واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: آشنايي با انديشمندان جهان اسلام / ابوحامد غزاليمقاصد غزالي ترجمه دانشنامه ابنسيناست
گروه انديشه: علت اشتباه برخي غربيان در مشائي دانستن غزالي، ترجمه نشدن مقدمه غزالي بر «مقاصدالفلاسفه» و ندانستن اين نكته است كه «مقاصدالفلاسفه» غزالي، در حقيقت ترجمه عربي «دانشنامه علايي» ابنسيناست.
به گزارش خبرگزاري قرآني ايران (ايكنا)، 14 جماديالثاني برابر است با سالروز درگذشت فقيه و متكلم جنجالي قرن پنجم هجري، «ابوحامد محمد غزالي طوسي»، مشهور به امام محمد غزالي است.
غزالي با نگارش كتاب «احياء علوم الدين» شهرتي فرا خور خود بدست آورد. او در اين كتاب به تعبير خودش، خواهان زنده كردن علوم ديني در اسلام است و در آن طبقات مختلف علوم اسلامي را مورد بحث و نقد و جرح قرار ميدهد، كتابي كه ملامحسن فيض كاشاني را واداشت تا جامهاي به نام «محجةالبيضا» را بر تن آن بدوزد تا احياي تهذيب شده، قابل قبولتر باشد.
پرسر و صداترين كتاب غزالي اما «تهافتالفلاسفه» اوست كه در اين كتاب به جنگ با فلاسفه و به قول خود، نقد تناقضگوييهاي آنان ميپردازد. آنچه در اينجا جالب توجه است، نگارش كتاب تهافتالفلاسفه است. غزالي ابتدا به عنوان مقدمهاي بسيار جامع، كتاب «مقاصدالفلاسفه» را مينگارد! تا بگويد كه فلسفه (فلسفه مشا) را بسيار خوب ميداند و مقاصد فيلسوفان را ميفهمد و سپس به عنوان اصل كتاب، تهافتالفلاسفه را مينويسد. پس مقاصد مقدمه تهافت است.
اما بايد گفت اولا مقاصدالفلاسفه نگاشته خود غزالي نيست، بلكه عينا ترجمه عربي «دانشنامه علايي» ابنسيناست. شايد اين امر براي بار اول توسط مرحوم «سيداحمد خراساني»، اولين مصحح دانشنامه علايي كشف شد و بزرگاني مانند مرحوم دكتر محمد خزائلي، مترجم مقاصدالفلاسفه، مرحوم استاد سيدجلالالدين آشتياني و دكتر سيدحسين نصر به آن تصريح كردند كه البته اثبات اين مطلب واضح، خود به مقالي ديگر نيازمند است.
به اين ترتيب، مقاصدالفلاسفه از آن ابنسيناست و اين ادعاي غزالي كه آن را نگاشته و دليلي بر فلسفهداني خود دانسته، ادعاي گزافي بيش نيست. جالبتر اينست كه با وجود آنكه غزالي منطقداني چيرهدست است و در اين باب، كتابهاي مهمي هم نگاشته، بخش منطق مقاصد را هم بيهيچ دخل و تصرفي، عينا از دانشنامه علايي اخذ كرده است.
ثانيا آنچه غزالي در تهافتالفلاسفه هم نوشته، بيشتر تخريب ـ نه نقد ـ آن چيزي است كه خود ساخته، نه نقادي فلاسفه مسلمان. (تصريح مرحوم استاد آشتياني در حاشيه كتاب احوال و آراي فلسفي ملاصدرا)
ثالثا آنچه غزالي با آن روبهرو بوده، فلسفه مشاست، نه اشراق و صدرا. شايد هم بتوان گفت كه اصلا پيشرفت فلسفه اسلامي پس از ابنسينا و حل مسائل لاينحل قبلي توسط ملاصدرا و ... نيز به خاطر تشكيكات و سنگاندازيهاي امثال غزالي و فخر رازي بوده است.
