واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: بـرخـورد سـينـما بـا ادبـيات با هنرنمايي الكساندر دوم
«ژرار دي پارديو»، غول دوست داشتني سينماي فرانسه با چهرهاي كه هم به آن مهرورزي ميآيد و هم ميتواند پرخاشگري غولآسا باشد اگر در كنار نام «الكساندر دوما»ي نويسنده بنشيند، عجيب نيست.
چرا كه الكساندر دوما (الكساندر دوماي پسر)، با قلم معجزهگر خود، شخصيتهاي زيبايي آفريده است كه در اين ميان «كنت دومونت كريستو» توانست قالب خوبي براي نقشآفريني ژراردي پارديو شود.
چرا دوباره الكساندر دوما؟
«محسن باقرزاده» ناشري كه اخيراً اقدام به انتشار ترجمه به روزتري از كنت دومونت كريستو كرده است، در اين باره ميگويد: «نخستين ترجمه اين كتاب كه در دوران قاجار انجام شد نثر بسيار ثقيلي داشت. اسداله شهرياري و ذبيحاله منصوري اين كتاب را به صورت پاورقي در مجله ترقي گنجانده بودند كه بسيار جلب توجه خوانندگان بود.
سپس اين كتاب به صورت سرجمع، در قالب جزوهاي فراهم گرديد كه بعد هم كتاب آن منتشر شد.»
مدير نشر توس درباره ويژگيهاي اين اثر الكساندر دوما گفت: «من در آستانه هفتاد سالگي براي چندمين بار اين كتاب را خواندم و تأسف داشتم از اين كه متن اصلي آن را روان ميديدم ولي ترجمة روان و سليسي از آن را در اختيار خوانندگان ايراني نميديدم. با توجه به اينكه اين كتاب حاوي نكات اخلاقي، آموزشي و چه بسا تاريخي است و به راحتي ميتواند به داخل خانوادهها راه پيدا كند» مصمم شدم كه با همكاري فرزند مجتبي مينوي اين اثر را به چاپ برسانم.
اين متن چنان جذاب شد كه براي مثال «ترانه خانلري» فرزند دكتر ناتل خانلري در مواجهه با اين كتاب گفت كه با همه مشغلهام سه روز خود را درخانه حبس كردم كه دوباره اين كتاب را با اين ترجمه جديد بخوانم.
نظر مترجم
«ماه منير مينوي» مترجم كتاب درباره ويژگيهاي اين اثر الكساندر دوما مينويسد: «كنت دومونت كريستو، رماني است نيمه تاريخي و نيمه داستاني از الكساندر دوما، نويسنده مشهور و پركار فرانسوي كه در قرن نوزدهم زيسته و در دوران نه چندان طولاني عمر خود (1870ـ1802) حدود سيصد رمان و نمايشنامه نوشته است، كه اكثر آنها بهخصوص رمانهاي تاريخي او، شهرت جهاني دارد و به همه زبانهاي زنده دنيا ترجمه شده است.
كنت دومونت كريستو، يكي از زيباترين، اخلاقيترين و پرخوانندهترين كتابهاي دوما و يكي از اولين كتابهايي است كه درزمان ناصرالدين شاه قاجار به وسيله طاهر ميرزا كه از شاهزادگان قاجار بود، با نبودن وسايل لازم و با نثر آن زمان به زبان فارسي ترجمه شد و با چاپ سنگي انتشار يافت.
اين ترجمه نيمهكامل، در طول صد و اندي سال، بارها در سالهاي مختلف تجديد چاپ شده است و تا آنجا كه ميدانم اقتباس مانندي هم از آن به قلم ذبيحاله منصوري منتشر شده است، اما از آنجا كه كتاب بسيار مفصل و ترجمه آن مشكل بود، هيچ يك از مترجمان خوب ما در صدد برنيامدند تا ترجمهاي دقيق و كامل از اين اثر بزرگ مشهورترين داستاننويس قرن نوزدهم به عمل آورند و به مردم كتابخوان ما تقديم كنند.»
اثري منتشر نشده از دوما
«ماه منير مينوي» در امتداد باز برگرداني كنت دومونت كريستو، خبر از اثري ديگر از الكساندر دوما ميدهد كه به تازگي كشف شده است.
وي ميگويد: «چند سال پيش كتابي بزرگ و قطور به صورت دست نوشته اين نويسنده خلاق و پركار پيدا شد كه بهطور مسلم آخرين رمان مفصل اوست. با اين كه اجل مهلت اتمام آن را به اين نويسنده نداد، اما تعداد صفحات آن از هزار متجاوز است.لويي شارپيتون، قاضي صلح و سر دفتر سابق كه وكيل وصي الكساندر دوما و مردي بسيار محتاط بود، تمام اشياي ارزشمند خود را با كاغذهايي از دوما كه نزد او بود، در صندوقي گذاشت و صندوق را در زيرزمين خانهاش مدفون كرد.در روز پانزدهم دسامبر، شارپيون نامهاي به ماري دوما، دختر الكساندر دوما مينويسد به اين مضمون: «هشت روز پيش من سوراخي در زير زمين خانهام احداث كردم و صندوق بزرگي را در آن مدفون ساختم كه همه اشياء قيمتي و نقرههايم به اضافه وصيتنامه پدرتان در آن است.
نقشه زيرزمين خودم را براي شما ميفرستم تا اگر تصادفاً من و همسرم ژان، كه تنها كساني هستيم كه اين محل را ميشناسيم، كشته شديم، شما دوست عزيز بتوانيد آنچه را كه در آن نهادهام به فرزندانم برسانيد، و در ضمن وصيتنامه پدرتان را هم برداريد.»
