تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836979116
سردار محمد دروديان در گفتگوي اختصاصي با فارس:ده روز قبل از تصرف سفارت به يزدي خبر جنگ را داده بودند
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: سردار محمد دروديان در گفتگوي اختصاصي با فارس:ده روز قبل از تصرف سفارت به يزدي خبر جنگ را داده بودند
خبرگزاري فارس: رئيس سابق سيا در ايران 10روز قبل از تصرف سفارت آمريكا در ايران با آقاي يزدي ملاقات كرد و به آقاي يزدي گفت با اطلاعاتي كه ما داريم عراق مي خواهد به ايران حمله كند.
جنگ هشت ساله ما دفاعي است مقدس از آرماني باشكوه در قرن حاضر كه مؤلفه هاي بسياري آن را از ساير جنگ ها متمايز مي كند. يكي از ابتكارات منحصر به فرد اين جنگ هشت ساله، نوع وقايع نگاري آن است كه با تلاش گروهي از جوانان اين مرز و بوم گنجينه هاي گرانبهايي از تاريخ را براي كشورمان به ارمغان گذاشت.
محمد دروديان يكي از تلاشگران ثابت قدم در اين عرصه است كه مصاحبه زير تا اندازه اي ما را با او و نظرياتش آشنا مي كند. او در سال 1338 در تهران به دنيا آمد و دوران ابتدايي را در مدرسه مزيني گذراند، اما به دليل وضعيت نامناسب مالي مجبور به كار و كسب درآمد شد و به همين دليل مقطع راهنمايي را تا سال دوم در مدارس شبانه خواند. در سالهاي 58- 57 كه مصادف با پيروزي انقلاب بود و نيز در دوران دفاع مقدس تحصيلات خود را در فاصله بين رفت و آمدهاي به جبهه به طور متفرقه ادامه داد.
وي تا قبل از سال 66 كه در دانشگاه پذيرفته شد ،علاوه بر نوشتن مقالات و گزارش هاي متعدد ازسلسله عمليات نظامي كتاب هاي "خرمشهر در جنگ طولاني " و" خرمشهر تا فاو" را به رشته تحرير درآورد. با وجود قبولي در دانشگاه شهيد بهشتي در سال 66 به دليل حضور در جبههها در سال 1368 وارد دانشگاه شد و اين دوره را با وقفه سه ترمي در سال 1371 به اتمام رساند و مدرك كارشناسي خود را در رشته تاريخ اخذ كرد. در اين فاصله كتاب "از خونين شهر تا خرمشهر" را نوشت.
وي در اين سالها مسئوليت هاي مختلفي را برعهده داشته و دارد كه بعضي از اين مسئوليتها عبارتند از:
"تأسيس تاريخ نگاري جنگ در سپاه
" طراحي و ساماندهي پروژه تدوين روزشمار جنگ ايران و عراق
" رئيس دفتر مطالعات و تحقيقات جنگ در ستاد كل نيروهاي مسلح
"دبير گروه تهديدات و روشهاي مقابله در مركز تحقيقات راهبردي ستاد كل نيروهاي مسلح
" مشاور وزير دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح
"دبير معاونت دفاعي دبيرخانه شوراي عالي امنيت
"سردبير فصلنامه تخصصي جنگ ايران و عراق (نگين ايران)
محمد دروديان كه از طرف دفتر سياسي سپاه جهت ثبت، ضبط و گردآوري اسناد تاريخي وارد عرصه دفاع مقدس شد، پس از جنگ با استناد به اسناد جمع آوري شده و پژوهش هاي خود مي رود تا به افق نظريه پردازي در جنگ ايران و عراق نزديك شود. وي با دو مجموعه كتاب، شناخته و مشهور شد. نخستين مجموعه سيري در وقايع سياسي، تاريخي و نظامي جنگ عراق با ايران بود كه در شش جلد تدوين گرديد و دومين مجموعه به نقد و بررسي شرايط مختلف جنگ از نظر سياسي، تاريخي و نظامي پرداخت. در پرونده نويسندگي محمد دروديان، آثار زير ثبت شده است:
الف: مجموعه پنج جلدي سيري در جنگ
1- خونين شهر تا خرمشهر
2- خرمشهر تا فاو
3- فاو تا شلمچه
4- شلمچه تا حلبچه
5- پايان جنگ
ب: مجموعه پنج جلدي نقد و بررسي جنگ
1- پرسشهاي اساسي جنگ
2- اجتناب ناپذيري جنگ
3- علل تداوم جنگ
4- روند پايان جنگ
5- گزينههاي راهبردي در جنگ
ج: ساير كتابها
- خرمشهر در جنگ طولاني
- آغاز تا پايان (اين كتاب مستقل در واقع جلد ششم مجموعه سيري در جنگ است)
- نبرد در شرق بصره
- بازيابي ثبات
د: مقالات (بيش از 20 مقاله درباره جنگ ايران و عراق)در فصلنامههاي نگين، سياست دفاعي و كتاب مجموعه مقالات .
هـ: گفتوگوي اختصاصي درباره جنگ با فرماندهان و شخصيتهاي سياسي و خارجي كه در مجله نگين چاپ يا در كتاب ها استفاده شده اند.
گفتوگوهاي مختلف با دروديان، نشان داده است كه او دغدغه پايداري براي كشف حقايق دوران دفاع مقدس دارد و هرچه پيش مي رود و اين دغدغه عميقتر ميشود، نياز جامعه اطراف او به اين ژرف نگري، واضحتر به نظر ميرسد.
متن زير بخش اول از يك مصاحبه سه قسمتي با آقاي دروديان است كه مروري دارد بر آشنايي با او و نظرياتش در سير كلي آغاز تا پايان جنگ.
************************************************************
*فارس: به نظر شماچگونه مي توان به سير كلي جنگ و روايت آن در چارچوبي خاص و مدون پرداخت؟
*دروديان :اساساً از سه منظر و خواستگاه مختلف مي توان به مقوله جنگ نگاه كرد و روايتهاي مختلفي از جنگ بيان نمود. بطور طبيعي در درون هر كدام از روايتها، يك دسته عناصر و موضوعاتي مطرح است كه هر كدام از اينها يك داستاني از جنگ را بيان ميكند.
داستان، نه به معني قصه كه واقعيت بيروني نداشته باشد بلكه به معني يك مجموعهاي كه از يك نقطه شروع ميشود و در يك مقطعي تمام ميشود و عناصر و بازيگراني دارد.
در برخورد با مسائل دفاع مقدس در جامعه عملاً سه نوع نگاه به جنگ وجود دارد كه عبارتند از: رويكرد تاريخي، رويكرد ارزشي ـ معنوي و رويكرد سياسي ـ انتقادي.
رويكرد اول با تاكيد بر مسائل سياسي ـ نظامي به روش توصيفي ـ تحليلي است. ارتش و سپاه بطور خاص متولي اين رويكرد هستند، يعني آثاري كه منتشر ميكنند در واقع نماينده اين رويكرد است. از جمله موضوعات مهم در اين رويكرد، نقش نيروهاي مسلح مي باشد چرا كه مسائل نظامي جنگ، جوهره و هسته اصلي اين رويكرد است.
