واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: نگاهي اجتماعي، سلوكي عرفاني
عليرضا شريفي-تصميم داريم تا پايان سال- اگر خدا بخواهد- به مناسبت سي امين سال پيروزي انقلاب، همگام شويم با شاعراني كه سهمي روشن و تأثيرگذار در شعر و ادبيات انقلاب داشته اند و به اين ترتيب با مروري اجمالي شعر انقلاب را در اين ساليان نقد و بررسي كنيم. آغازگر اين سلسله نوشتار، زنده ياد طاهره صفارزاده است.طاهره خانم در پاييز ١٣١٥ در سيرجان متولد شد. پدرش مسگر بود و نقره كار و البته اهل ذوق و عرفان. در ٤ سالگي پدرش را از دست داد و بدتر اين كه ٤٠ روز بعد از درگذشت پدرش، مادرش در حالي كه نوزادي سه روزه داشت؛ چشم از جهان فرو بست. به اين ترتيب طاهره كاملا يتيم شد.
٣ فرزند خانواده به اضافه اموال پدري به دايي رسيد و او مأمور بزرگ كردن بچه ها شد. اما نوزاد چند روزه به خانه عمو رفت تا از زن عمو كه او هم نوزادي داشت شير بخورد.با اين وصف؛ طاهره كوچك، نمي توانست؛ آرام، آرام بزرگ شود؛ او به ناچار خيلي زود به بزرگي رسيد و زندگي خيلي زود چهره تلخ و عبوس خود را به او نشان داد؛ شايد به همين دليل بود كه او هميشه غمگين و جدي بود.
« ... بهترين هم بازي من، دختر همسايه مان بود:
كه در هفت سالگي مرد
اسمش تاجي بود، مثل تيتا كه اسم عام است در بخارست
مادرش دو بار او را با لگد بيدار كرده بود
و او گفته بود: پدربزرگ بگذاريد نزد شما بمانم...»
اما با وجود اين شرايط دشوار، طاهره در ١٣ سالگي با سرودن شعري با عنوان«بينوا و زمستان» استعداد خود را نشان داد:
«طبيعت بار ديگر با توانگر
هم آهنگ ستم بر بينوا شد
لباس خشم بر تن، ديده پر كين
براي بينوا محنت فزا شد...»
به خاطر همين شعر به پيشنهاد مدير مدرسه يعني باستاني پاريزي، رئيس آموزش و پرورش شهر، ديوان جامي را به او هديه داد. سپس وي در ١٣٤٠«رهگذر مهتاب» را با تخلص«مردمك» به عنوان اولين مجموعه شعر خود منتشر كرد؛ شعر معروف«كودك قرن» در همين مجموعه آمده است:
كودك اين قرن هر شب، در حصار خانه اي تنهاست
پر نياز از خواب، اما وحشتش از بستر آينده و فرداست
سال ها بعد يكي از داستان هاي صفارزاده در مسابقات نويسندگان آسياي جنوب شرقي اول شد. او با بورسيه اين نهاد براي تحصيل در رشته نقد تئوري و عملي ترجمه به آمريكا رفت و در دانشگاه«آيووا» درس خواند. او چهار سال بعد در ١٣٤٨ با مدرك دكترا به ايران بازگشت. اين در حالي بود كه يك سال قبل دفتر شعر او به انگليسي به نام «چتر سرخ» در آمريكا منتشر شده بود.
اين اثر بازتاب قابل توجهي داشت؛ تا آن جا كه آن ماري شيمل، يكي از شعرهاي اين دفتر را به آلماني ترجمه كرد و يواخيم «ف.و» اشنايدر، موسيقي دان آلماني براساس آن اثري آفريد. در آمريكا هم موسيقي داني ديگر اثري براساس اين مجموعه پديد آورد. «چتر سرخ» سرانجام در ايران با نام«سد و باران» با مقدمه اي از محمد حقوقي منتشر شد.
