واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: دكتر محمد خوانساری ( چهره های ماندگار)
نخبه كسی است كه در حوزه ی استعداد و علاقه اش، با اخلاص ، تلاش كند و در این راه از خداوند نیز مدد گیرد تا به نتیجه برسد.تبیان : لطفاً شرح مختصری از زندگی خود را برای مخاطبان سایت تبیان بفرمایید.بنده به سال 1300 هـ . ش در اصفهان متولد شدم. دیپلم دانشسرا را در اصفهان گرفتم و چون رتبه ممتاز آوردم ، برای ادامه تحصیل به تهران فرستاده شدم . یك سال زیر نظر اساتید بزرگواری همچون مرحوم جلال الدین همایی ، مرحوم رضازاده شفق و مرحوم مدرس رضوی تلمذ كردم و دیپلم ادبی دریافت نمودم. سپس برای ادامه تحصیل در دانشگاه ، رشته فلسفه و علوم تربیتی را ( در آن زمان فلسفه و علوم تربیتی یك رشته بود) برگزیدم. در این سال ها نیز تحت تعلیم بزرگانی چون مرحوم دكتر یحیی مهدوی ، علی اكبر سیاسی ، مرحوم فاضل تونی و مرحوم ملك الشعرای بهار بودم. بعد از آن رشته ادبیات را هم گذراندم . سپس به مدت سه سال دبیری كردم . بعد هم به دعوت دكتر سیاسی – رئیس وقت دانشگاه تهران – با رتبه دبیری به تدریس در دانشگاه پرداختم. مدتی نیز برای مطالعات علمی به پاریس رفتم و در كلاس های روانشناسی و فلسفه و زبان شركت كردم. لازم به ذكر است كه مدتی به منزل مرحوم تونی می رفتم و نزد ایشان تلمذ می كردم . از متون عربی گرفته تا منطق و فلسفه اسلامی ؛ اما بیشتر از همه روی منطق كار كردم. اصلاً سبب علاقه من به منطق ، ایشان بودند. تبیان : اساس منطق و پشتوانه استدلال های آن چیست؟اساس منطق و اساساً زیر بنای فكر انسان این اصل معروف است كه : النقیضان لایجتمعان و لایرتفعان . یعنی اجتماع و ارتفاع دو نقیض محال است.این اصل ، مبنای ریاضیات است و پشتوانه تمام استدلالات همین است. به طوری كه به آن اول الاوائل یا اُمّ القضایا می گویند.به نظر من یكی از آیات بزرگ الهی در نفس انسان همین قضیه است. چون به خود آشكار است و چیزهای دیگر به آن روشن و آشكار می شوند ؛ مثل نور. اگر این زیر بنا حذف شود ، تمام دستگاه فكری انسان به هم می ریزد.
تبیان : یكی از آثار ارزشمند شما كتاب "منطق صوری" است كه بسیار مورد توجه دانشجویان و اهل قلم قرار گرفته و چندین بار نیز تجدید چاپ شده است. مباحث منطق ، تقریباً تخصصی و سنگین است ، شما این مباحث را در این كتاب به چه نحوی ارائه داده اید؟این كتاب چكیده ای از مطالعات بسیار من است و عمده سعی بنده این بوده كه مبانی منطق به زبانی بسیار ساده ارائه شود. چون تمام مباحث منطق به نحوی با معقولات ثانی در ارتباط هستند . این معقولات هم بسیار مجرد و انتزاعی می باشند. چنان كه گاه حتی تصور این مفاهیم هم مشكل است. مثل تصور كردن نوع ، جنس ، جوهر ، عَـَرض و ..... من فقط تلاش كرده ام به نحوی به هر یك از آنها تا اندازه ای مفهوم بدهم و با مثال های متنوع و متعدد عینیت بخشم ، به طوری كه برای خواننده قابل فهم باشد، كاری كه در دیگر كتاب های منطق انجام نشده است. تبیان : در تألیف این كتاب یا دیگر آثارتان بیشتر به چه منابعی مراجعه می كنید؟من بیشتر به منطق های اسلامی كه در قلمرو فرهنگ اسلام نوشته شده ، مراجعه می كنم . از شفا و اشارات ابن سینا و البصائر النصیریة ( كه شیخ محمد عبده بر آن حاشیه نوشته است) گرفته تا شرح هایی كه بر اشارات نوشته شده ، مخصوصاً شرح خواجه نصیر الدین طوسی و اساس الاقتباس خواجه نصیر ( كه كتاب بسیار ارزشمندی در زمینه منطق است) و شرح منظومه ی حكمتِ حاج ملاهادی سبزواری و همچنین ترجمه فرانسوی ارغنون ارسطو و منطق هایی كه اروپائیان بر پایه ارغنون تألیف نموده اند ؛ از جمله : منطق صوری تالیف دوپDopp؛ و رساله در منطق صوری تألیف گبلوGoblot و منطق مختصر تألیف ژاك مارتینJeaques martin و كتاب معروف منطق پور رویال . البته در تألیف این آثار از اندیشه های خودم نیز مدد می گیرم. تبیان : در قاعده سالبه(1) به انتفاء موضوع(2) ، شبه وارد شده است كه موجبه(3)گاهی اوقات ، موضوع نمی خواهد و قضیه(4)صادق است مثل : شریك الباری معدوم است. جواب شما به این شبهه چیست؟