واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
تهران ـ ميدان امام خميني (توپخانه ) ـ سال 1312 در ضلع شمال شرقي ميدان بهارستان حدفاصل ميدان تا خيابان كمال الملك و در ميان مغازه هاي پرزرق و برق امروزي اين بخش از شهر تهران كه اكثرشان به كار فروش پيتزا آبميوه بستني و آلات موسيقي مشغولند مغازه اي قديمي و كاملا متفاوت با ساير مغازه ها به چشم مي خورد كه بر سر در آن تابلويي رنگ و رو رفته و آفتاب خورده نصب شده و بر روي آن نوشته شده « فتوگرافي تهامي اولين موسس فتوگرافي و آماتوري در ايران » . در دو سوي در ورودي اين عكاسخانه ويترينهاي قديمي و كهنه اي قرار دارد كه از كف تا سقف آن مملو است از عكس هاي تهران قديم كه نظر هر آدم اهل دلي را به خود جلب مي كند. درون اين عكس هاي قديمي قطعا سحر و جادويي نهفته كه اينچنين مجذوبشان مي شويم و دقايقي هر چند كوتاه به نظاره شان مي پردازيم . در ورودي عكاسخانه فتو تهامي را مي توان به دروازه تاريخ تشبيه كرد كه در دو سوي آن دو چهره متفاوت از تهران قديم و تهران جديد قرار گرفته است . با ورود به عكاسخانه فتو تهامي از دالان تاريخ عبور كرده و خودم را درحال و هواي تهران قديم احساس مي كنم .
آقاي سيدداريوش تهامي صاحب فعلي اين عكاسخانه قديمي فردي صميمي و گشاده روست . پس از سلام و احوال پرسي خودم را معرفي مي كنم و از او درباره تاريخچه عكاسخانه اش مي پرسم . او در پاسخ اينچنين مي گويد : بنيانگذار اين عكاسخانه مرحوم پدرم آقاي سيدجواد تهامي بودند . وي در سال 1284 خورشيدي در محله لرزاده تهران به دنيا آمد . پدرم در كودكي پدر و مادرش را از دست مي دهد و به ناچار از همان كودكي به كارگري مي پردازد. ايشان چند شغل را در بازار تجربه مي كنند اما هيچكدام از آنها را نمي پسندند تا اينكه در كنار يكي از عكاسان بنام آن دوره به نام « ماشاالله خان عكاس » مشغول به كار مي شوند. پدرم حرفه عكاسي را نزد ايشان ياد مي گيرند و در عين حال از آموزشهاي چند عكاس معروف ديگر آن دوره نيز مانند آقايان « اسدالله پروين » و « جهانگير خان مصور رحماني » بهره مي برند . پدرم در سال 1307 خورشيدي عكاسخانه اي را به نام فتوگرافي تهامي در سه راه امين حضور داير مي كنند كه آن عكاسخانه در سال 1323 به محل فعلي انتقال مي يابد و اينك كه بنده در خدمت شما هستم بيش از 81 سال از عمر عكاسخانه فتو تهامي مي گذرد .
آقاي تهامي مي افزايد : آغاز عكاسي در ايران مصادف است با دوره ناصرالدين شاه قاجار و در آن دوره است كه دوربين وارد ايران شده و عكاسي از دربار و درباريان و عمارت هاي آن دوره آغاز مي شود. همچنين سياحاني كه در آن دوره از ايران و به خصوص تهران ديدن مي كردند از سوژه هاي مختلفي عكس گرفته اند. پدر من نيز از آغاز فعاليت در حرفه عكاسي به دليل عشقي كه به اين كار داشتند از نقاط مختلف شهر تهران عكس گرفته اند. ايشان همچنين با مسافرت به برخي از شهرها و روستاهاي ايران عكس هاي به يادماندني را از آن دوران ثبت كرده اند.
مرحوم پدرم علاوه بر عكاسي سرگرمي ديگري نيز داشته اند و آن هم جمع آوري و آرشيو عكسهايي بوده كه پيش از ايشان توسط عكاسان پيشكسوت و يا سياحان خارجي گرفته شده بود و پدرم اين مجموعه ها را از آنها و يا از فرزندانشان خريداري كرده است . علاقه پدرم به اين موضوع باعث شد كه ايشان بتوانند مجموعه بزرگي را از عكس هاي قديمي جمع آوري كنند و اين مجموعه ارزشمند هم اكنون منبع مهمي براي استفاده محققين مورخين فيلمسازان و طراحان صحنه و گريم است .
