واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ره صد ساله با دو رکعت نماز عشق
بسیار شنیدهاید كه عاشق، ره صدساله را یك شبه طی میكند. افسانه نیست، در عصر پوچگرایی و بیدینی برآمده از فرهنگ زندگی غربی، ناگهان در قلب ینگه دنیا، دست عشق بر قلب یك انسان مینشیند تا عاشقترها نجات پیدا كنند.مگر نه اینكه شیطان قسم خورده بنده را از بندگیاش دور كند، اما خداوند عرش عظیم، دست بندگان خالص و عاشق را سفارشی میگیرد؟آنچه میخوانید، هنر عاشقی یك زن ایرانی است كه «كوله پشتی» شبكه سوم به جوانان ایرانی نشان داد، زنی كه منیت خود را به پای بندگی هزینه كرده است.از انتها میگویم تا با این زن عاشق، بهتر آشنا شوید.میگوید: یك بار در زندگیام برابر همسرم زانو زدم تا اجازه دهد به زیارت امام حسین(ع) بروم. همان شب در خیریه افطاری ایتام در دو شله زرد كه نام امام حسین(ع) و امیرالمؤمنین(ع) نوشته بود، به ایشان گفتم، آقا! پسرت من را دعوت نمیكند، ولی خواهش میكنم نام من را در لیست دوستدارانش بنویسید.شب كه به منزل آمدم، استاد اخلاق كلاسی كه میرفتم، خبر داد به خلاف خبر قبلی كه جایی برای من نبوده، جا هم فراهم شده، چون به واسطه ایشان قبلا استخاره كرده بودم و عالی آمده بود. به علی (همسرم) اصرار كردم، او دایم میگفت: مكه yes، كربلا No.زن نتوانست به شوهرش چیره شود تا اینكه گفت: همه میگویند Yes، علی آرین میگوید: No؟ امیرالمؤمنین مشكلم را حل كرده، امام حسین، دعوت كرده، اما تو میگویی، نه!سرانجام شوهرم موافقت كرد تا شب 27 رمضان بالای سر امام حسین(ع) باشم و نیمی از وجودم را در بینالحرمین جا بگذارم، انگار در رویا بودم.سهیلا مسعودفر آرین، دختری كه در هشت سالگی از ایران به اتریش میرود، ابتدا در آمریكا، فارغالتحصیل دانشگاه مامایی از دانشگاه USC میشود و از خانواده پولدار كه همواره به خاطر زیبایی و ثروت، زبانزد اطرافیان و جامعه بودهاند، با یك اتفاق ساده، چنان متحول شد كه اكنون بیواسطه با خدا راز و نیاز میكند.خودش میگوید: منیت را پشت سر گذاشتم. وضعیت مالی، ماشینهای رنگارنگ، تحصیلات، هیكل، قد، زیبایی، بچهها، كیف 2000 دلاری، لباسهای مارك شانل، كفشهای گرانقیمت همه و همه را به یكباره كنار گذاشتم، چون دیگر برایم مزهای نداشت.در واقع او از روزی كه دریافت 35 سال با منیت زندگی كرده و مردهای بیش نیست، متحول شد. همانگونه كه یك بار در زندگی به خاطر امام حسین(ع) در برابر شوهرش زانو زد، عاشقی بزرگتری هم داشت.به خاطر اینكه در آمریكا زندگی میكرد، حجاب برایش معنی نداشت، ولی وقتی خواست حجاب بگذارد، به قول خودش، اسماعیل خویش را قربانی كرد تا به خدا نزدیك شود و حجاب چادر برای زنی كه زندگی غربی در گوشت و پوستش رسوخ كرده و به قول خودش زندگی شیشهای را ساخته بود، حكم تاج بندگی پیدا كرده و این را به منتقدان خود هم گوشزد میكند.