آنچه اما بيشتر تعجب خوانندگان تهافتالفلاسفه را برميانگيزاند، تكفير فلاسفه از جمله ابنسيناست. به تعبير زيباي استاد آشتياني، غزالي كه لعن يزيد ظالم را به خاطر حسن ظن به توبه او جائز نميداند، چگونه شيخ فلاسفه اسلام را به جرم عدم اثبات، نه عدم ايمان به معاد جسماني تكفير ميكند؟! پرواضح است كه اينها همه نشان از عناد و رياكاري غزالي نسبت به مسائل فلسفي اسلام دارد.
واقعيت آن است كه غزالي سرسپرده بيقيد و شرط قدرت و خودباخته بيدين آن بود. شواهد آشكار آن نيز حمايت كامل غزالي از خلافت حكام جور اموي و عباسي و دفاع غيرعقلاني او از خلافت خليفه 16 ساله است. چگونگي رسيدن او به استادي در نظاميه بغداد و نيشابور و نزديكي به پادشاهان سلجوقي و خليفه عباسي، معلول تدبير هوشمندانه او و پيوند زدن موقعيت ظاهري با كمالات معنوي و تأليف كتبي در فضايل و حقانيت خليفه است و رفتن غزالي به شامات عليرغم ادعاي غزالي، نه براي سير و سلوك معنوي، بلكه براي فرار از فتنه و آشوب بغداد است.
غزالي در مقابل مسائل سياسي مانند محوريت خليفه ـ سلطان و رشد اشعريت و تصوف خانقاهي، تابع محض متغيرات زمان خود بود و پايبندي خاصي به اصول خردورزي نيز نداشت. شك غزالي، نه تنها مانند شك دكارت راه به دنياي جديد ندارد و به يقين نرسيد، بلكه جامعه اسلامي را بيش از پيش وارد حوزههاي غير عقلاني كرد و به همان يقين پيشين رسيد و اصالت و اعتبار فرديت انسان و عقلانيت او را مورد ترديد قرار داد و نفس شك را نيز خطر و آفت دانست.
غزالي با تخريب فلسفه و معتزله و تأييد اشعريت، انسان را موجودي ميداند كه شايسته اعتناي الهي نيست و اسير سرنوشت حيرت در انديشه و محكوم به اطاعت در عمل است و با انكار عليت نيز انسان را از توجه به طبيعت و واقعيت باز ميدارد.
همراهي غزالي با قدرت، مقامخواهي او به هر قيمتي است و عزلت و انزواي غزالي برخلاف ادعاي او، تنها ناشي از سرزنش وجدان نيست، بلكه مهمترين عامل، حوادث سياسي و نوسانات ناشي از تغيير قدرتهاي حاكمه است.
مخالفت غزالي با تعصب و تقليد، تنها به قصد ضربه زدن به اسماعيليه بود، نه به منظور آزادانديشي؛ چرا كه خود او متهم به تعصب و طرفداراي يكجانبه نسبت به مذهب شافعي و كلام اشعري و تصوف است و اطلاعات او در باب تصوف در حد مباحث عمومي و فاقد تجربه شهودي شخصي است.
غزالي با اصل تفكر و انديشيدن مخالف است، نه با تفكر اين يا آن فيلسوف. اما دلايل مخالفت غزالي با فلسفه را اولا در زمينههاي ضد فلسفي محيط رشد او ميتوان ارزيابي كرد؛ چرا كه پدرش صوفيمشرب بود و تربيتكنندگان او بعد از پدرش نيز صوفي و ضد فلسفي بودند و ثانيا نداشتن استاد فلسفه را بايد از ديگر دلايل فلسفهستيزي او به حساب آورد، زيرا او به همين دليل، عميقا فلسفه ندانسته و مقاصد هم حقيقتا از آن او نيست و تهافت را هم بيشتر به شيوه جدلي و خطابي نگاشته تا برهاني. پس بهره او از فلسفه هم مانند تصوف، كم و ناچيز است.*
*منابع: نقد غزالي با عنوان فرعي «تحليلي از خردورزي و دينداري امام محمد غزالي»، نوشته دكتر سيديحيي يثربي، انتشارات كانون انديشه جوان؛ نقدي بر تهافتالفلاسفه غزالي، سيدجلالالدين آشتياني، بوستان كتاب قم؛ شرح احوال و آراي ملاصدرا، سيدجلالالدين آشتياني، بوستان كتاب قم.
چهارشنبه 29 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 599]