محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827736268
روايتهاي گسسته
واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: روايتهاي گسسته
نقد- الهام اناري:
ضعف فيلمنامه نويسي در سينماي ايران، چنان مشهود است كه حتي پيكره آثار شاخص اين سينما نيز از اين معضل رنجور بهنظر ميرسد.
نگاهي به اين فيلمها، نشان ميدهد كه بخش قابل توجهي از تلاش كارگردان صرف پوشاندن ضعفهاي فيلمنامه شده است؛ دقت نظري كه اگر در مرحله نگارش فيلمنامه صرف ميشد، با آثاري بهمراتب قابل توجهتر مواجه بوديم.
در «دعوت» ساخته ابراهيم حاتميكيا، در برخي از اپيزودها بهنظر ميرسد كه خلاصهگويي به جاي ايجاز به كاراكترهايي بيشناسنامه منجر شده است. در «آواز گنجشكها» (مجيد مجيدي) موتور محركه درام نياز كريم به خريد سمعك براي دخترش است كه از ميانههاي ماجرا كاملا به فراموشي سپرده شده و فيلم اسير پروسههاي طولاني كريم با موتورش در خيابانها ميشود.در «كنعان» كه قرار بوده ملودرامي متفاوت باشد، نه دليل ميل به جدايي مينا(ترانه عليدوستي) از همسرش منطقي است و نه علت بازگشت او قانعكننده... .
در «سه زن» هم ميل منيژه حكمت به زدن حرفهاي اجتماعي باعث شده كه قصهگويي در حاشيه قرار بگيرد. نكته جالب توجه در اين فيلمها استفاده كارگردان از همكار فيلمنامهنويس است؛ اتفاقي كه فارغ از نتيجه آن، بايد به فال نيك گرفته شود.
فرزاد موتمن معتقد است ضعف فيلمنامه در سينماي ايران يك مشكل تاريخي است. او ميگويد: مشكل اصلي سينماي ما به لحاظ كيفي ضعف فيلم نامه است؛ ضعفي كه نميدانيم از كجا نشأت گرفته است. شايد اينكه ادبيات ما به اندازه كافي شكل نگرفته است يك دليل اصلي باشد. شايد چون مميزي قوي است و ضوابط ساخت فيلم محدودكننده است و فيلم سازان نميدانند چطور بايد داستان را گسترش بدهند. شايد ريشه اين مشكل به ادبيات ما بر ميگردد؛ ادبياتي كه هميشه از «گلستان» تا «بوف كور» توصيفي بوده و ما هيچ وقت نتوانستهايم ديالوگهاي ماندگار بنويسيم.
شاهكارهاي ادبي ما نظير «كليله و دمنه» هم كمتر كاراكتر دارند يعني نويسنده از زبان كاراكترها حرف ميزند. اين ويژگي ادبيات ماست، ولي اين ويژگي روي سينماي ما تاثير منفي گذاشته است، چون كماكان در ادبياتمان كه بايد ادبيات مدرن شهري باشد و متكي بر ديالوگ ما ضعف داريم. وقتي نميتوانيم فيلم نامه بنويسيم به سراغ متنهاي ادبي ميرويم و از آنها اقتباس ميكنيم. آنها هم غالبا ديالوگهاي ضعيفي دارند و حتي وقتي بهترين نويسندههاي ما ديالوگ مينويسند حاصل كار چندان خوب از آب درنميآيد. مثلا وقتي صادق هدايت «بوف كور» را مينويسد شاهكار خلق ميكند ولي در «دن ژوان كرج» ضعف دارد چون قرار است متن متكي بر ديالوگ باشد.