جنگ به پايان ميرسد. چندي بعد در 21 ژانويه 1871، شارپيون وصيتنامه را بيرون ميآورد و آن را به نزد سردفتري به نام ارباب آته در شهر روآن ميبرد. اما آخرين رمان الكساندر دوما به نام «شواليه دوسنت هرمين» كه در روزنامههاي زرد و كهنه بستهبندي شده است، به عمر زيرزميني خود كه بسيار طولانيتر از آن وصيتنامه است ادامه ميدهد، تا صدوده سال بعد از آنجا خارج شود. اين نوشته مافوق يك كتاب است و ميتوان آنرا مكمل آثار دوما ناميد. اين كتاب در دست ترجمه است و به زودي آماده چاپ ميگردد تا به وسيله نشر توس منتشر شود.»
و اينك ژراردي پاريو
ديديه (كوئن) سناريونويس فيلم كنت دومونت كريستو كه به صورت سريال تلويزيوني شش قسمتي براي شبكه يك فرانسه ساخته و از آن پخش شد، درباره نقشآفريني دي پارديو ميگويد: «من در نخستين مطالعه خود از كتاب كنت دومونت كريستو كه در سن چهارده سالگيام بود، دانستم كه اگر اين دو نفر را مييافتم، هرگز اجازه نميدادم مونت ـ كريستو، دريانورد جوان را در خود حل كند.
هنوز شخصاً وارد ماجرا نشده بودم كه خبر يافتم ژرار دپارديو ميخواهد در تلويزيون اين نقش را بازي كند. اين خبر شادمانم كرد؛ چرا كه ميتوانستم تماشاگر و دوماشناسي خوشبخت باشم. اگر مسلم ميشد كه ژرار ايفاكننده نقش است به طور قطع تصوير با متن همخواني خواهد داشت.
يك ژرار دانتس، يك دپارديو مونت كريستو، نه تنها ايدهاي پسنديده، بلكه موفقيتي حتمي به معني واقعي كلمه است. دپارديو با طبيعت انساني و نبوغ هنرپيشگي خود قدرت آن را دارد كه از لابلاي شخصيت وام گرفته كنت دومونت كريستو، فراتر رود. با وجود او ادموند دانتس هرگز فراموش نميشود.
رؤياي دپارديو چنان با بازخواني من از داستان دوما همزمان بود كه چون ژوزه دايان، فيلمساز، مرا فرا خواند و به من پيشنهاد كرد تا سناريست كنت دومونت كريستو باشم.
با توافق ژرار، ژوزه و ژان پيرگرن، تهيهكننده فيلم، پيشنهاد اقتباس از رمان دادم كه در جهت تصرف مذكور در فوق بود: كنت دو مونت كريستو نبايد به اين قناعت كند كه پيش از اين ادموند دانتس بوده است، بلكه همواره بايد ادموند دانتس باقي بماند.
مونت كريستو را بيشتر ميتوان دادخواهي با ظرافت به حساب آورد تا انتقام گيرندهاي خشن.
به تازگي در فيلمي به نام «به خواب رفته» كه آن هم انتقامي از يك بيعدالتي را بازگو ميكند، يك كشيش ديده ميشود كه رابرت دنيرو نقش او را بازي ميكند. اين شخص درباره وظيفهاش در انتخاب ميان دو روايت مردّد است. يكي روايتي است كه اتكا به تورات دارد و آن ديگري به ترجمه آمريكايي كتاب كنت دومونت كريستو. بالاخره كشيش متن دوم را كه كتاب دوماست برميگزيند، اما با قرار گرفتن در زير پرچم مونت كريستو، يكسره از اردوگاه خداوند دور نميشود، بلكه به نوعي با پيروي از راه مونت كريستو است كه او احساس ميكند به ارشاد ربّاني خود رسيده است.
بدبختانه، براي فيلمهايي كه پيش از اين از رمان دوما ساخته شده است، چون ناچار بودهاند فيلي در فنجان جاي دهند، ناچار دست و پاي داستان را بريدهاند.
شاهكار دوما در زماني چنين تنگ نميگنجد. پس سناريستها به ناچار بعضي حوادث، حتي دو يا سه شخصيت را از قلم انداخته اند.
ما اين اجبار را نداشتهايم. به عكس سينما كه تقريباً هميشه مجبور است داستان را كوتاه كند، تلويزيون كه يك سريال چند قسمتي (مثل همين داستان) را ميسازد، اين مزّيت رادارد كه ميتواند تجملي را كه پرخرجترين فيلم سينمايي فاقد آن است عرضه كند.زماني كه من هفتصد صفحه نوشته شده را به پايان رساندم، تازه شروع كار بود. بقيه كار با ژوزه داريان و تكنيسينهايش، با ژرار دي پارديو و هنرپيشگان كار كشتهاي كه اطرافش هستند، با ژان پيرگرن و همكاراني كه برگزيده است تا فيلم را به وجود آورند. آنها اين كار را انجام دادند و كارشان ارزش آن را دارد ك ديده شود. چون اين فيلم بيشتر كار آنهاست تا كار من.»
جالب اينجاست كه ژراردي پاديو كه تاكنون 172 فيلم را در عرصه بازيگري در كارنامه هنر خود دارد، بارها از دنياي هنرپيشگي خداحافظي كرده است ولي تواناييهاي او باعث شده است تا هميشه پس از خداحافظي با اصرار سازندگان فيلم، مجبور به ايفاي نقش بشود.
جمعه 17 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 350]