واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: چرخهی یادگیرییادگیری ما را نمی توان با مقیاسی مانند عقربهی سوخت ماشین اندازه گیری کرد که از خالی تا پر تغییر میکند. ما با مرور دوبارهی آنچه که قبلا آموخته ایم و بازاندیشی در افکار وطرحهایمان برای یادگیری در آینده ، یاد میگیریم. وهمیشه چیزهای بیشتری برای آموختن وجود دارد.معروف ترین چرخهی یادگیری "چرخهی کولب" است که چهار مرحله را برای یادگیری شناسایی کرده است:
این مدل نشان میدهد که ما چگونه از طریق تجربه و از مقایسهی تجربه خودمان با دیگران یاد میگیریم که چگونه تجربه هایمان را تحلیل کنیم و برای کارهای جدیدی برنامه ریزی کنیم. اگر تمام فازهای این چرخه را طی کنیم "یادگیری تجربی" ، چنانکه به این اسم مشهور است، به تجربهی اندک ما محدود نمی شود. سبک های یادگیریهمهی ما به یک روش یاد نمی گیریم. ما گرایش داریم روش هایی را که با آنها راحت تر هستیم انتخاب کنبم و بقیهی روشها را کنار بگذاریم. این نکته مهم است که ما از سلیقه مان در مورد سبک های یادگیری باخبر باشیم تا بتوانیم: • از روش های یادگیری مان استفاده کنیم که با آموزش خاصی که فرا میگیریم، سازگار باشد.• یادگیری مان را در روش های ضعیف تر بهبود بخشیم. نکتهی مهم آن است که بدانیم " سبک های یادگیری" خصوصیات فردی افراد نیستند و همه ما در شرایط متفاوت سبک های متفاوتی را به کار میگیریم. هر چند، معمولا ما یک یا دو سبک را بر بقیه ترجیح میدهیم. به گفتهی هانری و مامفورد (1986) برای اینکه چرخهی یادگیری (چرخهی کولب را نگاه کنید) را کاملا طی کنیم، باید هر چهار سبک یادگیری را در پیش بگیریم. ضعف یا قبول نکردن هر کدام از این سبک های یادگیری ، فرآیند یادگیری را دچار مانع میکند. فعالیت گرا
شما به جای اینکه به دفترچهی راهنما مراجعه کنید با انجام دادن هرکاری، آن را یاد میگیرید. دوست دارید خود را دربیشترین تجربهها و فعالیتهای ممکن غرق کنید. اغلب دوست دارید در گروه کار کنید تا بتوانید ایده های بیشتری بدهید و امتحان کنید. نقطهی قوت شما پذیرش فکری و شور وشوق شماست. اهل فکر
شما عقب میایستید و مشاهده میکنید؛ چون دوست دارید قبل از تصمیم گیری دربارهی پیشروی، تا آنجا که میتوانید اطلاعات جمع کنید. به جای یک باره پریدن در وسط ماجرا، ترجیح میدهید تصویر بزرگ تری به دست بیاورید که شامل تجارب و دیدگاه های آدم های دیگر باشد. نقطهی قوت شما جمع آوری اطلاعات با دقت زیاد و تحلیل آنها برای رسیدن به نتیجه است. نظریه پرداز
شما میخواهید تمام مشاهداتتان را با قالب نظریهها و چهارچوبها تطبیق دهید تا بتوانید ببیند چگونه یک مشاهده به مشاهده های دیگر ربط پیدا میکند. شما سعی میکنید با پرسیدن این سوال که "چطور جور در میآید؟" آمو خته های جدید را با نظریهها و چهارچوب خودتان سازگارکنید. نقطهی قوت شما این است که در تلاش برای حل یک مسئله، از ربط بین قسمت های مختلف برای داشتن یک رویکرد قدم به قدم استفاده میکنید. پراگماتیست
