واضح آرشیو وب فارسی:هموطن سلام: خيال نكن نباشي بدون تو ميميرم!!!
«شكست عاطفي» يكي از دردآورترين اتفاقاتي است كه ممكن است براي هر كسي رخ دهد اما مسلما آخر دنيا نيست.
«شكست عاطفي» يكي از دردآورترين اتفاقاتي است كه ممكن است براي هر كسي رخ دهد اما مسلما آخر دنيا نيست.
يكدفعه از اينرو به آنرو ميشود. اگر تا ديروز لب به سيگار نميزد، حالا پاكت پشت پاكت دود ميكند؛ اگر تا ديروز شاد بودن و سرزندگياش توي تمام دانشكده سر زبانها بود، امروز ديگر يا آنقدر خودش را توي اتاق حبس كرده است كه ديگر كسي توي محوطه دانشكده نميبيندش يا اينكه اسطوره غمگيني و آشفتگي ميشود.
بعضي وقتها هم يكدفعه آدم منطقياي ميشود؛ كسي كه همه چيزش نهايت ديوانگي است؛ خنديدنش، حرف زدنش، پوشيدناش و حتي رابطه برقرار كردنش. براي اين آدم فرضي فقط يك اتفاق افتاده است؛ او «نه» شنيده است.
آنهايي كه به ادبيات عاشقانه ايران علاقه دارند، احتمالا ميگويند خيلي نامردي است كه شكست عشقي را بياوريم و با خطكش علم روانشناسي اندازهاش را بگيريم و برايش نسخه بپيچيم.
آنها عاشق قصه زندگي شهريارند. آنها عاشق «آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا»هايي هستند كه شهريار بعد از شكست عشقياش گفت. آنها ديوانه «ليلا دوباره قسمت ابن سلام شد»هاي حسين منزوياند.
آنها ميدانند شكستهاي عشقي ميتواند «واسوخت»هاي محشري بهوجود بياورد كه وحشي بافقي ورد زبانش بود. آنها مشتري پر و پا قرص «عشق من شد سبب خوبي و رعنايي او / داد رسـوايي من شهرت زيبايي او» هستند. آنها دلشان نميآيد لذت گوش دادن به «خيال نكن نباشي» عصار را با توصيههاي روانشناسها عوض كنند.
به آنها حق ميدهم. اين هم يكي از راههاي كنار آمدن با شكست عشقي است؛ پناه بردن به شعر. اما كاش اين پناه بردن به شعر، فقط به شكل شعر خواندن و آه كشيدن نباشد. كاش شعرگفتن با شكوه را بهعنوان راهحل ادبي شكست عشقي انتخاب كنيد.
آيا شكست عاطفي مهم است؟
براي خيليها فرقي نميكند كه يك «نه» جانانه يا يك «نه» محترمانه بشنوند. نفس «نه» شنيدن برايازدواج،يعني يكي از مهمترين درخواستهايي كه آدم ميتواند در زندگياش از كسي داشته باشد، واكنشهايي را برميانگيزد.
آدم وقتي كه از گيج و ويجي انكار كردن شكست و خشمگين شدن از طرف راحت شد، عميقترين فكري كه آرام آرام بهذهنش ميآيد، اين است: «چرا من؟». اين جمله عميق 2 كلمهاي تا پيدا نشدن جواب، دست از سر هيچكس برنميدارد. همين جمله است كه ميتواند يك نفر را به خودكشي وا دارد و يك نفر ديگر را شاعر كند.
در واقع متهم اصلي و پنهان شكست عشقي كسي است كه شكست خورده، نه كسي كه نه گفته است. بعد از اينكه هي سركوفت زديم كه «مگر او چه چيزي از من سر دارد؟»، به اين ميرسيم كه «من چه چيزي كم دارم كه او به من نه گفته است». بههم ميريزيم؛ بدجوري بههم ميريزيم. با كمال بيرحمي بايد بگويم كه «آدم خوب»ها بيشتر بههم ميريزند؛ آنها كه زندگي سادهتري داشتهاند و كمتر حقخوري كردهاند، حس ميكنند كه سهمشان از زندگي بهشان داده نشده است.
خيليها ممكن است از اين رو به آن رو شوند. آدم خوبها ممكن است بيفتند توي كارهايي كه تا به حال فكر كردن به آنها هم اذيتشان ميكرده است؛ يعني ممكن است شروع كنند به دوستي به قصد خيانت؛ يعني فرضشان اين است كه طرفشان كه وابسته شد، ميزنند زير همه چيز و دلشان خنك ميشود كه توانستهاند انتقام جانانهاي از جنس مخالف بگيرند.
خيليها ممكن است ظاهربينتر شوند. آنها حس ميكنند ظاهرشان مشكلي داشته كه جواب رد شنيدهاند. آنها شروع ميكنند به اصلاحات(!) سطحي فكر ميكنند كه ديگر عمرا كسي به آنها« نه» بگويد. اما همه اين كارها جواب سؤال اول نيست: «چرا من؟ چرا من بايد شكست عشقي بخورم؟».
