تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1821237872
جیمز جویس شاعر و آخرین شعرش
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اشعار موسیقی مجلسی بعدها ریشهی بسیاری از کارهای جویس میشود و زمینههای موضوعی از قبیل وسوسهها و سرخوردگیهای عاشقانه، تلخکامیها و جداییهای حاصل از... نام جیمز جویس همواره در تاریخ ادبیات جهان به عنوان یک نویسنده به ثبت رسیده و کمتر کسی است که او را به نام شاعر بشناسد. اما نثر آهنگین او نشان میدهد که جویس زبان و بیان شاعرانه دارد و زندگی نامه ی او هم گواه بر این است که جویس آفرینشهای ادبی خود را با شعر آغاز نموده. نخستین مجموعه ی اشعار جویس «موسیقی مجلسی» (Chamber Music) (۱) نام دارد. این مجموعه شامل سی و شش شعر به هم پیوسته است که با گویشی تغزلی احساسات گوناگونی را که از یک عشق آرمانی بی فرجام برمیخیزد، بیان میکند. احساسات گوناگونی که از طریق عبور طبیعت از قبیل دگرگونی فصلها، گذر روز و شب، حضور نافرجام ماه، پرواز یک خفاش، تصویرپردازی آب و پرندگان، آمیزش رنگ، صدا، زمان، مکان حاصل میشود و با نمادگراییهای برانگیخته پر شاخ و برگ میآمیزد و با فضای معلقی که جویس در آن آهنگ خلق میکند، همراه میگردد. اشعار موسیقی مجلسی بعدها ریشهی بسیاری از کارهای جویس میشود و زمینههای موضوعی از قبیل وسوسهها و سرخوردگیهای عاشقانه، تلخکامیها و جداییهای حاصل از خیانت، احساسات برانگیخته شده حاصل از طرد شدگیها و تنهاییها و سرزنشهای اجتماعی را توأم با کارکرد پیچیدهی هنر در کارهای او پی میریزد. این اشعار درونمایه ی احساسی خود را از رویدادهایی میگیرند که بین سالهای ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۴ موجب شکل گیری روحیهی جویس شده اند، اما چاپ آنها در سال ۱۹۰۷ اتفاق افتاده است. از محتوای نامههایی که از جویس به دست آمده، چنین بر میآید که جویس بر آن بوده که این اشعار را در دو بخش – ظهور و سقوط عشق- ارائه دهد و نیز امیدوار بوده که به روی این اشعار، موسیقی مجلسی گذاشته شود و حتا در همان سالها هم آهنگسازی به نام «جی.ام.پالمر (G.M.Palmer)» نامه ای به جویس مینویسد و از او اجازه میخواهد تا برای تعدادی از اشعارش آهنگ بسازد. جویس با اشتیاق پیشنهاد او را میپذیرد و پالمر در سال ۱۹۰۹ نسخههایی از آهنگهایی را که ساخته، برای جویس میفرستد و جویس نیز در پاسخ، در ژوییه ی همان سال نامه ای به پالمر مینویسد و ضمن اصرار به او برای ادامهی کار اضافه میکند که: «امیدوارم که بتوانی برای همهی این شعرها آهنگ بسازی. من خودم در زمان نوشتن این شعرها، به جدّ میاندیشیدم که این کتاب در اصل یک سلسله آهنگ است و اگر خودم موسیقیدان بودم، آنها را به موسیقی در میآوردم. قطعهی مرکزی آنها هم شعر شمارهی ۱۴ است.» ولی با وجود اینکه پالمر اولین کسی است که روی این اشعار آهنگ میگذارد، برای نخستین بار وقتی که «آدولف مان Adolf Mann» در سال ۱۹۱۰ به روی قطعهی شمارهی ۳۱ «دانی کارنی Donnycarney » موسیقی میگذارد، شنوندگان عمومی مییابد. اما به نظر میرسد که بهترین قطعهی مجموعهی «موسیقی مجلسی»، شعر شمارهی ۳۶ باشد که «من سپاهی را میشنوم I Hear an Army» نام دارد. این شعر در سال ۱۹۱۴ به نام «ایماژگران» در جُنگ انتخابی «ازرا پاوند» و به