سالبه به انتفاء موضوع این است كه اگر در یك قضیه اصلاً موضوع وجود نداشته باشد ، هر چیزی را می توان از آن سلب كرد. مثلاً این كه بگوییم شریك خدا قادر نیست. برای خدا شریكی وجود ندارد كه بخواهیم بگوییم قادر است یا نیست. مثل این كه كسی كه فرزندی ندارد بگوید: فرزند من شاعر نیست.همچنین قاعده ای است به نام قاعده فرعیت كه برای اثبات چیزی بر چیزی به كار می رود . مثلاً بخواهیم " ب" را بر " الف " ثابت كنیم . در اینجا حتماً باید " الف " وجود داشته باشد تا بتوان "ب" را با آن ثابت كرد . در جواب این شبهه باید گفت كه گاهی یك امر ، موضوع آن عدمی است مثل همین كه شریك خداوند قادر نیست ، موضوع كه شریك خداوند باشد ، اصلاً وجود ندارد كه بخواهیم چیزی را بر آن ثابت كنیم . این قضیه موجبه است ( چون است دارد) یعنی به ظاهر موجبه است. ولی محمول(5)ما یك امر سلبی است ( معدوم ). پس این قضیه سالبه است یعنی مساوی است با این كه بگوییم شریك الباری موجود نیست؛ هر دو یكی می شود.
تبیان : اساتید شما در حوزه منطق چه كسانی بودند؟ لطفاً اگر خاطراتی هم از ایشان دارید، نقل كنید .من منطق را خدمت استاد دانشمند محمدحسین فاضل تونی فرا گرفتم. ایشان بسیار دقیق تدریس می كردند و من مطالب ارزشمندی از محضر ایشان دریافت كردم.خاطره ای هم كه از ایشان دارم این است كه برای مرحوم فاضل نوشتن خیلی سخت بود و در نوشتن كند بودند ، همیشه مطلبی را می گفتند و دیگران برایشان می نوشتند . روزی از ایشان پرسیدم كه چرا اینقدر نوشتن برایتان سخت است. ایشان گفتند: همه ، خط را در مكتب فرا می گیرند . من چون حافظه خیلی قوی ای داشتم ، همیشه مطالب استادم را در ذهن جای می دادم و نیازی نمی دیدم یادداشت كنم ، به همین دلیل دستم در نوشتن كند شده است. به هر حال یاد دارم مرحوم فاضل نسخه خطی مغلوطی ( پرغلط ) از شفای ابن سینا داشتند كه می خواستند تصحیح كنند. یك نسخه شفای مرحوم مشكاة را امانت گرفتند تا با آن مقابله كنند. ایشان می گفتند و من می نوشتم . گاهی هم دكتر بحرالعلومی كار نوشتن را به عهده می گرفتند . به هر حال كار تصحیح تمام شد و چاپ شد. بعدها عده ای از دانشمندان بزرگ مصری با هزینه ی گزاف نسخه ای از شفا را تصحیح كردند. به گفته بعضی از بزرگان ، از جمله استاد شهید مطهری كه قولشان حجت است، تصحیح مرحوم فاضل از تصحیح دانشمندان مصری ، بسیار بهتر و ارزشمندتر است.تبیان : تعریف شما از نخبه چیست؟نخبه یعنی منتخب و برگزیده . نخبه كسی است كه در حوزه ی استعداد و علاقه اش ، با اخلاص ، نهایت سعی و تلاشش را بكند و از خداوند نیز مدد گیرد تا به نتیجه برسد.
1- در اصطلاح منطق سالبه به قضیه ای گفته می شود كه ادات سلب مثل هیچ ، نیست و .... در آن آمده باشد و به سلب محمول ازموضوع حكم شده باشد. مثلاً شریك خداوند قادر نیست . در اینجا قادر بودن از شریك خداوند سلب شده است.2- آن جزء از قضیه است كه جزء دیگر به آن نسبت داده می شود. در مثالِ شریك خداوند معدوم است، شریك خداوند ، موضوع نامیده می شود كه معدوم به آن نسبت داده شده است.3- قضیه موجبه ، قضیه ای است كه در آن محمول برای موضوع اثبات شده است . یا به عبارتی قضیه ای است كه در آن " است و .... " به كار رفته باشد. مثلاً خداوند قادر است.4- قضیه ، جمله ای است كه احتمال صدق و كذب بر آن برود. یعنی بتوان گفت این گفتار با واقع مطابقت دارد یا نه . در مثال بالا ، شریك خداوند معدوم است، در اصطلاح منطق یك قضیه محسوب می شود .5- آن چیزی كه به موضوع نسبت داده می شود . در مثال فوق فانی محمول است كه به شریك خداوند نسبت داده شده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1144]