واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: فكه مثل هیچ جا نیست! نه شلمچه، نه ماووت، نه سومار، نه مهران، نه طلائیه، نه...
فكه مثل هیچ جا نیست! نه شلمچه، نه ماووت، نه سومار، نه مهران، نه طلائیه، نه...فكه فقط فكه است! با قتلگاه و كانال هایش، با تپه ماهور و دشت هایش.فكه قربانگه اسماعیلهاست به درگاه خدای مكه.فكه را سینهای است به وسعت میدان های مینِ گسترده بر خاك.فكه را دلی است به پهنای سیم های خاردار خفته در دشت.فكه را باغ هایی است به سر سبزی جنگل امقر.فكه، روحی دارد به لطافت ابرهای گریان در شب والفجریك.فكه، چشمانی دارد به بصیرت دیدهبان خفته در خون، بر ارتفاع صد و دوازده.فكه، خفته بر زیر گام هایی است كه رفتند و باز نیامدند.فكه، استوار ایستاده است، برتر از سنگرهای بتونی ضد آرپی جی.فكه،هیچ در كف ندارد، همچون بسیجی ایستاده در برابر تانك های مدرن بعث.فكه، همه چیز دارد، همچون بسیجی مهیای سفر به دیار حضرت دوست.قلب فكه، در والفجر مقدماتی تپید.قلب فكه، در والفجر یك از حركت بازایستاد.قلب فكه، در دشت سُمِیدِه پاره پاره شد.قلب فكه، در قتلگاه رُشیدیه سوراخ سوراخ شد.قلب فكه، در ارتفاع صدوچهلوسه شكست.قلب فكه، میان كانالِ كمیل جا ماند.چه بسیار چشم ها كه بر خاك فكه نگران ماندند.چه بسیار لب ها كه در سنگرهای فكه خندان خفتند.چه بسیارروح ها كه شادمان درفكه بالشان خونی شد.چه بسیار كبوترها كه پر بسته در فكه از كانال ها پر كشیدند.چه بسیار مرغان آغشته به عشقی كه در فكه غریبانه ذبح شدند.از فكه، فقط باید در فكه سخن گفت و بس.از فكه، فقط باید با اهل فكه سخن گفت و بس.از فكه، باید برای عاشقان فكه نشان آورد و بس.سوغات فكه، چه میتواند باشد جز مُشتی سیم خاردار وحشی؟تحفه از فكه، چه میتوان برگرفت جز پرچمی سه رنگ خونی؟یادآوری از فكه، چه میتوان با خود داشت جز پلاكی سوراخ شده بر سینه از تركش؟در فكه بود كه حلقوم ها، شمشیرها را دریدند.در فكه بود كه پیكرها، كمان ها را شكستند.در فكه بود كه سرها، نیزهها را بالا بردند.در فكه بود كه جان ها، خاكیان را جان بخشیدند.در فكه بود كه ارواح مطهر، مردگان را جان دادند.در فكه بود كه هر كه اهل فكه بود، روحش به اوج پر كشید.در فكه بود كه هر كه آرزو میكرد چونان مادرش مفقود بماند، پیكری از او باز نیامد و گمنام خفت.فكه را دلی است داغدار مصطفی(ص).فكه را اثری است از پهلوی شكسته فاطمه(س).فكه را نشانی است از فرق شكافته علی(ع).فكه را تشتی است سرخ از خون حلقوم حسن(ع).فكه را پیكری است پاره پاره از اندام حسین(ع).فكه را درد غربت پیر كرده.فكه را سوز هجر زمینگیر كرده.فكه را ژرفای انتظار، چشم به زیارت دوست نگه داشته.فكه را تنهایی عشق قداست بخشیده.مگر میشود پیامبر از فكه گذر نكرده باشد؟مگر میشود فاطمه دلش در فكه نسوخته باشد؟مگر میشود حسن در فكه غریب نباشد؟مگر می شود حسین در فكه سر از بدنش جدا نشده باشد؟مگر می شود مهدی فاطمه بر فكه گذری ونظری نداشته باشد؟حمید داودآبادی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 446]