وسیلهی وی دوباره به چاپ رسید و طنین شگفت انگیزش آن را از سایر شعرها جدا کرد و همین باعث آشنایی عمیق جویس و پاوند گردید تا در دهههای بعد موجب تبلیغها و شناساندنهای پر تلاش پاوند در مورد آثار جویس بویژه جویس ِ «دوبلینیها» و «چهره ی هنرمند در جوانی» باشد. مجموعه ی دیگر اشعار جویس«penyeach» نام دارد (2) که شامل سیزده شعر مستقل است و با اینکه این شعرها در زمانهای متفاوت سروده شده. مثلا ً شعر «تیلی Tilly» تاریخ ۱۹۰۳را دارد و شعر «نیایشگر A Prayer» در بهار ۱۹۲۴ و در پاریس سروده شده، اما بیشترشان مربوط به سالهای ۱۹۱۳ تا ۱۹۱۵ است، یعنی زمانی است که جویس در تریست زندگی میکرده و درگیرو دار به پایان بردن کتاب «چهرهی هنرمند درجوانی» بوده و باقی آنها مربوط به سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۹ در «زوریخ» است. این مجموعه که درسال ۱۹۲۶ به چاپ میرسد و شعرهای آن بیشتر بر پایهی احساسات شخصی و نیز بازتاب رویدادهای ویژه ای است که در زمانهای ویژه در زندگی شخصی و هنری جویس اتفاق افتاده است. برای نمونه میتوان به شعر «گلی پیشکش به دخترم= A Flower Given to My Daughter» اشاره کرد که تصویر زنی جوان در آن مصور است که به لوچیا- دختر جویس- مهربانی نموده. یا مثلا ً شعر «او بر راهون میگرید= She Weeps over Rahoon»، که توصیف جوان عاشقی است به نام «مایکل» که دیوانه وار دلباختهی «نورا بارنکل»، همسر جیمزجویس- بوده است (3). و همچنین شعر «بر ساحل فونتانا= On the Beach at Fontana» که احساس پدری را در حالت آب تنی با پسرش نشان میدهد. قابل توجه اینجاست که مغایرت شعرهای مجموعهی penyeach و نثر «بیداری فینیگان» که در آن دوره همزمان با هم در نشریات به چاپ میرسید، بینش ارزشمندی از آگاهی هنری جویس به خواننده میبخشید و خواننده به وسعت خلاقیت او بیش از پیش پی میبرد زیرا در مییافت که جویس در حالی که میتواند اساس سنتی رمان نویسی را دگرگون کند، در همان حال هم میتواند شعری بسراید که شکلی کاملا ً سنتی دارد و این دو هیچکدام شان هم به یکدیگر آسیب نزنند و یکدیگر را بیاعتبار و نابود نکنند. 1) «اینک پسر!» Ecce Puer: آخرین شعر جویس در مجموعه ی اشعار «جیمزجویس» (که این مجموعه «The Works of James Joyce نام دارد و در سال ۱۹۹۵ به چاپ رسیده)(5)، در پایان کتاب، به شعری به نام «Ecce Puer» برمیخوریم که از نظر زمانی با شعرهای دیگر جویس فاصله ای بسیار دارد و تاریخ ۱۹۳۳ را بر پیشانی خود دارد و چنان که به نظر میرسد آخرین شعر جیمز جویس است.این شعر پیچیده است و درک آن دشوار به نظر میرسد، مگر آنکه حقایقی در مورد علت و چگونگی سرودنش دانسته شود. آنچه از مضمون و نیز تاریخ شعر بر میآید، این است که جیمز جویس این شعر را در پنجاه سالگی و هنگامی سروده که با دو احساس متفاوت اندوه و شادی دست به گریبان بوده است:احساس اندوه از مرگ پدر که در ۲۹ دسامبر ۱۹۳۱ اتفاق میافتد و احساس شادمانی بسیار از تولد نخستین نوهی خود (پسر جورجو) که چند ماه بعد از مرگ پدر، یعنی ۱۵ فوریه ۱۹۳۲ حادث میشود.