واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: ایران: كارگر تيزهوش ساختماني وقتي پليس را از آتش زدن كيف و لباس.هاي زنانه در پشت بام خانه همسايه با خبر مي.كرد، نمي.دانست سرنخ كشف جنايت هولناكي را در اختيار تيم جنايي قرار داده است.
غروب شنبه- سوم ارديبهشت- زوج ميانسالي با مراجعه به كلانتري 129 جامي، از ناپديد شدن دختر 20 ساله.شان خبر دادند.
مادر «مينا» گفت: امروز صبح دخترم براي رفتن به باشگاه بدنسازي از خانه خارج شد اما ديگر برنگشت و تلفن همراهش هم جواب نمي.دهد.
پس از اين شكايت، پرونده به دستور قاضي سليماني، داديار شعبه دوم دادسراي جنايي تهران براي رسيدگي در اختيار كارآگاهان اداره يازدهم پليس آگاهي قرار گرفت.
در حالي كه تحقيقات براي يافتن دختر گمشده آغاز شده بود، عصر يكشنبه چهارم ارديبهشت مأموران كلانتري جامي در تماس با محمد شهرياري بازپرس كشيك ويژه قتل، از يافتن لباس.، كيف و مدارك سوخته دختر جواني روي پشت بام يكي از خانه.هاي محل خبر دادند.
كارگر ساختماني كه موضوع را به پليس خبر داده بود به بازپرس گفت: در ساختمان سرگرم كار بوديم كه ناگهان با شعله.هاي آتش روي پشت بام خانه همسايه روبه.رو شده و بلافاصله موضوع را به صاحبخانه و پليس خبر داديم.
در ادامه تحقيقات، كارآگاهان دريافتند وسايل مربوط به دختري به نام مينا است. تجسس..ها در اين باره ادامه داشت كه تيم پليسي از كشف جسد سوخته دختر جواني باخبر شدند كه شباهت زيادي به مينا داشت. پيكر سوخته صبح همان روز در جاده فشافويه پيدا شده بود. بدين ترتيب ساعاتي بعد جسد سوخته مينا، شناسايي شد.
در حالي كه تحقيقات براي كشف معماي جنايت آغاز شده بود، كارآگاهان با بررسي تماس.هاي تلفني مقتول دريافتند وي با پسر جواني به نام پيمان كه در همسايگي.شان زندگي مي.كند، ارتباط داشته است.
بدين.ترتيب صبح ديروز پيمان براي تحقيق و بازجويي به اداره آگاهي احضار شد و ساعتي بعد هم اعتراف كرد.
عامل جنايت در تشريح ماجرا گفت: مينا در همسايگي ما زندگي مي.كرد. حدود 2 ماه قبل با او دوست شدم. در اين مدت چند بار بيرون رفتيم. يكي- دو بار هم براي ديدن سگ خواهرم به خانه ما آمد. روز حادثه وقتي از باشگاه برگشت، به من تلفن كرد و گفت مي.خواهد مرا ببيند.
آن روز مادرم براي مراقبت از خواهر باردارم به خانه آنها رفته و پدرم هم سر كار بود. به مينا پيشنهاد دادم به خانه ما بيايد. وقتي آمد سر موضوعي با هم درگير شده و او را هل دادم كه از پله.ها پائين افتاد. وقتي وحشت.زده بالاي سرش رفتم، متوجه شدم نفس نمي.كشد.
در حالي كه خيلي ترسيده بودم، بلافاصله جسدش را درون يك گليم پيچيده و با وانت پدرم آن را به بيابان.هاي اطراف تهران برده و جسدش را با بنزين آتش زدم. لباس.ها و وسايلش را هم برداشته و برگشتم. سپس به پشت.بام خانه همسايه رفته و آنها را آتش زدم تا اثري از مينا باقي نماند كه...
بدين.ترتيب پسر جنايتكار پس از اعترافات هولناكش، بازداشت شد و براي تحقيقات بيشتر در اختيار كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي قرار گرفت.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 128]