واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: بررسي علل وقوع همسركشي _ 2 انگيزه اصلي همسركشي عدم اعتماد بين همسران است خبرگزاري فارس:يك روانشناس گفت:عامل و انگيزه اصلي ارتكاب در قتل همسر به غير از اختلال شخصيت و مشكلات روحي رواني ، عدم اعتماد بين همسران است. هومن نامور در گفتوگو با خبرنگار اجتماعي فارس درخصوص قتل از نوع همسر كشي، اظهار داشت : قتلهايي كه عمدتا در جامعه اتفاق ميافتد را ميتوان از ابعاد فرهنگي، اجتماعي، سياسي و شخصيتي افراد مورد تحقيق و بررسي قرار داد. وي اضافه كرد: آنقدر كه همسر آزاري در جوامع رخ مي دهد، همسر كشي اتفاق نميافتد شايد بتوان گفت كه جوامع به مسئله همسركشي بيشتر اهميت ميدهند ولي در مورد همسر آزاري خيلي جدي برخورد نميكنند. وي به زندگي قبايل عشيرهاي در دورانهاي قبل كه داراي قانون نبوده و درخود قبيله، روساي قبايل نقش قانونگذار را اجرا ميكردهاند ،اشاره كرد و افزود: در بيشتر اين قبايل كه در ايران هم گاهي اتفاق افتاده است، در بعضي موارد روساي قبيله، حكم قتل همسر خود را صادر ميكردهاند بدون اينكه نيازي به مرجع قانوني باشد و يا حتي كسي اعتراض كند كه در واقع بعد فرهنگي يك جامعه را در بر مي گيرد. وي در ادامه گفت: مسئله همسركشي در جوامع معمولا از بعد فرهنگي قابل بيان است كه در موارد بسياري شخص با برنامه ريزي تعيين شده به قتل همسر خود دست مي زند. و ي تصريح كرد: همسراني كه شريك زندگي خود را مي كشند داراي خشمهاي نهفتهاي هستند كه در در نهايت اين خشم به اختلال رواني و شخصيتي منجر شده و ممكن است به قتل منجر شود. وي در مورد انگيزه ارتكاب به همسركشي گفت :عامل و انگيزه اصلي ارتكاب به قتل همسر به غير از اختلال شخصيت و مشكلات روحي و رواني ، عدم اعتماد بين همسران است كه اين سه عامل در كنار هم ميتواند زمينه وقوع اين جنايات باشد. نامور با اشاره به زمان وقع قتل در فصول مشترك زندگي به 4 مرحله شك در زندگي اشاره كرد و افزود: مراحل شك در بين زوجين 6 ماه اول ،3 سال او ل، 7 سال اول و همچنين زماني كه زوجين بعد از سالها و در دروارن پيري به سر ميبرند داراي قوت بيشتري است. وي اضافه كرد:اين سالها دوران پر خطر و بحراني در زندگي مشترك بوده و مي تواند افراد را دچار التهاب هاي دورني كند كه در نهايت اين بحران ميتواند يا به طلاق و يا به قتل همسر منجر شود. وي در ادامه ابراز داشت: افرادي كه به قتل دست مي زنند، داراي شخصيت ضد اجتماعي و اختلالات رواني هستند كه گاهي اين اختلالات بسيار پيچيده بوده و به راحتي نميتوان آنها را تحت درمان قرار داد. وي به تاثير قتل توسط يكي از والدين از ديدگاه فرزندان اشاره كرد و گفت: ادامه زندگي برا ي اين فرزندان بحراني و گذران عمر با شرايط خيلي بد است. وي پايبندي به ويژگيهاي نظام خانواده را مهم بيان كرد و اضافه كرد : معمولا محصول خانوادههايي كه شيرازه آنها كاملا متلاشي شده فرزنداني قاتل است ،خانوادههايي كه فرزندان آنها در دوران كودكي با واژه طلاق آشنا شده و كلمه اعتياد و يا خيانت را در همان دوران لمس كرده اند.همچنين كودكاني كه بر اثر حوادث طبيعي مثل زلزله، سيل و يا آتشسوزي خانواده خود را از دست دادهاند و يك خانواده كاملا متلاشي دارند، نمي توانند دوران كودكي خوبي را پشت سر گذاشته باشند. وي در ادامه افزود: نظام خانواده در برگيرنده ابعاد فرهنگي جامعه است ، در خانوادههاي ما اگر خطايي از فرزند يا اعضاي خانواده سر بزند به دليل مشكلات بعدي كه ممكن است ايجاد شود معمولا بر روي آن حادثه يا جرم سرپوش گذاشته ميشود، ولي اين پنهان كاري نمي تواند از تبعات فرهنگي حوادث اينچنيني در جامعه جلوگيري كند. وي با بيان اين مطلب كه ريشه بسياري از جرائم از خانواده نشات ميگيرد ،گفت: خانوادهها بايد به فرزندان خود اعتماد به نفس، راههاي موفقيت بلندمدت و مبارزه با مشكلات را بياموزند و آنها را از هرگونه موفقيت آني و لحظهاي دور نگه دارند. اينگونه تربيتها بايد در نظام آموزشي خانواده بسط داده شود حتي رفتارها و صحبتهايي كه در بين اعضاي خانواده صورت ميگيرد بايد در غالب كلماتي باشد كه كمتر در آن سرخوردگي براي فرزند ايجاد كند. وي با بيان اين مطلب كه والدين بايد روشهاي كنترل خشم را در ابتدا از خود آغاز كرده و در ادامه اين رفتار را در بين فرزندان خود تقويت كنند، اضافه كرد: افرادي كه به قتل از هر نوعي دست ميزنند داراي وجدان نيستند در واقع از خيلي قبلتر احساس وجدان در آنها از بين رفته است. اكثر اين قاتلان وقتي در برابر قانون قرار ميگيرند، اظهار پشيماني نميكنند اما شايد بتوان گفت در قتلهاي اتفاقي شخص دچار عذاب وجدان شده و اظهار پشيماني كند. وي گفت: اين افراد اكثرا افسرده و مضطرب هستند كه بازتاب بيروني اين افسردگيشان را با قتل و بازتاب دروني اين حالت را با خودكشي كامل ميكنند. وي افزود: بعضي از دانشمندان اعتقاد دارند كه افرادي كه به قتل دست مي زنند به بيماري "كندكاري تكامل مغزي "دچار هستند به اين معني كه اين افراد وقتي به سن 35 تا 40سالگي مي رسند ،مغزشان تكامل مييابد و در آن هنگام است كه شايد بتوانند از كارهاي گذشته خود دوري كنند ،البته اين مطلب در حد يك نظريه است. وي افزود: معمولا تمام حوادث در جامعه به يك صورت و به راحتي قابل بيان نيستند ؛ جرائمي مثل همسركشي، فرزندكشي ،جنايت و تجاوز به عنف به دليل تبعات بدي كه در پي دارد در جامعه به راحتي صورت نميگيرد، چرا كه ممكن است امنيت رواني جامعه را برهم بزند. پس بايد با دقت كافي بيان شود تا بازتاب بيروني پرخطري نداشته باشد. انتهاي پيام/ز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 191]