نام این شعر جمله ای به لاتین است و «اِ چه پو اِر» تلفظ میشود و «بنگر پسر را» یا «اینک پسر!» معنی میدهد و این نامگذاری گو اینکه توجه خاص جویس را به موضوعی نشان میدهد، اما بگونه ای نامریی به جملهی معروف «Ecce Homo=بنگر انسان را» یا «اینک انسان!» اشاره دارد که این جمله در شرح آلام مسیح و هنگام کشاندن مسیح به نزد یهودیان، توسط فرمانده رومی گفته شده است. باید گفت که شعر « Ecce Puer» هم مانند کارهای دیگر جویس دارای اشارههای رازآمیز است و درهالهای از نکات مبهم تلخ و شیرین پیچیده شده. چنان که حتا خود جویس هم گفته است که ابهامات و معماهائی که در این شعر گنجانیده شده، باعث خواهد شد که استادان و معلمان برای دریافت منظور او، قرنهای متمادی سرگرم بحث و گفتگو شوند و به باور جویس این تنها راهی است که جاودانگی شاعر را تضمین میکند. ساختار بیرونی شعر «Ecce Puer» بسیار ساده و به صورت چهارپاره موزون و مقفاست که از چهار بند بوجود آمده و در هر بند مصراعهای دوم و چهارم با هم هم قافیه اند: در بند اول کلمات (born و torn)، در بند دوم کلمات (lies وeyes)، در بند سوم کلمات (glassو pass) و در بندچهارم کلمات(gone و son). اما درونمایه شعر متفاوت عمل میکند، چنانکه دو بند اول با اینکه نوید دهندهی تولد کودکی است و به طبع باید دارای فضایی شادمانه باشد، نه تنها این فضا را ایجاد نمیکند، بلکه سرشار از اندوهی است که پشت شعر پنهان است و این اندوه حضور خود را از همان خط نخستین شعر با عبارت «از گذشتهی تاریک» اعلام میکند. چرا که روح شفاف کودک که متعلق به آیندهای روشن است، از همان آغاز کار به گذشته ای تاریک گره میخورد: «از گذشتهی تاریک کودکی زاده شد.» و مسلما ً اشارهی جویس در باره ی استحالهی دو زمان- آینده و گذشته- چه در نوشتهها و چه در شعرهایش – بی هدف و بی نشانه نیست. شاید او از همان دو خط اول میخواهد فلسفهی خود را در مورد «زمان»، با ایما و اشاره با خواننده در میان بگذارد و از این روست که سعی دارد خواننده را در همان جملهی اول وادار به درنگ و اندیشه کند. جمله ای که بعد از آن میآید، تأکیدی است بر جملهی قبلی. زیرا اگرچه تولد یک کودک که یک هستی تازه است، شادی آور است، اما از طرفی باعث شده که خلوص اندوه شاعر بر هم بریزد و در احساس او دو گانگی ایجاد کند، زیرا اکنون قلب شاعر نه به تمامی به اندوه تعلق دارد و نه به شادی و در حقیقت احساس شاعر دو شقه شده و این دوگانگی در روح شعر هم شکافتگی ایجاد کرده و شعر را میان دو قطب اندوه و شادی سرگردان نموده است و بی گمان خواننده را هم که همراه شعر از این قطب به آن قطب میرود، سرگردان میکند و این یکی از شگردهای جویس است که شعر آسان نباشد و احساس شاعر هم در دسترس نباشد و خواننده را زود به مقصد نرساند. بند دوم حالت نیایش دارد، اما این نیایش با واژگان «may» و « unclose» حالت قاطعانهی خود را از دست میدهد و هر چند هم که شاعر میخواهد این امیدواری را به خواننده القا کند که: «که چشمانش به روی عشق و گذشت باز شود»، اما خواننده در پشت این معنی چهرهی دیگری را در مییابد که بدین قاطعیت نیست و آن این است: «مگر اینکه عشق و گذشت چشمان بسته اش را بگشاید.» و بدیهی است که حالت مردد این نیایش هر چند هم که خفیف باشد، بر ذهن خواننده اثر میگذارد و واژه (living = زنده) که تأکیدی است برای آن که در گهواره دراز کشیده زنده است و نه یک مُرده ، این تردید را محکم تر میکند و این شک را در او بوجود میآورد که گویی جویس آن دو تن (یعنی