شما همیشه دنبال ایده های جدید هستید تا آنها را به عمل درآورید. معیار اصلی شما برای قضاوت در مورد یک نظریه، نتیجهی عملی ناشی از آن است. نقطهی قوت شما هم این است که میتوانید با اعتماد به نفس ایدهی جدیدی را مطرح کنید و به مرحلهی عمل در آورید. وضعیت های یادگیریوقتی دانش آموزان در حال کسب مهارت یا دانش جدیدی هستند، اندیشیدن به "وضعیت یادگیری" شان یعنی میزان توانایی و آگاهی شان ازآن سودمند است. اگر یادگیرنده از نیاز خود آگاه نباشد، نمی تواند از پیش نهادهای کمکی استفاده کند. دابین چهار وضعیت برای یادگیری پیش نهاد میکند: خودآگاه ناخودآگاه از نیاز به یادگیری یک مهارت یا دانش جدید: کار آمد در مهارت یا دانش مورد نظر کارآمد خودآگاه کارآمد ناخودآگاه ناکارآمد در مهارت یا دانش مورد نظر ناکارآمد آگاه ناکارآمد ناخودآگاه یادگیرنده اغلب در حالی که نسبت به نیازها و ضعفهای آموزشی خود در وضعیت ناکارآمد خودآگاه است، شروع به یادگیری میکند . متاسفانه خیلی از ما در مرحله ناکارآمد ناخودآگاه (آن کس که نداند و نداند که نداند!) هستیم. فهمیدن این وضعیتها برای هدایت یادگیرندگان به وضعیت مطلوب کارآمد ناخودآگاه ، مثلا درراندن یک ماشین، بسیار ضروری است. انگیزه برای تحصیل در سطوح عالی ترانگیزهی یادگیرنده نقش مهمی در فرآیند یادگیری بازی میکند. مقدار انگیزهی ما به این بستگی دارد که چه کسی هستیم، چه چیز میخواهیم یاد بگیریم و شرایطی که در آن یاد میگیریم چیست. بررسی هایی که تایلور (1983) روی دانشجویان دانشگاه اپن انجام داد نشان داده است که در تحصیلات عالی چهار رویکرد عمده در انگیزش دانش آموزان وجود دارد. هر کدام از این رویکردها ( ونه خصوصیات فردی!) را میتوان به دو زیر گروه علاقهی درونی به فرآیند یادگیری و علاقهی بیرونی به یادگیری به عنوان وسیله ای برای رسیدن به یک هدف تقسیم کرد. این چهار رویکرد را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد: رویکرد هدف علاقه نگرانی های دانش آموز شغلی آموزش درونی آیا این یاد گیری به شغل انتخابیم مربوط میشود؟ مدرک گرفتن بیرونی آیا رشته ام برای کارفرماها شناخته شده و معتبراست؟ آموزشی علاقهی ذهنی درونی آیا برنامهی درسی ام جالب است؟ آیا کلاسها انگیزه ام را تقویت میکنند؟ پیشرفت تحصیلی بیرونی آیا نمراتم نشان میدهد که پیشرفت خوبی داشته ام؟ شخصی رشد و اصلاح شخصی درونی آیا من با چالش مواجه میشوم و آیا تجربه ام زیاد میشود؟ جبران کمبود یا فرصت قبلی بیرونی بازخوردم چقدر خوب است؟ آیا این درس را میگذرانم؟ اجتماعی خوش گذراندن بیرونی آیا امکانات ورزشی و فرهنگی خوبی موجود هست؟انگیزهی اجتماعی برای یادگیری نیازی بیرونی است و بنابراین تقسیم بندی درونی ندارد دیدگاه های ما نسبت به یادگیریاین که ما یادگیری مان را چگونه شروع میکنیم به دانش و مهارت های قبلی، انگیزهی ما برای یادگیری، روش یادگیری و شرایط آموزشی محیط یادگیری مان بستگی دارد. اما اساسی تر از اینها، چگونگی شروع یادگیری در وهله اول، به اینکه چه تصوری از آموزش داریم مربوط میشود. مارتون و سالجو (1997) دو رویکرد یادگیری عمیق و سطحی راشناسایی کرده اند که اساسا در تصوری که ازمعنی آموزش دارند با هم متفاوتند. "یادگیری عمیق" رویکرد مطلوب آموزش عالی است. "یادگیری سطحی" در پیوند با حفظ کردن فرمولها و معلومات بدیهی است. باید دو نکته را