حادثه بزرگ زندگی سهیلا از یك روز عصر آغاز شد كه برای ورزش روزانه به سر كمد نوارهایش رفت و بیاختیار نوار یكی از دوستان شوهرش را برداشت و به ورزش رفت.میگوید: احساس كردم مردی صحبت میكرد، اما چیزی متوجه نمیشدم تا اینكه به آیهای رسید كه خداوند میگفت: فكر نكن همه اینهایی كه داری مال خودت است، همه از قدرت من است!زندگیام به هم ریخت و مثل سفرهای تكانده شد و همه را قطعه قطعه كرد. دو ساعت در همان محل ورزش گریه میكردم و توان بازگشت به منزل را نداشتم. قبول كردم به ایران بیایم، با اینكه بسیار سخت بود.یك بار غربت را در هشت سالگی در اتریش تحمل كردم و این بار به خاطر روح خودم و سوای وجودم، تصمیم گرفتم به همراه همسرم به ایران بیایم.از خانوادهام دور شدم، ارتباط با اطرافیانی كه بیست سال آنان را ندیده بودم، خیلی سخت بود اما همان روز از مغازهای دفترچهای خریدم و برای خدا نامه نوشتم یا به اصطلاح ایمیل زدم و درددل كردم.عاشقی این زن آنچنان هم آسان نیست. پس از سالها دوری و دیدن خانوادهاش به خاطر اعتقادات شخصی به عروسی برادرش نرفته و وقتی دلیل آن را جویا میشوی، میگوید: رضایت خدا در آن مجلس رعایت نمیشد. مشروب سرو میشد و این با اعتقادات من مخالف بود.از طرفی حجاب من را نه متوجه میشدند، نه درك میكردند، ولی من برای خود اعتقاداتی داشتم.سهیلا مسعودفر آرین وقتی به ایران آمد، به زبان فارسی مسلط نبود و در عوض زبان انگلیسی، اسپانیایی و آلمانی را به دلیل سكونت، دانشگاه و دوران كودكی خوب میدانست، اما چون حتی دوست ایرانی نداشت، فارسی را كامل بلد نبود.البته به دلیل اصرار پدرش در نوشتن نامه فارسی خط خوبی دارد و نوشتن را فراموش نكرده است.اما پدر سهیلا یك اصرار دیگر و آموزش بزرگتر دیگر هم داشت كه بیشك موجب عاقبت به خیری او شد. پدرش به هر سه فرزند خود نماز یاد داده بود، ولی تنها سهیلا بود كه نماز میخواند.هرچند خودش میگوید، «معنی آن را نمیفهمیدم و فقط انجام میدادم و گاهی منظم نبود و به خاطر كار ترك میكردم». ولی بیشك همان نماز، دست این زن پاكنیت را گرفت.امروز این زن ایرانی با تسلط به قرآن و نهجالبلاغه، امیدوار است، الگویی مناسب برای فرزندانش باشد كه اسیر منجلاب دنیا نشوند.آیا میتوان باز هم باور كرد، بیقیدی و بیبندوباری، محصول جبر زمانه زندگی ماست! دستكم اندیشه در زندگی خودمان و اطراف، حرفهای زیادی برای ما دارد.حب امام حسین را در خون خود داریم و قدر آن را نمیدانیم!علاقه به ائمه و محبت خالص خانواده پیامبر را داریم، اما چرا برای جلای قلب خود تلاش نمیكنیم؟شاید برای ما عادی شده و شاید هم غفلت و غفلت و غفلت!اما میتوان همچون این زن عاشق غبطه خورد كه؛ـ ای كاش، ما هم به خاطر حرم امام حسین و بینالحرمین زانو میزدیم!ـ ای كاش، ما هم به عشق سفر به حریم حسین به نیت دلان كنار سفره افطار نماز عشق میخواندیم!ـ ای كاش ما هم برای خدا نامه بنویسیم و بدانیم او خداوند عرش عظیم است و ما بنده كوچك او!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 805]