیست و ترجیح میدهد در کنج انزوای خود بماند و بپوسد. در طراحی صحنه این نمایش از شیشههای شکسته و سطوح تند و تیزی استفاده شده است که ترکیبشان با رنگ آبی، فضایی سرد و یخ زده را القا میکند و بیانگر ویرانی و از دست رفتگی زندگی دو خواهر است. تعویض صحنههای این نمایش هر بار به چیدمانی جدید میانجامد که در بعضی مواقع چندان لازم به نظر نمیرسد. در جلوی صحنه نیم دایرهای کوتاه با همان رنگها وجود دارد که ضرورت آن در هیچ جای نمایش حس نمیشود و حتی در معرفی مکان یا فضاسازی تأثیری ندارد؛ فقط در یک صحنه مرد از بخشی از آن به جای صندلی استفاده میکند. آکساسوار این نمایش در همه صحنهها کاربردی است بهجز صحنه پایانی که تناسبی با وضعیت شخصیتها و فضای حاکم بر صحنه ندارد. و معلوم نمیشود مرد که در وضعیت روحی بسیار بدی است ناگهان از کجا به یاد عروسک( یک سرباز پلاستیکی) می افتد که از نظر جنس هم هیچ ارتباطی با جنس اشیا موجود در صحنه ندارد. او با روشن کردن عروسک و سینه خیز رفتنش در کف صحنه که قرار است مفهومی نمادین ایجاد کند، به جای برانگیختن حس همدردی مخاطب فضایی فانتزی میآفریند.
بازیها در این نمایش مصنوعی است و به نظر میرسد بازیگران تحلیل درستی از متن نداشتهاند تا حدی که گاهی تأکیدگذاریها و حس بیان جملهها هم غلط به نظر میرسد. موسیقی این نمایش در تمام صحنههای تعویض صحنه مشترک است که با وجود هماهنگی با مفهوم کلی اثر، نمیتواند فضاسازی مناسبی ارائه دهد و گویی از کار جداست. موسیقی پایانی نمایش نیز به تیتراژ پایانی یک فیلم سینمایی شبیه است که با فضای پایانی نمایش تناسب چندانی ندارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 508]
صفحات پیشنهادی
هنرمندانی که کافیشاپ دارند! (همراه با آدرس)
(همراه با آدرس)-کافه داری، از آن کارهاست که آدم را قلقلک میدهد. ... کافه مشکیبه قول جوان های این دوره و زمانه، اسم خَفَنی دارد. ... همیشه دوست دارم کارهای بزرگ انجام بدهم و وقتی خواستم کافی شاپم را راه بیندازم هم این در نظرم بود که باید کافه من تک باشد».
(همراه با آدرس)-کافه داری، از آن کارهاست که آدم را قلقلک میدهد. ... کافه مشکیبه قول جوان های این دوره و زمانه، اسم خَفَنی دارد. ... همیشه دوست دارم کارهای بزرگ انجام بدهم و وقتی خواستم کافی شاپم را راه بیندازم هم این در نظرم بود که باید کافه من تک باشد».
سینمای ایران ستاره ندارد
بالاخره خارج از ایران هم آدمها آرمانهایی دارند ولی در کنارش جذابیتها هم هست. آنها درک کردهاند ... دارد میافتد. این همه روزنامه ورزشی هست، یک برنامه تلویزیونی هست به اسم نود.
بالاخره خارج از ایران هم آدمها آرمانهایی دارند ولی در کنارش جذابیتها هم هست. آنها درک کردهاند ... دارد میافتد. این همه روزنامه ورزشی هست، یک برنامه تلویزیونی هست به اسم نود.
ميوه ممنوعه از حضرت آدم تا حسن فتحي
ميوه ممنوعه از حضرت آدم تا حسن فتحي-شايد نام «ميوه ممنوعه» داستان حضرت آدم(ع) را در اذهان زنده كند ولي ... محلهاي كه وقتي به آن ميرسي فاصله زيادي با دامنههاي البرز نداري.
ميوه ممنوعه از حضرت آدم تا حسن فتحي-شايد نام «ميوه ممنوعه» داستان حضرت آدم(ع) را در اذهان زنده كند ولي ... محلهاي كه وقتي به آن ميرسي فاصله زيادي با دامنههاي البرز نداري.
ليندا سيگر، نويسنده کتاب هاي فيلم نامه نويسي
فکر مي کنم اکثر آدم ها با پشت سر گذاردن اين مرحله، ديگر قطع اميد بکنند. فرضيه من اين ... يکي از کتاب هاي شما وقتي زنان کنترل اوضاع را به دست مي گيرند نام دارد.
فکر مي کنم اکثر آدم ها با پشت سر گذاردن اين مرحله، ديگر قطع اميد بکنند. فرضيه من اين ... يکي از کتاب هاي شما وقتي زنان کنترل اوضاع را به دست مي گيرند نام دارد.