آقاي تهامي مي گويد : عكاسي در آن دوران مثل الان ديجيتال و سريع نبود بلكه حرفه اي سخت و پرمشقت محسوب مي شد. پدرم عكاسي را در دوره اي شروع كرد كه عكاسي با نور آفتاب بود و براي چاپ عكس ها از داروهاي شيميايي تركيبي استفاده مي شد. آقاي تهامي مي افزايد : در دوره اي كه پدرم كار عكاسي را شروع كرد چيزي به نام فيلم عكاسي وجود نداشت . بلكه شيشه هايي به ضخامت يك تا چهار ميلي متر و در ابعاد ۹ در ۱۲ تا ۳۰ در ۴۰ سانتيمتر بودند كه بر روي آن مواد ژلاتيني بود كه به آن « امولسيون » مي گفتند و در واقع عكس بر روي اين مواد ثبت مي شد . جا به جايي و ظهور عكس از روي اين شيشه ها كار مشكلي بود و هر لحظه امكان شكسته شدن و آسيب ديدن آن وجود داشت تا اينكه از دوره جنگ جهاني دوم به بعد فيلم يا همان نگاتيو وارد دنياي عكاسي شد.
آقاي تهامي در ادامه مي گويد : من از همان ابتداي كودكي در كنار پدرم با محيط عكاسخانه و كار عكاسي آشنا شدم . پس از اخذ مدرك ديپلم و گذراندن خدمت سربازي در سال 1358 در دانشگاه هنرهاي دراماتيك در رشته سينما قبول شدم . اما به دو دليل دانشگاه را رها كردم . اول اينكه تحصيل در رشته سينما بسيار پرخرج بود و من و خانواده ام از عهده مخارج آن بر نمي آمديم . در آن دوران پدرم يكبار حرف قشنگي به من زد. ايشان گفتند : دانشگاه پس از چهار سال درس خواندن به تو چه مدركي مي دهد من گفتم : همان مدرك عكاسي و سينما. پدرم گفت : خب پسر جان بيا پيش خودم تا اين كار را بدون دريافت هيچ وجهي به تو ياد بدهم ! از سوي ديگر همانطور كه گفتم در آن دوره يك عكاس به ناچار با مواد شيميايي گوناگوني سروكار داشت و من به ياد دارم كه عكاسان قديمي به دليل مجاورت با همين مواد شيميايي به بيماريهاي پوستي و يا بيماريهاي ريوي مانند سل و سرطان ريه مبتلا مي شدند. آن سالها نيز مصادف بود با بيماري پدرم ; من هم دانشگاه را رها كردم و به حرف پدرم گوش دادم و در عكاسخانه مشغول به كار شدم . پدرم در سال 1362 در سن 78 سالگي فوت كردند و من از آن زمان تاكنون راه ايشان را ادامه داده ام .
آقاي تهامي مي گويد : كاري كه مرحوم پدرم در گذشته انجام داد و من در ادامه ايشان انجام داده ام ثبت تاريخ تصويري است و برخي ما را محقق تاريخ تصويري مي نامند. كار ما آرشيو عكس هاي قديمي بازسازي عكس هاي كهنه فروش عكس هاي تهران قديم و چاپ كتاب هاي مصور و فروش آن است . موضوعات عكس هاي ما را مي شود به چهار بخش عمده تقسيم كرد : 1 ـ فضاي شهري كه عمدتا فضاي شهر تهران را شامل مي شود . 2 ـ مشاهير كه شامل مشاهير سياسي ورزشي هنري و ادبي اين مرز و بوم مي شود . 3 ـ چهره زندگي مردم كه در برگيرنده مشاغل و مراسم آئيني مردم است و 4 ـ وقايع سياسي كه شامل وقايعي مانند واقعه ملي شدن صنعت نفت وقايع نهضت مشروطيت و موضوعاتي از اين قبيل است . ما همچنين تاكنون 15 جلد كتاب مصور با موضوعات مختلف به چاپ رسانده ايم كه به دليل استقبال خوب مردم از آنها هر كدام چندين بار تجديد چاپ شده اند.
