واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاين: مرثيهاي براي روزنامهنگاري در حوزه علم و فناوري
جامعه > ديدگاه ها - ...بعداز تحولات مديريتي در روزنامه دبير گروه را عوض كرده بودند و دبير جديد هم كه اصولا درس روزنامه نگاري خوانده و نسبتي با دانش و فناوري نداشت، گروه را از هم پاشيده بود...
اميرمحمد نيكپي رستگار* : «ياوه، پيچ و خمهاي زيادي دارد...» اين جمله را دوستي 4سال پيش در مقالهاي در يكي از روزنامههاي پرتيراژ نوشتهبود؛ وقتي كه صداوسيما و بسياري از روزنامههاي داخلي با شور و شوق فراوان خبر مسخره «حل مساله مدالهاي اتمي انيشتين توسط دختر 16ساله ايراني» را منتشر ميكردند.
اينگونه بود كه متوجه شدم كه دوستان قديميام در دانشگاه صنعتي شريف كه مدتي هم سرگرم تلاش براي راهاندازي مفاهيم اوليه عموميسازي علم براي عامه در روزنامه داخلي دانشگاه بودند، اين بار در يكي از پرتيراژترين روزنامههاي كشور تلاشي ستودني را در دفاع از ساحت مقدس علم، شروع كردهاند.
آنچه كه برايم جالبتوجه بود اين بود كه بالاخره حركت صحيحي در راستاي توسعه پاپساينس (علم براي عامه مردم) در كشور راهافتاده است. اين بود كه گهگداري كه بهطور اتفاقي اين روزنامه را ميديدم، سري هم به مطالب علمي آن ميزدم. هرچند طبق رسم هميشگي همه كساني كه كار حرفهاي علمي-دانشگاهي ميكنند، به كار دوستانم نقد زيادي داشتم ولي بههرحال هيچوقت مطلب نادرست علمي در آن روزنامه نميديدم.
اين ماجرا ادامه داشت تا اينكه چند روز پيش در وبلاگ معروف «استادان عليه تقلب» كه به همت دكتر قدسي و تعدادي از همكلاسيهاي قديميام در دانشگاه صنعتي راهافتاده، مطلب جالب توجهي ديدم: شخصي كه خود را پدر هوش مصنوعي نوين و سهبعدي (!) دنيا معرفي كردهبود، مطالبي را در يك مصاحبه عنوان كردهبود كه براي من و دوستانم كه تاحدودي با اين شاخه از تكنولوژي درگير هستيم چيزي جز خنده در بر نداشت.
نكته دردناك قضيه اما اين بود كه اين مصاحبه در همان روزنامه چاپ شدهبود. وقتي تمام مصاحبه را خواندم، ديدم كه اين آقا بهعنوان مشاور شهردار تهران در امور هوشمصنوعي انتخاب شده. البته از استاد عزيز، آقاي هاشمي تشكري كه خودش هم دستي براين آتش دارد، بعيد بهنظر ميرسيد. اما در جواب همكارانم در شركت كه انتشار اين اخبار را به بيسوادي خبرنگاران مربوط ميكردند، چندين بار از اين روزنامه دفاع كردم و گفتم كه خبرنگاران اين روزنامه را ميشناسم، اكثرا همدانشگاهيهاي خودمان هستند و بعيد ميدانم چنين مزخرفاتي را چاپ كنند و...
دوستانم كه اكثرا، خبرنگاران بيسواد، بهخصوص در صداوسيما و روزنامهها را مسئول انتشار اخبار شبهعلمي ميدانستند، كوتاهبيا، نبودند. اين ماجرا البته خيلي طول نكشيد و ما سراغ كارمان رفتيم تا اينكه سهشنبه هفته گذشته، يكي از همان پايههاي بحث آن روز، دوباره مصاحبهاي از يكي از استادان دانشگاه خودمان از همان روزنامه برايم آورد و پشتسرش هم كلي استدلال كه «ديدي گفتم اين خبرنگاران بيسواد چهكار ميكنند... باز تو دفاع كن!»
نكته جالب اين بود كه در همان صفحه علمي همان روزنامه، مطلبي ديگر بامضمون دستاوردهاي ناسا در سال 2008 آمده بود كه عكس بزرگي از سايوز روسي كه مال دهه 1970 است را براي آن گذاشته بودند!