دهه شاعره ها
دهه پنجاه را برخي«دهه شاعره ها» ناميده اند. در اين دهه تا حدي توفان فروغ فرخزاد فروكش كرده بود و عرصه براي ظهور ديگر چهره ها فراهم شده بود. در همين دهه است كه صفارزاده دست به نوآوري هايي زد، تا آن جا كه بعدها، شاعر آوانگارد دهه پنجاه لقب گرفت. در عين حال كساني بودند كه نوآوري هاي او را قبول نداشتند و آن ها را به اصطلاح «كوششي» مي دانستند و نه«جوششي».«سفر پنجم» اوج نوآوري هاي اين شاعر به شمار مي رود كه در ١٣٥٦ منتشر شد و ناگهان شهرت خاص و عام يافت. در واقع«سفر پنجم» يك پديده ادبي بود كه به چندين چاپ رسيد. اگر «طنين در دلتا» در آغاز دهه پنجاه از نظر فرم و محتوا موجي به راه انداخت و طنيني متفاوت داشت؛ «سفر پنجم» هم در آغاز نيمه دوم اين دهه راه تازه اي را نشان مي داد. در اين كتاب، به طرز بديعي به آيات قرآن اشاره شده بود و صفارزاده شعر «سفر هزاره» را به دكتر شريعتي تقديم كرده بود. در «سفر عاشقانه»مي خوانيم:
سپور صبح مرا ديد
كه نامه را به«مالك» مي بردم
سلام گفتم
گفت: سلام
سلام بر هواي گرفته
سلام بر سپيده ناپيدا
سلام بر حوادث نامعلوم
سلام بر همه
الا بر سلام فروش...
به اعتقاد يكي از منتقدان، كتاب«سفر پنجم» تاثير زيادي بر شعر دهه ٧٠ گذاشته اما نگاه ويژه او به شعر مانع شده است كه از او به عنوان پيشكسوت شعر مدرن ياد كنند و به همين دليل دستاوردهاي او را ناديده گرفته اند.
به طور كلي دو گرايش عمده را در شعر طاهره صفارزاده مي توان يافت؛ يكي گرايش اجتماعي و ديگري گرايش شيعي. او عدالت اجتماعي، آزادي و جامعه آرماني خود را در پيروي از امامان معصوم(ع) جست وجو مي كرد از اين رو، وي چهره اي معترض داشت و مي توان گفت كه به اين آرمان خود تا حد زيادي وفادار ماند.او در آغاز انقلاب، با همراهي همفكران خود، «كانون فرهنگي نهضت اسلامي» را تأسيس كرد. در اين كانون افراد زيادي در رشته هاي مختلف هنري آموزش ديدند و بعدها همين افراد جزو افراد برجسته و از مسئولان فرهنگي و هنري انقلاب شدند.طاهره صفارزاده كه در سال ١٣٥٥ از دانشگاه اخراج شده بود، ٢ سال بعد رئيس همان دانشگاه (شهيد بهشتي) شد. در دوران استادي او كه درباره ترجمه، تئوري هايي داشت، سعي كرد آن ها را پياده كند. بعد هم زبان عربي خود را كامل كرد تا دانش و آگاهي خود را در خدمت ترجمه قرآن به زبان انگليسي قرار دهد. او به تدريج از كسوت شاعري دور شد و عمدتا كسوت مترجمي و پژوهش گري پوشيد. در سال ٥٩ با دكتر عبدالوهاب، نوه وصال شيرازي شاعر معروف اواخر قاجار ازدواج كرد و با هم به كار تصحيح و تحقيق و پژوهش پرداختند. برخي از ترجمه هاي وي عبارت اند از: ترجمه مفاهيم بنيادي قرآن مجيد(فارسي و انگليسي)١٣٧٩. ترجمه قرآن حكيم(سه زبانه، متن عربي با ترجمه فارسي و انگليسي) ١٣٨٠.
ترجمه قرآن حكيم(عربي به انگليسي)١٣٨٥.دعاي عرفه (عربي به فارسي)١٣٨١، دعاي ندبه و دعاي كميل(عربي به فارسي)١٣٨٣، مفاهيم قرآني در حديث نبوي: گزيده اي از نهج الفصاحه با ترجمه فارسي و انگليسي ١٣٨٤. دعاي جوشن كبير ١٣٨٥.
صفارزاده با آن كه شاعري اجتماعي به شمار مي رود و حتي با وجود علاقه اش به فعاليت هاي جمعي، شخصي تنها بود و او اگرچه به قول معروف از ميوه زندگي(فرزند) محروم بود؛ ولي از ميوه هاي فرهنگي زيادي برخوردار شده بود. چنين به نظر مي رسد كه او در دهه پاياني زندگي اش بيش از گذشته مجذوب دين شده بود. گرايش او در آغاز اگرچه ديني- اجتماعي بود اما به نظر مي رسد كه در نهايت به گرايش ديني-عرفاني رسيد و با همين نگرش دار فاني را وداع گفت.
سه شنبه 24 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 254]