آقاي تهامي در بخش ديگري از صحبت هايش مي گويد : از ميدان بهارستان تا ايستگاه مترو سه چهار تا آبميوه فروشي و پيتزافروشي و مشاغل ديگري از اين دست وجود دارد كه درآمد نسبتا خوبي دارند; سرقفلي مغازه من هم بالاي يك ميليارد تومان است . برخي به من مي گويند يا تغيير شغل بده و يا مغازه را بفروش و پولش را در بانك بگذار و سودش را بگير و بخور! اما عشق من به اين كار و شخصيتي كه من از پدرم به ارث بردم باعث شده كه در زندگي زياه طلب نباشم . من هيچگاه توي زندگيم به دنبال پول جمع كردن و يكي را دوتا كردن نبوده ام . من عاشق كارم هستم و تاريخ تصويري اين مملكت جزئي از وجود من شده و برخي معتقدند كه تخصص من شده است . براي من تصور اينكه روزي عكاسخانه ام را به پيتزافروشي تبديل كنم و پشت دخل بنشينم بسيار مشكل است ; چون اين نوع كارها با ورحيه من سازگار نيست . عشق من به عكاسي باعث شده كه در اين كار بمانم و دوست دارم بقيه عمرم را هم در همين كار باشم .
آقاي تهامي صاحب يك دختر و يك پسر است كه هر دو به كار پدر علاقه مندند. وي در اين رابطه مي گويد : نسل امروز بيشتر نسل ماهواره و اينترنت و دنياي ديجيتال است . فرزندانم به كمك تكنولوژي روز و كامپيوتر عكس هاي قديمي را از طريق فتوشاپ بازسازي مي كنند و من در حين كار اطلاعات و تجربياتم را به آنها منتقل مي كنم .
از آقاي تهامي درباره دوربين هاي قديمي كه به شكل مكعب مستطيل بود و معمولا برروي يك سه پايه قرار مي گرفت سوال مي كنم ; او در پاسخ مي گويد : آن دوربين هاي قديمي سه پايه دار به دوربين هاي « آتليه اي » معروف بود. در واقع شروع عكاسي با اين نوع دوربين ها بود. جنس اين دوربين ها كه معمولا حجيم هم بودند از چوب بود و فقط لنزشان از جنس شيشه بود. دوربين آتليه اي در دوره ناصرالدين شاه قاجار وارد ايران شد. عكاس براي گرفتن تصوير يك سوژه بايد سرش را درون آن جعبه چوبي مي كرد و به طور كل حمل و نقل آن كار دشواري بود. بعد از آن دوربين ها كم كم كوچك و كوچكتر شدند تا ا ينكه نوبت به دوربين هاي دستي رسيد. مرحوم پدرم كار عكاسي را با دوربين هاي آتليه اي شروع كرد و با پيشرفت تكنولوژي او نيز خود را به دوربين هاي جديد مجهز مي كرد.
پدرم خاطره جالبي را از دوربين هاي آتليه اي برايم تعريف مي كرد كه نقل آن خالي از لطف نيست . پدرم مي گفت : توي آن دوران مردم آشنايي چنداني با حرفه عكاسي و دوربين عكاسي نداشتند و به آن با ديده تعجب مي نگريستند. يك روز براي عكاسي از برج طغرل به ابن بابويه رفته بودم و جعبه عكاسي را روي سه پايه گذاشته و درحال تنظيم كادر بودم كه ديدم يك عده اطراف من جمع شده اند و به من و دوربينم خيره شده اند. من برگشتم و گفتم چرا من را اينگونه نگاه مي كنيد ! از پاسخ آنها متوجه شدم كه آنها تصور مي كرده اند كه من معركه گير هستم و جعبه عكاسي من جعبه مارگيري است !
آقاي تهامي از تعداد واقعي عكس هاي آرشيوي خود بي اطلاع است اما تعداد آنها را خيلي زياد مي داند كه بخشي از آنها برروي شيشه بخشي بر روي نگاتيو و بخشي ديگر به صورت عكس چاپ شده بر روي كاغذ عكاسي در منزل و مغازه نگهداري مي شوند. او مي گويد زماني تصميم داشته همه عكس هايش را براساس موضوعات مختلف طبقه بندي و آلبوم نمايد كه اين كار ميسر نشده اما اكنون با بهره گيري از تكنولوژي كامپيوتر و با كمك فرزندانش جمع آوري و طبقه بندي عكس هاي قديمي را شروع كرده است .