فيلم بي دروغ، فيلم بي نقاب
یكي از ويژگي هاي اصلي فيلم اين است كه در آن، آدم ها تحريف نشده اند و انسان ها جعلي نيستند آنها بي نقاب هستند. ... شايد نام هاي شان با هم فرق داشته باشد. ... افراد با آنكه باور دارند دروغ نگويند؛ وقتي در شرايط انتخاب قرار مي گيرند، دروغ هم مي گويند يا ...
یكي از ويژگي هاي اصلي فيلم اين است كه در آن، آدم ها تحريف نشده اند و انسان ها جعلي نيستند آنها بي نقاب هستند. ... شايد نام هاي شان با هم فرق داشته باشد. ... افراد با آنكه باور دارند دروغ نگويند؛ وقتي در شرايط انتخاب قرار مي گيرند، دروغ هم مي گويند يا ...
وقتی فوتبال اقتصاد را تعطیل می کند!
وقتي طلبه شدم (2) ... ولی وقتی به حوزه آمد و دید طلبهها هم آدمهای معمولی هستند، گاهی فوتبال بازی میکنند، گاهی ... دکترها به او گفته بودند: «چند سال باید مطالعه را ...
وقتي طلبه شدم (2) ... ولی وقتی به حوزه آمد و دید طلبهها هم آدمهای معمولی هستند، گاهی فوتبال بازی میکنند، گاهی ... دکترها به او گفته بودند: «چند سال باید مطالعه را ...
وقتی خنده بر هر دردی درمان شود
وقتی خنده بر هر دردی درمان شود-ایسکانیوز-مردم فکر می کنند که کمدی یعنی خنده، اما ... که هر شب برایمان پخش می کنند و طنزی که دیگر دارد به ورطه ابطال و تکرار کشانده می شود. ... شود و به جیب برخی از افراد به نام هنرمند و هنرپیشه و طنز نویسی و طنز پرداز می رود؟!. انگار نه انگار که ما همان آدم هایی هستیم که زمانی به لطیفه های عبید زاکانی و ...
وقتی خنده بر هر دردی درمان شود-ایسکانیوز-مردم فکر می کنند که کمدی یعنی خنده، اما ... که هر شب برایمان پخش می کنند و طنزی که دیگر دارد به ورطه ابطال و تکرار کشانده می شود. ... شود و به جیب برخی از افراد به نام هنرمند و هنرپیشه و طنز نویسی و طنز پرداز می رود؟!. انگار نه انگار که ما همان آدم هایی هستیم که زمانی به لطیفه های عبید زاکانی و ...
طنز و طربناکی حافظ
اصولاً وقتی آدم نسبت به دارایی دنیا بیاعتنا شود، چه نیازی به كیمیا دارد؟ 2. ... در همین فضا میگوید:بیا كه خرقه ما گر چه وقف میكدههاستز مال وقف نبینی به نام من درسی 8.
اصولاً وقتی آدم نسبت به دارایی دنیا بیاعتنا شود، چه نیازی به كیمیا دارد؟ 2. ... در همین فضا میگوید:بیا كه خرقه ما گر چه وقف میكدههاستز مال وقف نبینی به نام من درسی 8.
خدایا من آمرزیده شدم یا نه؟
شما وقتی بدانید چه خدای خوبی داری، چقدر مهربان است این خدا؛ بدون جهنم می روی نزدیکش. عصر ایران_ صادق ... گاهی وقت ها آدم شک می کند، خدایا من آمرزیده شدم یا نه؟ این شک بد .... یکی از بزرگان می گفت این اسم در دنیا و آخرت ظهوراتی دارد. کسی که ظهور اسم ...
شما وقتی بدانید چه خدای خوبی داری، چقدر مهربان است این خدا؛ بدون جهنم می روی نزدیکش. عصر ایران_ صادق ... گاهی وقت ها آدم شک می کند، خدایا من آمرزیده شدم یا نه؟ این شک بد .... یکی از بزرگان می گفت این اسم در دنیا و آخرت ظهوراتی دارد. کسی که ظهور اسم ...
ماهی پوزه میمونی
بطور مثال صاحب خود را میشناسد و وقتی که صاحبش نزدیک اکواریوم میشود برای غذا تقلا ... از دوستانی که در مورد این ماهی و نگهداری و نحوه تکثیر آن اطلاعات خوبی دارند دعوت ... کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند @@@1st March 2008, ... آدم بخواد این رو بگیره خب میره رد دویل میگیره که اصل و نسب داشته باشه بدنش هم ...
بطور مثال صاحب خود را میشناسد و وقتی که صاحبش نزدیک اکواریوم میشود برای غذا تقلا ... از دوستانی که در مورد این ماهی و نگهداری و نحوه تکثیر آن اطلاعات خوبی دارند دعوت ... کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند @@@1st March 2008, ... آدم بخواد این رو بگیره خب میره رد دویل میگیره که اصل و نسب داشته باشه بدنش هم ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها