واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مصاحبه با علیرضا قربانی (2)
بخش اول مصاحبه با علیرضا قربانی را از نظر گذراندید . اینک بخش دوم و پایانی این گفتگو را ملاحظه می نمایید.شما اخیراً در بزرگداشت مولانا كه در كشور فرانسه برگزار شد، شركت داشتهاید. كمی در مورد آن بگویید.-- سازمان یونسكو سال 2007 میلادی را سال جهانی مولانا نامگذاری كرده. البته پیش از اعلام رسمی این موضوع من حدود هفت ماه قبل این موضوع را میدانستم و بههمین دلیل با مسئولین ارشاد وارد رایزنی شدم. فرانسویها از من خواستند كه در این رابطه تعدادی كنسرت در فرانسه و سایر كشورهای اروپایی برگزار كنم. این كنسرت در شهر نانت فرانسه برگزار شد و جزو اولین كنسرتهای بزرگداشت مولانا بود. در این رابطه كارهای دیگری مانند تولید آلبوم هم انجام خواهد شد. خیلی از كشورها در این رابطه فعال شدهاند. اشعار خواندهشده در این كنسرت همگی از حضرت مولانا بود. چهار نفر از دوستانم مرا در این كنسرت همراهی میكردند و این كار برای من و دوستانم بسیار پر زحمت بود. استقبال بسیار خوبی از این كنسرت بهعمل آمد. امیدوارم چنین برنامههایی استمرار داشته باشد.آقای قربانی، همین حالا شما فرمودید كه با « چهار نفر از دوستانتان » این كار را انجام دادهاید. یكی از ایرادهایی كه به موسیقی ما وارد میشود این است كه كارهای موسیقی ما با تعداد محدودی اجرا میشود. نظر شما در این مورد چیست؟-- شاید بهتر باشد كه اركستر بزرگتری برای اجرا مهیا گردد. اما شما كدامیک از كارهای ایران را با كارهای خارجی مطابقت میدهید؟ وضعیت اجتماعی، اقتصادی و غیره را قیاس كنید. ما در بسیاری از زمینهها ضعیفتر از آنها هستیم. اما در موسیقی به آنها قدری نزدیک شدهایم. همان كاری كه عرض كردم، قرار بود با سه نفر اجرا شود اما با اصرار من تعداد به پنج نفر رسید. دلیل آن هم این است كه از سوی نهادهای ذیربط حمایت كافی از هنرمندان جهت سفرهای خارجی نمیشود. حتی گروههای بزرگی مانند كامكارها به طور كامل در كنسرتهای خارج از كشور شركت نمیكنند و از تعداد كمتری استفاده میكنند.آیا در مورد اركسترهای بزرگی مانند اركستر سمفونیک و ملی نیز چنین حمایتهایی وجود ندارد؟-- اركستر ملی مربوط به خود وزارت ارشاد است و از همین رو حمایتهای بیشتری از آن صورت میگیرد كه البته كافی نیست و باید بیشتر مورد حمایت قرار گیرد. چند وقتی است كه ما به همراه اركستر ملی در شهرها كنسرت ندادهایم. استقبال در شهرستانها بسیار خوب است. بهعنوان مثال در زاهدان نزدیک به 6000 نفر و در یزد نزدیک به 8000 نفر برای یک شب از كنسرت دیدن كردند. اینها را شاید كسی نداند ولی من خودم خوانندهی آن اركستر بودم و از نزدیک شاهد استقبال مردم بودم. بنابراین در استقبال مردم مشكلی نیست و فقط باید حمایت بیشتری برای برگزاری كنسرتها در شهرستانها و حتی كشورهای خارجی صورت بگیرد.برخی از منتقدین شما اعتقاد دارند كه علیرضا قربانی بیشتر یک « تصنیفخوان » است تا یک « آوازهخوان ». آیا اساساً این نظر را قبول دارید؟-- خب حتماً به این نتیجه رسیدهاند كه میگویند... البته نمیدانم چگونه به این نتیجه رسیدهاند؟ امیدوارم معیارهای آنها درست باشد. شما اگر شب دهم را گوش كرده باشید [ كه در سال 1380 پخش شده ] ؛ در آن یک آواز شوشتری دارد. من این آواز را درسال 80 در یک استودیوی خانگی بدون هیچ وقفهای خواندم. خودم حرف خاصی ندارم. آنها كه چنین فكر میكنند میتوانند این آواز را مورد توجه قرار دهند.شاید این نظر بیشتر به دلیل نوع كارهای انتشاریافتهی شماست.-- ممكن است. اما باز خاطرنشان میكنم كه آن منتقدین ببینند كه میتوان بدون ساز، یک آواز را به آن شكل خواند؟ من دفاع خاصی ندارم.آیا گروه شما دارای اسم خاصی است؟-- ما هنوز اسمی پیدا نكردهایم و دنبال اسم میگردیم. از این هم كه گروه را به نام من بشناسند پرهیز دارم. بهخاطر اینكه امكان دارد این توهم پیش آید كه این گروه تنها برای من است. یكیدو ماه هست كه به دنبال اسم میگردیم. دنبال یک اسم كوتاه و كهن هستیم كه در ارتباط با موسیقی و فرهنگ ما باشد. شما اگر میتوانید به ما كمک كنید!از قول آقای فخرالدینی در برخی محافل از شما به عنوان « شجریان دوم » یاد شده است؟ آیا این گفته صحت دارد؟-- البته صحت این گفته را باید از جناب استاد بپرسید. آقای فخرالدینی پدر معنوی و موسیقایی بنده هستند. یک بخش این گفته ناشی از محبت ایشان نسبت به من است. میدانید كه كار با اركستر بزرگ بسیار مشكل است. برخی از این كارها به گونهای بوده كه من تنها با دو یا سه جلسه تمرین به روی صحنه رفتهام. تقریباً كسی كه نت نداند و بهقدر كافی باهوش نباشد، نمیتواند با این تعداد جلسه تمرینی به روی صحنه رود. البته جناب فخرالدینی بسیار به من كمک كردهاند. جاهای مختلفی ایشان دیدهاند كه من چگونه از عهدهی كار برآمدهام. فكر میكنم دلایل آن گفتهی ایشان در همین نكات باشد. خود مردم هم كار خوب را تشخیص میدهند. بارها شده است كه آقای فخرالدینی در بخش بیز از من خواستهاند كه خود به روی صحنه روم. البته من از این كار پرهیز دارم ؛ بهویژه مواقعی كه خوانندهی دیگری در كنارم باشد. امیدوارم من لیاقت این محبت استاد را داشته باشم.شما چندی پیش در میزگرد موسیقی آوازی ایران از اینكه تنوع آوازی در موسیقی ایرانی در چند سال اخیر ازبین رفته و این روند كمكم به سوی « تکصدایی » پیش رفته، نظراتی ارائه نمودید. در این مورد بفرمایید.-- دوست دارم در این بخش كمی مانور بدهم. همان حساسیتی كه بر روی بحث خوانندهسالاری هست، دلیلش اهمیت خواننده و بهچشم آمدن اوست. كسی به این قسمت قضیه توجه نكرده، اما من دقت كردهام. هر كسی كه تار مینوازد میخواهد شبیه به لطفی یا علیزاده بنوازد. اگر بگویید «نه»؛ اشتباه كردهاید. هر كسی كه سنتور میزند، میخواهد شبیه به آقای مشكاتیان بزند. ولی این را كسی تشخیص نمیدهد. این « تکصدایی » نیست؟ چون این را اغلب افراد تشخیص نمیدهند، چندان به نظر نمیآید. اما یک نوازندهی خبرهی تار یا سنتور كه گوشی آموزشدیده و دقیق دارد متوجه این تلاشها برای شبیهسازی میشود. چهطور همه میخواهند چهارگاه بسازند مانند « دستان » آقای مشكاتیان میسازند؟ تا سال 74 هركسی چهارگاه میساخت، مانند دستان بود. پس چرا خردهای به این شبیهسازیها گرفته نمیشود؟ البته این كار اشتباه است. عدم وجود تكثر در نوازندگی، آهنگسازی و آواز اشتباه است. این یعنی ركود.آیا به نظر شما این بد است كه كسی آقای مشكاتیان و یا امثال ایشان را بهعنوان هدف و معیار قرار دهد و هدفش رسیدن به كیفیت كارهای ایشان باشد؟-- نه، این خوب است ؛ ولی اینكه همهاش به آن سمت كشیده شود، خوب نیست. وقتی كه یک مبتدی میخواهد آواز را شروع كند، میگوید: « میخواهم به جایی برسم كه شجریان رسیده است. » و بر این اساس تا آخر در این خط میماند و تحریرها، نوع جملهبندیها و یا انتخاب اشعارش مانند ایشان میشود. این بد است حتی اگر من هم انجام دهم.بهتر نیست كه بگوییم، الگو قرار دادن و تلاش كردن در مسیر رسیدن به بزرگان با حفظ شخصیت ویژه كار خوبی است. یعنی در عین الگو قراردادن، خودمان باشیم.-- یک زمانی بالای در كلاس استاد ابوالحسن صبا نوشته بودند: « هنر با تقلید آغاز میشود ولی وای به آن روزی كه در تقلید باقی بماند. » این جمله خیلی قشنگ است. خود مرحوم دكتر حسین عمومی، بارها و بارها به من گفتند كه من برای مرحوم ادیب خوانساری میخواندم و آقای ادیب كه در سن و سال پیری بودند، میخندیدند. من میگفتم: « به چه میخندید؟ » ایشان میگفتند: « اینقدر شبیه به من نخوانید! » دكتر عمومی میگفتند كه من در شما ذوب شدهام ؛ نمیتوانم خود را از شما جدا كنم. بنابراین ذوب شدن و تحتتأثیر قرار گرفتن برای همه وجود دارد. بهویژه در آواز. چون بحث، بحث یک نفر است كه استادانه كار خود را ارائه داده است و همه را تحتالشعاع قرار داده. البته بیش از همه باید خودم تلاش كنم كه در بند تقلید گرفتار نشوم.در همین میزگرد، یكی از بحثهای مطروحه این بود كه یک آوازخوان غیر از آواز و تمرینات مرتبط با آن باید مطالعات جانبی نیز داشته باشد. بهنظر میرسد هنرمندان موسیقی ما دو دسته هستند. دستهی اول هنرمندانی كه فقط به صورت حرفهای به كار خودشان میپردازند و مطالعات جانبی ندارند و دستهی دیگری كه غیر از كار موسیقی خودشان، دارای مطالعات جانبی نیز هستند. نظرتان را در این مورد بفرمایید.-- من دو دسته نمیكنم. من میگویم آنهایی كه درجهیک هستند و به اعتلای هنری رسیدهاند ؛ همهی آنها یک دسته هستند. آنهایی كه اطلاعات عمومیشان از حواشی هنر خیلی بالاست. تکتک میتوانم مثال بزنم. مثل آقای مشكاتیان. وقتی كنار ایشان بنشینید و با ایشان صحبت كنید، ممكن است ساعتها از ایشان بشنوید، اما نه راجع به موسیقی. بهنظر من ایشان یكی از نوابغ موسیقی ما هستند. آنقدر این مرد اطلاعاتش در مورد مسائل غیرموسیقایی مانند فلسفه، شعر، تاریخ و بهطور كلی ادبیات زیاد است كه متعجب میشوید. بنابراین كسانی كه درجهیک هستند با همین مطالعات جانبی درجهیک شدهاند. خیلیها هم نوازندگان خوبی هستند ؛ اما اطلاعات خوبی ندارند حتی راجع به موسیقیای كه كار میكنند نیز كماطلاع هستند. همینطور میشود كه گروهی نقش هدایتی پیدا میكنند و گروهی دیگر مقلد میشوند. به هرحال كسانی كه در عرصههای مختلف سیاسی، هنری و غیره صاحباندیشه میشوند، نقش هادیان جامعه را بازی میكنند.میخواهم برگشتی به سؤال قبلی داشته باشم. فكر میكنم كه دلیل تقلید دیگران همین باشد كه اطلاعات كافی ندارند.-- آفرین! چون آنان افراد باهوشی نیستند. من اعتقاد دارم كه خیلی از این بزرگان بهغیر از خوب تمرین كردن، خیلی باهوش بودهاند كه توانستند بفهمند چطور بخوانند، چطور ساز بزنند و چطور آهنگسازی كنند. فرم در موسیقی را خیلی خوب میشناسند. مرحوم بنان میگویند: « صدایتان را خوب بشناسید تا بتوانید خوب از آن استفاده كنید. » و این خوب شناختن نیازمند هوش كافی است. ممكن است خیلیها به صورت ذاتی خوب بخوانند، ولی آنها كه به صورت ذاتی خوب نمیخوانند یا خوب میخوانند، اگر باهوش باشند خیلی راحتتر تشخیص میدهند كه چطور باید بخوانند و چگونه مشكلات خود را رفع كنند. صد در صد آنی كه باهوش هست میداند كه الآن باید خودش باشد و باید یک خط فكری خاص برای خود تعریف كند.آخرین آلبوم شما « فصل باران » با گروه خورشید بود. آیا آلبوم دیگری هم در دست کار دارید؟-- دو كار در دست انتشار دارم. یكی از آنها كاری است برای حضرت مولانا كه برای سال مولانا روانهی بازار میشود و همهی اشعار آن از حضرت مولاناست ؛ در همان فضای « از خشت و خاک ». البته انشاءالله در این كار چند بخش آوازی هم گنجانده خواهد شد.یعنی از سازهای كوبهای و دونلی و بالابان استفاده كردهاید؟-- بله.از سایر علایق خود بگویید؟-- تمام فرصت، توان و انرژی من صرف خوانندگی و موسیقی میشود. اگر فرصتی باشد ورزش میكنم و كتاب میخوانم. یک روز در هفته هم تدریس میكنم و چون كارهایم خیلی فشرده است، كلاسهای آزاد دانشگاه هنر را تعطیل كردهام و بیشتر مشغول مطالعه و موسیقی هستم.
برگرفته از وبلاگ همایون شجریانلینک :مصاحبه با علیرضا قربانی 1"شب مولانا" در پاریس
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 522]