هنگامي كه شما مي خواهيد هدف عملياتي مثل كربلاي5 را مطرح كنيد هيچگاه نميگوئيد اين عمليات صرفاً براي رضاي خدا و يا اينكه چون يك عدهاي ميخواستند شهيد بشوند انجام شده است بلكه هدف سياسي آن را توضيح مي دهيد. جنگ هم در كليتش و هم در اجزائش ناظر به اهداف سياسي است، نتيجهاش هم ناظر بر اهداف سياسي است. بنابراين جنگ عميقاً در پيوست با سياست است و كليه تحليلهاي سياسي و مجموعه سؤالات سياسي در اين ديدگاه مي گنجد.
رويكرد دوم، رويكرد ارزشي ـ معنوي است. در رويكرد اول مسئله اساسي، جنگ با همان تعريف "ستيز سازماندهي شده با هدف كشتار" است ولي هنگامي كه عنوان دفاع پيدا مي كند، مقدس ميشود و آن افراد، شهيد محسوب مي گردند. يعني گاهي اوقات به دليل انگيزهها و نيّت، معاني خاصي را بر جنگ حمل ميكنيم و از آن تعبير به دفاع مقدس ميكنيم كه در آنصورت با ماهيت جنگ آمريكا و عراق و يا جنگهاي ديگر تفاوت پيدا ميكند. در اين نوع نگاه و رويكرد كه از آن تعبير به رويكرد ارزشي - معنوي مي كنيم، انسان و تحولات روحي انسان موضوع اصلي است.
به نظر من متولي اين رويكرد و از جمله كساني كه نقش اساسي در اين زمينه داشته اند شهيد سيد مرتضي آويني است كه بنيانگذار اين رويكرد مي باشد. توجه داشته باشيد كه من بحث حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبري(مدظله) را نميكنم بلكه بحث افراد و دستگاهها مطرح است چرا كه در رابطه با اين افراد بايد جداگانه بحث شود.
من در مطالعاتي كه انجام داده ام، مباني نظري اين رويكرد را در ساختار ذهني شهيد آويني پيدا كردم. در همان متنها و مستندهايي كه متأسفانه آنچنان به آنها توجه نمي شود. من معتقدم اگر كسي مباني نظري شهيد آويني را ادارك كند به يك پويايي در فهم جنگ ميرسد و هم افق ميشود با خود شهيد آويني، بنابراين نبايد رويكرد ارزشي ـ معنوي را صرفاً در خاطرات شهدا خلاصه كرد.
رويكرد سوم؛ رويكرد سياسي ـ انتقادي است كه محور اساسي آن نقد مديريت و تصميم گيري مسؤلين و فرماندهان جنگ در عرصه سياسي و نظامي مي باشد كه توسط اپوزسيون يعني كساني كه بيرون از نظام بودند مثل نهضت آزادي طرح شده است. بنابراين خواستگاه اين پرسشها و ملاحظات، مسائل سياسي بوده است و از زمان جنگ شروع شده است
نكته بسيار جالب اينكه، اين گفتمان انتقادي جنگ كه توسط اپوزسيون شكل داده مي شود هيچ وقت در مناسبتهاي جنگ مطرح نمي گردد بلكه بيشتر در مناسبتهاي سياسي مثل انتخابات مطرح مي شود.
ولي ما شاهد مطرح شدن گفتمان هايي از اين دست در ميان عناصر نظام هم هستيم؟
درست است، اتفاقاتي كه طي يك دهه گذشته در كشور افتاده موجب شده كه در خواستگاه و عمق اين مسائل يك جابجايي صورت بگيرد كه موجب ارتباط و اختلاط بين دو رويكرد اول و سوم شود.
اين اتفاق در حقيقت چرخش و انتقال گفتمان انتقادي از اپوزسيون خارج از نظام به درون ميباشد كه آغاز آن از مسأله اي است كه بين آقايان محسن رضايي و هاشمي رفسنجاني صورت گرفت.
يعني اگر در گذشته، اپوزسيون اين سؤالات انتقادي را توليد ميكرد، اكنون اين سؤالات از گفتمان بين آقاي هاشمي و آقاي رضايي توليد ميشود.
در گذشته داستان اين گونه بود كه يك مجموعه منسجمي در نظام كه جنگ را انجام داده بود (نظاميون) از مسائل جنگ دفاع ميكردند و به سؤالات آن پاسخ مي دادند. در عين حال يك جامعه رزمندگان و مردم هم وجود داشت كه صرفاً از ساختار سياسي كشور و انقلاب تبعيت كرده بودند و به جبهه رفته بودند و گروه سوم نيز اپوزسيون بود كه مديريت نظام را نقد ميكرد. در مقابله با اين اپوزسيون، جامعه رزمندگان و مردم با ساختار سياسي و نظامي كشور متحد بودند لكن پس از مباحثي كه بين آقايان سياسي و فرماندهان نظامي جنگ در مورد نحوه مديريت و پايان يافتن جنگ مطرح گرديد، موجب شد كه اولاً اين ساختار منسجم و متحد به دو قسمت مجزا و بعضاً مخالف تبديل شود يعني سياسيون و نظاميون، ثانياً جامعه رزمندگاني كه فكر ميكردند در مورد جنگ بحثي بين مسئولين نبوده و در فرماندهي آن وحدت نظر وجود داشته است اكنون متعجب گشته و نسبت به خيلي از مسائل شك كرده اند.
بنابراين از اين ناحيه يك احساس خوف و ترسي وجود دارد كه سؤالات و انتقادات برخلاف گذشته كه از طرف اپوزسيون بوده، اكنون از درون نظام برخواسته و از درون روايتهاي موجود را مورد نقض و ترديد قرار مي دهد. با اين ملاحظه ضروري به نظر مي رسد كه يك بار ديگر بياييم اين روايتها را بازسازي كنيم، تناقضات را برطرف كنيم و عناصر اصلي روايتها را ساماندهي كنيم.
به نظر مي رسد شما در آثار و سخنراني هايتان بيشتر بر رويكرد اول و سوم تكيه داريد، به عبارت ديگر مي توان گفت رويكرد شما به جنگ رويكرد اول و سوم است، درست است؟
بله ؛ حوزه كار و فعاليت و تخصص و پژوهش هاي من اين اقتضائات را دارد، ضمن اينكه فكر مي كنم آسيب هاي اين دو رويكرد كمتر است.
*فارس: به نظر شما بزرگترين آسيب رويكرد دوم ( ارزشي ـ معنوي) چيست؟
*دروديان: جنگ يعني حماسه در حاليكه رويكرد ارزشي ـ معنوي فعلي به جنگ، حماسه در انسان بوجود نميآورد بلكه انسان را به درون خودش ميبرد. البته جنبههايي از جنگ اين قابليت را داشته است ولي همه جنگ كه مناجات و روضه نبود. اين نوع نگاه به جنگ موجب تحريف واقعيت جنگ در ذهن افراد جامعه شده است.
همان گونه كه در رويكرد تاريخي، حوادث و اسناد تحريف مي شوند يعني تحريف تاريخي صورت مي گيرد، در رويكرد ارزشي ـ معنوي نيز حقايق تحريف مي شوند و تحريف معنايي صورت مي گيرد.
