واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: نامه شماره بيست و دو
22 و من کتاب له عليه السلام [1] الي عبد الله بن العباس رحمه الله تعالي ، و کان عبد الله يقول :[[ما انفعت بکلام بعد کلام رسول الله صلي الله عليه و آله ، کانتفاعي بهذا الکلام ] ] [2] اما بعد ، فان المرء قد يسره درک ما لم يکن ليفوته و يسوؤه فوت ما لم يکن ليدرکه ، [3] فليکن سرورک بما نلت من آخرتک [4] و ليکن اسفک علي ما فاتک منها ، و ما نلت من دنياک فلا تکثر به فرحا ، [5] و ما فاتک منها فلا تاس عليه جزعا ، وليکن همک فيما بعد الموت
ترجمه
[1] از نامه هاي امام عليه السلام : به عبداله بن عباس .عبداله ابن عباس همواره مي گفت : پس از سخنان پيامبر اسلام ( ص ) هيچ سخني را به اندازه اين سخن سودمند نيافتم [2] اما بعد انسان گاهي مسرور مي شود به خاطر رسيدن به چيزيکه هرگز از دستش نمي رفت . و گاهي ناراحت مي شود به خاطر از دست دادن چيزيکه هرگز به آن نمي رسيد [3] خوشحالي تو بايد از چيزي باشد که در طريق آخرت نائل شده اي[4] و تاسف تو بايد از اموري باشد که مربوط به آخرت است و از دست داده اي. به آنچه از دنيا مي رسي آنقدر خوشحال مباش [5] و آنچه را که از دنيا از دست مي دهي بر آن تاسف مخور و جزع مکن همتت در آن باشد که پس از مرگ به آن خواهي رسيد
نامه شماره بيست و سه
23 و من کلام له عليه السلام [6] قاله قبل موته علي سبيل الوصيه لما ضربه ابن ملجم لعنه الله : [7] وصيتي لکم : ان لا تشرکوا بالله شيئا ، و محمد صلي الله عليه و آله فلا تضيعوا سنته [8] اقيموا هذين العمودين ، و اوقدوا هذين المصباحين ، و خلاکم ذم [9] انا بالامس صاحبکم ، واليوم عبره لکم ، و غدا مفارقکم [10] ان ابق فانا ولي دمي ، و ان افن فالفناء ميعادي ، و ان اعف فالعفو لي قربه ،[11] و هو لکم حسنه ، فاعفوا : [[ الا تحبون ان يغفر الله لکم ] ] [12] و الله ما فجاني من الموت وارد کرهته ، و لا طالع انکرته ، [1] و ما کنت الا کقارب ورد ، و طالب وجد ، [[ و ما عند الله خير للابرار ] ] [2] قال السيد الشريف رضي الله عنه : اقول : [[ و قد مضي بعض هذا الکلام فيما تقدم من الخطب ، الا ان فيه ها هنا زياده اوجبت تکريره ] ]
ترجمه
[6] از سخنان امام عليه السلام هنگامي که ابن ملجم ويرا ضربت زدسخنان ذيل را پيش از مرگش به عنوان وصيت فرمود : [7] وصيت من به شما اين است که بخدا شرک نورزيد و سنت محمد ( ص ) را ضايع مگردانيد [8] اين دو ستون دين را استوار برپا داريد و اين دو چراغ را روشن نگهداريد و ديگر از هيچ ملامت و مذمتي نترسيد . [9] من ديروز همچون شما بودم امروز باعث عبرت شما و فردا از شما جدا خواهم شد [10] اگر زنده بمانم خود ولي خون خويشم و اگر بميرم مرگ ميعاد و قرارگاه من است . اگر عفو کنم عفو براي من موجب تقرب به خدا است [11] و براي شما نيکي و حسنه است بنا براين عفو کنيد آيا دوست نداريد خدا شما را مشمول عفو و آمرزش خويش قرار دهد ؟[12] به خدا سوگند چيزي از نشانه هاي مرگ ناگهان به من روي نياورده که من از آن ناخشنود باشم و طلايه اي از آن آشکار نشده که من آن را زشت بشمارم . [1] من نسبت به مرگ همچون کسي هستم که شب هنگام در جستجوي آب باشد و ناگهان به آن برسد و يا همچون کسي که گمشده خويش را پيدا کند و آنچه نزد خدا است براي نيکان بهتر است . [2] سيدرضي مي گويد . قسمتي از اين سخن در گذشته در ضمن خطبه ها [ کلام 149 ] گذشت ولي به خاطر اضافه اي که در اينجا بود آن را تکرار کرديم .
