واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: ادب جهان - اين يك مولف نيست
ادب جهان - اين يك مولف نيست
تينا امراللهي :
پل- ميشل فوكو(1984-1926)
فيلسوف، مورخ، منتقد و جامعه شناس فرانسوي. فوكو بيشتر به واسطه بررسيهاي انتقادياش در باب نهادهاي اجتماعي و به طور خاص نظام زندان شهرت دارد. مطالعات وي درباره قدرت و رابطه آن با دانش و گفتمان مورد توجه بسيار بوده است. فوكو در دهه 1960 جزء جنبش ساختگرا در نظر گرفته ميشد. اما بعدها از اين جريان فاصله گرفت. هرچند خود او عناوين پساساختگرا و پست مدرنيست را رد ميكرد، اغلب او را دنبالهرو اين جنبشها در نظر ميگيرند. فوكو در دو رشته فلسفه و روانشناسي تحصيل كرد. او در سالهاي 1953 و 1954 در دانشگاه ليل به تدريس روانشناسي پرداخت و براي مدتي كوتاه در دانشگاههاي ورشو، هامبورگ و تونس به تدريس مشغول شد. در سال 1970 تدريس تاريخ نظامهاي فكري را در كلژ دو فرانس آغاز كرد و مدتي نيز در دانشگاه كاليفرنيا (بركلي) مشغول به كار بود.
وي در سال 1954 اولين كتابش تحت عنوان «بيماريهاي رواني و شخصيت» را به چاپ رساند. در سال 1961 با ارائه دو پاياننامه مدرك دكتراي خود را اخذ كرد كه عبارتند از: «ديوانگي و جنون: تاريخ جنون در عصر كلاسيك» و شرحي بر «مردمشناسي از ديدگاه كاربردي» كانت كه بهطور خلاصه تحت عنوان «ديوانگي و تمدن» و متن كامل آن در سال 2006 تحت عنوان «تاريخ ديوانگي» به چاپ رسيد. از ديگر آثار وي ميتوان به «ديرينه شناسي دانش» (1969)، «تاريخ روابط جنسي مدرن» (1976) و «نظم چيزها» (1970) اشاره كرد.
فوكو آنجا كه به مفهوم پاره گفتار و گفتمان از ديد خود ميپردازد، به جاي جستوجوي معنا در سطوح زيرين گفتمان يا جستوجوي منبع معنا در سوژهاي متعالي، شرايط گفتماني و عملي براي وجود واقعيت و معنا را مورد بررسي قرار ميدهد. وي معتقد است حقيقت در هر دوره برمبناي آنچه عملا گفته و نوشته ميشود، ظهور مييابد. واقعيت و معنا به ابزارهاي عملي و گفتماني-تاريخي توليدشان بستگي دارند. فوكو معناي هر پاره گفتار را در قواعد عمومي حاكم بر آن در بافت گفتمان مورد نظر ميبيند و در اين حين تفاوت آن را با گفتمانهاي فراموش شده يا تاثيرگذار بر آن در نظر دارد. تاكيد بر تفاوتها، به جاي جستوجو براي انسجام در هر واحد گفتماني، ناظر بر خط مشي متفاوت فوكو نسبت به جنبش ساختگرايي است. فوكو به وجود برداشت عقلاني از نقش تاريخي مفاهيم معتقد بود كه آنها را مستقل از خودآگاه متعالي پديدارشناسها جلوه ميدهد. اين برداشت در ساختگرايي سوسور، روانشناسي لاكان و همچنين در بررسي ساختگراي دومزيل درباره جنبه تطبيقي مذهب، تكرار ميشوند. اين ديدگاهها فضا را براي راندن سوژه به حاشيه در آثار فوكو فراهم ميكنند.
فوكو در «نظم چيزها» به اين مسئله اشاره ميكند كه زبان، رها از وابستگي به ايدهها ميتواند به عنوان حقيقتي خودمختار تلقي گردد چراكه هيچ نظامي از شباهتها آن را به جهان خارج ملزم نميكند. در اين معنا، زبان فينفسه يك واقعيت است كه به جز معناي خود، به چيز ديگري اشاره نميكند. اين همان حوزه «ادبيات محض» است كه در پاسخ مالارمه به پرسش نيچه تحت عنوان «چه كسي سخن ميگويد؟» به صورت «خود زبان» متجلي ميگردد. ادبيات در معناي واقعي كلمه چيزي جز زبان نيست كه براي خود و از طرف خود سخن ميگويد.
فوكو در مقالهاي تحت عنوان «مولف چيست؟» (1969)، به جهاني نبودن و متغير بودن كاركرد- مولف در گفتمانهاي مختلف اشاره ميكند. در قرون وسطي متون ادبي (از جمله داستان، حماسه و تراژدي) بدون توجه به نام مولف خوانده ميشدند اما براي متون علمي، مشخص شدن نام مولف شرط بود. در قرون هفدهم و هجدهم ميلادي، برمبناي برداشتي جديد از مفاهيم، متون علمي به خاطر ويژگيهاي خود، حائز اهميت بودند و نه به واسطه نام مولف. در اين دوره، گفتمان ادبي صرفا با وجود نام مولف ارزش مييافت و معناي متن ادبي با توجه به مولف، زمان، مكان و شرايط خلق آن، تعيين ميشد. در حال حاضر نقد ادبي به آن ويژگيهايي از متن ميپردازد كه لزوما بهطور كلي به مفهوم خالق منفرد اثر، وابسته نيستند. در اين مطالعات، ژانر يا موتيفهاي متني تكرار شونده و تنوعات آنها نسبت به يك هنجار، مورد تأكيد قرار ميگيرند و نه صرفا تصور تسلط يك مولف خاص با ويژگي مشخص بر اثر ادبي. به اعتقاد فوكو، مولفها مولف نيستند بلكه محصول گفتمانهاي اجتماعي اند. مولف يك دلالت ندارد بلكه براساس توصيفهايي كه از او ميشود، هر دورهاي شكلي خاص مييابد.
فوكو معتقد است متن يك بيان نيست و اين ديدگاه خلاف تعريف رمانتيك از ادبيات است كه آن را «بيان احساسات شخصي» ميداند يا تعريف رئاليستي كه ادبيات را «تقليد از دنياي بيرون» تلقي ميكند. متن حاصل از گفتمانهاي مختلف است و مولف نيز بيرون از متن نيست بلكه خودش هم بخشي از ساختار زباني متن است. فوكو مولف را معيار و مركز متن نميداند اما براي آن جايگاه نقشي قائل است. مولف فوكو يك اسم خاص نيست بلكه در جريان گفتمانهاي رايج فرهنگي، سياسي و اجتماعي شكل ميگيرد. نقش مولف نيز به تبع چگونگي معنا گرفتن وجود آن، در تمام گفتمانها يكسان و جهاني نيست. توصيفهايي كه از مولف ادبي در گفتمان حاكم بر كشوري مانند آمريكا ميشود از ويژگيهاي مولف در گفتمان فرانسه متفاوت است. در تعريف فوكو مولف در زمان و مكان ساخته ميشود. ممكن است در شرايطي خاص، خلاقيت را ويژگي شكلدهنده به مولف در نظر بگيريم و در دورهاي ديگر تعهد اجتماعي، ويژگي منحصر به فرد مولف باشد. بنابراين مولف مجبور است از گفتمان غالب دوره خود پيروي كند. به بيان ديگر مولف به صورت يك «من» منسجم وجود ندارد و در هر لحظه از نظر زماني و مكاني در حال تغيير است.
فوكو در اين مقاله از چند نفر به صورت استثنا به عنوان پايهگذاران گفتمان نام ميبرد كه عبارتند از: فرويد، ماركس و نيچه. اين مسئله يكي از تناقضهاي آراي فوكوست؛ چراكه او خود به مرگ «من» منسجم اشاره كرده است اما بهطور استثنا به سه نويسنده اجازه حيات ميدهد. فوكو معتقد است همانطور كه هر متن چندين مولف دارد، مولف نيز ميتواند چند متن را خلق كند. اين به معناي كثرت آثار نيست بلكه منظور اين است كه براي مثال شخصي مانند فرويد در واقع مولف آثار هيچكاك نيز به شمار ميآيد. اينجاست كه فوكو از تفكر پساساختگرا دور ميشود؛ چه او مولف را نقشي ميداند كه در گفتمان حاكم هر دوره شكل ميگيرد. پس مولف محصول ايدئولوژي است و از دور شدن معنا از محدوده مجاز ايدئولوژيكياش جلوگيري ميكند. حال آنكه پساساختگرايي به دنبال آن ويژگيهايي از متن است كه خود نويسنده هم از برملا شدن آنها واهمه دارد. همانطور كه اشاره شد، رويكرد فوكو به ساختگرايي نيز وفادار نميماند. درحاليكه كه ساختگرايان زبان و زبانشناسي را به عنوان ابزار يا الگوي روش شناختي خود برمي گزيدند، فوكو براي اين منظور به تاريخ نهادها و گفتمانهاي اجتماعي و سياسي روي ميآورد.
پنجشنبه 9 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 242]