جنگ حماسه است چرا كه اگر حماسه نباشد از آن شهادت بيرون نمي آيد. آيت الله جوادي آملي همين بحث را در مورد عاشورا مطرح ميكنند و يك تقسيم بندي زيبا ارائه مي دهند و ميفرمايند: "دعاي عرفه امام حسين(ع)، نماد عرفان است و عاشورا، نماد حماسه و مبارزه و هيچ عارفي نيست كه اهل حماسه و مبارزه نباشد و هيچ مبارزي نيست كه اهل عرفان نباشد" يعني عرفان منهاي حماسه و مبارزه را نفي ميكنند.
اصل وجود روح مبارزه در حضرت امام(ره) به دليل عرفان ايشان است. حضرت امام 8 روز بعد از شروع جنگ فرمودند: "اصل جنگ كه واقع ميشود ولو تحميلي است اين جنگ، لكن جنگ وقتي كه واقع ميشود، انسان از آن خستگي و از آن چيزهايي كه انسان را سست ميكند انسان را، از آن سستيها و خستگيها بيرون مي آيد و فعاليت ميكند و جوهره انسان كه بايد هميشه فعال باشد، بروز ميكند ... وقتي كه جنگي در كار ميآيد و حماسهاي وجود پيدا ميكند و تاريك ميشود شب و روشن ميشود روز و توپ انداخته ميشود و اينها، انسان را از آن حال خمودي و از آن حال سستي بيرون ميكند و انسان آن واقع خودش را كه فعال است و متحرك، آن واقع را بروز ميدهد".
حضرت امام(ره) معتقد هستند كه جوهري در درون انسان وجود دارد كه اين جوهر بر اساس حماسه جنگ و تحركي كه ايجاد ميشود بروز پيدا ميكند. بنابراين خلاء گفتمان ارزشي ـ معنوي، حماسه است.
زائري كه به زيارت شهدا مي رود علاوه بر آن تاثيري كه مكان بر او مي گذارد و حالت معنوي به او مي دهد نيازمند آن است كه روح حماسه و مبازره نيز در درونش شكل بگيرد چرا كه ما به اين روح حماسه نياز داريم چون در خطر جنگ ديگري هستيم بنابراين به حماسه بيشتر از روضه خواندن و فرو رفتن در خود نيازمنديم.
هنگامي كه ما مي خواهيم يك رويكرد معنوي را تبيين كنيم نبايد آن بخش از زندگي انسانها كه مربوط به واقعيتهاي جبهه است را محو كنيم چرا كه آرام آرام يك تصويري از آدمهاي جنگ پيدا مي شود كه ديگر واقعيت بيروني ندارند. يعني خود رزمندهاي كه در آنجا بوده بگويد من نبودهام. اكنون به ندرت رزمنده اي پيدا ميشود كه فيلم هاي جنگي را تأييد كند.
جنگ يك زندگي بود و ليكن با يك معنايي درهم آميخته شده بود به نظر من اگر ما بتوانيم اين معنا را درست شهود كنيم و صحيح روايت كنيم، موجب مي شود كه با شنيدن نام جبهه و ديدن هر رزمنده اي، روح مبارزه و حماسه در انسان شعله ور شود همانطور كه با شنيدن داستان امام حسين(ع) و كربلا ميگوئيم كاش در كربلا بوديم و مبارزه مي كرديم، نه اينكه اي كاش بوديم و به معنويت مي رسيديم. اين احساس ناشي از وجه حماسه خواهي انسان است.
*فارس: به نظر شماپرسشهاي اساسي و مهمي كه مي توان با طرح آنها به مطالعه تاريخ جنگ پرداخت چيست؟
* دروديان: به نظر من در مورد جنگ سه پرسش اساسي وجود دارد كه نميتوانيم بدون فهم و پاسخگويي به آنها تاريخ جنگ را توضيح دهيم . اين سه پرسش عبارتند از:
1- آيا وقوع جنگ اجتناب ناپذير بود؟
2- چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ ادامه پيدا كرد؟
3- چرا جنگ اين گونه و به وسيله قطعنامه 598 تمام شد؟
بايد توجه داشته باشيد در مورد اين سه پرسش يك ملاحظاتي وجود دارد. اول اينكه آيا اساساً اين پرسشها درست است؟ يعني ما مي خواهيم پرسش را به پرسش بگذاريم كه اگر اين پرسشها درست باشند بايد جواب بدهيم و از آن عبور كنيم و اگر غلط باشند مجدداً اين سؤال مطرح ميشود كه نهايتاً پرسش درست و صحيح چيست؟
من معتقدم در بين اين سه پرسش، سوال اول از همه مهمتر است چرا كه اولاً اگر جنگي آغاز نميشد ادامه و پاياني هم نداشت و لذا دو سوال ديگر اصلاً موضوعيت پيدا نمي كرد، ثانياً آن چيزي كه امكان دارد در كشور اتفاق بيافتد و ما اكنون در آستانه آن هستيم، مواجه شدن با يك جنگ ديگر است. دامنه جنگ بسيار گسترده است و به تعبير مقام معظم رهبري يك گنج است و هيچ كس هم اين مطلب را توضيح نداد كه چرا جنگ، گنج است و با اين گنج چه بايد كرد و چگونه مي توان از ظرفيتهاي اين جنگ براي بسياري از نيازهاي زندگي روزمره، براي ساختار سياسي كشور، براي يك جنگ ديگر و براي سازماندهي مردم استفاده كرد. بنابراين اگر بناست كه تجربه جنگ ايران و عراق، اتصال پيدا كند به نيازهاي امروز و آينده، بيشترين اتصال را از منظر وقوع جنگ مي توانيم داشته باشيم گرچه كه گفته ميشود هيچ جنگي قابل تكرار نيست ولي به هر جهت هر جنگي در اصولي ثابت و پايدار است، يعني در عين حالي كه در كليت و تماميت جنگ تكرار نمي شود ولي اصول ثابتي مثل هدف، تمركز قوا و تمركز نيرو دارد كه در هر جنگي اتفاق ميافتند.
اگر شما در اطلاعات و يا در محاسبات استراتژيكي و ارزيابي قدرت دشمن و وقوع جنگ اشتباه كنيد ممكن است شكست بخوريد كه اين مسأله در هر جنگي قابل تكرار است. بنابراين محور اصلي بحث ما، وقوع جنگ است.
با توجه به شرايط فعلي كشور ، تجربه جنگ ايران و عراق چه فايده اي براي ما دارد و آيا ما اصولاً اين تجربيات را استخراج كرده ايم؟
نكته اساسي همين جاست ؛ كه اگر ما از تجربيات قبلي استفاده نكنيم و دوباره همان اشتباهات گذشته را مرتكب شويم در آنصورت اين احتمال وجود دارد كه كشور دچار جنگ بشود در حالي كه مسئله اصلي ما اين است كه نبايد درگير جنگ ديگري بشويم.
