واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: بلوغ همه جانبه در انسان فرآيند و نه يك پرش ناگهاني
دكتر شيوا دولت آبادي
آيا مي توان ناگهان به يك بزرگسال تبديل شد؟
با نگاهي دقيق به تحولي كه فرزند انسان پشت سر مي گذارد، چند اصل بنيادين بر ما آشكار مي شود. يكي اينكه تحول انسان محصولي است از تعامل ميان تجهيزات زيستي كودك از يك سو و تاثيرپذيري و تاثيرگذاري او در محيطي كه در آن قرار مي گيرد.نوزاد انسان با سامانه يي عصبي و مغزي ناكامل پا به عرصه زندگي خاكي خود مي گذارد. به بركت همين نقصان است كه مغز آدمي با مغز هاي ديگران شكل مي گيرد. باورها، ارزش ها، اميدها، آرزوها، مهارت ها و رفتارها، و در يك كلام تكامل مغز يك محصول فرهنگي است. ويژگي هاي فرهنگي كه به اين ترتيب در نوزاد انسان تنيده مي شود، در شخصيت او آنچنان بافته مي شود كه به سختي مي توان آن را از خلق و خوي اوليه او تمييز داد. مشاهده جريان شگفت انگيز تغيير و تحول در توانايي هاي انسان در حال رشد روانشناسان و علاقه مندان به تعليم و تربيت را بر آن داشته است تا طي بيش از يكصد سال، فراتر از وقايع نگاري، سعي در كشف قانون مندي هاي حاكم بر جريان رشد رواني و همه جانبه انسان داشته باشند. نتايج چشمگيري از اين كنجكاوي هاي علمي به دست آمده است. از آن جمله مي توان در سطح كاربردي به تحول در آموزش و پرورش و مواد درسي و پيامد هاي بسيار مثبت آن اشاره كرد. براي نمونه مي توان به ماهيت كمابيش سلسله مراتبي جريان رشد شناخت اشاره كرد كه شواهدي كاملاً مستحكم در اثبات نظريه هاي تحول شناخت ارائه مي دهند. امروز با اطمينان مي دانيم كه پيش نياز توانايي در يك دانش آموز پايه اول ابتدايي، براي اينكه بتواند 2 را با 2 جمع كند اين است كه بداند كه از يك تا 10 يك نظام سلسله مراتبي است و 4 ضرورتاً بزرگ تر از 3 است. روانشناسي رشد لبريز از نمونه هايي با همين قدرت پيشگويي رفتار است كه با درايت و تلاش بسيار به پيكره يي عظيم از نظريه هاي رشد رواني منتهي شده اند. از مثال ديگري نيز ياري مي گيريم؛ وقتي از كودكان در رده هاي سني مختلف استدلال هاي آنها را در مورد رفتار هايي كه به ديگران ضرر مي رسانند مي پرسيم، هرگز نمي بينيم كه سطح اخلاق مستقل و فراتر از نفع و ضرر شخصي در سنيني كه براي تحول تدريجي اخلاق شناسايي كرده ايم به دست آمده باشد.كودك در 7سالگي ضرر را در قالب مقدار عيني ضرر مي بيند و در مورد آن استدلال اخلاقي مي كند. ولي بسيار تدريجي، و آن هم نه در مورد همه نوجوانان، استدلال هاي اخلاقي به سوي ارزش هاي معنوي تر يا عاطفي تر از ضرري كه بر فرد وارد آمده است گرايش پيدا مي كنند. پس مي توان به اين ملاحظه دست يافت كه در جريان رشد تفكر، رفتار يا براي نمونه تفكر اخلاقي نمي توان يك شبه ره صد ساله رفت. كودك نياز دارد تا براي دستاوردها و فرضيه هاي ذهني خود شواهد بسياري را در عمل زندگي تجربه كند تا بتواند از سطحي از تفسير شخصي به سطحي بالاتر صعود كند. در سير رشد انسان كه امروز آن را تحول تمام عمر (دوران جنيني تا مرگ) مي ناميم، همان گونه كه جسم و ظاهر تغيير و دگرگوني مي يابد ذهن نيز درگير تحول، نوسازي و نوسازگاري با خود، ديگران و جهان هستي خود مي شود. در اين مسير نوجواني جايگاهي بسيار ويژه دارد. اين مرحله به ضرورت آماده شدن براي دنياي تخصصي بزرگسالي به وجود آمده است. قبيله شناسان در جست وجوي اين برآمدند كه ببينند آيا در شرايط بسيار ساده زندگي از جمله در ميان قبايل نانويسا نيز مرحله نوجواني وجود دارد؟ جواب اين است كه هر چه تكاليف زندگي بزرگسالانه و هر چه روابط اجتماعي، عاطفي و اقتصادي ساده تر باشد، مي شود دوران كودكي را به پذيرش دوران بزرگسالي آسان تر پيوند زد. هرگاه روابط مسوولانه در جامعه بزرگسالانه پيچيده تر مي شود، گذار از كودكي به تكاليف بزرگسالي نيازمند آمادگي، فرصت تجربي، آموزش و تامل بيشتري است. دوره نوجواني با تغييرات هورموني از پيش برنامه ريزي شده در مغز كليد مي خورد و تبعات آن تغييرات شگرف و آشكاري است كه حتي در ساده ترين تظاهر خود يعني شروع دگرگوني هاي جنسي از شروع نشانه هاي آغازين حدود سه سال تا رسيدن به توان توليد مثل به طول مي انجامد. پس حتي آنچه عمدتاً جسماني است هم وقت خود را مي خواهد تا به تكامل دروني برسد؛ چه رسد به همه آنچه در اطراف اين دگرگوني ها رخ مي دهد و ماهيتي بسيار پيچيده تر و عمدتاً فرهنگي دارد. همراه با تغييرات جسماني-هورموني كه يك محور آن گام نهادن به سوي بزرگسالي و توانايي توليد مثل است، اندام هاي تحتاني، حجم و توان قلب و ريه ها، سيستم هاي گردش خون، عصب شناسي و مغز نيز دگرگون مي شوند، تا آنجا كه از بازسازماندهي مغز نيز در اين دوره گفت وگو مي شود. در اين مرحله توجه و دقت و سرعت انتقال بيشتر مي شود. در دانش فعلي ما از وضعيت ذهني در نوجواني مي توان گفت كه تفكر همراه با آموزش مدرسه يي به تدريج انتزاعي مي شود؛ يعني نوجوان مي تواند در ذهن خود از دنياي عينيت ها فاصله بگيرد و بينديشد. در اين مرحله آنچه بيش از حد آشكار مي شود از يك سو خودمداري در روابط اجتماعي و از سوي ديگر جست وجويي گاه رنج آور براي كسب هويت فردي است. اگرچه توان ذهني و بدني بالا رفته است ولي خامي ها و سرگشتگي هاي حاصل از تجربه هاي دروني و بيروني اين همه دگرگوني، اين مرحله را گاه به مرحله يي بحراني تبديل مي كند. براي عبور سالم از اين مرحله تجارب مناسب زيادي ضروري است، در غير اين صورت مهار توانايي فرآيند جسماني و بي سروسامانه هاي هيجاني مي تواند به رفتارهاي كنترل نشده ناشي از خشم ناگهاني و عدم درك بهنگام پيامدهاي رفتارها منجر شود. آنگاه كه يك نوجوان در جريان يك درگيري لفظي دوست خود را هل مي دهد، از فشارهاي ذهني خود و از قدرت تازه به دست آمده در دست هاي خشمگين خود بي خبر است. دادن فرصت براي آگاه شدن و يكپارچه شدن تدريجي همه اين تجارب گوناگون در اين مرحله از رشد يك ضرورت است. بلوغ ناگهان رخ نمي دهد چرا كه كسب تجارب آموزنده در زماني اينچنين پر از تعليق و دگرگوني وقت و حوصله مي خواهد. در كنار خانواده آگاه از اين ويژگي ها مدرسه نيز مي تواند با درك و دادن آگاهي هاي مناسب به نوجوانان به اين عبور شگرف از كودكي به بزرگسالي كمك كند.
آيا مي توان به اين توافق رسيد كه رسيدن به تفكر بالغ رابطه مستقيمي با رشد طولي قد و بزرگ شدن ظاهري ندارد؟
استاد روانشناسي دانشگاه علامه طباطبايي و عضو هيات مديره انجمن حمايت از حقوق كودكان
يکشنبه 24 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 136]