نامه شماره بيست و چهار
و من وصيه له عليه السلام [3] بما يعمل في امواله ، کتبها بعد منصرفه من صفين : [4] هذا ما امر به عبدالله علي بن ابي طالب امير المؤمنين في ماله ، ابتغاء وجه الله ، [5] ليولجه به الجنه ، و يعطيه به الامنه [6] منها : فانه يقوم بذلک الحسن بن علي ياکل منه بالمعروف ، [7] و ينفق منه بالمعروف ، فان حدث بحسن حدث و حسين حي ، [8] قام بالامر بعده ، و اصدره مصدره [9] و ان لابني فاطمه من صدقه علي مثل الذي لبني علي ، [10] و اني انما جعلت القيام بذلک الي ابني فاطمه ابتغاء وجه الله ، [11] و قربه الي رسول الله صلي الله عليه و آله ، و تکريما لحرمته ، و تشريفا لوصلته [12] و يشترط علي الذي يجعله اليه ان يترک المال علي اصوله ، [13] و ينفق من ثمره حيث امر به وهدي له و الا يبيع من اولاد نخيل [14] هذه القري وديه حتي تشکل ارضها غراسا [1] و من کان من امامي اللاتي اطوف عليهن لها و لد ، او هي حامل ، [2] فتمسک علي ولدها و هي من حظه ، فان مات ولدها و هي حيه فهي عتيقه ، [3] قد افرج عنها الرق ، و حررها العتق [4] قال الشريف : قوله عليه السلام في هذه الوصيه : [[ و الا يبيع من نخلها وديه ] ] ، الوديه : و جمعها ودي و قوله عليه السلام : [[ حتي تشکل ارضها غراسا ] ] هو من افصح الکلام ، و المراد به ان الارض يکثر فيها غراس النخل حتي يراها الناظر علي غير تلک الصفه التي عرفها بها فيشکل عليه امرها و يحسبها غيرها
ترجمه
[3] از وصيتهاي امام عليه السلام در مورد مصرف اموالش بعد از وفات او است اين وصيت را پس از بازگشت از صفين مرقوم فرموده است : [4] اين دستوري است که بنده خدا علي ابن ابيطالب اميرمؤمنان در مورد چگونگي تصرف در اموالش به خاطر خشنودي خدا داده است [5] تا از اين طريق خداوند وي را قرين رحمت و دمساز بهشت سازد و امنيت و آرامش در سراي ديگر به او عنايت کند 000 [6] از آن جمله است : سرپرستي آن به عهده حسن بن علي است که به طور شايسته از آن مصرف کند [7] و به طور شايسته از آن انفاق نمايد . اگر براي حسن پيش آمدي کند و حسين زنده است [8] او سرپرستي آن را به عهده بگيرد و به جاي وي وظيفه را انجام دهد . [9] پسران فاطمه همان مقدار سهم از اين مال دارند که پسران علي[ ع ] [10] و اينکه سرپرستي آن را به پسران فاطمه واگذاردم به خاطر خدا [11] و به خاطر تقرب به رسول الله ( ص ) و بزرگداشت حرمت او و احترام پيوند خويشاونديش مي باشد [12] و با کسيکه اين اموال در دست او است شرط مي کنم که اصل مال را حفظ کند [13] و تنها از ميوه و درآمدش در آن راهيکه به او دستور داده ام انفاق نمايد و از نهالهاي نخل چيزي نفروشد [14] تا همه اين سرزمين يک پارچه زير پوشش نخل قرار گيرد و آباد شود . [1] و هر کدام از کنيزانم که با او هم بستر شده ام و صاحب فرزند يا حامله است [2] از فروش او بخاطر سهم فرزندش خودداريشود و اگر کودکش مرد و او زنده است آزاد باشد [3] بند بردگي از گردنش برداشته و جزو آزادشدگان قرار گيرد . [4] سيدرضي مي گويد : در سخن امام [ ع ] و الا يبيج من نخلها وديه وديه به معني نهال نخل و جمع آن ودي[ بر وزن علي] مي باشد و جمله ديگر امام که حتي تشکل ارضها غراسا فصيحترين سخن است و منظور اين است که زمين پر از نخل شود که جز نخل چيز ديگري به چشم نيايد .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 123]