همان طور كه اشاره كردم يكي از خلاءهاي بزرگي كه ما امروزه در بحث جنگ گذشته ايران و عراق دچارش هستيم اين است كه نگاه نظامي ـ استراتژيك به جنگ ايران و عراق وجود ندارد. اين همان رويكرد چهارمي است كه لازم است شكل بگيرد تا برپايه آن به مسئولين سياسي ـ نظامي كشور كمك شود تا بتوانند بهتر تصميمگيري كنند.
*فارس: فرموديد پرسش اول در باره اجتناب ناپذيري جنگ مهم ترين پرسش تاريخ جنگ است، ممكن است به تحليل اين موضوع بپردازيد؟
*دروديان: بله، پرسش اول اين بود كه در واقع آيا وقوع جنگ اجتناب ناپذير بود يا خير؟ آنچه كه نهضت آزادي مطرح ميكند اين نكته است كه ما ميتوانستيم كاري بكنيم كه جنگ نشود و علت اينكه جنگ واقع شد به اصطلاح آنها بي تدبيري، آشنا نبودن مديران كشور و مسائلي از اين دست ميباشد.
براي پاسخگويي به اين سوال و اينكه ببينيم آيا اصلاً اين سوال درست است يا نه از روش بيان سير تاريخي تحولات استفاده مي كنيم. در حقيقت مي خواهيم بر اساس بيان سير تاريخي جنگ به اين سؤال پاسخ بدهيم كه چه فرآيندها و سلسله عواملي موجب وقوع جنگ شد؟
هميشه براي وقوع يك جنگ يك سري مسائل ثابتي وجود دارد كه بر اساس آنها مي شود پيش بيني كرد كه آيا جنگ واقع مي شود يا نه. در همين راستا يك مدلي را مدنظر دارم كه براساس آن مدل مي توان وقوع جنگها در گذشته و آينده را تحليل و پيشبيني كرد چرا كه اين مدل، يك مدل قابل انطباق است.
بر اساس اين مدل هنگامي كه بين دو كشور مشكل به وجود مي آيد اين مشكل مي تواند به تضاد منافع منتهي شود، اين تضاد منافع يعني اينكه طرفين نسبت به يكديگر احساس تهديد مي كنند لكن اين احساس تهديد يك موضوع ذهني است يعني واقعيت بيروني ندارد و تنها نسبت به ارزشها و منافع ايجاد مي شود.
پس هنگامي كه از تهديد صحبت مي كنيم فرضمان بايد بر اين باشد كه در مرحلة تَعُّين نيست ولذا اين تضاد منافع و تهديد فقط نگراني نسبت به ارزشها و منافع ايجاد ميكند و اين نگراني مستقيماً منجر به جنگ نخواهد شد. پس چه اتفاقي مي افتد كه تهديد به جنگ تبديل مي شود؟
حد فاصل اين تهديد و جنگ چيزي است كه ما به آن مي گويئم بحران يعني اگر تهديدي به بحران تبديل شود و اگر نتوان اين بحران را مديريت كرد در اين صورت جنگ واقع مي شود.
در رابطه با جنگ ايران و عراق لازم است بررسي كنيم كه چه مسائلي موجب ايجاد احساس نگراني و تهديد شده بود و اين تهديد چگونه تبديل به بحران شد و بحران در نهايت چگونه تبديل به جنگ شد؟
با توجه به اينكه جنگي كه بين ايران و عراق رخ داده اولين جنگ رخ داده بين دو طرف نبوده و جنگهاي ديگري هم وجود داشته است لذا اين مطلب به ذهن خطور مي كند كه همواره بين ايران و عراق حالت تنش و درگيري وجود داشته است. بنابراين در مناسبات ايران و عراق تركيبي از ثبات و پايداري و خطر تنش و درگيري و جنگ همواره وجود دارد اما اينكه چه وضعيتي حاكم مي شود بستگي به مجموعه اي از عوامل ساختاري ـ منطقه اي و بين المللي دارد.
*فارس:منظور از اين عوامل ساختاري ـ منطقه اي چيست؟
*دروديان:در قبل از انقلاب با تغيير در ساختار سياسي حكومت عراق و روي كار آمدن حزب بعث زمينه درگيري بين دو كشور ايجاد شد و ما شاهد بروز تنش ميان دو كشور بوديم. تا قبل از تغيير ساختار در عراق، هر دو كشور حكومت سلطنتي داشتند و عضو سازمان سنتو بودند كه در حقيقت از طرف بلوك غرب و آمريكا براي مهار قدرت شوروي تشكيل شده بود ولي كودتاي حزب بعث موجب تحول در ساختار سياسي عراق و در نهايت موجب تغيير زمينة مناسبات ميان ايران با عراق مي شود. با كودتاي بعثيها در واقع پيمان سنتو شكسته مي شود چرا كه عراق از سنتو خارج مي شود و صف بندي جديدي در منطقه شكل مي گيرد.
پس ملاحظه مي كنيد بر اساس آن 2 نكته اي كه گفتم اولاً تغيير ساختار در عراق و ثانياً تغيير معادلات منطقه اي ، زمينه براي شكلگيري تهديد ايجاد مي شود. لكن اتفاقات ديگري رخ مي دهد كه موجب مي شود اين تهديد بعد از مدتي به بحران تبديل شود.
از جمله اين تحولات مهم در منطقه يكي اعلام خروج انگليس از منطقه در سال 1968م. است و دوم پيمان 15 ساله دوستي بين شوروي و عراق كه در واقع يك پيمان استراتژيك مي باشد و سوم كه به نظر من مهمتر از همه مي باشد جنگ اعراب با اسرائيل در سال 1973م. است.
نگراني اسرائيليها از جبهه اعراب و اضافه شدن عراق به اين جبهه در برابر اسرائيل موجب شد كه اسرائيليها محور اصلي تحريك كرُدها بشوند و لذا آمريكا به اين نتيجه مي رسد كه از كردها حمايت كند و در اين راستا موافقت ايران را نيز گرفتند.
بنابراين جنگي كه منجر به قرار داد 1975م. شد در حقيقت هدف اصليش مهاركردن قدرت عراقي بود كه حزب بعث در آن كودتا كرده و اكنون با شوروي پيمان استراتژيك بسته است. اين تحليل در واقع همان مدل تغيير ساختار سياسي در عراق و بالتبع تغيير معادلات منطقه اي و در نتيجه به وجود آوردن وضعيتي است كه موجب جنگ ميان ايران و عراق گرديد و ماحصل آن قرارداد 1975م. بود.
بعد از تمام شدن اين مقطع، تحولات جديدي در منطقه رخ مي دهد كه دوباره منجر به ايجاد تنش و درگيري بين ايران و عراق مي گردد و آن وقوع انقلاب اسلامي در ايران است يعني تغيير ساختار سياسي در ايران.
با وقوع انقلاب اولين اتفاق اين بود كه ايران از مدار سياستهاي آمريكا خارج شد و منافع آمريكا در منطقه مورد تهديد قرار گرفت. علت اينكه مي گوئيم در منطقه، به اين دليل است كه آنچه در ايران اتفاق افتاد كودتا نبود بلكه انقلاب بود و از ماهيت انقلابي و پتانسيل عظيم صدور انقلاب و به هم ريختن معادلات منطقه اي برخوردار بود و لذا موجب شد كه يكي از دو ستون اساسي قدرت آمريكا در منطقه فروريخته شود.