پدر و نوه اش) را یگانه دیده است و از این روست که میخواهد با واژگانی از این دست حتا به خودش هم تأکید کند که آنکه در گهواره خوابیده زنده است و نوهی اوست. کلمهی کلیدی بند سوم، کلمه ی «glass» است که در اینجا در حُکم«hourglass» به کار رفته و به معنای «ساعت شنی» است. ساعت شنی که در فارسی به آن «ساعت ماسه»ای هم میگویند، ابزاری است که در قدیم با آن «وقت» را اندازه میگرفتند و آن عبارت از دو شیشه ی گلابی شکل(=مخروطی) چسبیده به هم بود که میان آن دو راه باریکی وجود داشت. دریکی از شیشهها ریگ یا ماسه میریختند که در مدت زمان معینی ریگها ازشیشه ی بالایی به شیشه ی پایینی میریخت و خالی میشد. آنگاه شیشه را وارونه میکردند و دوباره عمل تکرار میگردید. این ساعت در قرون وسطی در یونان و رم قدیم بسیار معمول بود و گاهی از آن برای تعیین زمان سخنرانی ناطقان استفاده میکردند. در این بند جیمز جویس کُل زمان را در قالب بسیار کوچکی آورده و این قالب همان یک ساعتی است که شن از مخروط بالایی به مخروط پایینی سرازیر میشود. در این تصویر شنی که در پایین قرار میگیرد نمودار زمان «گذشته» و شنی که در بالای ساعت است، نمودار زمان «آینده» است. یا به عبارت دیگر شنی که در پایین قرار دارد، نمودار پدر اوست که در گذشته است و شنی که در مخروط بالایی است، نمودار نوهی اوست که در آینده است و این دو اگر چه جدا از هم زندگی میکنند اما زندگی شان به یکدیگر متصل است و «زمان»، وجودشان را در هم مستحیل میکند. بدیهی است وقتی که ساعت وارونه میشود، شن ِ درون آن عوض نمیشود، شن همان شن است فقط موقعیت ساعت تغییر میکند و این بدان معناست که زمان همیشه همان زمان است، آنچه هم که در زمان است، همان است که بوده، فقط تغییر کرده و به صورتی دیگر خود را عرضه میکند. در اینجا یادآوری این نکته بسیار ضروری است که جیمز جویس زمانی در اندیشههای فلسفی «جوردانو برونو/ Giordano Bruno۱۶۰۰- ۱۵۴۸» (6)فیلسوف و اندیشمند ایتالیایی غرق بوده و این اندیشه اول بار توسط «جوردانو برونو» طرح شده. چنانکه او (جوردانو برونو) در جایی میگوید:«زمان هر چیزی رامیگیرد و باز پس میدهد. همه چیز تغییر میکند، اما هیچ چیز از بین نمیرود.» بند پایانی شعر، «آه پدر، رها کن، پسرت را ببخش!» (7) انعکاس بخشی از آخرین کلماتی است که مسیح بر روی صلیب ادا کرده و ارتباط شعر را با کتاب مقدس تأکید میکند. و نیز به روایتی گفته شده که جویس در آخرین ماههایی که پدرش زنده بوده، به او بی اعتنایی بسیار کرده و حتا خواهش پدرش را مبنی بر اینکه به دیدارش برود، نادیده گرفته است (8). بنابراین در این حالت هیجان زدگی، به خاطرشادمانی از تولد نوه اش که در عین حال همزمان و مترادف با غم مرگ پدرش نیز هست، بیتوجهیهای قبلی و کم گرفتن خواهشهای عاطفی پدرش را به یادش میآورد و بدین صورت از پدر خود طلب بخشش میکند. اینک کودک! برگردان شعراز افقهای رفته ی تاریک کودکی زاده میشود این دم قلبم از شادمانی و اندوه میشود پاره، میدَرَد از هم در دل گاهواره اش آرام کودک، آن جان زنده، خوابیده مگر عشق و محبت و ایثار بگشاید به روی او دیده در نفسهای تازه و زنده شیشه ی عمر او پدید شوداو نبوده ست و آه ... اکنون هست تا زمانی که ناپدید شود پدری پیر رفته از دنیاکودکی نو غنوده بر جایش ای