در رویکرد به آموزش ، مورد توجه قرار داد. اولا، آدم های متفاوتی که رویکردهای یادگیری متفاوت دارند، سر کلاس یک درس واحد مینشینند. دوم این که یک شخص واحد بر حسب زمان یا چیزی که میگیرد، رویکرد متفاوتی را اتخاذ میکند. یادگیری عمیق یادگیری عمیق، متضاد یادگیری سطحی و رویکرد مطلوب آموزش عالی است. کسانی که رویکرد عمیق به یادگیری دارند مطالب جدید را با ربط دادن آنها به دانسته های قبلی شان یاد میگیرند. بعضی اوقات به این رویکرد، "یادگیری کل نگر" گفته میشود، چون این نوع یادگیری با داشتن فهم و دیدگاه واحدی نسبت به جهان مرتبط است. کسی که رویکرد عمیق دارد به جای این که واقعیات را از هم جدا کند همواره در حال این سوال است که " چهطور جور درمی آید؟ بحث بر سر چیست؟ آیا توضیح دیگری وجود ندارد؟" در این یادگیری ارزش یابی به جای بازتولید صرف درس ها، درگیر شدنی فعالانه با اندیشه هاست. یادگیری سطحی یادگیری سطحی گردآوری معلومات بی ربط به هم مانند اسم آدمها و مکانها و تاریخ وقایع است. این رویکرد، یادگیری را چیزی میبیند که میتوان آن را با عقربهی سوخت اندازه گیری کرد؛ که از خالی شروع میشود و باید تا پرشدن پیش برود. این رویکرد به "یادگیری اتمیستی " شهرت دارد چون وقتی ما به طور سطحی یاد میگیریم، میزان دانسته هایمان را به شکل یک توده میبینیم نه به صورت کیف پولی که میتوان آن را روی هم گذاشت و پس انداز کرد. وقتی زمان ارزشیابی این یادگیری برسد به تکنیکهای " مرور" و رویه هایی معمولی مثل حفظ کردن نیاز پیدا میکنیم. مشکل اصلی یادگیری سطحی هم وقتی بروز میکند که مجموعهی اطلاعاتی که با آنها سرو کار داریم، بسیار گسترده شود. یادگیری استراتژیک یادگیری استراتژیک بر تکنیکهای یادگیری تاکید دارد. در این رویکرد دانش آموزان یادداشت های خود را سازماندهی میکنند و سعی میکنند معیارهای درس را پیش بینی و جوابهایشان را به آنچه معلم میخواهد، نزدیکتر کنند. "رویکرد استراتژیک" تلاشی منطقی در جهت ایجاد تعادل بین میزان تلاش برای یادگرفتن یک درس و نمرهی آن است. مدیریت زمان و منابع از مسایل اصلی این روش است. سه رویکرد به آموزش را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد: رویکرد هدف از فعالیت ویژگی های رویکرد با هدف: رویکرد عمیق تبدیل کردن درگیری فعال با ایده های جدید. ربط دادن دانسته های قبلی به آموخته های جدید، پیدا کردن منطق و شاهد در بحث ها درک معنی اندیشه ها رویکرد سطحی باز تولید کردن دانش را مجموعه از واقعیتهای بی ارتباط دانستن حفظ کردن اسم ها، تاریخها و فرآیندهای استرس! کسب دانش ومهارت های لازم رویکرد استراتژیک سازمان دهی کردن روشن کردن خواسته های درس مدیریت خوب منابع و یادگرفتن آنچه معلمها میخواهند رسیدن به بالاترین نمره ممکن به ازای مقدار تلاش معین باز هم تاکید میکنیم که مهم است درک کنیم که این ها "خصوصیات فردی" نیستند. ما بر حسب شرایط رویکردهای مختلفی را به کار میگیریم. چالش موسسات آموزشی این است که اهداف و محتوای آموزش و سبک های تدریس و انواع ارزشیابی را طوری طراحی کنند که آموزش عمیق را آسان سازد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 769]