اين ستون درحالي فرو ريخت و موازنة منطقه اي عوض شد كه هيچ جايگزيني براي اين استراتژي وجود نداشت يعني آمريكائيها تمام منافع و سياستهاي خود را در چارچوب اين استراتژي تعريف كرده بودند. بنابراين اصطلاحاً مي گويند با وقوع انقلاب اسلامي در ايران يك خلاء استراتژيك در منطقه بوجود آمده بود.
اين خلاء استراتژيك موجب شد كه عراق هم از ماهيت تحول در ايران احساس تهديد كند و هم احساس فرصت. اين احساس تهديد و فرصت عراق موجب هم سويي با منافع آمريكا گرديد بنابراين با وقوع انقلاب اسلامي هم ساختار سياسي در ايران متحول شد و هم تحولاتي در سطح منطقه صورت گرفت كه موجب شد در نهايت يك جبهه اي بر عليه ايران و انقلاب اسلامي شكل بگيرد.
به نظر مي رسد تنها نظريهاي كه مي شود جنگ ايران و عراق را بواسطه آن توضيح داد و تبيين كرد، نظريه پيوستگي جنگ و انقلاب مي باشد كه حتي مي تواند نظريه جنگ و سياست را كه در بحث قبلي مطرح شد تحت الشعاع قرار دهد.
*فارس: به نظر شما تسخير لانه جاسوسي توسط دانشجويان پيرو خط امام در تبديل تهديد صدام و عراق به بحران و در نهايت بروز جنگ تحميلي عليه كشورمان نقش داشته است؟
*دروديان:براي پاسخ دادن به اين پرسش لازم است كه يك دورة زماني 20 ماهه از پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن 1357 تا وقوع جنگ در شهريور 1359 را بررسي كنيم، براي اين بررسي بايد مقطع پيروزي انقلاب اسلامي تا حمله سراسري عراق به ايران را به سه مرحله تقسيم كرد:
مرحله اول؛ آمادگي عراق براي جنگ
اين مقطع كه از پيروزي انقلاب تا تصرف سفارت آمريكا مي باشد از اين جهت مهم است كه در اين دوره چند اتفاق اساسي هم در داخل ايران و هم در داخل عراق افتاد كه مي توانست تهديد را كنترل كند تا تبديل به بحران و نهايتاً جنگ نشود. از جمله اين اتفاقات طرح سيمرغ بود؛ من اين طرح را در اسناد قبل از انقلاب پيدا كردهام.بر اساس اين طرح در آبان سال 1357 يعني 3 ماه قبل از پيروزي انقلاب، بين دولت شاه و عراق توافق مي شود مرحله جديدي از سركوبي اكراد معارض عراقي انجام شود و لذا بموجب قرارداد 1975 الجزاير كه توافق كرده بودند ايران از كردها حمايت نكند و عراق نيز از خلق عرب خوزستان حمايت نكند.
نكته جالب اين توافق عكس العملي است كه حسن البكر به جهت نشان دادن حسن نيت خود به شاه انجام مي دهد و آن اخراج حضرت امام(ره) از عراق است يعني اخراج حضرت امام(ره) از عراق برابر همين توافق بوده است و شاه هم متقابلاً كمك مي كند براي اجراي اين طرح.
اتفاق دومي كه در اين مدت يعني بعد از پيروزي انقلاب در عراق رخ مي دهد كودتا صدام بر عليه حسن البكر است كه در خرداد سال 58 انجام شد. بعد از به حكومت رسيدن صدام چند اقدام در عراق انجام شد از جمله؛ سركوب و اخراج شيعيان، سركوب حزب كمونيست و نهايتاً تغيير گرايش صدام از شوروي به غرب و بطور خاص به فرانسه است.
اين اتفاقها در دوره اي رخ مي دهد كه در ايران هنوز دولت موقت حاكم است. اين دوره اوج تنشهاي مرزي بين ايران و عراق و بحران امنيتي در خوزستان مي باشد؛ انفجارلوله هاي نفت، انفجار بمب در اهواز و مسجد جامع خرمشهر نشان دهنده آن است كه عراقيها مي خواهند بواسطه جريان خلق عرب به انقلاب ضربه بزنند لكن بعد از شكست اين جريان در تابستان سال 58 به اين نتيجه مي رسند كه با جريان خلق عرب و تجزيه خوزستان نمي توانند كاري بكنند و لذا تصميم ميگيرند گزينه جنگ را انتخاب كنند بنابراين ظهور صدام و كودتاي صدام بر عليه حسن البكر براي اين بود كه مقدمات جنگ را فراهم كنند يعني گزينه جنگ از تابستان سال 58 توسط عراق انتخاب شده بود.
نكتهاي كه مي خواهم بگويم اين است كه قبل از تصرف سفارت آمريكا در ايران، كودتايي در عراق مي شود كه ما معتقديم آن كودتا بر اساس اسناد و مداركي كه وجود دارد به جهت آمادگي عراق براي حمله به ايران بوده است.
*فارس:آيا دليلي براي اثبات نظريه خودتان داريد؟
*دروديان:بله، از 2 طريق مي توان اين مطلب را اثبات كرد.
اول گزارش جلسهاي است كه بين آقاي ابراهيم يزدي، وزير خارجه دولت موقت با صدام در هاوانا به هنگام شركت در كنفرانس غيرمتعهدها برگزار مي شود كه گزارش اين ديدار را هم از آقاي يزدي و هم از فرد ديگري به نام صلاح عمرعلي كه عضو شوراي فرماندهي كشوري حزب بعث است دريافت كردهام.
آقاي يزدي مي گويد كه در حاشيه اين اجلاس با صدام ملاقات كرديم و صدام در طول صحبت به مرامنامة حزب بعث اشاره مي كند كه متولي و نماينده كشورهاي عرب است. توضيحات آقاي يزدي در همين حد بود لكن آقاي صلاح عمرعلي طي مصاحبهاي كه با شبكه الجزيره داشت بطور مفصل اين ديدار را شرح مي دهد و مي گويد هنگامي كه از طرف ايران براي درخواست ملاقات آمدند من به وزير امور خارجه عراق گفتم وليكن قبول نكرد و من تعجب كردم كه چرا سعدون حمادي كه آدم روشن فكري هم بود اين پيشنهاد را قبول نكرد لذا شخصاً پيش صدام رفتم و درخواست ملاقات وزير خارجه ايران را مطرح كردم و گفتم كه فرصت بسيار خوبي است كه ما با ايران صحبت كنيم و مشكلاتمان را حل كنيم و در نهايت موافقت صدام را جلب كردم. وي اشاره مي كند در اين جلسه كه در خانه محل سكونت صدام برگزار شد فقط ما 3 نفر بوديم و گفتگو كاملاً مثبت بود و بعد از اينكه آقاي يزدي رفت صدام از من پرسيد كه نظرت چيست و من هم نظري كه داشتم را گفتم و گفتم كه اين مذاكره خيلي مثبت و سازنده بود و بعنوان يك عراقي اين گفتگو را يك دستآورد بزرگي بر شمردم لكن صدام چند لحظه اي ساكت شد و سپس گفت كه: "چه صلحي؟ چه مشكلي بين ما و ايران حل شد؟ اين مسأله يك فرصت است كه شايد در كل قرن يك بار اتفاق بيفتد، اينها اهواز را از ما گرفتند، شط العرب را گرفتند و طبعاً اكنون فرصت براي ماست. در حاليكه كشورشان از هم پاشيده، ارتش آنها از هم گسيخته، بين خودشان جنگ داخلي است و اين فرصت خوبي است تا بتوانيم حقوق از دست رفتهمان را بگيريم و اين موضوع را فقط به تو مي گويم كه نماينده عراق در سازمان ملل هستي و من مي خواهم ضربهاي به آنها بزنم كه صدايش در تمام دنيا شنيده شود".
