واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه - گزارش سخنرانی رضا داوری اردکانی در اولین روز همایش علمی امام محمد غزالی هنگامه مظلومی: همایش علمی امام محمد غزالی شنبه دهم اسفندماه، با حضور اساتید فلسفه و پژوهشگران مختلف آغاز به کار کرد. در پانل اول این همایش غلامرضا اعوانی، مصطفی محقق داماد، ضیاء موحد، شهین اعوانی، قاسم کاکایی و فتحالله مجتبایی سخنرانی کردند. دومین سخنران پانل دوم این همایش رضا داوری اردکانی استاد فلسفه دانشگاه تهران بود. داوری در این همایش از نسبت میان غزالی و فلسفه سخن گفت که با تأکیدش بر موضعگیری منفی غزالی در برابر فلاسفه آغاز شد: شک نیست که غزالی آشکارا با فلسفه و فلاسفه خصومت ورزیده است و شاهد آن نیز کتاب معروف تهافهالفلاسفه است که در رد فلسفه و به طور خاص در خردهگیری بر ابنسینا و فارابی توسط غزالی نگاشته شده است. اما باید گفت گرچه غزالی در کتاب خود بارها سخن از تکفیر رانده است، لیکن آنچنان که در وهله اول به نظر میآید رویکردش به فلسفه، رویکردی فقیهانه نیست و از قضا جنس استدلالهایش در نقد فلاسفه او را برخلاف میلش تا حدی به مثابه یک فیلسوف در متن اثرش جلوهگر ساخته است. داوری در اینجا یادآور شد که قصد وی از بیان این مطلب به هیچ وجه انکار مخالفت غزالی با فلسفه و یا پوشاندن لباس یک فیلسوف بر قامت این اندیشمند ضدفلسفه نیست؛ بلکه غرض نشان دادن جایگاه وی در تاریخ فلسفه اسلامی به عنوان فردی است که به منطق معتقد و علاقهمند بود، مباحث سیاسی یونانیان را نیز کمابیش تأیید میکرد و همچنین از همه مهمتر با نقدهایش بر بدنه فلسفه اسلامی، فیلسوفان را به تأملی دوباره کشاند . اینگونه است که باید غزالی را به عنوان حلقهای در زنجیره فلسفه اسلامی نگریست که حذفش ناممکن است. جابری نویسنده مراکشی در کتاب خود، فلسفه را از زمان ابوزید بلخی به بعد به عنوان فلسفه مشرقی از فلسفه مغربی، یعنی فلسفه بغدادیان، جدا میکند و این دو را یکی به عنوان فلسفه منحرف از نظریات ارسطو (فلسفه شرقی) و دیگری فرزند راستین فلسفه مشاء در تقابل با یکدیگر قرار میدهد. لیکن باید گفت گرچه که این شکاف و دو شق شدن فلسفه را نمیتوان انکار کرد اما آنچنان که در ظاهر به نظر میرسد، ابنسینا و غزالی فرسنگها دور از هم نایستادهاند. چنانکه غزالی از نخستین کسانی است که در پی آشتی ظاهر و باطن بر میآید و چنین استدلال میکند که یکی بدون دیگری بهکل حتی تعریف لغوی خود را نیز از دست میدهد که روشن است که این استدلال به این قوت، برهانی از جنس فلسفی است. داوری همچنین برای تشریح نقد غزالی بر فلاسفه، در یک جمله شمای کلی تاریخ فلسفه را اینچنین ترسیم کرد: «در کل اگر به تاریخ فلسفه اسلامی نگاهی بیندازیم، این تاریخ به عنوان خط جمع دین و فلسفه در نظر میآید» که نقطه شروع این تلاش در جهت انطباق این دو حوزه، در نظریات فارابی یافتنی است. به عبارت دیگر تلاش فارابی بر اثبات این ادعا بود که دین و فلسفه یکی هستند و دقیقاً نقد غزالی بر وی بر این نظر استوار است که فارابی بهطور خاص و دیگر فلاسفه بهطور عام در اثبات و تحقق این ادعا ناتوان ماندهاند . به بیانی دیگر فلسفهای که این فیلسوفان به ارمغان آوردهاند در نگاه کسانی چون امام محمد غزالی و فخر رازی توان حمل دین و انطباق با آن را هیچگاه نداشته است. همین انتقاد به عنوان نقدی ریشهای از فلاسفه دلیلی است بر این امر که ما اکنون بیش از آنکه غزالی را به عنوان یک ضدفلسفه سطحی و مضر برای تاریخ فلسفه بشناسیم و معرفی کنیم، وی را در مقام اندیشمندی دریابیم که فیلسوفان همعصر و پس از خود را به چالشی جدی کشید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 640]