واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > میرفتاح، سیدعلی - سیدعلی میرفتاح درباره مرگ علما فرمودهاند که چون شکافی است که چیزی آن را قادر نیست پر کند. یعنی جای خالی آنها را کسی، یا چیزی پر نخواهد کرد. این سخن در حوزههای مختلف، مصداقهای متعدد دارد. در موسیقی ایرانی نیز درگذشت پرویز مشکاتیان، به مثابه ثلمهای است که بر پیکره این موسیقی وارد شده است. بخش اعظمی از اندوه و غم ما معطوف به این حقیقت است که میدانیم جای خالی مشکاتیان تا ابد خالی خواهد ماند، همچنان که جای خالی حبیب سماعی تا ابد خالی است... هنرمندان هم میمیرند، همچنان که همه میمیرند. مرگ حق است و از این نظر تسلیم امر و اراده حقیم و میدانیم که هیچ بنیبشری از این تقدیر محتوم گریزی ندارد، اما مرگ کسی مثل مشکاتیان ما را میترساند که مبادا این کاخ بلند فردوسی، که البته سالهاست که رو به ویرانی نهاده، بیپاسبان و بینگهبان بماند. این گروه جمع و جور شجریان و رفقایش، تنها جماعتی نوازنده و خواننده نیستند که مثلاً برای تفنن و پر کردن اوقات فراغت ما بزنند و بخوانند و کاسبی کنند و هنر خود را بنمایانند، بلکه اینها آخرین بازماندگان از طایفهای هستند که نگهبانی و حراست از زبان و ادبیات و فرهنگ فارسی را به عهده داشتند. از این طایفه جز معدودی نمانده که حالا دست طبیعت گل عمرشان را دارد یک به یک میچیند. سر خم میسلامت... خدا عمرشان را طولانی کند که تنها امیدمان همینها هستند. جز ایشان هر که هست، کلنگی به دست گرفته و به جان این کاخِ کوخ شده فردوسی افتاده. ما تنها موسیقی اصیل ایرانی را مدیون مشکاتیان و دوستان همنسلش نیستیم، بلکه بابت همین تهمانده ادبیات فارسی نیز وامدار ایشانیم. فقط رپخوانها و پاپخوانها و لسآنجلسیها و تهرانجلسیها نیستند که دارند اصل و فرع این زبان را به گند میکشند. فقط این رادیو و تلویزیون خودمان و اینطرفیها و آنطرفیها نیستند که دارند غلط و غلوط حرف میزنند و شأن این زبان را ضایع میکنند، فقط مدیران نیستند که در نامههای اداریشان فارسی را پاس نمیدارند، فقط با اساماس نیست که فارسی را به اسپرانتو تبدیل میکنیم، فقط این معلمها نیستند که جزوات پرغلط به دانشآموزان خود میدهند، فقط ما روزنامهنگاران نیستیم که فارسی را به بدترین شکل ممکن تقدیم خوانندگان میکنیم، فقط مجریهای تلویزیون نیستند که تن فردوسی را توی گور میلرزانند، فقط شعرای نوپرداز نیستند که میراث گرانقدر سعدی را میدهند و به جایش خروس قندی میگیرند، فقط سیاسیون ما نیستند که خود را بینیاز از ادبیات فارسی میدانند، فقط تازه به دوران رسیدهها نیستند که فارسی را با انگلیسی و فرانسه و چینی و پشتو قاتی میکنند، فقط... فقط اینها که نیستند، همه کلنگ گرفتهاند و به جان این زبان و فرهنگ افتادهاند. در این میان تنها همین اهل موسیقی به اصطلاح سنتی هستند که مشتاقانه و سختگیرانه، حافظ و سعدی میخوانند و اصرار دارند که پاک و پاکیزه و بر مبنای ذوق سلیم و احتیاط و محافظهکاری عالمانه، در حفظ و اشاعه زبان و فرهنگ اصیل ایرانی بکوشند. اگر همینها هم نباشند و نتوانند که غزلیات سعدی و حافظ را به آواز و تصنیف به گوش سنگ شده ما برسانند، به سال نمیرسد که فاتحه این زبان و ادبیات خوانده خواهد شد. اگر اینها نباشند، به خدا که از تاک و تاکنشان، هیچ نشانی نخواهد ماند. کاری که مشکاتیان و شجریان و علیزاده و لطفی و... میکردند، فقط تداوم نوعی موسیقی رو به زوال نبود، بلکه اینها با جدیت تمام داشتند از انقراض زبانی جلوگیری میکردند که از صد و پنجاه سال به این طرف هر که آمده جایش را تنگ کرده و در برابرش سدی محکم بنا نموده. زبان یک چیز انتزاعی نیست، زبان ما همین گلستان و بوستان و اشعار حافظ و نظامی و... اینهاست. آیا جز این گروه قلیل موسیقی سنتی، کس دیگری هست که مصرانه پیوند ما را با این بزرگان نگذارد که بگسلد؟ جز شجریان کس دیگری بوده که توی این سالها در گوش ویران ما سعدی زمزمه کند؟ نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند/ همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی. در عوض جای خیلیها باز شده که عربده بکشند و فارسی را به بدترین شکل ممکن عرضه کنند و طرفدار هم داشته باشند و برایشان دست هم بزنیم و هورا هم بکشیم و... نماند جز غرابی.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 854]