اين سخنان مطالبي بود كه آقاي صلاح عمرعلي طي مصاحبه اي كه با شبكه الجزيره داشت بيان كرده بود و صراحتاً اعتراف مي كند كه صدام از مدت ها قبل اراده جنگ داشته و لذا آن تحليلي كه گفتيم اصلاً كودتاي صدام و بركناري حسن البكر براي زمينه سازي جنگ بوده است يكي از ادلة اثباتش همين خبري است كه گفته شد.
دوم براي اثبات اين ادعا كه اين خبر را نيز بنده از 2 نفر شنيده ام يكي از قول خود آقاي يزدي كه متأسفانه ايشان هنوز اين مطلب را در هيچ منبع خبري ذكر نكرده اند در حاليكه خبر بسيار مهمي است كه مي تواند بسياري از گرههاي جنگ را بگشايد و همچنين از فرد ديگري به نام "مارك كازيرو فسكي" كه يك كتاب هم به نام سياست خارجي شاه و آمريكا نوشته كه كتاب خوبي است. ايشان به ايران آمده بود تا در مورد كودتاي نوژه تحقيق كند و مدعي بود كه اين كودتا با تحريك بعثيها بوده است.
در طي مذاكراتي كه با ايشان داشتم مي گفت هنگامي كه براي تحقيق در زمينه كودتاي نوژه در پاريس با رئيس سابق سازمان سيا در ايران ملاقات كردم خبري را رئيس سيا نقل مي كند مبني بر اينكه 10 روز قبل از تصرف سفارت آمريكا در ايران با آقاي يزدي ملاقات كردم و به آقاي يزدي گفتم با اطلاعاتي كه ما داريم عراق مي خواهد به ايران حمله كند. همچنين شورويها نيز در منطقه ارس آرايش نظامي گرفته اند.
هنگامي كه بنده اين خبر را به هنگام گفتگو در مورد پرسشهاي جنگ به آقاي يزدي گفتم ايشان تأييد كردند و گفتند ما براي اينكه از صحت اين اخباري كه رئيس سازمان سيا به ما داده بود مطلع بشويم هليكوپتر فرستاديم روي مرز ايران و عراق براي كار فيلم برداري و آرايش نظامي عراق را ديديم و همچين در زير هواپيماهايي كه به اروپا مي فرستاديم دوربين بستيم تا از فضاي شوروي فيلم بگيرد.
اين 2 خبر، 2 نكته را تا اينجا مي تواند براي ما اثبات كند؛
اول اينكه؛ تصرف سفارت آمريكا هيچ نقشي در وقوع جنگ نداشته است و اين يعني خنثي شدن آن نكته اي كه مانور اصلي نهضت آزادي و اپوزسيون است كه مي گويند تسخير سفارت آمريكا موجب وقوع جنگ شد.
دوم اينكه؛ اثبات اراده صدام براي جنگ حتي زمانيكه دولت موقت و نهضت آزادي در ايران حاكم بودند.
مرحله دوم؛ دوران تشديد مناقشات
اين مرحله كه از تصرف سفارت آمريكا تا قطع رابطه آمريكا با ايران يك دوره 5 ماهه از آبان 1358 تا فروردين 1359 را شامل مي شود .در اين دوره تهديد آمريكا افزايش پيدا كرده، حضرت امام(ره) دستور تشكيل بسيج براي بازدارندگي را صادر كرده اند ولي نه تنها هيچ كس گوش نداد بلكه اختلافات تشديد مي شود و فرماندهي كل قوا نيز با بني صدر است كه بيشتر بدنبال اهداف سياسي است.
مرحله سوم؛ دوران انطباق استراتژيكي منافع آمريكا و عراق
در اين مرحله كه يك دوره 5 ماهه از فروردين تا شهريور 1359 شامل مي شود آمريكائيها از اينكه بني صدر بتواند گروگانها را آزاد كند نااميد شده لذا به اقدام نظامي روي مي آورند كه اولين ظهور آن در جريان واقعه طبس است كه به تعبير ما يك بحران بسيار عميق سياسي ـ اجتماعي بود كه با غافلگيري مطلق ما انجام شد.
ما بعد از اين حادثه شاهد كودتاي نوژه هستيم. كودتاي نوژه در تيرماه سال 59 يعني تنها 2 ماه قبل از شروع رسمي جنگ براي براندازي نظام رخ داد و تمام سازماندهي آن نيز توسط ارتش صورت گرفت يعني باقي مانده جريان ضدانقلابي كه بعد از انقلاب در درون ارتش وجود داشت اين كودتا را سازماندهي كرده بود.
*فارس: در اين مرحله با توجه به اتفاقاتي كه تهديد جدي به جنگ را در پي داشت و با توجه به وضعيت دولت آن زمان،چه اقدامي توسط امام براي جلوگيري از جنگ صورت گرفت؟
*دروديان:سئوال بسيار خوبي است.حضرت امام در اين مقطع با هوشياري 2 استراتژي مهم را براي تكميل قدرت دفاعي كشور و بازدارندگي اتخاذ كردند:
1-احياء ارتش بواسطه پيامهايي كه صادر كردند و به ارتش هويت دادند وليكن جرياني كه در درون ارتش بود اجازه نداد و ارتش را درگير كودتا كرد.
2-سازماندهي و بسيج مردم. همانگونه كه همراه با انقلاب مردم به صحنه آمدند، حضرت امام قصد داشتند مردم را براي حفظ انقلاب و بازدارندگي در برابر تهديد آمريكا سازماندهي كنند كه اين مهم نيز به علت مناقشات سياسي عملي نشد.
به اين ترتيب بعد از شكست كودتاي نوژه شمارش معكوس براي جنگ آغاز مي شود. بين كودتاي نوژه و 31 شهريور حدوداً 45 روز فاصلة است كه به نظرم فاصله اي منطقي بود تا عراق خودش را براي جنگ آماده كند.
بنابراين روند جنگ اجتنابناپذير بود و اگر اين مطلب را بپذيريم در اينصورت ديگر سئوال اجتناب ناپذيري جنگ درست نيست، و سئوال درست و صحيح در حقيقت اين است كه چرا ما نتوانستيم عراق را به بازدارندگي برسانيم؟ اگر آن جرياني كه حضرت امام(ره) براي بازسازي ارتش دنبال مي كردند و همچنين بسيج عمومي با هدف بازدارندگي انجام مي شد جنگ صورت نمي گرفت؟
*فارس:آيا مسئله پايان جنگ اولين بار پس از فتح خرمشهر مطرح شد؟
*دروديان:خير، مسأله پايان جنگ در دو مقطع به طور خاص مطرح مي شود؛ دوره اول، يك هفته بعد از حمله عراق به ايران است كه اولين پيشنهاد صلحي كه به ايران داده مي شود توسط خود صدام و در روز هفتم جنگ است.