پدر آخرین سخن این است:شادی ام را به من ببخش ... ببخش Ecce Puer Of the dark pastA child is born;With joy and griefMy heart is torn. Calm in his cradleThe living lies.May love and mercyUnclose his eyes! Young life is breathedOn the glass;The world that was notComes to pass. A child is sleeping:An old man gone.O, father forsaken,Forgive your son! پانویسها:۱ - درکتاب موسیقی ایران از آغاز تا امروز دربارهی موسیقی مجلسی آمده است که«امانوع دیگری از موسیقی بنام مجلسی نیز در آن روزگار مرسوم بوده است. موسیقی مجلسی یا همان بزمیاز دیر باز در تمدن ایران وجود داشته است. آوازهای فراغت، سرودهای شادی و سرور، در جلسات بزم به کار میرفت و سازهای ویژه و شیوه اجرای خاص خود را داشت. گزنوفون و هرودوت هر دو از این نوع موسیقی نام برده اند و دیگر مورخ یونانی «آتنه»در این باره نوشته است که «در جشن مهرگان که در حضور شاهنشاه هخامنشی برگزار میشد، نوازندگان و خوانندگان با اجرای برنامههایی در مجلس شرکت میکردند و خوانندگان و نوازندگان در آن جشنها سهم اساسی داشتند.» (موسیقی ایران از آغاز تا امروز - جلد اول ، غلامرضا جوادی)برگرفته از سایت گفتگویهارمونیک/موسیقی در دوران هخامنشی پنجشنبه/ اول دیماه ۱۳۸۴) ۳ – این کلمه به معنی شعرهای یک پولی یا شعرهای یکی یک پنی یایکی یک شاهی است. باید توجه داشت که penyeach از دو کلمه ی peny و each بوجود آمده که بخاطر شیرینکاریهای جویس بی فاصله به هم چسبیده است. این مجموعه در نیمههای سال ۱۹۲۷ توسط Sylvia Beach ، انتشارات Shakespeare and Company به چاپ رسید.۴ - رد پای «مایکل Michael Bodkin » را با وضوح بیشتر میتوان در داستان مردگان در مجموعهی «دوبلینیها» یافت. ۵ - «EccePuer»که در لاتین «اِچه پو اِر» تلفظ میشود میتواند به صورتهای: «ببین پسر را!»، «بنگر پسر را!»، یا به زبان فاخرتر «اینک پسر!» معنی شود. «اِچه» در لاتین اصلا ًمعنای «بفرما» و تلویحا ًبه معنای «ببین!»، «توجه کن!» یا «نگاه کن!» است. در مورد نامگذاری این شعر دو نظریه داده شده. عده ای براین باورند که این نام از روی انجیل برداشته شده و اشاره به جمله ی معروف «Ecce Homo = ببینید، انسان است!/ اینک انسان!» دارد و اشاره به آلام مسیح توسط فرمانده رومی و به هنگام کشاندن او به نزد یهودیان دارد. چنانکه در انجیل یوحنا باب نوزدهم آمده: پس پیلاطس عیسی را گرفته تازیانه زد/و لشکریان تاجی از خار بافته بر سرش گذاردند و جامه ی ارغوانی بدو پوشاندند/و میگفتندسلام ای پادشاه یهود و تپانچه بدو میزدند/پیلاطس بیرون آمده به ایشان گفت اینک او را نزد شما بیرون آوردم تا بدانید که در او هیچ عیبی نیافتم/آنگاه عیسی با تاجی از خار و لباس ارغوانی بیرون آمد/ پیلاطس بدیشان گفت: اینک پسر انسان! اما عده ای دیگر این جمله را به معجزهی الیاس پیامبر نسبت میدهند که کودک مرده ای را زنده گردانید و آنگاه به مادر طفل گفت:« Ecce Pue =ببین پسر را!».بنا به روایتی جملهی Ecce puer در کتاب انجیل قدیم (=Old Testament The) کتاب دوم پادشاهان (=۲ Kings ) فصل چهارم بخش ۳۵ – ۳۲ ،اشاره به یکی از معجزات الیاس (Elisha / Eliseus ) دارد. در این داستان بر اثر معجزه ی الیاس زن نازایی از اهالی سونم یا شونم (sunem/shunem ) باردار میشود وبعداز چندی چون کودک میمیرد، الیاس او را از مرگ باز میگرداند.