اين دفعه ديگر مطمئن شدم كه دوستانم در آن روزنامه يا خوابشان برده يا اينكه بههرحال گذران زمان، آنها را هم دچار روزمرگي كرده و ديگر اصولشان را براي گسترش پاپساينس كنار گذاشتهاند.
كمي دلگير شدم. تلاش كردم با آنها تماس بگيرم كه متاسفانه نتوانستم پيدايشان كنم. برايشان اي-ميل زدم. اما فكر ميكنيد كه با چه مواجه شدم؟! ظاهرا تصفيهحسابهاي گروهي، گريبانگير علم هم شده بود!
يكي از دوستانم مدتي بود كه ديگر به آن روزنامه مطلب نميداد. آن يكي، دو سال پيش رفتهبود خارج براي ادامه تحصيل. بعداز تحولات مديريتي در روزنامه دبير گروه را عوض كرده بودند و دبير جديد هم كه اصولا درس روزنامه نگاري خوانده و نسبتي با دانش و فناوري نداشت، گروه را از هم پاشيده بود. يكي به بخش ديگري از روزنامه رفتهبود و دوتاي ديگر هم چندماهي بود كه از روزنامه رفتهبودند. اكثرشان از وضعيت مطالب علمي روزنامه شاكي بودند.
البته اگر كمي هوش بهخرج دادهباشيد، حتما متوجه شدهايد كه دبير جديد طبيعتا بايد از دوستان مدير جديد باشد. نكته ديگر اينكه يكي از دوستان كه از روزنامه بيرون آمده، به من گفت كه اين مصاحبه مال همسر استاد است كه ظاهرا با بازشدن راه، او هم با كمترين تجربه و دانش در حوزه روزنامه نگاري علمي، به روزنامه پرتيراژ رفته تا از اين نانداني خانوادگي بهرهببرند!
خيلي دلم گرفت! راستش، من زياد مطالب علمي روزنامه ها را نميخواندم. چون بههرحال با وجود اينترنت اين نيازم مرتفع ميشد. اما بهعنوان يك دانشگاهي، واقعا افسوس خوردم كه دوست و رفيقبازي آقايان اينگونه از علم قرباني ميگيرد.
براي من، اين داستان يك چيز جالب هم داشت: همان شخص محترمي كه مسئول بخش علمي آن روزنامه پرتيراژ شده، مدتي پيش بهدنبال اين بود كه مدير روابطعمومي شعبه ايراني يكي از بزرگترين شركتهاي دنيا شود؛ اما اين اتفاق هيچوقت نيفتاد.
مصاحبهاي كه بهانه ارسال اين مطلب شد، به قدري فاجعه بود كه تصميمگرفتم مطالبي را براي روشنكردن اصل قضيه در اينجا بنويسم. ماجرا اين است كه در اين مصاحبه، خبرنگار محترم سراغ دكتر صالحي، استاد دانشكده برق شريف كه فارغالتحصيل كاليفرنيا ارواين است و مقالات پرارجاعي در مخابرات دارد رفتهاست. دكتر صالحي كه كرسي معظم IEEE در ايران را داشته، بسيار فرد باهوشياست. فكر كنم اينطور بود كه خواست از اين فرصت نهايت استفاده را بكند!
وقتي خبرنگار از دكتر صالحي ميپرسد كه چرا شما بهعنوان دانشمند برتر جهان اسلام انتخاب شديد، دكتر صالحي، با مهارت و هوشمندي خاصي كه از او سراغ دارم، بحث را ميگرداند به اين قضيه كه بايد به در خانههاي همه مردم فيبر نوري كشيده شود! خبرنگار هم كه متوجه ميشود كه چه سوژه دست اولي پيدا كرده (مثل همه خبرنگاران بيسوادي كه گول شبهعلم را ميخورند!) اين بحث را ميگيرد و جلو ميرود!