اگر دنبال راهحلهاي شكست عاطفي بگرديد، اسم يك باباي آمريكايي را زياد ميشنويد؛ الي فينكل يك استاديار روانشناسي دانشگاه نورث وسترن آمريكاست كه برداشته در تحقيق 6ماههاي چند پرسشنامه روي دانشآموزان دختر و پسر آمريكايي انجام داده است.
او به اين نتيجه رسيده كه كساني كه وسط رابطه عاشقانه فكر ميكردند شكست عشقي، مرگبار است وقتي از طرفشان جدا شدهاند، ديدهاند كه خيلي هم از اين خبرها نيست؛ يعني عوارض شكست عشقي توي ذهن خيلي از عشاق غلو شده بود ولي اگر كمي بيشتر به تحقيق مجازيتان ادامه دهيد، متوجه ميشويد كه شكست عشقي يكي از 23عامل اصلي خودكشي در ايران است.
آخرين نمونه عينياش توي يكي از دانشگاههاي كرج- همين سال گذشته- اتفاق افتاد؛ يعني اينكه ممكن است حرف فينكل كمي تا قسمتي درست باشد و آدم در كل در جو عاشقيت كوچكترين جدايي برايش غيرقابل تحمل باشد اما در ايران از اين خبرها نيست.
در ايران شكل شكست عشقي، جور ديگري است؛ يعني معمولا جوان ايراني با يك «نه» فوري روبهرو ميشود؛ يعني اينكه كار به علاقه دوطرفه و بعد جدايي نميكشد؛ يعني او چيز دوطرفهاي به دست نميآورد تا از دستش بدهد؛ به همين خاطر شكست عشقي از نوع ايراني خيلي پررنگتر است. وقتي يك نفر بدون آشنايي 2نفره به تماميت تو بگويد «نه»، معلوم است كه قضيه سهمگينتر ميشود؛ ضمن اينكه افسانههايي كه در مورد عشق با شير مادر وارد گوشت و خون ما شده است، به شكست عشقي يك لايههاي اسطورهاي اضافه كرده است.
چرا واكنشها متفاوت است؟
اينجاست كه پاي روانكاوها بهميان كشيده ميشود. چرا بعضيها بيخيالانه به زندگيشان ادامه ميدهند و بعضيها تا پاي مرگ هم جلو ميروند؟ درست است كه شما همين چند ماه يا فوقش چند سال پيش عاشق شدهايد اما ذهنيتي كه از عاطفه، محبت و دلبستگي داريد، سالها قبل توي كله نازنينتان شكل گرفته است؛ يعني از اولين باري كه مادرتان شما را در آغوش گرفت. كساني كه مادرشان را از دست دادهاند، شكستهاي عشقي وحشتناكتري را تجربه ميكنند. نه! فقط منظورم از دست دادن فيزيكي نيست.
كساني كه به هر دليلي، داشتن رابطه عاطفي و مادرانه با مادر خود را از دست ميدهند، هميشه به دنبال يك مادر جايگزين ميگردند. تصور كنيد كه دومين مادرتان هم به شما بيرحمي كند. معلوم است كه شما اين دنيا را جاي وحشتناكي خواهيد ديد؛ جايي كه بهوجود آمده تا شما چيزهايي را از دست بدهيد؛ البته اين قضيه براي خانمها علاوه بر مادر، در مورد پدر هم صادق است.
بعضيها هم هستند كه دقيقا برعكس اين قضيهاند. آنها در خانوادهاي بزرگ شدهاند كه هم از نظر عاطفي و هم از نظرهاي ديگر، بيش از حد وابسته بار آمدهاند. كساني كه در اين خانوادهها بزرگ شدهاند هم، خيلي سخت ميتوانند يك «نه» بشنوند. كساني كه توي عمرشان فقط «بله» عاطفي شنيدهاند.
خلاصه اينكه ممكن است خودتان فكر كنيد كه طرفتان يك آدم ديگر از يك خانواده ديگر و با يك طرز فكر ديگر است كه همينطور بيخود و بيجهت به دل شما نشسته است اما مطمئن باشيد در ناخودآگاهتان خبرهاي ديگري است.اينكه آدم در چه موقعيتي شكست عشقي بخورد هم واكنشهايش را متفاوت ميكند. كسي كه در جنبههاي ديگر زندگياش آدم موفقي است، احتمالا كمتر از شكست عشقي ضربه ميخورد (البته در اين مورد استثناها فراواناند. ميدانم). كساني كه احساسشان را فقط بهعنوان يك راز بين خودشان و معشوقشان نگه داشتهاند هم از كساني كه كوس رسواييشان عالم را برداشته است، كمتر ضربه ميخورند.