هيأتهايي از طرف عراق مي آمدند و با مسئولين مذاكره مي كردند كه اين جريان تا سال 60 ادامه داشت تا اينكه هم آقاي هاشمي و هم شهيد رجايي گفتند كه: "اگر اين هيأتها حرف جديدي ندارند، ديگر نيايند" و اينكه "ما تكليف جنگ را در ميدان جنگ مشخص خواهيم كرد" و اين در واقع بخشي از استراتژي حضرت امام(ره) بود و لذا بعد از آن ديگر هيأت جديدي براي صلح نيامد.
نكته قابل ذكر در اينجا اين است كه تمام رسانههاي بيگانه پيشنهاد صلح عراق را در روز هفتم به معناي شكست عراق تلقي كردند چرا كه اين پيشنهاد با اهداف عراق و توان نظامي او مغايرت داشت. عراق از جنگ با ايران چندين هدف را دنبال مي كرد كه عبارت بود از:
1-لغو قرارداد 1975 م. الجزاير
2-تجزيه استان خوزستان
3-تضعيف و براندازي نظام انقلاب اسلامي
لذا صدام در شرايطي كه به هيچ يك از اهدافش نرسيده بود پيشنهاد صلح داده است. حدوداً 2 ماه طول مي كشد تا عراق در اين دوره اهدافش را تكميل كند يعني آرام آرام خرمشهر را مي گيرد، آبادان را محاصره مي كند، تا 15 كيلومتري جنوب اهواز مي آيد و از آن فاصله شهر اهواز را با خمپاره مي زند و نهايتاً در اين مدت حدود 20 هزار كيلومتر از خاك كشور را اشغال مي كند.
*فارس:عكس العمل ما در برابر پيشنهاد صلح در اين مقطع چه بود چه بود؟
*دروديان:در آن زمان هر هيأت صلحي كه مي آمد مي گفت اول آتش بس، لكن حضرت امام(ره) مي فرمودند اول عقب نشيني بعد هم معرفي متجاوز و سپس پرداخت غرامت. البته بعداً به اين پيشنهادهاي سهگانه مسأله بازگشت آوارهگان و سقوط صدام نيز اضافه شد اما مسأله اصلي همان 3 شرط اول بود.
آقاي يزدي مي گويد در يك سفر خارجي هنگامي كه حبيب شطي رئيس كنفرانس كشورهاي اسلامي را ديدم به من گفت: "ما وقتي خدمت امام آمديم، حضرت امام فرمودند شما از در خانه من كه بيرون رفتيد همين جا اعلام كنيد كه صدام متجاوز است، فقط در همين جا، در آنصورت من دستور مي دهم جنگ تمام بشود ولي هنگامي كه ما با كشورهاي عربي مشورت كرديم قبول نكردند".
در شرايطي كه 20 هزار كيلومتر از خاك كشور اشغال شده و طرف مقابل حاضر نيست عقب نشيني بكند و مي گويد اول آتش بس، اگر ما دور ميز مذاكره مي نشستيم و آتش بس را قبول مي كرديم و بعد از مدتي هم مردم سرد مي شدند و به خانه هايشان مي رفتند و اگر دوباره صدام به ما حمله مي كرد ديگر چه كسي مي توانست مردم را بسيج كند؟ و لذا اين خوف و نگراني درستي بود كه ما داشتيم و اگر در آن روز قدرتي براي آزادسازي مناطق اشغالي شكل گرفت به خاطر همين مسائل و نگرانيها بود وگرنه يا كشور همچنان در اشغال مي ماند و يا اينكه اگر صلح مي كرديم در واقع فقط اسم آن صلح بود و در حقيقت تسليم شدن بود.
*فارس:پس شرايط ما را نپذيرفتند و جنگ ادامه يافت؟
*دروديان:بله، در آن زمان دنيا مي توانست متجاوز را تعيين و جنگ را تمام كند اما اين كار را نكرد چرا كه در حقيقت هدف عمده آنها از جنگ در سطح كلان، مهار قدرت انقلاب بود. آمريكائيها و حتي كشورهاي منطقه اجماع داشتند بر ادامه جنگ چون همه اينها هدف مشترك داشتند و آن هدف مهار انقلاب بود. هرچند صدام به پيروزي نرسيده بود ولي توانسته بودند ايران را از اعمال تاثير خودش در منطقه بازدارند. البته از طرفي كشورهاي منطقه حتي نسبت به قدرت صدام هم نگران بودند لذا با جنگ ايران و عراق، هم ايران مهار مي شد و هم قدرت صدام را مهار مي كردند. در هر صورت همان اراده و اجماعي كه براي وقوع جنگ بود براي ادامه جنگ هم وجود داشت.
در هر صورت پس از فتح خرمشهر دوباره داستان مذاكره براي پايان جنگ مطرح شد. در اين زمان همچنان 5 هزار كيلومتر از خاك ايران مثل نفتشهر، ارتفاعات مهران و بسياري از ارتفاعات غرب ايران در دست دشمن بود و ايران همچنان خواستار اين بود كه عراق بايد از خاك ايران عقب نشيني بكند.
*فارس:تصميمگيري در مورد پذيرش صلح و عبور از مرز پس از فتح خرمشهر چگونه شكل گرفت؟
*دروديان:در خصوص تصميمگيري در مورد پذيرش صلح و عبور از مرز چندين جلسه در حضور حضرت امام(ره) برگزار مي شود تا تصميم بگيرند چه بكنند. حضرت امام(ره) در ابتدا معتقد بودند كه در مرز بمانيم ولي آقاي هاشمي و ديگران استدلال مي كنند كه بايد از مرز عبور كنيم كه اين بخشي از اختلاف امروز سياسيون و نظاميون است.
جلسه سوم تصميم گيري مورخ 20 خرداد برگزار مي شود لكن در اين فاصله زماني دو اتفاق ديگر نيز رخ مي دهد؛ اول بيانيه عراق براي عقب نشيني است و دوم تجاوز اسرائيل به جنوب لبنان و پيشروي تا بيروت كه اين شرايط باعث نامگذاري عمليات "الي بيت المقدس" شد. در واقع عراق از اين فرصت استفاده مي كند و به بهانه اينكه ما مي خواهيم به جنگ با اسرائيل برويم به ايران پيشنهاد صلح مي دهد.
*فارس:عكسالعمل ايران مبني بر اعزام نيرو به لبنان در پاسخ به حمله اسرائيل و پيام امام مبني بر راه قدس از كربلا مي گذرد را در اين مقطع چگونه ارزيابي مي كنيد؟
*دروديان:پيامد حمله اسرائيل به جنوب لبنان اين بود كه در جلسه شورايعالي دفاع در 14 خرداد61 تصميم مي گيرند هيأتي متشكل از شهيد صياد، آقاي سليمي وزيردفاع، سردار غلامعلي رشيد، شهيد احمد متوسليان و آقاي ولايتي براي تصميم گيري به سوريه بروند و با آقاي حافظ اسد ملاقات كنند. بعد از بازگشت اين هيأت از سفر كه بدون اطلاع حضرت امام(ره) بوده است، حضرت امام مثال آن مغازهدار و دعواي در محل را مي زنند و مي فرمايند اگر ما براي كمك به سوريه برويم و بعد خود سوريه صلح كند در آنصورت ما بدون هيچ عقبه و هيچ راه زميني در آنجا تنها مي مانيم.