اوج اين مصاحبه آنجاست كه خبرنگار از دكتر صالحي ميپرسد: «آيا اطلاع داريد كه در نقشه جامع علمي كشور يا برنامه توسعه 5 ساله پنجم كه در حال تدوين است. در اين زمينه [كشيدن فيبر نوري به در منازل] موضوعي گنجانده شده يا خير؟»! باورتان ميشود؟! برنامه پنجم تازه يك سال ديگر به مجلس ميرود. انگار مصاحبهكننده قصد داشته به نوعي القا كند كه اين موضوع بايد در برنامهاي كه «هنوز نوشته نشده» درج شود. نقشه جامع علمي (نقشه راه براي دانشمندان) هم كه ديگر شاهكار بينظيري است كه اصلا معلوم نيست چه ربطي به كشيدن فيبرنوري به در خانه مردم دارد! دكتر صالحي هم با هوشمندي تمام به نتيجه دلخواهش ميرسد!
اما اين نتيجه چيست؟ فرض كنيد شما مشاور آقاي دكتر س. استاد يكي از دانشگاههاي كشور هستيد كه ميخواهد در راس يك كنسرسيوم بينالمللي، كه 51درصد سهامش متعلق به يكي از نهادهاي كشور و 49درصد سهامش متعلق به شركت مخابراتي الف. ت. از جنوبشرق آسيا است، بخش اعظم سهام يك شركت دولتي به اسم م. را بخريد. شما كه خوب ميدانيد كه شركت م. چقدر ميارزد و چه پروژههايي در دست دارد، از اين فرصت استفاده ميكنيد تا يك پروپاگانداي مطبوعاتي راهبياندازيد.
بهاين ترتيب با چاپشدن مطلب با تيراژ چندصدهزارتايي، افكار عمومي را متقاعد كنيد كه شركت م. بايد به در خانههاي مردم، فيبرنوري بكشد. خوب اگر بهاين هدف برسيد يعني چه؟ بله! ميليونها دلار سود! باوركردني نيست، نه؟ چون شركت م. كه فعلا دولتي است، فيبر نوري را از شركت ش. ق. كه آنهم دولتي است، به نرخي بسيار پايينتر ميخرد، به در خانهها ميكشد و سپس شما آن شركت را با اين زيرساختي كه با قيمت ارزان بهدست آورده، ميخريد و ديگر لازم نيست كه بعد از بهدست آوردن سهام شركت م. براي رسيدن آن شركت به اهدافش، مبالغ گزافي را بابت فيبر نوري به شركت ش. ق. بدهيد.
شايد اين داستان (با كمي تغيير كوچك) عين واقعيت باشد. اما دو نكته را نشان ميدهد. يكي هوشمندي دكتر صالحي و ديگري بيسوادي خبرنگار روزنامه كه اينطور در دام افتاده و روزنامه و حرفهاش را مجاني وسيلهاي براي اهداف ديگران كردهاست.
البته نميخواهم كه در اينجا، احتمال ديگر را بررسي كنم. ولي به اين هم فكر كنيد كه كسي كه روزگاري دنبال نمايندگي يك شركت بوده، روزگار ديگري از موقعيت جديد استفاده كند تا به نمايندگي شركت ديگر ي برسد.
ماجراي رسانههاي داخلي و رابطهشان با علم، هرچند وقت يكبار، براي زمان كوتاهي نقل محافل دانشگاهي و وبلاگها و ... ميشود و سپس دوباره فراموش ميشود تا زماني ديگر كه تلوزيون يا روزنامهاي شبهعلمي يا شبهاختراعي را هوا كند و روز از نو و روزي از نو. براي من هميشه جالب توجه بوده كه چرا اينهمه خبرنگار و روزنامهنگار خوب سياسي، اجتماعي، فرهنگي، سينمايي، ورزشي و ... داريم ولي در علم اينقدر لنگ ميزنيم.
بخور بخورهاي اين و آن ديگر داستان جذابي براي مردم نيست. اما وقتي ميبينم كه در يك رسانه معظم كه سابقه بدي هم ندارد، اينطور اخلاق حرفهاي فداي پول ميشود واقعا دلم بدجوري ميگيرد. بهخصوص وقتي كه ميبينم كه علم و دانش راهي ميشود كه گروهي تازه بهقدرت رسيده، اينگونه آن را قرباني رسيدن به اهداف كثيفشان كه چاپيدن از كيسه ملت است، بكنند.
*دانشجوي دكتري مهندس صنايع
Print چاپ مطلب
دوشنبه 16 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاين]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 64]