با شكست عشقي چهجور كنار بياييم؟
يكي از دوستان سي و چند سالهام كه با يك تجربه غمگين عاشقانه، قضيه جالبي را تعريف ميكرد؛ او ميگفت يك پسر 16ساله آمده قضيه عاشق شدناش را براي او تعريف كرده و وقتي دوستم راهحلهايي ارائه داده، حرف عميقي شنيده است: «تو نميفهمي كه من دارم چه زجري ميكشم». خيلي از ماها مثل همين پسر 16ساله فكر ميكنيم.
قضيه عشق ما سوزناكترين و پرماجراترين قضيه عاشقانه دنياست و هيچكس ديگري نميتواند بفهمد كه «زجر عشقي كشيدهام كه مپرس» ما چطوري است. احتمالا شما هم با اين تيتر همينجور برخورد ميكنيد؛ حتي بچههاي روانشناسي هم وقتي خودشان عاشق ميشوند؛ در ذهنشان اين سؤال پيش ميآيد كه چطور ميشود كاري كرد كه مراجعان فردا با شكست عشقي كنار بيايند؟ به هر حال اينها پيشنهادهاي روانشناسان است. خيليها بعد از شكست عشقي كارهاي عجيب و غريبي انجام ميدهند. تا جايي كه ميتوانيد، لااقل اين كارها را انجام ندهيد:
پناهگاه رواني قدغن! تعارف كه نداريم. شكست عشقي ميتواند يك نفر را به يك معتاد يا الكلي تمامعيار تبديل كند. خيليها اولين سيگارشان را بعد از شنيدن يك «نه» كشيدهاند اما لطفا به خاطر خودتان هم كه شده ،گريهها و افسردگيهاي بعد از شكست را به گيجي بعد از سيگار و الكل ترجيح دهيد. لااقل بهخاطر انتقام از طرفتان هم كه شده، خودتان را تلف نكنيد. اگر بگوييم يكي از بازيگرهاي هاليوودي بعد از شكست عشقياش اتفاقا اعتيادش را ترك كرده، باور ميكنيد؟
رسوايي قدغن! اصلا از همان اولش كه عاشق شديد لازم نيست همه هماتاقيها و همكارها و همكلاسيهايتان بفهمند. اعتماد بهنفستان زياد است كه هست. برونگرا هستيد كه هستيد. عوارض اين رسوايي وقتي كه« نه» شنيديد، معلوم ميشود؛ وقتي كه حتي اگر ديگران هم در موردتان حرف نزنند، خودتان فكر كنيد كه همهجا قصه عشق شما نقل مجالس است. يك سنگ صبور درست و حسابي و رازدار پيدا كنيد و خودتان را پيش او خالي كنيد.
از بالا به قضيه نگاه كنيد. كمي از خودتان و زاويه ديدتان به قضيه فاصله بگيريد. برويد بالاتر و بالاتر. حالا خودتان را از بچگي تا پيري ببينيد و ببينيد كه اين شكست چقدر توي مسير زندگيتان مؤثر بوده است. حالا آدمهاي ديگر را ببينيد. ميبينيد؟ كافي است به دور و بريهاي خودتان فكر كنيد تا بفهميد دنيا پر است از فلشهاي يكطرفه. پر است از «نه»هايي كه ديگران شنيدهاند و حتي «نه»هايي كه خودتان گفتهايد. شما تنها نيستيد.
به شكست بهعنوان يك فرصت خودشناسي نگاه كنيد. خيليها بعد از شكست عشقي، آدم مثبتتري ميشوند. همانطور كه گفتيم، حتي ممكن است اعتيادشان را بعد از شكست بگذارند كنار. براي اين آدمها ديگر نظر معشوق مهم نيست. آنها به خودشان برگشتهاند و جدا از رويدادهاي عاشقانه شروع كردهاند به اصلاح خودشان.
شكست عشقي آدم را تمامعيار با خودش، عواطفش و فكرهايش روبهرو ميكند. شكست عشقي ميتواند يك بار ديگر تمام شكستهاي عاطفي زندگي را بياورد جلوي چشم آدم. اين هم ميتواند هم افسردهكننده باشد و هم سازنده؛ يعني اينكه آدم ميتواند اين مشكلهاي وجودي را لااقل با خودش حل كند و خودخواهي هميشگياش را كنار بگذارد. در سطحيترين حالتش آدم ميتواند برود مهارتهاي برقرار كردن رابطه را از اينور و آنور بياموزد و در عميقترين حالتش، هدف زندگياش را عوضكند.
حرف بزنيد. 2 راه قبلي، راهحلهايي بود كه ميشد بهتنهايي هم انجامش داد اما آدميزاد بعد از شكست عشقي، از گير كردن كلمه و بغض توي گلويش دارد خفه ميشود. مشاور و روانشناس را براي همين موقعها گذاشتهاند. به جاي اينكه بگذاريد موقع خودكشي ناموفق ببندندتان به داروي ضدافسردگي و شوك الكتريكي، وقتي كه داغتان تازه است، با يك متخصص حرف بزنيد.
جمعه 10 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هموطن سلام]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 94]