آقاي تهامي در ادامه به بيان خاطره اي تلخ مي پردازد و مي گويد : اواخر جنگ ايران و عراق بود كه يك شب موشكي به حدود 200 متري مغازه ما اصابت كرد. من در آن ايام به شهر مشهد رفته بودم و وقتي برگشتم ديدم تعدادي از تصاوير شيشه اي شكسته و از بين رفته اند. اين واقعه براي من آنچنان تلخ و ناگوار بود كه انگار جمعي از عزيزانم را از دست داده بودم و يادآوري آن خاطره هم اكنون نيز برايم دردناك است .
آقاي تهامي مي گويد : من هميشه به همسرم مي گويم كه شغل من مثل شغل مرده شورهاست ! چون مرده شورها با خود مرده سروكار دارند و من با عكس مرده ها! من از كار خودم درس گرفته ام كه دنيا ناپايدار است و در دلم به آنهايي كه براي مال دنيا حرص مي زنند مي خندم .
آقاي تهامي در اين باره ادامه مي دهد : عكس هاي تاريخي براي انسان درس آموز است . برخي از عكس هاي ما. مربوط به رجال سياسي است كه در دوره خود داراي قدرت و ثروت بوده اند اما اكنون همه آنها زير خاك رفته اند و به تاريخ پيوسته اند. بنابر اين تاريخ درس آموز است ; از اين جهت كه به آدم يادآور مي شود كه انسان فاني است و عمر جاويدان ندارد و لذا انسان بايد در اين محدوده زماني عمر از خودش نام نيكي به يادگار بگذارد. كار ما آدم را بيشتر به آخرت توجه مي دهد و نگاه آدم را نسبت به زندگي تغيير مي دهد.
آقاي تهامي درباره قيمت عكسهايي كه به مشتريانش عرضه مي نمايد مي گويد : عكس هاي ما نرخ ندارد! گاهي اوقات پيش آمده كه يك دانشجوي بي بضاعت براي تحقيق به عكسي نياز داشته و من آن عكس را بدون دريافت هيچگونه وجهي به او داده ام و يا گاهي اوقات از برخي افراد قيمت مواد خام عكس را دريافت كرده ام . گاهي اوقات هم افرادي به من مراجعه كرده اند و عكس هايي را براي چاپ در تقويم و سررسيد خواسته اند كه بابت آن پول خوبي پرداخته اند. آقاي تهامي در اين باره به ذكر خاطره اي مي پردازد و مي گويد : چندي پيش يك آقايي به عكاسخانه آمد و گفت كه در انگليس زندگي مي كند و در آنجا رستوراني به نام شهرزاد داير كرده و مي خواهد براي تزئين سالن غذاخوري رستورانش از عكس هاي تهران قديم استفاده كند و حاضر است بابت آن پول خوبي پرداخت كند; من نيز عكسهاي خوبي براي او تهيه كردم و او نيز پول خوبي به من داد. در واقع هدف ما از اين كار سوداگري نبوده و نيست . شاهد ادعاي من هم اين است كه بنده پس از سالها كار در اين عكاسخانه هنوز براي خودم يك خانه شخصي ندارم و مستاجر هستم ; من حتي يك اتومبيل هم ندارم!
آقاي تهامي با گلايه از متوليان فرهنگي هنري و تاريخي كشور مي گويد : وزارت عريض و طويل ارشاد در چند قدمي اين عكاسخانه قرار دارد اما تاكنون هيچ كمكي از اين وزارتخانه به ما نشده است . او مي گويد : سازمان ميراث فرهنگي به عنوان مثال براي فلان خانم هنرپيشه كه عكسهايش هيچگونه بار فرهنگي هنري و تاريخي ندارد وام هاي چند صد ميليون توماني مي دهد و برايش نمايشگاه برگزار مي كند اما اين سازمان تاكنون احوال ما را هم نپرسيده است!
آقاي تهامي مي افزايد: مشاغل فرهنگي بايد از پرداخت عوارض و ماليات معاف باشند اما من هر دوي اينها را پرداخت مي كنم .
وي در پايان با حالتي كه نشان دهنده نااميدي از كمك وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي سازمان ميراث فرهنگي شهرداري تهران و ساير متوليان هنري فرهنگي و تاريخي كشور است خطاب به آنان مي گويد: « مرا به خير تو اميد نيست ; شر مرسان».
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 158]