داستان بطور خلاصه از این قرار است که الیاس – پیامبر مقرر بر آبها – هرگاه که از دهکده ی سونم میگذشته، زنی به رسم مهمان نوازی و مهربانی به او طعام میداده، بطوریکه هرگاه الیاس را اتفاق میافتاده که در سونم اقامت کند، به خانه ی این زن وارد میشده است. چون چندی میگذرد زن، همسرش را بر آن میدارد که اتاقکی برای الیاس در گوشه ای از خانه بنا کند. الیاس برای سپاسگزاری از زن، از او خواهش میکند که حاجتی بخواهد تا آرزویش را بر آورد. زن که نازا بوده، طلب فرزند میکند. پس زن به نیایش الیاس بارور میگردد و فرزند پسری میآورد که بعد از چند سالی میمیرد. زن گریه کنان در جستجوی الیاس بر میآید و او را به بالین فرزند مرده میخواند. در آن دم که الیاس بر بالین کودک مرده میرسد روی به مادر کرده و میگوید: بنگر نوباوه را! . Ecce puer آنگاه دهان بر دهان، چشم بر چشم و دست بر دست او میگذارد و با نفس گرم خود در او میدمد پس کودک مرده از جای بر میخیزد. لازم به ذکر است که آخرین کار روسو مداردو ( Medardo Rosso ) مجسمه ساز و نقاش ایتالیایی، مجسمه ای است به نام Ecce puer (Behold the child = بنگر نوباوه را ) که بر اساس همین داستان ساخته شده. (با استفاده از ترجمه ی جمیله وام بخش/سایت اینترنتی واژه)۶ - مجموعه ی شعرهای جیمز جویس«The Works of James Joyce»/با مقدمه ی Patrick Gillespie/ انتشارات /Wordsworth سال ۱۹۹۵7- جوردانو برونو در ۱۵۴۸ در شهر «نولا Nola» در نزدیکی ناپل ایتالیا زاده شد. وی که یکی از نمایندگان بزرگ نواندیشی است، از همان جوانی اندیشه ای بی باک داشت و از این رو همواره هدف انتقاد و سرزنش و دشمنی کشیشان قرار میگرفت چنانکه به هر جاکه میرفت ،پس از چندی به الحاد متهم میشد از این رو این«فیلسوف سرگردان» - نامیکه بر او نهاده بودند- تقریباً همه ی زندگانی خود را به دربه دری گذرانید.سر انجام کلیسا که نمیتوانست نواندیشیهای او را دوام بیاورد، وی را به مرگ محکوم کرد و بدینسان روز ۱۹ فوریه ۱۶۰۰ او را که هرگزاز عقایدش توبه نکرد، زنده زنده در آتش سوزاندند . به گونه ای میتوان برونو را نخستین کسی دانست که به قانون نسبیت اشاره کرده است. (با استفاده از مقاله ی سارا کرمی/دانشگاه آزاد اسلامی/واحد پیشوا)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 511]
صفحات پیشنهادی
جدال با مرگ در بيمارستان
جیمز جویس شاعر و آخرین شعرش · جذابترین مجردهای هالیوود · «موضوعات داخلی» فیلم تازه ی مارتین اسکورسیزی · دهنمکی: «اخراجیها 4» حرف متعالیتری خواهد داشت ...
جیمز جویس شاعر و آخرین شعرش · جذابترین مجردهای هالیوود · «موضوعات داخلی» فیلم تازه ی مارتین اسکورسیزی · دهنمکی: «اخراجیها 4» حرف متعالیتری خواهد داشت ...
جریمه نقدی برای مرغ سر به هوا
سوزاندن صندوقهای رأی در مصر · تدفين پیکر هفت شهيد گمنام در مجلس · دایی و تیمش بیخ گوش ذوب آهن/حالا اشپیتیم ستاره است · جیمز جویس شاعر و آخرین شعرش ...
سوزاندن صندوقهای رأی در مصر · تدفين پیکر هفت شهيد گمنام در مجلس · دایی و تیمش بیخ گوش ذوب آهن/حالا اشپیتیم ستاره است · جیمز جویس شاعر و آخرین شعرش ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها