واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: آدمي همواره چشم به راه است و چيزي را ميجويد كه بالفعل نزد او حاضر نيست. البته مطلوب او هميشه يكسان نيست و بسته به وضع روحي و معنوي و زمينههاي اعتقادي او متفاوت ميشود. اين، حكايت از بُعد نامتناهي او دارد. بشر بيآينده، مأيوس و سرخورده، گويي خود را از موهبت عالمي بهتر و روشنتر محروم ميسازد و عملاً از استعداد و امكانات آتي به دور ميماند. شايد نتوان در ميان اديان و آيينهاي موجودـ اعم از آسماني و غير آن ـ نمونهاي را يافت كه از اميد به آينده و تحولات آن تهي باشد و مستقيم يا غيرمستقيم به اصلاح و بهبود وضع بشر و تحقق آرمانهاي وي در آيندهاي دور يا نزديك نظر نداشته باشد. اديان آسماني و با منشأ وحياني در اين خصوص برجستهتر از ديگر آيينها به اين معنا توجه داشتهاند و بسياري از معتقدات ديني پيروان آنها با اين معنا ارتباط مييابد. از زمره مشتركات اديان ابراهيمي، اعتقاد به پديده «نجات» و ظهور «منجي» به منزله نقطه آرماني و عدالتخواهانه بشر است و البته مفهوم نجات، خود با مفاهيم و اصطلاحات ديگري نظير «موعودگرايي»، «منجيگرايي» و «آخرالزمان» پيوند يافته است؛ بهگونهاي كه در هنگام بحث در زمينه هريك از مفاهيم مذكور، خواه ناخواه از ديگر مفاهيم نيز سخن به ميان ميآيد. درواقع، زمينة اصلي باور به اصل نجات و ظهور منجي، هم به وجه روحي و آرمانخواهي بشر باز ميگردد و هم به تعاليم و آموزههايي كه در متون ديني اين اديان انعكاس يافته است. در اين نوشتار بهطور خاص به نحوه انعكاس اين معاني در عهدينـ متون ديني دو سنت يهودي و مسيحيـ ميپردازيم و برآنيم كه مختصات كلي اين آموزه را در متون مذكور ترسيم كنيم تا احتمالاً زمينهاي براي مقايسه مباني نظري آن با آموزهها و تعاليم دين مقدس اسلام فراهم آيد. روشن است كه بررسي مباني و نتايج اعتقاد به موعود آخرالزمان و آموزه مهدويت در اسلام، نيازمند مجال مستقلي است و از اين رو در اين نوشتار متعرض بحث اخير نخواهيم شد. استناد اصلي ما در اين نوشتار، متن عهدين و برخي از آثار معتبر محققان غربي در اين زمينه است؛ چراكه برداشت و تفسير برونديني از عهدين، احياناً مورد انتقاد برخي پيروان دو دين ابراهيمي قرار ميگيرد. لذا اكثر ارجاعات ما از خود كتاب مقدسـ و احياناً آثاري در تبيين مطالب آن ـ ميباشد.
الف. موعود عهدين: مباني و پيآمدها <?XML:NAMESPACE PREFIX = O /><O:P></O:P>
«... اي خداوند! تو را در ميان امتها حمد خواهم گفت و به نام تو سرود خواهم خواند كه نجات عظيمي به پادشاه خود داده و به مسيح خويش رحمت نموده است؛ يعني به داود و به ذريت او تا ابدالآباد.»[1] <O:P></O:P>
عبارت مذكور، نمونهاي از دهها موردي است كه در عهدين از موعود و نجاتدهنده و اوصاف و ويژگيهاي آن سخن گفته است. <O:P></O:P>
مفهوم نجات در كتاب مقدسـ و بهويژه در عهد عتيقـ عميقاً با آرمانهاي قومي يهود، پيوند يافته و در پرتو آنها تفسير و تعبير ميشود. بسياري از رسايل، اسفار و مكتوبات عهد عتيق، بهويژه كتابهاي انبياء، مشحون از نوعي ادبيات منجيگرايانه[2] به سبك و سياق فرهنگ عبرانيانـ و البته همراه با تصرفات بعدي نويسندگانـ است. كتابهايي نظير ارمياي نبي، اشعياي نبي، حزقيال، دانيال، عاموس و مانند اينها بهطور خاص، انديشه نجات قوم يهود را با بياني نزديك به هم منعكس ميسازد. اين منجيگرايي، آرمانگرايي و انتظار مسيحا عمدتاً در قالب پيشگوييهاي انبياي بنياسرائيلـ يا ادبيات مكاشفهاي[3]ـ عرضه شده و ظاهراً از ميان اين انبيا، نخستين كسي كه اقدام به كتابت اين پيشگوييها كرد، «عاموس» بوده است: <O:P></O:P>
اينك خداوند ميگويد:.... اسيري قوم خود اسرائيل را خواهم برگردانيد و شهرهاي مخروب را بنا نموده، در آنها ساكن خواهند شد و تاكستانها غرس كرده، شراب آنها را خواهند نوشيد... و بار ديگر از زميني كه به ايشان دادهام، كنده نخواهند شد. [4] <O:P></O:P>
در ساير نوشتههاي عهد عتيق نيز مضامين مشابه با فقره مذكور ديده ميشود: <O:P></O:P>
خداوند چنين ميگويد اينك خيمههاي اسيري يعقوب را باز خواهم آورد... و ايشان را خواهم افزود و كم نخواهند شد و ايشان را معزّز خواهم ساخت و پست نخواهند گرديد. [5] <O:P></O:P>
از اين جهت يهوديان به آيندهاي اميدوار بودند كه تمامي آرزوها و آرمانهاي آنها را در قالب ظهور «دوره مسيحايي»؛ يعني همان دوره جلال و شكوه گذشته محقق ميساخت. اين عبارت عهد عتيق در ميان يهوديان بسيار رواج داشت كه بيان ميداشت: <O:P></O:P>
«اگرچه ابتدايت صغير ميبود، [ولي] عاقبت تو بسيار رفيع ميگردد.»[6] <O:P></O:P>
اهميت دوره طلايي گذشتهـ با تأكيد بر دوره پادشاهي داود و سليمانـ به قدري است كه تاريخ يهود همواره در صدد احياي آن دوره و حاكميت مطلق يهود به شكل اسطورهاي حركت كرده است و امروزه نشاني از آن را در زبان انگليسي مييابيم: <O:P></O:P>
«روزگار خوش باستان» (The good old Time) <O:P></O:P>
از اين جهت ميتوان گفت انديشه انتظار مسيحا اصالتاً يهودي است[7]. <O:P></O:P>
دستمايه اصلي «انديشه مسيحايي» و «نجات بنياسرائيل»، دو اسطورة «تبعيد بابل» و «آزار يهوديان در زمان حاكميت روميها» است. گفته شده كه «انديشه مسيحا» در عهد عتيق مشخصاً پس از بازگشت از بابل شكل گرفته، با اين مضمون كه خداوند، فرزندي از نسل داود نبي را برانگيخته و او با رهبري و پادشاهي بر بنياسرائيل، آنها را از ذلت و خواري نجات داده، به اورشليم و سرزمين مقدس باز ميگرداند. تجديد سلطنت داود، چيزي است كه بشارت آن در قالب مفهوم «سلطنت (ملكوت) خداوند» بيان گرديده و به كرّات ميتوان مصاديق آن را در عهدين يافت. بهنظر ميرسد تب و تاب اصلي اميد مسيحايي يهود در ايام پراضطراب پس از ويراني دوم اورشليم در سال 70 ميلادي به دست «تيتوس» به اوج خود رسيده است. و حتي جنبههاي تأويلي كتاب مقدس نيز با گرايش منجيگرايانه در همين دوره رونق گرفته باشد. گفته شده كه دو كتاب مكاشفه باروك و مكاشفه عزراـ از مجموعه كتابهاي قانوني ثانيـ بلافاصله پس از سقوط اورشليم نوشته شده و به دنبال آن، زمزمههاي آشكار سلطنت مجدد داود بر سر زبانها افتاده است[8]. برقراري سلطنت مجدد داود و تحقق حكومت واحد، در ابتدا محدود به سرزمين يهودا (فلسطين) ميشد، ولي در نوشتههاي بعدي، نظير اشعياي نبي، اين ايده، جنبه فراملي و فرامرزي پيدا ميكند، ولي تأكيد شده كه مركز اين حكومت همچنان «اورشليم» و «صهيون» خواهند بود. <O:P></O:P>
«اشعياء» در نوشتههاي خود از تولد كودكي به نام «عمانوئيل[9]» (بهمعناي «خدا با ماست») بهعنوان نجاتدهنده بنياسرائيل سخن ميگويد؛ [10] نامي كه بعدها در عهد جديد نيز تكرار شده و مظهر اتحاد جنبههاي الوهي و ناسوتي در عيسي مسيح تفسير شده است: <O:P></O:P>
... اينك باكره آبستن شده پسري خواهد زاييد و نام او را عمانوئيل خواهند خواند كه تفسيرش اين است: خدا با ما. [11] <O:P></O:P>
«عمانوئيل»، گسترشدهنده قلمرو پادشاهي داود از منطقهاي محدود و معين به قلمرويي وسيعتر از سرزمين مقدس است كه از نقطهاي به نام «تپه صهيون» بر تمامي سرزمين فتح شده حكومت خواهد كرد، و البته اين پادشاهي به قيمت ريخته شدن خونهاي بسيار تحقق خواهد يافت: <O:P></O:P>
... زيرا خداوند با آتش و شمشير خود بر تمامي بشر داوري خواهد نمود و مقتولان خداوند، بسيار خواهند بود. [12] <O:P></O:P>
جالب است بدانيم كه اشعياي نبي در پيشگوييهاي خود، انهدام پادشاهي بابل بهدست حكومت فارس را خبر داده و كوروش هخامنشي را «مسيح خدا» ـ كه نجاتدهنده بنياسرائيل از دست بابليان است ـ نام مينهد[13]. كتاب اشعياي نبي، محور اصلي منابع و نوشتههاي يهودي با محوريت مليگرايي، قوممحوري و منجيگرايي در ادوار بعدي قرار گرفته است. <O:P></O:P>
اما به غير از «اشعياء» در ساير نوشتههاي عهد عتيق هم مضامين و مصاديق منجيگرايانه به شكلي متفاوت عرضه گرديده است. در رسالههاي حجّي و زكريا، شخص برگزيده خداوند و درواقع همان مسيح موعود، «زرو بابل[14]» معرفي گرديده است و در رساله ملاكي بهعنوان آخرين پيامبر عهد عتيق، چهره جديدي به عرصه انديشه مسيحايي قدم ميگذارد و او همانا «ايلياي نبي» (الياس) [15] است:... اينك من ايلياي نبي را قبل از رسيدن روز عظيم و مهيب خداوند نزد شما خواهم فرستاد. [16] <O:P></O:P>
اوست كه فرا رسيدن روز بزرگ خداوند (نجات) و تحقق وعده الهي را بشارت ميدهد. در منابع يهود، «الياس»، عهدهدار اقدامات مهمي است كه از زمره آنها ميتوان به موارد زير اشاره كرد: <O:P></O:P>
ـ تنظيم تمامي مواد شريعت و تفسير كتاب مقدس. <O:P></O:P>
ـ به قتل رسانيدن «سمائيل» (= شيطان) كه سرچشمه تمامي شرور است. <O:P></O:P>
ـ اجراي معجزاتي از قبيل: بازگرداندن موسي و بخشي از قوم او نزد بنياسرائيل، زنده كردن قارون و پيروانش، بازگرداندن برخي از لوازم معبد مقدس كه به يغما برده شده، نشان دادن عصايي كه خداوند به او عطا كرده و بالاخره برانگيختن مسيحابن يوسف[17]. <O:P></O:P>
فقره اخير، دقيقاً تأثير خود را در چگونگي معرفي عيسي مسيح در عهد جديد نشان داده است. بهطور كلي ميتوان نشان داد «الياس» از مهمترين عناصر و شخصيتهايي است كه بر ادبيات عهد جديد تأثير گذارده؛ بهطوريكه نام او را به كرات در اناجيل و ساير نوشتههاي عهد جديد ملاحظه ميكنيم[18]. او كسي است كه بشارت ظهور نجاتدهنده را قبل از آمدن وي اعلام ميكند و در يك فقره، او همان «يحياي تعميد دهنده» معرفي شده است:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 189]