بنابراين حضرت امام(ره) در ابتدا اطلاعي از اين جلسه و اعزام هيأت نداشتند ولي بعداً مخالفت كردند و دستور دادند كه نيروها برگردند.
اولين نيرويي كه از ايران رفت از تيپ 58 ذوالفقار ارتش بود و سپس يك گردان از تيپ 27 محمد(ص) رسول الله اعزام شد. هنگامي كه وارد پادگان نزديك مرز لبنان شديم شواهد نشان مي داد كه آنها اصلاً پيش بيني نمي كردند كه ما برويم و منتظر نبودند. اين اعزام يك عكس العمل استراتژيك بود كه در حقيقت واكنش ايران نسبت به تجاوز اسرائيل را نشان مي داد.
در رابطه با جلسه سوم عدهاي معتقدند مسأله ادامه جنگ و عبور از مرز به حضرت امام(ره) تحميل شد در صورتي كه من معتقدم اين مطلب وهن شخصيت امام(ره) است.
از جمله دلايلي كه من معتقدم تصميمات توسط شخص خود امام اتخاذ مي شد سخنراني مورخ 1/4/61 ايشان است. صدام در 31 خرداد اعلام عقب نشيني مي كند و در فرداي آن روز حضرت امام در ديدار با مردم مي فرمايند به اين مضمون كه: "آيا صحبت هاي اين آدم ـ صدام ـ را ديشب شنيديد يا نه؟ يك ساعت وقت من را گرفت، يك ساعت چه گفته و چه گفته و اگر اين آدم دنبال صلح بود آن حرفها را نمي زد و به رخ ما نمي كشيد". اين مطلب نشان مي دهد كه حضرت امام يك ساعت حرفهاي صدام را گوش مي داده است.
حضرت امام در آن جلسه فرمودند كه راه قدس از كربلا مي گذرد و من از مردم لبنان عذرخواهي مي كنم و دستور دادند كه نيروها برگردند.
بعد از بازگشت نيروها تا اول تيرماه و قبل از انجام عمليات رمضان هيچ موضعي از طرف حضرت امام(ره) و جمهوري اسلامي درباره ادامه جنگ بيان نشده بود لذا به اين نتيجه مي رسيم كه اين تصميم گيري با ملاحظاتي انجام شده است كه از جمله آنها عقبنشيني عراق، حمله اسرائيل و سوم تحولات استراتژيك منطقه و بيانيه سازمان ملل است كه گرچه باز هم مي گفتند آتش بس منتها ديگر صحبتي از عقب نشيني و تعيين متجاوز نشده بود.
بنابراين ما واقعاً نمي توانستيم جنگ را تمام كنيم چرا كه در آن صورت مجدداً همان منطقي كه باعث وقوع جنگ شده بود، باعث ادامه آن مي شد.
پس در واقع اين سؤال كه چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ را ادامه داديم غلط است و سؤال درست در حقيقت اين است كه اگر ما توانستيم دشمن را به عقب برانيم و مسأله مناطق اشغالي را بواسطه قدرت نظامي حل كنيم پس چرا نتوانستيم اين پيروزي نظامي در خرمشهر را به
*فارس:آيا اين سؤال به نوعي همان سؤال سوم نيست كه چرا جنگ اين چنين تمام شد؟
*دروديان:شايد به نوعي باشد. در حقيقت اين سؤال كه چرا جنگ اينگونه تمام شد سؤال اُپوزسيون است و البته پيش از آن سؤال مردم و سؤال كساني است كه يك ابهام بزرگ در سر دارند و علت اين ابهام بزرگ اين است كه بين ادراكي كه مردم از جنگ در آن زمان داشتند و وقايع نظامي ماههاي پاياني جنگ، شكاف ايجاد شد.
تصور عموم مردم از جنگ كه بر اثر تبليغات ما بوجود آمده بود اين بود كه دشمن ضعيف است و ما پيروز مي شويم و لذا ادراك مردم از جنگ بر اثر تهاجمات عراق و پايان دادن به جنگ توسط امام با پذيرش قطعنامه 598 يك شوكي به مردم وارد كرد كه هنوز حل نشده است و ما بيش از اينكه اين موضوع را توضيح داده باشيم يك سري بحثهاي سياسي كردهايم و بخشي از اين منازعاتي كه تحت عنوان نظرات سياسيون و نظاميون وجود دارد ناظر به همين مسئله است.
اين قسمت از جنگ در حقيقت سخت ترين قسمت جنگ است و بنده از بيان آن اكراه دارم. هنگامي كه مي خواستم كتاب "پايان جنگ" را بنويسم بسيار زياد روي اين سؤال فكر كردم و اين سؤال از جمله سؤالاتي است كه به يك معنا پاسخي ندارد و با هر توضيحي دوباره اين سؤال به قوت خود باقي است.
*فارس:بطور كلي در مورد نحوه پايان جنگ نظريات متفاوتي وجود دارد ،تحليل شما در اين خصوص چيست ؟
*دروديان:در مورد نحوه پايان جنگ چند نظريه وجود دارد؛ يكي اينكه منشأ پايان جنگ مسائل اقتصادي بود و معتقدين به اين نظريه به نامهاي كه دولت به حضرت امام(ره) نوشته استناد مي كنند. آقاي ميرحسين موسوي در جايي گفته است كه آن نامه را من ننوشتم و آن را آقاي روغني زنجاني وزير اقتصاد نوشتند و به آقاي هاشمي دادند اما به نام دولت تمام شد.
نظرية ديگر اين است كه علت پايان جنگ نامهاي است كه فرمانده سپاه به حضرت امام(ره) نوشتند و امام در نامة خود به آن اشاره مي كنند. آقاي رضايي معتقد است آن نامه را در پاسخ به درخواستهاي آقاي هاشمي درباره نيازهاي سپاه براي جنگ به ايشان نوشته اند و ايشان آن را به امام دادهاند.
هرچند كه حضرت امام(ره) دلايل پايان جنگ را ذكر نكرده اند اما دو تعبير به كار برده اند كه مي تواند راهگشاي ما باشد؛ اول تعبير "جام زهر" و دوم اينكه پاسخ به اين موضوع را به آينده اي نامعلوم محول كردند و اين مطلب نشان دهنده آن است كه در آن شرايط كه درگير پايان دادن به جنگ بوديم حضرت امام(ره) مايل نبودند در مورد اين موضوع بحث شود.
اگر اين برداشت درست باشد كه آينده يعني بعد از گذر از آن بحران تصميم گيري براي اتمام جنگ، ما اكنون در آن آينده هستيم و بايد به اين م
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 207]
-
گوناگون
پربازدیدترینها