اما به عقيده اين كارگردان اين مشكل تاريخي نبايد مانع از اين شود كه ادبيات مدرن در كشور رشد كند و ما هم بتوانيم مثل آمريكا يا اروپا ديالوگهاي جاندار بنويسيم. ديالوگهاي آنها گاه آنقدر جذاب است كه در قالب ضربالمثل ماندگار ميشود؛ مثل ديالوگ «هيچ كس كامل نيست». اين كارگردان ادامه ميدهد: يك مشكل ديگر در سينماي ما اين است كه خيل جوانان علاقهمند به اين حرفه، هر روز به جمع فيلمنامه نويسان سينمايي ما اضافه ميشوند؛ جوانهايي كه فيلمهاي روز دنيا را ميبينند و از روي آنها كپي ميكنند. آنها به خوبي داستانها را كپي ميكنند و قصه را خوب جلو ميبرند ولي وقتي قرار است كاراكترها برونفكني كنند، حال در يك موقعيت عصبي يا عاشقانه، ناتوان ميمانند و نميتوانند خوبي داستان را به ديالوگهاي خوب بسط دهند؛ يعني كاراكتر ندارند و كاراكترهايشان كاغذي و در حد تيپ باقي ميماند. متأسفانه جوانها كمتر به قوه تخيل و ابتكار خود متكياند و فيلمهايي كه كمتر ديده شده را كپي ميكنند. شايد بدون اغراق بتوانم بگويم تمام فيلم نامههايي كه امسال خواندم، از اين دست بود.
عليرضا رئيسيان، كارگردان، نيز معتقد است اين ضعف بيشتر به بخش توليد در سينما برميگردد. او ميگويد: مشكل اصلي عدمانطباق و اتصال ادبيات داستاني به جريان فيلمنامهنويسي است كه هيچ وقت تلاش مهمي در اين زمينه صورت نگرفته است و طرفين هيچ علاقهاي به نزديكي به يكديگر نشان ندادهاند. عدمشكلگيري يك جريان حرفهاي در امر فيلمنامهنويسي در سينماي ايران باعث شده اكثر فيلمها از ناحيه فيلم نامه ضعف داشته باشند. در اكثر آثار تاثيرگذار سينماي ايران كارگردان خودش سناريست است. از سوي ديگر سينماي ايران كپي رايت را رعايت نميكند و حق مولف در اينجا معنايي ندارد، پس اين مسئله باعث ميشود كه حرفهايها علاقهاي نداشته باشند به اينكه براي دستمزد بنويسند، پس عرصه در اختيار نيروهاي متوسط قرار ميگيرد.
تهماسب صلحجو اما در اين ميان ترجيح ميدهد اول به دفاع از فيلمنامهنويسان بپردازد. او معتقد است يك فيلم نامه در پروسه تبديل به فيلم، تغيير ميكند و اين درست نيست كه ما تصور كنيم فيلمنامه عينا تبديل به فيلم ميشود. اين منتقد ميگويد: كشف و درك ارزشهاي فيلمنامه از طريق خود فيلم زياد آسان نيست. بنابراين وقتي به استناد فيلمي كه ميبينيم در مورد فيلمنامه قضاوت ميكنيم اين ارزيابي شايد زياد دقيق نباشد. ما در اظهارنظرهايمان نويسنده فيلمنامه را مورد انتقاد قرار ميدهيم در حالي كه فيلمنامهاي كه تبديل به فيلم ميشود لزوما آن چيزي نيست كه نويسنده نوشته است. در پروسه ساخت فيلم، فيلمنامه دچار تغييرات زيادي ميشود.
سادهترين تغيير اين است كه يك سري المانهاي نمايشي به فيلمنامه اضافه ميشود. اما آيا اگر بازيگري توان ايفاي نقشي را نداشته باشد، حتما در فيلمنامه نقصي موجود بوده است؟ خيلي حالتها به فيلم اضافه ميشود كه در فيلم نامه پيشبيني نشده است. كارگردانها به متن فيلمنامه معمولا وفادار نميمانند و به اقتضاي شرايط آن را تغيير ميدهند. ما دقيقا نميتوانيم در مورد ارزشهاي فيلمنامه بحث كنيم، اما اين را هم نميتوان منكر شد كه نقطه ثقل اثر دراماتيك، فيلمنامه آن است و سينماي ايران به اقتضاي آنچه در فيلمها ديدهايم غني نبوده و بيشترين آسيب را از اين ناحيه خورده است.
البته در بيان ضعفهاي فيلم نامه ما نميتوانيم مستقيما نويسنده را مورد خطاب قرار دهيم چون نميدانيم چه بخشهايي در مميزي حذف شده است و يا چه بخشهايي را كارگردان حذف يا اضافه كرده است. اگر پاي صحبت فيلمنامه نويسان بنشينيد آنها هيچ دل خوشي از اين وضعيت ندارند. آنها ميگويند متن ارائه شده معمولا زياد جدي گرفته نميشود و موقع ساخت، كارگردانها هر بلايي كه دلشان ميخواهد سر آنها ميآورند.
ما تعدادي فيلم نامه نويس حرفهاي و صاحب نام داريم كه اكثرا اين نظر را دارند كه فيلمنامه نوشته شده دقيقا آن چيزي نيست كه روي پرده ميبينيم يا شايد كارگردان و تهيهكننده ترجيح بدهند متن ضعيف را انتخاب كنند و بسازند چون اين متنها كم هزينهتر است و راحتتر ساخته ميشود.
اينكه كارگردان هاي ما خودشان فيلمنامه نويس هستند يك نقطه ضعف ديگر است. حرفهاي بودن در سينما زياد آسان نيست. در سينماي حرفهاي بايد جايگاه هر نقشي مشخص باشد. در تاريخ سينما البته فيلمنامه نويسهايي كه كارگردان خوبي هم بودهاند داشتهايم ولي به هر حال مخلوط شدن اين دو با هم به كليت كار لطمه ميزند. حاصل كار معلوم ميكند كه كارگردان، فيلمنامه نويس خوبي هم بوده يا نه. ولي وقتي كارگرداني در عين ضعف به كار فيلمنامهنويسي ادامه ميدهد نشاندهنده اين است كه عيب از كارگردان است. بايد در جريان توليد، فيلمنامه بهعنوان بخش مستقلي از سينما در نظر گرفته شود. اگر ضعف و نقصاني در فيلمنامهها وجود دارد اين بيشتر به مناسبات توليد فيلم برميگردد و آشفتگي توليد به اين ضعف دامن ميزند.
داستانهاي كم رمق
فيلمهاي سينمايي ايراني اغلب داستانهاي پركششي ندارند و بهنظر ميرسد داستانهايي كه در نهايت تنها در يك ساعت اوليه ميتوانند جذاب باشند تا 90 دقيقه كش ميآيند و حوصله تماشاگر را بيش از پيش سر ميبرند.
رئيسيان اين ضعف را به نحيف و لاغر بودن سينماي ايران نسبت داده و ميگويد: سينماي ما امكانات مناسبي ندارد و به خاطر همين كمبود امكانات، ما سراغ بسياري از سوژهها نميتوانيم برويم. اكثر فيلمهاي ما سوژههاي عادي دارند و بيشتر در حد يك فيلم تلويزيوني هستند تا سينمايي. به هر حال كاركردن با تلويزيون هم حسنش اين است كه نگرانياي براي بازگشت سرمايه وجود ندارد. وقتي به سراغ سوژههايي ميرويم كه هزينه كمتري دارد، نتيجه چيزي جز ضعف نيست. اين مسئله فقط در مورد فيلمهاي تاريخي نيست.
فيلمهاي روز هم بايد پروداكشن خوب داشته باشند. از نظر سختافزاري سينماي ما با مشكلات عديدهاي مواجه است. دولتي كه متولي سينماست، كاري براي آن نميكند. تصور كنيد ما حتي يك فيلمرو كه داشتن آن كاملا بديهي و طبيعي است نداريم و به جاي آن از وسايل ديگري استفاده ميكنيم. با اين كار عملا پلانهاي خوب ما از دست ميرود. يك مدير لايق بايد ظرف 6 ماه اين نقص را برطرف كند كه متأسفانه هيچ وقت اين اتفاق نيفتاده است.
صلح جو اما در اين مورد نظر متفاوتي دارد. از نظر او بعضي از فيلمهاي 90 دقيقهاي اجراهاي خوبي دارند و در بين آنها نمونههاي خوبي نيز به چشم ميخورد. او ميگويد: بايد ببينيم يك فيلمنامه 90 دقيقهاي را چطور كش ميدهند، در حالي كه اگر همان فيلم 90 دقيقهاي ساختار سينمايي مناسبي داشته باشد، لحظههاي زايد آن حذف شود و كوتاهتر شود، جذابتر است.
موتمن نيز در مورد دلايل اين اتفاق ميگويد: فرم فيلمنامههاي ما مناسب كارهاي تلويزيوني است ولي اين فيلمنامهها گسترش پيدا ميكند و در تايم سينمايي ساخته ميشود. مشكل ديگر ما اين است كه نويسندههاي ما از داستانكهاي زياد در قصه استفاده ميكنند. آنها بايد يك جايي در طول داستان اين داستانكها را به نفع قصه اصلي جمع كنند. همين مسئله حداقل نيم ساعت زمان ميبرد و تايم فيلم بيدليل بالا ميرود. وقتي داستانكها زيادند گاهي دست كارگردان براي حذف هم بسته ميشود چون ممكن است با حذفهاي صورت گرفته اطلاعات منتقل نشود و اينها دست به دست هم باعث ميشوند زمان فيلم طولاني شود.
استفاده از همكار فيلمنامهنويس
چندي است كارگردانهاي ما به فيلمنامه نويسي گروهي گرايش پيدا كردهاند شاهد اين مدعا 4 فيلم روي پرده است كه فيلم نامه هر كدام توسط كارگردان و يك فيلمنامه نويس نوشته شده است. آيا اين رويكرد به كار گروهي ميتواند اثر مثبتي در ارتقاي سطح كيفي فيلم نامه، در سينماي ايران داشته باشد؟
به اعتقاد صلحجو نوشتن فيلم نامه بهصورت گروهي كار خوبي است اما بستگي به اين دارد كه اين فيلمنامه چطور اسم گروهي بهخود گرفته است.
او ميگويد: اصول كار گروهي اين است كه تعدادي هم زمان با همفكري يكديگر اقدام به نگارش فيلمنامه كنند. اين روش كاملا سنجيده و منطقي است. اما يك اتفاق ديگر هم ميافتد؛ زماني كه يك نفر فيلمنامه را مينويسد و آن را در اختيار كارگردان قرار ميدهد، كارگردان هم يك فنر ديگر را پيدا ميكند و به واسطه او فيلمنامه اوليه را تغيير ميدهد؛ يعني هر كس كه فيلمنامه را به دست ميگيرد عقايد و سلايق خود را به آن اضافه ميكند كه حاصل آن گاهي همان شير بييال و كوپالي است كه ما در فيلمها ميبينيم. اما فيلمنامه نويسي گروهي بهتر از كار انفرادي است. اين را هم بدانيد كه هيچ وقت چند نفر كه همفكر و هم ذوق نيستند نميتوانند كار گروهي كنند. پس خودبهخود افرادي با انديشههاي مشترك كنار هم قرار ميگيرند و كار شسته و رفتهاي را تحويل ميدهند. قطعا براي نوشتن رمان و نمايشنامه، كار گروهي انجام نميگيرد اما در مورد فيلم، اين اتفاق اثرات مثبتي دارد.
اين منتقد در توضيح اينكه چرا در ايران معمولا فيلمنامه نويسي گروهي صورت نميگيرد، ميگويد: اخلاق خاص ما ايرانيها دليل اين موضوع است. زماني فيلمنامهنويسي كارگاهي در حوزه هنري شكل گرفت. قرار بود در اين كارگاه از ذوق گروهي استفاده شود، اما اين كارگاه آنقدر كه بايد رشد نكرد.
موتمن نيز معتقد است فيلمنامه نويسها هر چه بيشتر به سمت كار گروهي بروند حاصل كار آنها بهتر خواهد بود. او ميگويد: ايدهآل اين است كه تيمهاي 3، 4 يا 5 نفره تشكيل بدهيم و فيلم نامه بنويسيم. اما در كشور ما معمولا اين اتفاق رخ نميدهد به اين خاطر كه متأسفانه ما خودمان را بيشتر از سينما دوست داريم. ظاهرا اين ماييم كه مهم هستيم نه فيلمها. ما موفقيتهايمان را خيلي بزرگ ميكنيم و آنجايي كه حاصل كار مثبت نيست سريع از كنارش عبور ميكنيم.
رئيسيان نيز رويكرد به فيلمنامه نويسي گروهي را اتفاق خوبي در سينماي ايران دانسته و ميگويد: فيلمنامه نويسي گروهي به هر شكلي كه اتفاق بيفتد اقدام مثبتي است. اگر بيش از يك نفر در نوشتن فيلمنامه سهيم باشند اين نشاندهنده رخ دادن اتفاقات مثبت در اين حوزه است و اينكه فرآيند تخصصي شدن در حال شكلگيري است. اما بعد از آن وقتي كار گروهي شكل ميگيرد معايب آن نيز بايد رفع شود. اگر حقوق فيلمنامهنويس اول رعايت شود، اشكالي ندارد كه حتي بعد از او افراد ديگري تغييراتي در فيلمنامه نوشته شده
صورت بدهند.
سه شنبه 30 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 129]
-
گوناگون
پربازدیدترینها